‏اجداد ما یه چیزی میدونستن که کوچ‌نشینی میکردن!
مرگ بر یک‌جانشینی، درود بر سفر و جاری بودن.

زنگ زدم به بابا، جواب داد
داشت روضه میخوند، اشکام جاری شد.
رزق، رزق، رزق...

محبوب من
نبودتان به سانِ نبودِ آب برای این نهنگ
غمگین و بی‌حوصله است.

اگه قرار باشه ادامه داشته باشم، پایانم باید تو باشی!

اگه قرار باشه پرنده باشم، آسمونم باید تو باشی!

فقط دعا کنید

ای ابر! نبار! گم‌شده دارم من...

خدا صبور کند در مصیبتش ما را...

یقینا خدای ابراهیم زنده است و ما را از
این طوفان‌زدگی نجات خواهد داد چه اینکه
«أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ»

مهمونمون رسید...

دلم میخواد برگردم به خیلی سالِ قبل
به وقتی که بغلِ بابا امن‌ترین جای جهان بود؛
‌وقتی که میخوند:
«مستِ مستم میکنه بوی میخونۀ عباس
همه مردم میخونن ما رو دیوونۀ عباس»

بهارِ جان ها!
کاش فقط بیای، نری، نری، نری!

راس می‌گفت:
خستگی جزء جدایی‌ناپذیر زندگی آدم‌هاییه که
‌میخوان به جایی برسن و به یه جایی برسونن.

کاش هر روز صبح بیام حرم و بخونم:

شب هایی که توی حرم صبح میشه>>>>>

تا به حال طلوع آفتاب رو توی ارتفاع نبودم پس:
درود بر تجربه های جدید✨

از دورهمیای واقعی و غیر ادایی خوشم میاد. حتی اگه تا ته جونم نیاز به سکوت و تنهایی داشته باشم. پس چای نمی‌دونم چندمو می‌ریزم و بهشون گوش می‌دم.
[عکس قابل پخش ندارم.]
@moto_o
@reihanak_ha
@TheWorldInMyEye
@majhool_h
@mahii_ir