از هرات می‌آمدیم نزدیک قندهار همسرم خواهش کرد چند لحظه برقع‌اش را بردارد. دلیلش را می‌شد حرارت داخل ماشین حدس زد. بی‌خیال این حرف شدم. پافشاری کرد: «نفسم بند میایه.» صندلی پهلوی ما رقم رقم مردان ریش بلند نشسته بودند. ‏برایش گفتم کار درستی نیست. گفت: «حالم خوب نیست». به گوشش گفتم بهانه‌ای نیست خودش را به مردهای داخل ماشین نشان بدهد؟ دیگر جواب بیتابی های زیر برقع را ندادم. چهار و چند ساعت دیگر آمدیم به کابل رسیدیم. هوا تاریک شده بود. از چوکی‌ برخاستم. دنبالم نیامد. سرش را به شیشه تکیه داده بود. عصبانی گفتم:« از موتروان خوشت آمده؟» محکم به بازویش زدم. روی چوکی افتاد. چادری از صورتش برادشتم سفید شده بود. نمی‌دانستم زن به همین سادگی می‌میرد.


#خشنود_خرمی

❤️❤️

آنهایی که ریشه ندارند؛ تا محبت می‌بینند
می‌روند وگرنه کدام درخت را دیده‌ای
که باغبانش را ترک کند؟!

جوکر یه دیالوگ قشنگ داشت که می گفت:
«از کسی که همه دوستش دارن بترس
هیچ آدمی نمی تونه خودشو از همه راضی
نگه داره، مگر اینکه یه خصلت کثیف تو
خودش پرورش بده و اون دوروییه.»

خط زدن بر من پایان من نیست
آغاز بی لیاقی توست ۰۰۰
به درک که رفتی پلشت

من آدمی نیستم که به رفتن آدما توجه کنم و ببازم و بشینم زانوی غم بغل بگیرم.
من برای نگه داشتن هیچکس تلاش نمیکنم و کسی مجبور نیست با من کنار بیاد.
خسته شدم از اینکه بخوام توضیح بدم بقیه در مورد من و احساساتم اشتباه میکنن
خستم از اینکه آدما هی رفتن و هر کدومشون یه تیکه از وجودم رو بردن!
خسته شدم از اینکه منو برای اهدافشون میخوان!
من به اندازه خودم خسته شدم ، دیگه نمیتونم ورژن قدیمی خودم باشم.


﮼لیاقت‌که‌باشه‌گرفتاریش‌قشنگه!


خدا بنده هاشو خیلی دوست داره

وقتی این کارتو ببینه

جوابشو یه روز میگیری

دیر و زود داره

ولی سوخت و سوز نداره

آرزو نکن که کارها آسونتر شه؛ باور کن که خودت توانمند تر میشی.
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند میشه نه اینکه هیزمش زیاد شه؛ تبر ما انسانها باورهامونه ، نه آرزوهامون...

سلام صبح بخیر


🌺🌺🌺🌺❤

صبح    22شهریور


🌺🌺🌺🌺❤