حَیفا.
1.33K subscribers
999 photos
18 videos
103 links
همان جنون؛ با هیبتی شبیه به انسان‌ها.

- پیرِ تینیجرنما

@BChatBot22_bot
Download Telegram
Ktzpmj.
حَیفا.
Ktzpmj.
به همین غلظت.
استاد: زمان مناسب برای جهاد چه زمانیه؟
یه انسان سست‌نمک: هر وقت می‌خواد باشه فقط صبح زود نباشه خوابمون میاد
حَیفا.
استاد: زمان مناسب برای جهاد چه زمانیه؟ یه انسان سست‌نمک: هر وقت می‌خواد باشه فقط صبح زود نباشه خوابمون میاد
پیش داوری شخصی واقعا کار زشتیه.
همین انسان سست‌نمک همین الان سر امتحان دید یه سوال رو موندم، بهم تقلب رسوند.💘
ترکیب لجبازی و پیک‌می بودن، قابلیت اینو داره که الگوی رفتار اجتماعی یه استاد دانشگاه با کلی مدرک دهن‌پر کن رو در حد یه گاو شاروله بیاره پایین.
گفتم لااقل میگی روز دخترو تبریک، ولی دادی تنفرو ترجیح.💀🎀
حَیفا.
حسرت دریا عطش را صدبرابر می‌کند. تازه می‌فهمم چرا چشم انتظاری بهتر است...
او که تنهایی‌اش خرابم کرد
دلِ هر جایی‌اش خرابم کرد
زشت و زیبایی‌اش خرابم کرد
داشت می‌رفت از سرم اما؛ "تو نمی‌آیی؟" اش خرابم کرد.
خدا موقع ساختن تو، به قلبت که رسید گل کم آورد. به جاش یه تیکه سنگ کار گذاشت و فکر نمی‌کرد این تغییر جزئی مشکل زیادی ایجاد کنه... :)
Forwarded from يوژوآل
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from مُطنازی الاعضا. (خانــمِ یاسـمـن)
می‌گفت پسرا عاشق دخترایی می‌شن که وایب مامان‌شونو بده. خداروشکر که وایب پول‌پرستی، بی‌فرهنگی و ناپختگی نمی‌دی دخترجون.
دارم با ماشین شخصی برمی‌گردم مشهد، بقیه مسافرا بین راه پیاده شدن الان فقط منم و راننده.
راننده هم یهویی نزدیک مشهد کلا زد تو فرعی میگه میخوام میانبر بزنم به مشهد :/
حالا این راه فرعیه کلا داره میره یه جهت دیگه😐
فک کنم جدی جدی انالله!
دید ترسیدم با یه لبخندی برگشت گفت تا حالا ازین راه نرفته بودی مشهد نه؟ گفتم نه والا
میگه اشکال نداره حالا امروز من می‌برم راه‌های جدیدو نشونت میدم که هیچکی نشونت نداده.
من ترسیده‌ام و مامانم را می‌خواهم.
دو ساعته داره اصرار می‌کنه تو فلاسک چای هست بریز برا خودت بخور، میگم ممنون میل ندارم. الان دست کرد تو داشتبرد دو تا شکلات درآورد گذاشت کف دستم میگه بخور بخور هیچی نخوردی ازون موقع تو ماشین. :/
چطور توقع داری ببخشمت وقتی منو شرمنده کردی پیش همه اونایی که جلوشون تعریفت رو می‌کردم و اصرار داشتم راجع بهت اشتباه فکر می‌کنن؟
رفیق صمیمی اینطوریه که تو می‌شینی براش تعریف می‌کنی فلانی چطوری باهات حرف زده و ناراحتت کرده، بعد یهو به خودت میای می‌بینی اون از تو ناراحت‌تر شده و تو داری دلداریش میدی که حالا اون طرفِ بیشعور چیز خاصی‌ام نگفته و حرفاش از رو جهالت بوده و اهمیتی نداره‌‌ و کتفته و لامشکل اصلا.
دو تا حاجاقای گوگولی مگولی دارن جلوم شطرنج بازی می‌کنن، یکیشون خیلی تامیییییس داره تقلب می‌کنه ولی چون گوگولیه دلم نمیاد تقلبشو لو بدم :(
من امروز خیلی یهویی و غیرمنتظره فهمیدم دیگه ازینکه یکی بهم خوراکی بده خوشحال نمیشم و ذوق نمی‌کنم. ظاهرا جدی جدی وارد دنیای بزرگسالی شدم و این خوشایند نیست.
شاید
Balzan
شاید شبی کنار درخت کاج،
آوای گامِ او شکند شب را.