✨در ایـن شـب
✨دل انگیز و زیبـا
✨از خـدای مهربان
✨ بـرایتان
✨یک #حس_قشنگ
✨یک شـادی بـی دلیل
✨یک نفس عـطر خــدا
✨یک بغل #یـاد دوست
✨و دنیا دنیا آرزوی خوب
✨و #آرامش را خواستارم
#شـبتون_زیبـا
✨دل انگیز و زیبـا
✨از خـدای مهربان
✨ بـرایتان
✨یک #حس_قشنگ
✨یک شـادی بـی دلیل
✨یک نفس عـطر خــدا
✨یک بغل #یـاد دوست
✨و دنیا دنیا آرزوی خوب
✨و #آرامش را خواستارم
#شـبتون_زیبـا
هر دو سه روزی یک بار تماس میگرفت و صدای گرمش آرام بخش وجود من میشد ؛ بعد از گذشت ۲۰ روز در ۶ آبان ماه بود که در تماس آخرش گفت دست کم یک هفتهای منتظر تماسهایش نباشم و من در آن مکالمه کوتاه تنها یک جمله گفتم «دوستت دارم و مراقب خودت باش».😔
یک هفته بعد از آخرین تماسمان بود که همه همرزمان «محمد»🥀برگشتند و تنها من ماندم و دلواپسی و چشم انتظاری آن روزها بود که #حس مادران شهدای جاویدالاثر🥀را با عمق وجود درک کردم
زمانی که محمدجان🥀 عازم سویه شد ، ریحانه فقط ۱۸ ماه داشت و مثل دیگر کودکان در این سن نسبت به نبود پدرش خیلی احساس دلتنگی و بیقراری نمیکرد ، اما اکنون نمیدانم سؤالها و خواستههای دوران کودکیاش را
چگونه پاسخ دهم.😔
دو ماه زندگیام در برزخ گذشت تا اینکه خبر شهادت «محمد»🥀 را آوردند . آری «محمد»🥀 با بال آرزوهایش پَر کشید و مرا در حیرت و بهت عمیق جای گذاشت .
لحظات دلتنگی های «ریحانه» برای «محمد» به کُندی میگذرد.😔
یک هفته بعد از آخرین تماسمان بود که همه همرزمان «محمد»🥀برگشتند و تنها من ماندم و دلواپسی و چشم انتظاری آن روزها بود که #حس مادران شهدای جاویدالاثر🥀را با عمق وجود درک کردم
زمانی که محمدجان🥀 عازم سویه شد ، ریحانه فقط ۱۸ ماه داشت و مثل دیگر کودکان در این سن نسبت به نبود پدرش خیلی احساس دلتنگی و بیقراری نمیکرد ، اما اکنون نمیدانم سؤالها و خواستههای دوران کودکیاش را
چگونه پاسخ دهم.😔
دو ماه زندگیام در برزخ گذشت تا اینکه خبر شهادت «محمد»🥀 را آوردند . آری «محمد»🥀 با بال آرزوهایش پَر کشید و مرا در حیرت و بهت عمیق جای گذاشت .
لحظات دلتنگی های «ریحانه» برای «محمد» به کُندی میگذرد.😔
هر دو سه روزی یک بار تماس میگرفت و صدای گرمش آرام بخش وجود من میشد ؛ بعد از گذشت ۲۰ روز در ۶ آبان ماه بود که در تماس آخرش گفت دست کم یک هفتهای منتظر تماسهایش نباشم و من در آن مکالمه کوتاه تنها یک جمله گفتم «دوستت دارم و مراقب خودت باش».😔
یک هفته بعد از آخرین تماسمان بود که همه همرزمان «محمد»🥀برگشتند و تنها من ماندم و دلواپسی و چشم انتظاری آن روزها بود که #حس مادران شهدای جاویدالاثر🥀را با عمق وجود درک کردم
زمانی که محمدجان🥀 عازم سویه شد ، ریحانه فقط ۱۸ ماه داشت و مثل دیگر کودکان در این سن نسبت به نبود پدرش خیلی احساس دلتنگی و بیقراری نمیکرد ، اما اکنون نمیدانم سؤالها و خواستههای دوران کودکیاش را
چگونه پاسخ دهم.😔
دو ماه زندگیام در برزخ گذشت تا اینکه خبر شهادت «محمد»🥀 را آوردند . آری «محمد»🥀 با بال آرزوهایش پَر کشید و مرا در حیرت و بهت عمیق جای گذاشت .
لحظات دلتنگی های «ریحانه» برای «محمد» به کُندی میگذرد.😔
یک هفته بعد از آخرین تماسمان بود که همه همرزمان «محمد»🥀برگشتند و تنها من ماندم و دلواپسی و چشم انتظاری آن روزها بود که #حس مادران شهدای جاویدالاثر🥀را با عمق وجود درک کردم
زمانی که محمدجان🥀 عازم سویه شد ، ریحانه فقط ۱۸ ماه داشت و مثل دیگر کودکان در این سن نسبت به نبود پدرش خیلی احساس دلتنگی و بیقراری نمیکرد ، اما اکنون نمیدانم سؤالها و خواستههای دوران کودکیاش را
چگونه پاسخ دهم.😔
دو ماه زندگیام در برزخ گذشت تا اینکه خبر شهادت «محمد»🥀 را آوردند . آری «محمد»🥀 با بال آرزوهایش پَر کشید و مرا در حیرت و بهت عمیق جای گذاشت .
لحظات دلتنگی های «ریحانه» برای «محمد» به کُندی میگذرد.😔
هر دو سه روزی یک بار تماس میگرفت و صدای گرمش آرام بخش وجود من میشد ؛ بعد از گذشت ۲۰ روز در ۶ آبان ماه بود که در تماس آخرش گفت دست کم یک هفتهای منتظر تماسهایش نباشم و من در آن مکالمه کوتاه تنها یک جمله گفتم «دوستت دارم و مراقب خودت باش».😔
یک هفته بعد از آخرین تماسمان بود که همه همرزمان «محمد»🥀برگشتند و تنها من ماندم و دلواپسی و چشم انتظاری آن روزها بود که #حس مادران شهدای جاویدالاثر🥀را با عمق وجود درک کردم
زمانی که محمدجان🥀 عازم سویه شد ، ریحانه فقط ۱۸ ماه داشت و مثل دیگر کودکان در این سن نسبت به نبود پدرش خیلی احساس دلتنگی و بیقراری نمیکرد ، اما اکنون نمیدانم سؤالها و خواستههای دوران کودکیاش را
چگونه پاسخ دهم.😔
دو ماه زندگیام در برزخ گذشت تا اینکه خبر شهادت «محمد»🥀 را آوردند . آری «محمد»🥀 با بال آرزوهایش پَر کشید و مرا در حیرت و بهت عمیق جای گذاشت .
لحظات دلتنگی های «ریحانه» برای «محمد» به کُندی میگذرد.😔
یک هفته بعد از آخرین تماسمان بود که همه همرزمان «محمد»🥀برگشتند و تنها من ماندم و دلواپسی و چشم انتظاری آن روزها بود که #حس مادران شهدای جاویدالاثر🥀را با عمق وجود درک کردم
زمانی که محمدجان🥀 عازم سویه شد ، ریحانه فقط ۱۸ ماه داشت و مثل دیگر کودکان در این سن نسبت به نبود پدرش خیلی احساس دلتنگی و بیقراری نمیکرد ، اما اکنون نمیدانم سؤالها و خواستههای دوران کودکیاش را
چگونه پاسخ دهم.😔
دو ماه زندگیام در برزخ گذشت تا اینکه خبر شهادت «محمد»🥀 را آوردند . آری «محمد»🥀 با بال آرزوهایش پَر کشید و مرا در حیرت و بهت عمیق جای گذاشت .
لحظات دلتنگی های «ریحانه» برای «محمد» به کُندی میگذرد.😔
🔴 #بیان_مشکلات_محل_کار
💠 گاه برخی از #مشکلاتِ قابلِ بیانِ محل کار خود را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما #مشورت دهد.
💠 مهم این است که همسرتان #حس کند او را حساب کردهاید و این در افزایش مهر و علاقهی او به شما موثر است.
💠 گاهی این کار، بعضی از #دلخوریهای همسر نسبت به شوهر را از بین میبرد.
💠 همیشه برای گفتگو، بهانهای پیدا کنید تا دلهایتان به یکدیگر نزدیکتر شود. فقط مواظب باشید در این گفتگو، صمیمیّت ایجادشده را با چیزهایی مثل پشتسر دیگران حرف زدن و بدگویی از اطرافیان آلوده نکنید چرا که اثر عکس میگیرید.
💠 گاه برخی از #مشکلاتِ قابلِ بیانِ محل کار خود را با خانمتان در میان بگذارید تا به شما #مشورت دهد.
💠 مهم این است که همسرتان #حس کند او را حساب کردهاید و این در افزایش مهر و علاقهی او به شما موثر است.
💠 گاهی این کار، بعضی از #دلخوریهای همسر نسبت به شوهر را از بین میبرد.
💠 همیشه برای گفتگو، بهانهای پیدا کنید تا دلهایتان به یکدیگر نزدیکتر شود. فقط مواظب باشید در این گفتگو، صمیمیّت ایجادشده را با چیزهایی مثل پشتسر دیگران حرف زدن و بدگویی از اطرافیان آلوده نکنید چرا که اثر عکس میگیرید.