🌹محفل شهدا🌹
596 subscribers
50.4K photos
43K videos
695 files
1.9K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#شهیدمحمدبابارستمی‌🍃🍃 در سال‌ ۱۳۲۵ در روستای‌ رهورد از توابع‌ شهرقوچان‌، در استان‌ دلاور خیز خراسان‌ متولد شد. دوران‌ کودکی‌ را تا هفت‌سالگی‌ در دامن‌ دشت‌ها و هوای‌ پاک‌ روستا گذراند. در دوران‌ کودکی‌ اجل‌ دست‌ گرم‌ ونوازشگر مادر را از سر او برچید و گرد و غبار یتیمی‌ را بر چهره‌ او پاشید. پدر او را درهمان‌ روستا به‌ مدرسه‌ فرستاد، دوران‌ ابتدایی‌ را با موفقیت‌ پشت‌ سر گذاشت‌.
نوجوانی‌ شانزده‌، هفده‌ ساله‌ بود که‌ به‌ اتفاق‌ پدر به‌ مشهد مقدس‌ مهاجرت‌ کردند.پس‌ از مدت‌ کوتاهی‌ اقامت‌ در مشهد، پدر هم‌ به‌ دیار باقی‌ شتافت‌.
اینک‌ محمد تنهای‌ تنها شد، چون‌ برادر یا خواهری‌ نداشت‌. او با کارکردن‌ و تأمین‌مخارج‌ خود، استقامت‌ و پایداری‌ در برابر حوادث‌ تلخ‌ و مصیبت‌بار زندگی‌ را تجربه‌نمود. این‌ حوادث‌ تلخ‌ در اراده‌ پولادین‌ او تأثیری‌ بر جای‌ نگذاشت‌. او با روی‌ آوردن‌ به‌ورزش‌ و «کشتی‌ چوخه‌» آهن‌ جان‌ خود را هرچه‌ بیشتر تفدیده‌ و آبدیده‌تر نمود و در#مکتب‌ مولایش‌ علی‌(ع)⚘ درس‌ #مردانگی‌ و #عشق‌ و #ایمان‌ را آموخت‌.
داشتن سواد به ایشان کمک کرده بود تا در #تلاوت قرآن موفق باشد و #نظر دیگران را به خود #جلب کند. بنابر #سنت عشایر،‌پدر در سنین جوانی برایش همسری انتخاب کرد که دختر عموی ایشان بود.
🍃🌷🍃
یکی از دلایل رضایت عمویی،#ایمان و #تقوای ایشان  بود که #زبانزد #اقوام و بستگان بود.
🍃🌷🍃
طبق رسم و رسوم محلی ‌،مراسم عروسی برگزار شد. در عروسی، ریش سفیدان پدرش رامجبور کردند تا دوازده روز عاشیق ها بنوازند، شیر بها 1000 تومان و 7 راس گوسفند بود.

بعد از ازدواج، ‌با والدین در یک جا زندگی کردند. ثمره ازدواج ایشان بعد از 21 سال زندگی مشترک با همسرش 6،#فرزند (3 پسر و 3 دختر) بود. 
🍃🌷🍃
حدود سالهای 1342 – 43 جوانی 21#ساله و متاهل بود به دلیل اهمیت اولاد ذکور در بین عشایر، سیستم سربازگیری به قید قرعه برگزار می شد و با همین قرعه، از سربازی معاف شد.

روزگار را به #مطالعه #قرآن، ‌انجام #فرایض دینی در #مسجد و #سرکشی به #گله و #رسیدگی به امور #کشاورزی می گذراند.
🍃🌷🍃
فردی #مؤمن و #خوش برخورد در میان عشایر منطقه بود#شخصیت ایشان باعث #جلب احترام دیگران
می شد.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر شهید🥀 :
مشغول درس و کسب تجربیات دوران نوجوانی بودم که به واسطه یکی از دوستانی که پدرشان پاسدار بود به «محمد»🥀و خانواده او معرفی شدم . از ابتدا دوست داشتم با یک نظامی یا پاسدار ازدواج کنم.

آشنایی ما ۱۰ روز به طول کشید ، در این مدت کمتر از نیم ساعت با هم صحبت کردیم ؛ آقا «محمد»🥀 از ملاکها و سختیهای شغلش برایم گفت . در دو جلسه خواستگاری فقط از #حجاب ، احترام ، صبوری و راز داری صحبت کرد ، البته همه این موارد را مرتب روی کاغذ نوشته بود.

دوران دو ماهه شیرین عقد به سرعت گذشت و شب عید غدیر سال ۹۰ با برگزاری یک جشن ساده عروسی ، من و محمد🥀 زندگی مشترکمان را شروع کردیم . محمدجان🥀 زندگی را خیلی خوب مدیریت میکرد و خدا را شاکرم از این که در مدت چهار سال زندگی مشترک به کوچکترین مشکلی برخورد نکردیم.

نمونه کامل یک مرد با #ایمان بود که نماز اول وقتش هرگز ترک نمیشد و محبتهای بی دریغش شامل حال همه میشد . نصایح و اوامر به معروفش را جوانان محل و بستگان دور و نزدیک قبله راهشان میکردند.
🔴 خدایِ طوفانِ شن!!!


⬅️ 5 اردیبهشت 1359 یاد آور به گِل نشستن استکبار تو خالی آمریکاست.

وقتی در محاسبات بی پایه‌شان، چشمان همیشه بیدار الهی «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْم» (بقره/255) را نادیده می‌گیرند، باید گرفتار یکی از لشکریان خدا (طوفان شن) شوند.

ای مومنان؛ خدایِ طوفانِ شن بیدار است،

🔴 از تحریم‌های آمریکا نترسید، از تهدیدها و اخم دشمن نترسید که اگر بترسیم، معنایش نادیده گرفتن قدرت بی انتهای خداست.

ألا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون (یونس/62)

#ایمان_به_غیب #طوفان_شن #استکبار
سلام صبح بهاری تون بخیر
اگر بخواهی، نعمتی در تو، زیاد شود، باید آن راستایش کنی،
حتی وقتی گیاهی را ستایش کنی، بهتر رشد میکند . . .
تقدیر کنید، ستایش کنید، تا نعمتهای خدا، به سوی شما سرازیر شود . . .!
شیطان
یک دزد است؛
و هیچ دزدی خانه خالی را سرقت نمی‌کند!
اگر شیطان زیاد مزاحمتان می‌شود،
بدانید
در قلبتان گنجینه‌ای است که ارزش دزدی را دارد...
پس از آن درست نگهداری کنید.
و آن گنجینه #ایمان است
🌴اَلّلهُمَّ ؏ـجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽


🍃تو هم اینگونه بودی و آرزوی
#شهادت را دخیل بستی به پنجره فولاد رضا، اصلا تمامی ویژگی هایت را هم نیز به شاه خراسان اقتدا کرده بودی. ساده زیست بودن و دور بودن از تجملات.
#قرائت_قرآن و هفته هایی که مزین به زیارت اقایت میشد.

🍃آنقدر الگوی خوبی بودی که فرزندانت قدم بر ردپای پوتین های خونی ات گذاشتند و راه تورا در پیش گرفتند. تویی که ماهر ترین تخریبچی بودی و اول از همه نفس خودت را تخریب کردی...

🍃به دل میدان نفس زدی و با زیرکی و
#شجاعت مین های گناه را یک به یک خنثی کردی و با سلاح #ایمان و اراده خود را به سمت خیمه صاحب الزمان(عج) روانه کردی...

🍃حال میلاد زمینی توست. میدانم که این تجملات دنیایی میان روح با عظمتت جا نمیشود اما دلمان خوش است به روزی که به دنیا قدم گذاشتی.
#میلادت_مبارک یار مهدیِ غریبِ فاطمه(س)♥️

✍️نویسنده:
#اسماء_همت

🌸به مناسبت سالروز
#تولد
#شهید_علی_زاده_اکبر

📅تاریخ تولد : ۴ خرداد ۱٣۵۵

📅تاریخ شهادت : ٢٨ مرداد ۱٣٩٢

🕊محل شهادت : سوریه

🥀مزار شهید : گلزار شهدای امامزاده سید حمزه

🦋🦋🦋
داشتن سواد به ایشان کمک کرده بود تا در #تلاوت قرآن موفق باشد و #نظر دیگران را به خود #جلب کند. بنابر #سنت عشایر،‌پدر در سنین جوانی برایش همسری انتخاب کرد که دختر عموی ایشان بود.
🍃🌷🍃
یکی از دلایل رضایت عمویی،#ایمان و #تقوای ایشان  بود که #زبانزد #اقوام و بستگان بود.
🍃🌷🍃
طبق رسم و رسوم محلی ‌،مراسم عروسی برگزار شد. در عروسی، ریش سفیدان پدرش رامجبور کردند تا دوازده روز عاشیق ها بنوازند، شیر بها 1000 تومان و 7 راس گوسفند بود.

بعد از ازدواج، ‌با والدین در یک جا زندگی کردند. ثمره ازدواج ایشان بعد از 21 سال زندگی مشترک با همسرش 6،#فرزند (3 پسر و 3 دختر) بود. 
🍃🌷🍃
حدود سالهای 1342 – 43 جوانی 21#ساله و متاهل بود به دلیل اهمیت اولاد ذکور در بین عشایر، سیستم سربازگیری به قید قرعه برگزار می شد و با همین قرعه، از سربازی معاف شد.

روزگار را به #مطالعه #قرآن، ‌انجام #فرایض دینی در #مسجد و #سرکشی به #گله و #رسیدگی به امور #کشاورزی می گذراند.
🍃🌷🍃
فردی #مؤمن و #خوش برخورد در میان عشایر منطقه بود#شخصیت ایشان باعث #جلب احترام دیگران
می شد.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر شهید🥀 :
مشغول درس و کسب تجربیات دوران نوجوانی بودم که به واسطه یکی از دوستانی که پدرشان پاسدار بود به «محمد»🥀و خانواده او معرفی شدم . از ابتدا دوست داشتم با یک نظامی یا پاسدار ازدواج کنم.

آشنایی ما ۱۰ روز به طول کشید ، در این مدت کمتر از نیم ساعت با هم صحبت کردیم ؛ آقا «محمد»🥀 از ملاکها و سختیهای شغلش برایم گفت . در دو جلسه خواستگاری فقط از #حجاب ، احترام ، صبوری و راز داری صحبت کرد ، البته همه این موارد را مرتب روی کاغذ نوشته بود.

دوران دو ماهه شیرین عقد به سرعت گذشت و شب عید غدیر سال ۹۰ با برگزاری یک جشن ساده عروسی ، من و محمد🥀 زندگی مشترکمان را شروع کردیم . محمدجان🥀 زندگی را خیلی خوب مدیریت میکرد و خدا را شاکرم از این که در مدت چهار سال زندگی مشترک به کوچکترین مشکلی برخورد نکردیم.

نمونه کامل یک مرد با #ایمان بود که نماز اول وقتش هرگز ترک نمیشد و محبتهای بی دریغش شامل حال همه میشد . نصایح و اوامر به معروفش را جوانان محل و بستگان دور و نزدیک قبله راهشان میکردند.