🌹محفل شهدا🌹
591 subscribers
48.6K photos
41K videos
684 files
1.88K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#وصیت_نامه

شهید مدافع حرم #رضا_حاجی_زاده🌹

من نمی‌خواهم که عمرم بی‌ثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی می‌خواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.
من به خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل‌بیت (ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا (س) را بگیرم.
من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه‌دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.
پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار (ع) و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به یاد داشته باشید.

 از شهیدان مانده تنها جامه ای 😔
نام و امضا و وصیت‌نامه ای🕊
گر وصیتنامه ها را خوانده ایم
پس چرا بین دوراهی مانده ایم؟.

🕊#شهید_مدافع‌_حرم‌_رضا_حاجی‌زاده
🌱#یادش_باصلوات
برادران و خواهران من، امام زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن(عج)

🕊#شهید_سجاد_زبر_جدی
🌷#یادش_باصلوات
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#مدافع_حرم
#نام_مستعار : حسین نصرتی
#ولادت : ۱۳۶۰/۹/۱۸
#محل_تولد : تبریز
#شهادت : ۱۳۹۳/۱۰/۲۹
#محل_شهادت : سوریه، منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق

🔹🔹🔷💠🔷🔹🔹

💢 #فرازی_از_وصیتنامه

◽️باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده‌ایم و شیعه هم به دنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود، حقیقتاً.

#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم‌صل‌علي‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم

•┈•
زیباترین کلام در پنج کلمه از زبان شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده:

خودسازی دغدغه‌ی اصلی شما باشد.


#یادش_باصلوات
‌•••
#شهید_رسول_خلیلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دلنوشته

◽️گاهے یـڪ نگاه
آنقدر مهربـــان است که
چشــم هرگز رهایش نمی‌کند

◽️گاهے یڪ رفاقت
آنقــدر ماندگار است که
زمـــــان حریفش نمی شود

◽️و گاهے یڪ نفــر آنقدر عزیز است
ڪه قلـب رهایش نمی‌کند...
.
#یادش_با_ذکر_صلوات

#اللهم‌صل‌علي‌محمدﷺوآل‌محمدﷺوعجل‌فرجهم

•┈••✾•🌿🌸🌸🌸🌸🌿•✾••┈•
همون روزی که به دنیا اومدی اسمت شد مصطفی...
تا پیشوات بشه نبی خاتم
پا به پای درس مکتب اهل بیت قد کشیدی و بزرگ شدی
تو هیئتایی که با بچه ها دوره میگرفتی، همیشه سپر دستت بود و میرفتی به جنگ همون کسایی که آتیش زدن در خونه‌ ی عترت رو!
همیشه توی دلت موج میزد کاش منم مدافع بودم...
با اشک میگفتی خوش به حال شهدایی که رفتند...
وقت، وقت جانبازی شد
صداهایی از گوشه و کنار میومد
یه اسم عجیب
داعش!
وارد حریم اهل بیت شده...
خبر رو که شنیدی سرت گیج رفت
زنده باشم و دوباره حادثه ی در سوخته تکرار بشه؟
دوباره جسارت بشه به حریم آل الله؟
هیهات!
پاشدی و سلاح بستی و رفتی واسه ی دفاع از معنیِ تبیین یعنی حضرت زینب کبری سلام الله علیها
جنگیدی و امون ندادی به حرامی ها
تک تک رفیقات رفتن و تو نیمه شب ها تو بیابون ها قدم میزدی و چشم میدوختی به آسمون
پس کی نوبت من میشه...
ان شاء الله تاسوعا پیش عباسم
جمله رو گفتی و رفتی تو دل خطر
تاسوعا بود و تو میون میدون جنگ
سینه ات سوخت اما
یه آقایی رو دیدی که دست در بدن...
رسیدی به آرزوت
آخرش روی پای علمدار جون دادی
شهادتت مبارک رفیق
ای جوون رشیدی که مایه فخر هستی برای اسلام
ای کسی که هنوز اسمت توی صحبتای نائب امام زمان عج هست
خوش به حالت
رفیق تولد تو سرآغاز خیلی چیزا شد
ظهور رو یه گام جلوتر برد
تولدت مبارکمون باشه سید💚🌿

🌷#سیدابراهیم
🕊#یادش_باصلوات
♨️ ‌ شهیدی که سر بی تنش سخن گفت!

حجت الاسلام صادقی سرایانی از راویان دفاع مقدس نقل می کند:
در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد یاحسین یاحسین سر می داد
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند.

چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
🌹ألسلام علی الرأس المرفوع

🌸خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام ذکر "یا حسین" بگوید.

عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است

🌷#شهیدعلی‌اکبر‌دهقان
🌷#یادش‌ بخیر باصلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
‌•••
#شهید_رسول_خلیلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#دلنوشته

◽️گاهے یـڪ نگاه
آنقدر مهربـــان است که
چشــم هرگز رهایش نمی‌کند

◽️گاهے یڪ رفاقت
آنقــدر ماندگار است که
زمـــــان حریفش نمی شود

◽️و گاهے یڪ نفــر آنقدر عزیز است
ڪه قلـب رهایش نمی‌کند...
.
#یادش_با_ذکر_صلوات

#اللهم‌صل‌علي‌محمدﷺوآل‌محمدﷺوعجل‌فرجهم

•┈••✾•🌿🌸🌸🌸🌿•✾••┈•
همون روزی که به دنیا اومدی اسمت شد مصطفی...
تا پیشوات بشه نبی خاتم
پا به پای درس مکتب اهل بیت قد کشیدی و بزرگ شدی
تو هیئتایی که با بچه ها دوره میگرفتی، همیشه سپر دستت بود و میرفتی به جنگ همون کسایی که آتیش زدن در خونه‌ ی عترت رو!
همیشه توی دلت موج میزد کاش منم مدافع بودم...
با اشک میگفتی خوش به حال شهدایی که رفتند...
وقت، وقت جانبازی شد
صداهایی از گوشه و کنار میومد
یه اسم عجیب
داعش!
وارد حریم اهل بیت شده...
خبر رو که شنیدی سرت گیج رفت
زنده باشم و دوباره حادثه ی در سوخته تکرار بشه؟
دوباره جسارت بشه به حریم آل الله؟
هیهات!
پاشدی و سلاح بستی و رفتی واسه ی دفاع از معنیِ تبیین یعنی حضرت زینب کبری سلام الله علیها
جنگیدی و امون ندادی به حرامی ها
تک تک رفیقات رفتن و تو نیمه شب ها تو بیابون ها قدم میزدی و چشم میدوختی به آسمون
پس کی نوبت من میشه...
ان شاء الله تاسوعا پیش عباسم
جمله رو گفتی و رفتی تو دل خطر
تاسوعا بود و تو میون میدون جنگ
سینه ات سوخت اما
یه آقایی رو دیدی که دست در بدن...
رسیدی به آرزوت
آخرش روی پای علمدار جون دادی
شهادتت مبارک رفیق
ای جوون رشیدی که مایه فخر هستی برای اسلام
ای کسی که هنوز اسمت توی صحبتای نائب امام زمان عج هست
خوش به حالت
رفیق تولد تو سرآغاز خیلی چیزا شد
ظهور رو یه گام جلوتر برد

🌷#سیدابراهیم
🕊#یادش_باصلوات
🤍

من در آن لحظه آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است. آنجا با خنده به من گفت که بیا با هم یک عکسی بگیریم؛ شاید این آخرین عکس من و تو باشد....

خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند مثلاً بخواهد عکسی بگیرد؛ چه از خودش چه با کسی...
من وقتی این حرف را زد تکان خوردم، خواستم بگویم که شما نروید، به همان جایی که او می‌خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم، ولی یک حسی به من گفت خوب چیزی نیست، خبری نیست، چیزی به او نگفتم. حیف که نگفتم...

📚| راوی: #شهید_قاسم_سلیمانی

#شهید_حسین_همدانی
#یادش_باصلوات