دست در دستِ نسیم و پابه پای سرنوشت
صفحه ی تقدیرِ من را ، روزگارم بد نوشت...
باز باران آمد اِمشب ، با صدای اشک من
بی محابا عاشقم کرده ، تبِ اردیبهشت...
#سید_امان_اله_درخشانی
صفحه ی تقدیرِ من را ، روزگارم بد نوشت...
باز باران آمد اِمشب ، با صدای اشک من
بی محابا عاشقم کرده ، تبِ اردیبهشت...
#سید_امان_اله_درخشانی
دختر اردیبهشت، ابرو کمان بالا بلند
ای فدای آن لب عنابیت، کمتر بخند
ناز دانه دختر شیطان بلای چهار فصل
برحذر از تو عزیزم هر چه آسیب و گزند
کل دنیا مست مست از عطر گلهایت شده
از عراق و مصر و لیبی تا حوالی مرند
من گمان دارم خدا هم گوشه چشمی داشته
اینچنین زیبا شدی ای دلبر مشکل پسند
دختر اریبهشتم، ماه خوب عاشقی
دور سرهامان بچرخانید ای یاران سپند...
#مهتاب_بهشتی
ای فدای آن لب عنابیت، کمتر بخند
ناز دانه دختر شیطان بلای چهار فصل
برحذر از تو عزیزم هر چه آسیب و گزند
کل دنیا مست مست از عطر گلهایت شده
از عراق و مصر و لیبی تا حوالی مرند
من گمان دارم خدا هم گوشه چشمی داشته
اینچنین زیبا شدی ای دلبر مشکل پسند
دختر اریبهشتم، ماه خوب عاشقی
دور سرهامان بچرخانید ای یاران سپند...
#مهتاب_بهشتی
لاجوردی رنگ مرگ کاشی است
مرگ شاعر مرگ در نقاشی است
مرگ های ارغوانی از تب اند
مرگ های آسمانی در شب اند
مرگ بیدل در پری طاووسی است
مرگ فردوسی به رنگ طوسی است
وقت مردن ابن سینا،لمس بود
مرگ مولانا غروب شمس بود
مرگ ما همواره رنگ آه ماست
مرگ ما چون سایه ای همراه ماست
#احمد_عزیزی_کرمانشاه
مرگ شاعر مرگ در نقاشی است
مرگ های ارغوانی از تب اند
مرگ های آسمانی در شب اند
مرگ بیدل در پری طاووسی است
مرگ فردوسی به رنگ طوسی است
وقت مردن ابن سینا،لمس بود
مرگ مولانا غروب شمس بود
مرگ ما همواره رنگ آه ماست
مرگ ما چون سایه ای همراه ماست
#احمد_عزیزی_کرمانشاه
از آن روزی که دل دیوانهی توست
به صد جان من شدم در شیون دل
منادی می کنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل
#عطار
به صد جان من شدم در شیون دل
منادی می کنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل
#عطار
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
#حضرت_مولانا
جان پر و بال میزند در طرب هوای تو
آتش آب میشود عقل خراب میشود
دشمن خواب میشود دیده من برای تو
#حضرت_مولانا
غمهای قدیمی همه را دور بریــــزیم
در خنده ی گل، مستی انگور بریزیم
با شور و صفا پنجـره ها را بگشاییم
صبح آمده در آینه ها نـــــور بریزیم
#شهراد_میدری
در خنده ی گل، مستی انگور بریزیم
با شور و صفا پنجـره ها را بگشاییم
صبح آمده در آینه ها نـــــور بریزیم
#شهراد_میدری
صبح یعنی شیطنتها ، خندهی زیبای تو
صبح یعنی بوسه بر شیرینی لبهای تو
صبح یعنی یک بغل آرامش از دستان تو
صبح یعنی خیره بر زیبایی چشمان تو
#فرهـــــاد_سایـــه
صبح یعنی بوسه بر شیرینی لبهای تو
صبح یعنی یک بغل آرامش از دستان تو
صبح یعنی خیره بر زیبایی چشمان تو
#فرهـــــاد_سایـــه
تا رسید آغوش من مانند مغناطیس شد
ازهجوم اشکهایش شانه هایم خیس شد
آدمی که خاطرش ازهررقیب آسوده بود
آنقدر بد شد که حوا عاشق ابلیس شد
#سمیرا_عرب_کرمانشاه
ازهجوم اشکهایش شانه هایم خیس شد
آدمی که خاطرش ازهررقیب آسوده بود
آنقدر بد شد که حوا عاشق ابلیس شد
#سمیرا_عرب_کرمانشاه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من همین قدر که با حال و هوایت،
گه گاه برگی از
باغچهیِ شعر بچینم،کافی ست.
فکر کردن به تو
یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا
خوبترینم!
کافیست... ❤️
گه گاه برگی از
باغچهیِ شعر بچینم،کافی ست.
فکر کردن به تو
یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا
خوبترینم!
کافیست... ❤️
.
#ظهر...
در نهایت انتظار
امدنت قد میڪشد ...
منو پنجره ، نگاهمان بیقرارانہ
رو بہ ڪوچہ
در انتظار آمدنت هستیم ...👌❤️
#محمدسامی_جلالی
#ظهر...
در نهایت انتظار
امدنت قد میڪشد ...
منو پنجره ، نگاهمان بیقرارانہ
رو بہ ڪوچہ
در انتظار آمدنت هستیم ...👌❤️
#محمدسامی_جلالی
.
كائنات فداى
لبخندِ شيرينِ زوال ظهرت....
بخند جانااان
تودلخوشىِ تمامِ
خستگے نیمروز منی
بخند تا با نفس خندهاے تو
گرمے بخش ظهر من شود👌❤️
#ظهرتون دورازغم وغصه
كائنات فداى
لبخندِ شيرينِ زوال ظهرت....
بخند جانااان
تودلخوشىِ تمامِ
خستگے نیمروز منی
بخند تا با نفس خندهاے تو
گرمے بخش ظهر من شود👌❤️
#ظهرتون دورازغم وغصه
ز محرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم
#حافظ
ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو کار عمر نه پیداست باری آن اولی
که روز واقعه پیش نگار خود باشم
#حافظ
همچو مجنون گفتگوبا خویشتن باید مرا
بی زبانم، همزبانی همچو من باید مرا
رشک می آید مرا از جامه بر اندام تو
با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا
#رهی_معیری
بی زبانم، همزبانی همچو من باید مرا
رشک می آید مرا از جامه بر اندام تو
با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا
#رهی_معیری