گهوارهام کو؟
مهمترین چیزی که تا ۱۰ سال پیش از دوران بچگی داشتم یه گهواره بود که کل خاندان پدری و مادریام تو اون بزرگ شدن. اونقدری که این گهواره دکتر و مهندس و حقوقدان و فیزیکدان تحویل جامعه داده هارورد و یل و سوربون ندادن. قشنگتر از اون ارادهجمعی خانواده برای برگردوندن گهواره به خاندان ما بود، اونوقتها دیوار و اینها نبود که بتونی نصف پیتزای شب قبلت رو هم توش بفروشی در همین راستا این گهواره با پای شکسته و کنف پاره و تخته سهلای نمزده بارها بارها به آغوش خونواده برگشت و اونقدری هم بزرگ بود که تا دم کنکور برای از بین رفتن استرس و اینها به جای جوشونده سنبلالطیب و گل گاو زبون با اون خودمو آروم میکردم. یادم نیست چهجوری تواسبابکشی مامانم راضی شد بیخیالش بشه فکر میکنم تو همون دوره بود که آمار ازدواج و به دنبالش زاد و ولدبهشدت پایین اومده بود اما بچههای الان از بدو تولد توکریر و نینیلای لای و پارک تخت میخوابن و شش ماه یهبار باید جای خوابشون رو تغییر بدی تا مستقل بار بیان. اونوقت مارو میذاشتن تو یه ننو ومیبستن به تنه درخت و یه پارچه پشهکش هم زیرمون میانداختن و مثل بومرنگ پرتمون میکردن و خودشون میرفتن پی جاانداختن قورمهسبزی و ما هم نامردی نمیکردیم و مثل کفتر جلد با مهارت برمیگشتیم به همون نقطه اول و بعد هم لپمون رو میکشیدن و یه هُل دیگه میدادن و این پروسه هر روز تکرار میشد بعد الان اگر بچهات رو بندازی هوا سهتا انجیاُ و چهارتا کمپین نه به کودکآزاری همزمان ازت شکایت میکنن بهجرم ایجاد هماتوم سابدورال، ادم مغزی و خونریزی شبکیه!
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
@mahdisasafarikhah
مهمترین چیزی که تا ۱۰ سال پیش از دوران بچگی داشتم یه گهواره بود که کل خاندان پدری و مادریام تو اون بزرگ شدن. اونقدری که این گهواره دکتر و مهندس و حقوقدان و فیزیکدان تحویل جامعه داده هارورد و یل و سوربون ندادن. قشنگتر از اون ارادهجمعی خانواده برای برگردوندن گهواره به خاندان ما بود، اونوقتها دیوار و اینها نبود که بتونی نصف پیتزای شب قبلت رو هم توش بفروشی در همین راستا این گهواره با پای شکسته و کنف پاره و تخته سهلای نمزده بارها بارها به آغوش خونواده برگشت و اونقدری هم بزرگ بود که تا دم کنکور برای از بین رفتن استرس و اینها به جای جوشونده سنبلالطیب و گل گاو زبون با اون خودمو آروم میکردم. یادم نیست چهجوری تواسبابکشی مامانم راضی شد بیخیالش بشه فکر میکنم تو همون دوره بود که آمار ازدواج و به دنبالش زاد و ولدبهشدت پایین اومده بود اما بچههای الان از بدو تولد توکریر و نینیلای لای و پارک تخت میخوابن و شش ماه یهبار باید جای خوابشون رو تغییر بدی تا مستقل بار بیان. اونوقت مارو میذاشتن تو یه ننو ومیبستن به تنه درخت و یه پارچه پشهکش هم زیرمون میانداختن و مثل بومرنگ پرتمون میکردن و خودشون میرفتن پی جاانداختن قورمهسبزی و ما هم نامردی نمیکردیم و مثل کفتر جلد با مهارت برمیگشتیم به همون نقطه اول و بعد هم لپمون رو میکشیدن و یه هُل دیگه میدادن و این پروسه هر روز تکرار میشد بعد الان اگر بچهات رو بندازی هوا سهتا انجیاُ و چهارتا کمپین نه به کودکآزاری همزمان ازت شکایت میکنن بهجرم ایجاد هماتوم سابدورال، ادم مغزی و خونریزی شبکیه!
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
@mahdisasafarikhah
معضل عمومی ازدواج
زمان ما هم خواستگار داشتن و خواستگار بودن هر دوش یهجور آپشن بود که هر کسی نداشت میخوام بگم گول این حرفها رو نخورین که اونوقتها راحت میشد ازدواج کرد اتفاقا اوندوره این کار سختتر بود اول باید از سد کنکور میگذشتی وقتی میگم سد کنکور یعنی کنکور دو مرحلهای نه اینکه از تو انکار و از وزارت علوم اصرار که بیا و کنکور بده، تعارف نکن خودمون یه دانشگاه با ویوی جنگل برات گذاشتیم کنار. اگر این مرحله رو با موفقیت میگذروندی میتونستی یه توکپا یه آرایشگاه هم بری و با نظارت مسئولین وقت حداکثر ده تار ابرو برداری. وقتی وارد دانشگاه میشدی هم به هر جنبندهای باید این پیغام رو القا میکردی که قصد درس خوندن داری اصلا این جمله پیشفرض ذهنی ما دهه شصتیها بود که قصد درس خوندن داریم همه جا از دانشگاه تاصف نون. تازه از ترم چهارم تاره میفهمیدم که بعد از کار تو معدن سختترین کار دنیا پیچوندن حراست دانشگاهه، یعنی تا ندای عزیزم یه لحظه بیا رو میشنیدیم میفهمیدیم که باید یه جوری تمارض کنیم که جاسم الهویدی تو محوط محوطه هیجده ایران تمارض میکرد شما حساب کن تو این جو بتونی جزوه بگیری و بستونی تازه پای تماشای بخاطر تو و در قلب من بود که از لعیا زنگنه الگو گرفتیم واسه جزوه دادن و جزوه گرفتن، بعدش هم که دیدین چقدر عاقبتبخیر شد، اگر یادتون نمیاد یه میس کال بزنین آیفیلم از خداشونه دوباره سریال رو براتون پخش کنن. اونوقتها یه وزارت جوانان هم نبود که درباره افزایش سن ازدواج جوونها لااقل ابراز نگرانی کنه ملت هم کارشناس مسائل اجتماعی نبودن که تو تاکسی و اتوبوس از تحلیلهاشون بفهمیم مشکل از کجاست؟!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
زمان ما هم خواستگار داشتن و خواستگار بودن هر دوش یهجور آپشن بود که هر کسی نداشت میخوام بگم گول این حرفها رو نخورین که اونوقتها راحت میشد ازدواج کرد اتفاقا اوندوره این کار سختتر بود اول باید از سد کنکور میگذشتی وقتی میگم سد کنکور یعنی کنکور دو مرحلهای نه اینکه از تو انکار و از وزارت علوم اصرار که بیا و کنکور بده، تعارف نکن خودمون یه دانشگاه با ویوی جنگل برات گذاشتیم کنار. اگر این مرحله رو با موفقیت میگذروندی میتونستی یه توکپا یه آرایشگاه هم بری و با نظارت مسئولین وقت حداکثر ده تار ابرو برداری. وقتی وارد دانشگاه میشدی هم به هر جنبندهای باید این پیغام رو القا میکردی که قصد درس خوندن داری اصلا این جمله پیشفرض ذهنی ما دهه شصتیها بود که قصد درس خوندن داریم همه جا از دانشگاه تاصف نون. تازه از ترم چهارم تاره میفهمیدم که بعد از کار تو معدن سختترین کار دنیا پیچوندن حراست دانشگاهه، یعنی تا ندای عزیزم یه لحظه بیا رو میشنیدیم میفهمیدیم که باید یه جوری تمارض کنیم که جاسم الهویدی تو محوط محوطه هیجده ایران تمارض میکرد شما حساب کن تو این جو بتونی جزوه بگیری و بستونی تازه پای تماشای بخاطر تو و در قلب من بود که از لعیا زنگنه الگو گرفتیم واسه جزوه دادن و جزوه گرفتن، بعدش هم که دیدین چقدر عاقبتبخیر شد، اگر یادتون نمیاد یه میس کال بزنین آیفیلم از خداشونه دوباره سریال رو براتون پخش کنن. اونوقتها یه وزارت جوانان هم نبود که درباره افزایش سن ازدواج جوونها لااقل ابراز نگرانی کنه ملت هم کارشناس مسائل اجتماعی نبودن که تو تاکسی و اتوبوس از تحلیلهاشون بفهمیم مشکل از کجاست؟!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
ما هیچ...
مادر خدابیامرزم همیشه ازمون تعهد میگرفت چپ و راست و بیخود و بیجهت. پول تلفن وسط دل ای دل جوونی میاومد ۱۵۰ هزار تومن تا قول نمیدادیم که آدم بشیم تلفن رو وصل نمیکرد که نمیکرد؛ اونوقتها هم صاحب تلگرام و اینستاگرام و توییتر مثل کوه پشتون واینمیستاد که جو بگیرتمون و بگیم اصلاً کسی از بیتلفنی نمرده؛ واسه همین اول و آخرش یه برگه آچهار از جزوه مدارمون میکندیم و توش به ۲۳ زبون مرده و زنده دنیا مینوشتیم که غلط کردیم وقتی هم میگفتیم کار میکنیم و پولش رو میدیم میگفت غلط کردین بشینین پای درستون. خلاصه اونقدری که من به مادرم امضا و تعهد دادم ناصرالدینشاه به روسها نداد. نکته قشنگش آرشیو قوی قضیه بود یعنی تا میاومدی از مفاد تعهدنامهت تخطی کنی سهنسخه آرشیویش ظاهر میشد با فونت ۳۲ بینازنین ِ بولد.؛ یعنی ویکیلیکس اینقدر از اینور و اونور آتو نداشت که مادر ما داشت. اونوقت ما با این شیب مسئولیتپذیری و تعهد اینه اوضاعمون و ترند یک شوخی خندهایم در حالیکه الان طرف میخواد قرارداد عقد رو هم امضا کنه اونهمه امضا یهجا به کسی نمیده که طرف فکر نکنه چه خبره! رونالدو هم اینقدر امضا پای قراردادش با رئال نداد که من به مادرم دادم. الان طرف زیر پیمان آب و هوایی پاریس هم میزنه کسی نمیپرسه ماذا فازا چه برسه به اینکه بزنی زیر قولش به مادرش مبنی بر ۲۰ شدن معدل ترم بعدش. شانس آوردیم که اونزمان با یه تعهد و امضا سروته قضیه رو هم میآوردیم وگرنه شما حساب کن مادرمون میخواست مرزهای خونه رو هم به رومون ببنده یا مثلاً یه چک و سفته و ضامن کارمند هم برای ضمانت اجرایی تعهد ضمیمه پروندهمون میکرد بعدش هم دنبال روح قرارداد و تعهد تو هر لحظه از زندگیمون بود!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
مادر خدابیامرزم همیشه ازمون تعهد میگرفت چپ و راست و بیخود و بیجهت. پول تلفن وسط دل ای دل جوونی میاومد ۱۵۰ هزار تومن تا قول نمیدادیم که آدم بشیم تلفن رو وصل نمیکرد که نمیکرد؛ اونوقتها هم صاحب تلگرام و اینستاگرام و توییتر مثل کوه پشتون واینمیستاد که جو بگیرتمون و بگیم اصلاً کسی از بیتلفنی نمرده؛ واسه همین اول و آخرش یه برگه آچهار از جزوه مدارمون میکندیم و توش به ۲۳ زبون مرده و زنده دنیا مینوشتیم که غلط کردیم وقتی هم میگفتیم کار میکنیم و پولش رو میدیم میگفت غلط کردین بشینین پای درستون. خلاصه اونقدری که من به مادرم امضا و تعهد دادم ناصرالدینشاه به روسها نداد. نکته قشنگش آرشیو قوی قضیه بود یعنی تا میاومدی از مفاد تعهدنامهت تخطی کنی سهنسخه آرشیویش ظاهر میشد با فونت ۳۲ بینازنین ِ بولد.؛ یعنی ویکیلیکس اینقدر از اینور و اونور آتو نداشت که مادر ما داشت. اونوقت ما با این شیب مسئولیتپذیری و تعهد اینه اوضاعمون و ترند یک شوخی خندهایم در حالیکه الان طرف میخواد قرارداد عقد رو هم امضا کنه اونهمه امضا یهجا به کسی نمیده که طرف فکر نکنه چه خبره! رونالدو هم اینقدر امضا پای قراردادش با رئال نداد که من به مادرم دادم. الان طرف زیر پیمان آب و هوایی پاریس هم میزنه کسی نمیپرسه ماذا فازا چه برسه به اینکه بزنی زیر قولش به مادرش مبنی بر ۲۰ شدن معدل ترم بعدش. شانس آوردیم که اونزمان با یه تعهد و امضا سروته قضیه رو هم میآوردیم وگرنه شما حساب کن مادرمون میخواست مرزهای خونه رو هم به رومون ببنده یا مثلاً یه چک و سفته و ضامن کارمند هم برای ضمانت اجرایی تعهد ضمیمه پروندهمون میکرد بعدش هم دنبال روح قرارداد و تعهد تو هر لحظه از زندگیمون بود!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
سلیبریتی زندگی من
شهرزاد اینها همسایه بالاییمون بودن اصلا به واسطه اونها بود که با مفهوم ای دل تو خریداری نداری از نزدیک آشنا شدم. عید به عید شوی طنین رو اونجا میدیدیم و بعدش هم خودش مینشست پای ارگشو عین همونا رو برامون میزد، پایه خالهبازی و اینها نبود کلا یهجور خاصی بود اگر با همون شیب پیش میرفت الان یه پیج یه میلیون فالوئری داشت، اصلا همهچی تموم بود. خوراک اینکه مادر آدم چماقش کنه سر آدم. دو بار تو زندگی خواستم اداش رو دربیارم رفتم کلاس موسیقی. بار اول رو اسآ ۲۱ شیری همه نتها رو به ابجد نوشتم لو رفتم و از کلاس اخراج شدم. بار دوم قبل از ازدواج گفتم شانسمو امتحان کنم با بچههای ۷ و ٨ ساله نشستم تو کلاس. بچهها باخ میزدن و منم میزدم تو سر خودم. انگشتهام لای هم گیر میکرد و استادم واسه این تتمه غرورم رو نشکنه گفت برو ترم بعد تو کلاس بزرگترها بیا و بعد هم جمع کرد و رفت از ایران. مطمئنم بهخاطر من نتونسته خودش رو ببخشه. منم بیخیال موسیقی شدم و از شهرزاد شدن همون فیلم دیدن پای ویدیوی نوار کوچیک تا سیدیهای بلو ری رو یاد گرفتم. شهرزاد شدن بخشی از برنامه طولانی مدت زندگیم بود. دغدغهام بود انگار. پام که به شبکههای اجتماعی باز شد اول از همه اسم اون رو سرچ کردم. میدونستم که در جا نزده و بزرگتر شده. میخوام بگم الگوهای زندگیتون رو از این آدمها انتخاب کنین که یه حال خوبی داشته باشن نه اینکه رُل مدلتون بشه مملی لیمینت و بانو که به قاعده یه آهنگ رو هم نمیتونن بدون تپق داباسمش کنن نه اونایی که امروز دعوتتون میکنن به بقبقو فردا تهدیدتون میکنن به رفتن به روسیه که اگه نظر منو بخواین این تهدید به رفتن، بزرگترین شانس زندگیتونه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
شهرزاد اینها همسایه بالاییمون بودن اصلا به واسطه اونها بود که با مفهوم ای دل تو خریداری نداری از نزدیک آشنا شدم. عید به عید شوی طنین رو اونجا میدیدیم و بعدش هم خودش مینشست پای ارگشو عین همونا رو برامون میزد، پایه خالهبازی و اینها نبود کلا یهجور خاصی بود اگر با همون شیب پیش میرفت الان یه پیج یه میلیون فالوئری داشت، اصلا همهچی تموم بود. خوراک اینکه مادر آدم چماقش کنه سر آدم. دو بار تو زندگی خواستم اداش رو دربیارم رفتم کلاس موسیقی. بار اول رو اسآ ۲۱ شیری همه نتها رو به ابجد نوشتم لو رفتم و از کلاس اخراج شدم. بار دوم قبل از ازدواج گفتم شانسمو امتحان کنم با بچههای ۷ و ٨ ساله نشستم تو کلاس. بچهها باخ میزدن و منم میزدم تو سر خودم. انگشتهام لای هم گیر میکرد و استادم واسه این تتمه غرورم رو نشکنه گفت برو ترم بعد تو کلاس بزرگترها بیا و بعد هم جمع کرد و رفت از ایران. مطمئنم بهخاطر من نتونسته خودش رو ببخشه. منم بیخیال موسیقی شدم و از شهرزاد شدن همون فیلم دیدن پای ویدیوی نوار کوچیک تا سیدیهای بلو ری رو یاد گرفتم. شهرزاد شدن بخشی از برنامه طولانی مدت زندگیم بود. دغدغهام بود انگار. پام که به شبکههای اجتماعی باز شد اول از همه اسم اون رو سرچ کردم. میدونستم که در جا نزده و بزرگتر شده. میخوام بگم الگوهای زندگیتون رو از این آدمها انتخاب کنین که یه حال خوبی داشته باشن نه اینکه رُل مدلتون بشه مملی لیمینت و بانو که به قاعده یه آهنگ رو هم نمیتونن بدون تپق داباسمش کنن نه اونایی که امروز دعوتتون میکنن به بقبقو فردا تهدیدتون میکنن به رفتن به روسیه که اگه نظر منو بخواین این تهدید به رفتن، بزرگترین شانس زندگیتونه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
سلفی طلاق رسید
بعد از کیک طلاق و پارتی بعدش آدم نمیدونه سلفی طلاق رو کجای دلش بذاره، یعنی فکر کن این دو نفری که حالا زل زدن به دوربین و یه آخییییش راحت شدیم خاصی تو نگاهشونه تا سه سال پیش الگوی مقاومت تو کل محله بودن، یعنی نه ایست بازرسی شمسی خانوم نه درسخوندن دختره نه ورشکستگی بابای پسره رخنهای تو تصمیم ازدواجشون ایجاد نکرد تا سهسال پیش پسره یهتیک درسها میافتاد چون دختره نمیذاشت از پلنگ کلاس جزوه بگیره و پسره دو تا ورژن از خلیل کبابی سریال شبکه یک هم تو قطع رابطه با کل عناصر مونث فامیل بالاتر بود. اونقدری که اینها برای عروسی ریختوپاش کردن برد پیت و آنجلینا واسه عروسیشون نکردن. یعنی تو فیلم عذوسی همینها بود که با مفهوم پهباد و کوادکوپتر از نزدیک آشنا میشیم بعد با همین سلفی طلاق کل رزومهشون عاشقونهشون رو نابود میکنن. یعنی هنوز عکس چینش یخچال به سبک فیلمهای سامورایی و ژانر وحشت در پوزیشن سر عروسک روی بدن مرغ شکم پُرشون داره تو اینستاگرام دستبهدست میشه که سلفی طلاقشون از راه میرسه آدم نمیدونه دم خروس رو قبول کنه یا قسم حضرت عباس رو! خو لعنتی حالا سلفی طلاق میذاری بذار اسم اون بنده خدا رو چرا زیرش تگ میکنی؟! اگه طلاقم گرفتین لااقل فوری ازدواج نکنین ما هنوز داریم پای اون سکه ازدواج قبلیتون کلی قسط میدیم به طلافروشی بازار، بذارین کمر راست کنیم بعد تریپ دوباره پیوند دوباره لبخند بردارین. الگوتون کیه بهراستی جیلو، بریتنی، نیکول کیدمن؟! والا اونها هم یه مهندسی افکار عمومی حالیشونه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
بعد از کیک طلاق و پارتی بعدش آدم نمیدونه سلفی طلاق رو کجای دلش بذاره، یعنی فکر کن این دو نفری که حالا زل زدن به دوربین و یه آخییییش راحت شدیم خاصی تو نگاهشونه تا سه سال پیش الگوی مقاومت تو کل محله بودن، یعنی نه ایست بازرسی شمسی خانوم نه درسخوندن دختره نه ورشکستگی بابای پسره رخنهای تو تصمیم ازدواجشون ایجاد نکرد تا سهسال پیش پسره یهتیک درسها میافتاد چون دختره نمیذاشت از پلنگ کلاس جزوه بگیره و پسره دو تا ورژن از خلیل کبابی سریال شبکه یک هم تو قطع رابطه با کل عناصر مونث فامیل بالاتر بود. اونقدری که اینها برای عروسی ریختوپاش کردن برد پیت و آنجلینا واسه عروسیشون نکردن. یعنی تو فیلم عذوسی همینها بود که با مفهوم پهباد و کوادکوپتر از نزدیک آشنا میشیم بعد با همین سلفی طلاق کل رزومهشون عاشقونهشون رو نابود میکنن. یعنی هنوز عکس چینش یخچال به سبک فیلمهای سامورایی و ژانر وحشت در پوزیشن سر عروسک روی بدن مرغ شکم پُرشون داره تو اینستاگرام دستبهدست میشه که سلفی طلاقشون از راه میرسه آدم نمیدونه دم خروس رو قبول کنه یا قسم حضرت عباس رو! خو لعنتی حالا سلفی طلاق میذاری بذار اسم اون بنده خدا رو چرا زیرش تگ میکنی؟! اگه طلاقم گرفتین لااقل فوری ازدواج نکنین ما هنوز داریم پای اون سکه ازدواج قبلیتون کلی قسط میدیم به طلافروشی بازار، بذارین کمر راست کنیم بعد تریپ دوباره پیوند دوباره لبخند بردارین. الگوتون کیه بهراستی جیلو، بریتنی، نیکول کیدمن؟! والا اونها هم یه مهندسی افکار عمومی حالیشونه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
تتلو و درمان سرپایی
امیر تتلو گفته سرطان و همه بیماریهای لاعلاج رو درمون میکنم. راستش یادم اومدم که اونوقتها که منم دوره اتوهیپنوتیزم میرفتم یه همچین فازی برداشتهبودم وقتی استادمون گفت بعد از این نیاز به بیهوشی ندارین و خودتون میتونین خودتون رو موقع عملها بیهوش کنین بهنظر رسید هیچکسی جز من تو کلاس جدی نگرفتش وقتی برای عمل دندون به دکترم گفتم که من خودم خودم رو بیهوش میکنم نیازی به اون داروها نیست یه " خدایا چرا اینها رو میفرستی مطب من" خاصی تو نگاهش بود یه ربع رفت بیرون و من همهش داشتم موقع تلقین به این فکر میکردم که بالاخره بیمه پولش رو حساب میکنه یا نه و بعد هم اومد تو فقط گفت: " خانوم اسگل شما نیستیما بذار ترم سهش رو هم بری یعد از این فازها بردار." و اونجا بود که فهمیدم هرچقدر هم فشرده حساب کنی باید یه دوره رو تا تهش بری. اونوقتی که فاز یوگا و مثبتاندیشی مدیتیشن همزمان برداشتم فکر میکردم لاقل چاقی خودم رو میتونم درمون کنم حالا پاکسازی چاکرای پول و ثروت، طلبم. نات انلی چاقیم درمون نشد بات السو هر روز فربهتر میشدم چون موقع تلقین معدهام اعلام استقلال کرد و گول تصویرسازیهای ذهنی مغزم رو نمیخورد. میخوام بگم که استاد هم یا باید کتابهاشون رو عوض کنن یا باید جمع بندی کلی رو بذارن بعد از ترم سوم بهبعد یا یهکم ساعت استراحتشون رو بیشتر کنن یا تمرکزشون رو بذارن رو یه رشته چون بالاخره آدم باید یا سینوهه باشه یا نستراداموس یا لیونل مسی یا مشاور تبلیغات انتخاباتی. میگن بعد از این ادعا پروفسور سمیعی کل کانالهای جعلی رو بسته و حسین پناهی و دکترشریعتی هم گفتن برای این جملات قصار ما لااقل محدودیت سنی بذارین که دست همه نیفته، آنتونی رابینز هم سه هیچ به کل قوانین مورفی باخته!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
امیر تتلو گفته سرطان و همه بیماریهای لاعلاج رو درمون میکنم. راستش یادم اومدم که اونوقتها که منم دوره اتوهیپنوتیزم میرفتم یه همچین فازی برداشتهبودم وقتی استادمون گفت بعد از این نیاز به بیهوشی ندارین و خودتون میتونین خودتون رو موقع عملها بیهوش کنین بهنظر رسید هیچکسی جز من تو کلاس جدی نگرفتش وقتی برای عمل دندون به دکترم گفتم که من خودم خودم رو بیهوش میکنم نیازی به اون داروها نیست یه " خدایا چرا اینها رو میفرستی مطب من" خاصی تو نگاهش بود یه ربع رفت بیرون و من همهش داشتم موقع تلقین به این فکر میکردم که بالاخره بیمه پولش رو حساب میکنه یا نه و بعد هم اومد تو فقط گفت: " خانوم اسگل شما نیستیما بذار ترم سهش رو هم بری یعد از این فازها بردار." و اونجا بود که فهمیدم هرچقدر هم فشرده حساب کنی باید یه دوره رو تا تهش بری. اونوقتی که فاز یوگا و مثبتاندیشی مدیتیشن همزمان برداشتم فکر میکردم لاقل چاقی خودم رو میتونم درمون کنم حالا پاکسازی چاکرای پول و ثروت، طلبم. نات انلی چاقیم درمون نشد بات السو هر روز فربهتر میشدم چون موقع تلقین معدهام اعلام استقلال کرد و گول تصویرسازیهای ذهنی مغزم رو نمیخورد. میخوام بگم که استاد هم یا باید کتابهاشون رو عوض کنن یا باید جمع بندی کلی رو بذارن بعد از ترم سوم بهبعد یا یهکم ساعت استراحتشون رو بیشتر کنن یا تمرکزشون رو بذارن رو یه رشته چون بالاخره آدم باید یا سینوهه باشه یا نستراداموس یا لیونل مسی یا مشاور تبلیغات انتخاباتی. میگن بعد از این ادعا پروفسور سمیعی کل کانالهای جعلی رو بسته و حسین پناهی و دکترشریعتی هم گفتن برای این جملات قصار ما لااقل محدودیت سنی بذارین که دست همه نیفته، آنتونی رابینز هم سه هیچ به کل قوانین مورفی باخته!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
دیالوگهای ماندگار
تو فیلم مخمصه یهجایی رابرت دنیرو میگه: همیشه یه جوری زندگی کن که هر لحظه بخوای بتونی بـِکَنی و بری. بیست سال درگیرش بودم تا بفهمم الگوی دونیرو محمود خاوری تو کانادا بوده یا آتنه تو خلیل کبابی یا تو سواحل هاوایی وسط جت اسکی این ایده از ذهنش تراوش کرده. اصلاً چه فرقی میکنی با هر حساب و کتابی زمینه اینجوری کندن از شهر و دیار، داشتن پول و ثروته. پول که باشه بچه و شوهرتم میزنی عقب ماشین و تبدیل میشی به فرجام خوش. پول که نباشه میشینی به آیه و دلیل آوردن واسه آقا دونیرو که مَشتی دلت باید قرص باشه به ریشه کردن. خودتم میدونی که داری زر میزنیا ولی کم نمیاری و دو ساعت و نیم اراجیف میبافی وقتی خیالت که راحت میشه دگمه پِلِیدستگاه رو میزنی و میگی حالا از خودت دفاع کن سوپراستار. انگار بزرگترین معاهده تاریخ رو به نام خودت ثبت کردی، انگار به دونیرو ثابت کردی که نمیخوای یهجوری زندگی کنی که یه ربعه بِکَنی و بری و گموگور شی. انگار خودت تنت میخاره که ریشه بدی. تنت میخاره که خودت رو جا بکنی تو دل همه. میخوام بگم ته دلت هم میدونی تزت خوشگله ها، یعنی لایکخورش ملسه ولی لعنتی بدون پول نمیشه اگه تو همین ۶۰ متری وسط شهر ریشه کنی اول ماه اجارهات که برسه به سوم، صابخونه تبر برمیداره تا بزنه از وسط لهت کنه. اگر هم صاحبخونهش اهل گفتمان باشه و بهش بگی بذار همینجا ریشه کنیم که ثابت کنیم همیشه دونیرو راست نمیگه، با این سقف حقوق مجبوری اونقدر تو نقشت فرو بری که با فوتوسنتز خودت رو زنده نگهداری... پس واسه اینکه مثل من بد نبازین یا فیلم زبون اصلی نبینین یا دیالوگی رو که معنیش رو نمیفهمین اینقدر جدی نگیرین!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
تو فیلم مخمصه یهجایی رابرت دنیرو میگه: همیشه یه جوری زندگی کن که هر لحظه بخوای بتونی بـِکَنی و بری. بیست سال درگیرش بودم تا بفهمم الگوی دونیرو محمود خاوری تو کانادا بوده یا آتنه تو خلیل کبابی یا تو سواحل هاوایی وسط جت اسکی این ایده از ذهنش تراوش کرده. اصلاً چه فرقی میکنی با هر حساب و کتابی زمینه اینجوری کندن از شهر و دیار، داشتن پول و ثروته. پول که باشه بچه و شوهرتم میزنی عقب ماشین و تبدیل میشی به فرجام خوش. پول که نباشه میشینی به آیه و دلیل آوردن واسه آقا دونیرو که مَشتی دلت باید قرص باشه به ریشه کردن. خودتم میدونی که داری زر میزنیا ولی کم نمیاری و دو ساعت و نیم اراجیف میبافی وقتی خیالت که راحت میشه دگمه پِلِیدستگاه رو میزنی و میگی حالا از خودت دفاع کن سوپراستار. انگار بزرگترین معاهده تاریخ رو به نام خودت ثبت کردی، انگار به دونیرو ثابت کردی که نمیخوای یهجوری زندگی کنی که یه ربعه بِکَنی و بری و گموگور شی. انگار خودت تنت میخاره که ریشه بدی. تنت میخاره که خودت رو جا بکنی تو دل همه. میخوام بگم ته دلت هم میدونی تزت خوشگله ها، یعنی لایکخورش ملسه ولی لعنتی بدون پول نمیشه اگه تو همین ۶۰ متری وسط شهر ریشه کنی اول ماه اجارهات که برسه به سوم، صابخونه تبر برمیداره تا بزنه از وسط لهت کنه. اگر هم صاحبخونهش اهل گفتمان باشه و بهش بگی بذار همینجا ریشه کنیم که ثابت کنیم همیشه دونیرو راست نمیگه، با این سقف حقوق مجبوری اونقدر تو نقشت فرو بری که با فوتوسنتز خودت رو زنده نگهداری... پس واسه اینکه مثل من بد نبازین یا فیلم زبون اصلی نبینین یا دیالوگی رو که معنیش رو نمیفهمین اینقدر جدی نگیرین!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
لینچان و باقی قضایا
ده سالگی برای من یه سن خاص بود، وقتی جنگجویان کوهستان پخش میشد یه نامه نوشتم به لینچان که بهجای هوسانیانگ بیاد منو بگیره، اگه اطلاعات این موقع رو داشتم حتما یه نامه هم به هوسانیانگ مینوشتم که لینچان گول اون موهای بلندت رو نمیخوره که اکستنشنه و زن نباید تو کوه و کمر دنبال دزدای لیان شانپو راه بیفته، حتی نباید پاش به ورزشگاه باز بشه چه برسه به اینکه تو خود شائولین از استاد اعظم فنون هوایی یاد بگیره. حتما اون موقع مینوشتم که زن اگر کیمیا هم باشه بازم مردان و زنانی از پارس بر او میتازند که چرا با دست و پای شکسته رفت تو مسابقات جهانی که دوم بشه. زن باید تو خونه بنشینه و آروغ بچه بگیره که فاطمه آلیا ازش راضی باشه. بعد هم بهش میگفتم به نفعشه که بکشه کنار و بذاره لینچان با من بعد بیست سالگی عروسی کنه چون خودم تو کمپینهای نه به کودک آزاری عضوم. بهش میگفتم بالاخره زنی که تو لیانشانپو با دزدها و قاچاقچیها درگیره پسفردا مثل آتنهی خلیل کبابی هزار تا حرفو حدیث پشت سرشه اونها اختلاس میکنن و میکَنن و میرن و این میمونه با یه بچه که باید به جای تمرین یانچیکو بره شیشه ماشینهای شاستی بلند رو تو اتوبانهای سئول بشوره. شانس آوردم که اون نامه هیچوقت دست لینچان نرسید چون مادربزرگم فهمید و به مادرم آمار داد و منم عین بزغاله کل نامه رو جلوش جویدم و بعد که دیدم نمیشه عین فیلمها قورتش داد پرتش کردم تو دستشویی و سیفون رو هم کشیدم، تازه اگر اون نامه دستش میرسید ممکن بود لینچان رو به جرم کودکآزاری بندازن زندون و بعد همونجا پرونده فعالیتهای حرفهایش بسته میشد تا نود سالگی دووم نمیاورد و همونجا تو زندون تموم میکرد. بالاخره همه که رومن پولانسکی نیستن که تهدیدهارو تبدیل به فرصت کنن و عین خیالشون هم نباشه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
ده سالگی برای من یه سن خاص بود، وقتی جنگجویان کوهستان پخش میشد یه نامه نوشتم به لینچان که بهجای هوسانیانگ بیاد منو بگیره، اگه اطلاعات این موقع رو داشتم حتما یه نامه هم به هوسانیانگ مینوشتم که لینچان گول اون موهای بلندت رو نمیخوره که اکستنشنه و زن نباید تو کوه و کمر دنبال دزدای لیان شانپو راه بیفته، حتی نباید پاش به ورزشگاه باز بشه چه برسه به اینکه تو خود شائولین از استاد اعظم فنون هوایی یاد بگیره. حتما اون موقع مینوشتم که زن اگر کیمیا هم باشه بازم مردان و زنانی از پارس بر او میتازند که چرا با دست و پای شکسته رفت تو مسابقات جهانی که دوم بشه. زن باید تو خونه بنشینه و آروغ بچه بگیره که فاطمه آلیا ازش راضی باشه. بعد هم بهش میگفتم به نفعشه که بکشه کنار و بذاره لینچان با من بعد بیست سالگی عروسی کنه چون خودم تو کمپینهای نه به کودک آزاری عضوم. بهش میگفتم بالاخره زنی که تو لیانشانپو با دزدها و قاچاقچیها درگیره پسفردا مثل آتنهی خلیل کبابی هزار تا حرفو حدیث پشت سرشه اونها اختلاس میکنن و میکَنن و میرن و این میمونه با یه بچه که باید به جای تمرین یانچیکو بره شیشه ماشینهای شاستی بلند رو تو اتوبانهای سئول بشوره. شانس آوردم که اون نامه هیچوقت دست لینچان نرسید چون مادربزرگم فهمید و به مادرم آمار داد و منم عین بزغاله کل نامه رو جلوش جویدم و بعد که دیدم نمیشه عین فیلمها قورتش داد پرتش کردم تو دستشویی و سیفون رو هم کشیدم، تازه اگر اون نامه دستش میرسید ممکن بود لینچان رو به جرم کودکآزاری بندازن زندون و بعد همونجا پرونده فعالیتهای حرفهایش بسته میشد تا نود سالگی دووم نمیاورد و همونجا تو زندون تموم میکرد. بالاخره همه که رومن پولانسکی نیستن که تهدیدهارو تبدیل به فرصت کنن و عین خیالشون هم نباشه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
دغدغه علمی رمز عبور
دانشمندان یه هدست ساختن که از روی امواج مغزی رمز عبور کاربران رو تشخیص میده. مشابه این هدست رو روی مامانم نصب بود، یعنی یه دفتر خاطرات داشتم که تو یه کیف سامسونت نگهش میداشتم. همه پلانها و سکانسهای مهم زندگیم رو توش مینوشتم. مامان تا دو سال اول میخواست به روش آزمون و خطا رمزش رو پیدا کنه اما حضور بهموقع من باعث میشد هربار هم دوباره از سه صفر یک شروع میکرد تا به رمز برسه. تو دو سال دوم سعی میکرد با روشهای بومی خودش مثل استفاده از گوشتکوب و چکش بازش کنه ولی از اونجایی که دیوارهای خونه یهجوری بودن که با همسایهها ندار بودیم وسط ضربات پنج و شیش با وساطت اونها طرحش ناتموم میموند. تو دوسال سوم دیگه ازدواج کرده بودم اما هنوز هم دلش میخواست یه بگم بگم ملویی ازم داشته باشه تا اینکه یه روز کشیدمش یه طرف و گفتم مامان همه این سالها اینها رو ازت قایم میکردم بعد هم کارنامه چهار ترم مشروطی رو با افتخار نشونش دادم و گفتم دیگه به اینها احتیاجی ندارم. بالاخره همه که اکیا نیستن که یه دفتر واسه اعترافات مهمشون به کمال داشتهباشن، شاید بعضیها هم مقادیر زیادی گند علمی یهجایی جاساز کردهباشن و بهخاطر سلامت خودتون لازم نیست ازش مطلع بشین. میخوام بگم دانشمندان هم لازم نیست اینقدر خودشون رو به در و دیوار بزنن که رمز عبورمون رو پیدا کنن، وقتش که برسه خودمون بهشون میگیم، حالا گیریم که نوار مغزیمون هم ذوقزده شد موقع فهمیدن رمز واقعا ارزشش رو داره که تصویر ذهنیتون از ما رو خراب کنین؟ اونهم به دست خودتون!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
دانشمندان یه هدست ساختن که از روی امواج مغزی رمز عبور کاربران رو تشخیص میده. مشابه این هدست رو روی مامانم نصب بود، یعنی یه دفتر خاطرات داشتم که تو یه کیف سامسونت نگهش میداشتم. همه پلانها و سکانسهای مهم زندگیم رو توش مینوشتم. مامان تا دو سال اول میخواست به روش آزمون و خطا رمزش رو پیدا کنه اما حضور بهموقع من باعث میشد هربار هم دوباره از سه صفر یک شروع میکرد تا به رمز برسه. تو دو سال دوم سعی میکرد با روشهای بومی خودش مثل استفاده از گوشتکوب و چکش بازش کنه ولی از اونجایی که دیوارهای خونه یهجوری بودن که با همسایهها ندار بودیم وسط ضربات پنج و شیش با وساطت اونها طرحش ناتموم میموند. تو دوسال سوم دیگه ازدواج کرده بودم اما هنوز هم دلش میخواست یه بگم بگم ملویی ازم داشته باشه تا اینکه یه روز کشیدمش یه طرف و گفتم مامان همه این سالها اینها رو ازت قایم میکردم بعد هم کارنامه چهار ترم مشروطی رو با افتخار نشونش دادم و گفتم دیگه به اینها احتیاجی ندارم. بالاخره همه که اکیا نیستن که یه دفتر واسه اعترافات مهمشون به کمال داشتهباشن، شاید بعضیها هم مقادیر زیادی گند علمی یهجایی جاساز کردهباشن و بهخاطر سلامت خودتون لازم نیست ازش مطلع بشین. میخوام بگم دانشمندان هم لازم نیست اینقدر خودشون رو به در و دیوار بزنن که رمز عبورمون رو پیدا کنن، وقتش که برسه خودمون بهشون میگیم، حالا گیریم که نوار مغزیمون هم ذوقزده شد موقع فهمیدن رمز واقعا ارزشش رو داره که تصویر ذهنیتون از ما رو خراب کنین؟ اونهم به دست خودتون!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
ما و تلویزیون توشیبا
تماشای فوتبال از تلویزیون سیاه و سپید هم الگوهای خاص خودش رو داشت توی داربی تا میاومدی نشون کنی که کی داره به کی گل میزنه بازی تموم میشد. مجریهای اونزمان هم به پاس مجاهدتهای ما تو تماشای فوتبال همون اول بازی میگفتن که تیمی که از چپ به راست تو تلویزیونهای سیاه و سپید توپ میزنه تیم استقلال و از راست به چپ پرسپولیسه، انگار تو تلویزیونهای رنگی جهتشون فرق میکرد، فقط میخواستن ما رو شرمنده کنن. از اون وقتی که کانال ۳ اومد بدبختی ما هم شروع شد یه تلویزیون توشیبا داشتیم که طی آیین خاصی روشن میشد یعنی من و مامان همزمان باید دگمه پاور و دوشاخه رو به پریز میزدیم تلویزیون به سبک شکنجههای گوانتانامو و ابوغریب یه شوک ملویی بهش وارد میشد و روشن میشد و تا یه هفته هم خستگی در میکرد. خلاصه تو همون دوره که کانال ۳ اومده بود ما با نذر و نیاز و سلام و صلوات تلویزیون رو روشن میکردیم و اونهم طی زمانهای خاصی که مثلا وقتی پرواز۵۷ داشت. از اونجایی که بابام به دورریختن وسایل و خریدن وسایل تازه اعتقادی نداشت شل میگرفتی اون تلویزیون رو میذاشت تو جهیزیهم. اونوقت الان تو اتاق بچه یه تلویزیون میذارن که شب به شب خنداننده شو ببینه و وقتی از پوشک میگیرنش دچار استرس و بیقراری نشه، بعد ما روزهایی که فروشگاه از شبکه ۳ پخش میشد خودمون رو تو مدرسه شطرنجی میکردیم که کسی ازمون نپرسه این قسمتش چی شد، موبایل و تبلت و نت هم نبود که دانلودش کنیم از این افههای تحریم تلویزیون هم نبود که پشتش خودمون رو قایم کنیم، ولی بهجاش الان بچه که بهدنیا میاد یه تبلت هم تو سیسمونیش میذارن واسه یه همچین روزهایی که شرمنده همکلاسیهاش تو هیچ مقطعی نشه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون
تماشای فوتبال از تلویزیون سیاه و سپید هم الگوهای خاص خودش رو داشت توی داربی تا میاومدی نشون کنی که کی داره به کی گل میزنه بازی تموم میشد. مجریهای اونزمان هم به پاس مجاهدتهای ما تو تماشای فوتبال همون اول بازی میگفتن که تیمی که از چپ به راست تو تلویزیونهای سیاه و سپید توپ میزنه تیم استقلال و از راست به چپ پرسپولیسه، انگار تو تلویزیونهای رنگی جهتشون فرق میکرد، فقط میخواستن ما رو شرمنده کنن. از اون وقتی که کانال ۳ اومد بدبختی ما هم شروع شد یه تلویزیون توشیبا داشتیم که طی آیین خاصی روشن میشد یعنی من و مامان همزمان باید دگمه پاور و دوشاخه رو به پریز میزدیم تلویزیون به سبک شکنجههای گوانتانامو و ابوغریب یه شوک ملویی بهش وارد میشد و روشن میشد و تا یه هفته هم خستگی در میکرد. خلاصه تو همون دوره که کانال ۳ اومده بود ما با نذر و نیاز و سلام و صلوات تلویزیون رو روشن میکردیم و اونهم طی زمانهای خاصی که مثلا وقتی پرواز۵۷ داشت. از اونجایی که بابام به دورریختن وسایل و خریدن وسایل تازه اعتقادی نداشت شل میگرفتی اون تلویزیون رو میذاشت تو جهیزیهم. اونوقت الان تو اتاق بچه یه تلویزیون میذارن که شب به شب خنداننده شو ببینه و وقتی از پوشک میگیرنش دچار استرس و بیقراری نشه، بعد ما روزهایی که فروشگاه از شبکه ۳ پخش میشد خودمون رو تو مدرسه شطرنجی میکردیم که کسی ازمون نپرسه این قسمتش چی شد، موبایل و تبلت و نت هم نبود که دانلودش کنیم از این افههای تحریم تلویزیون هم نبود که پشتش خودمون رو قایم کنیم، ولی بهجاش الان بچه که بهدنیا میاد یه تبلت هم تو سیسمونیش میذارن واسه یه همچین روزهایی که شرمنده همکلاسیهاش تو هیچ مقطعی نشه!
@mahdisasafarikhah
#لم_داده_با_کیبورد
#بی_قانون