بک‌آپ(نوشته های مهدیسا صفری خواه)
70 subscribers
294 photos
84 videos
6 files
401 links
بک‌آپ،‌نوشته‌های من از طنز کوتاه و فیسبوکی و مطبوعاتی تا طنز رادیویی و شعر و متون ادبی
@mahdissasafarikhah
Download Telegram
Audio
در بیست و سومین شماره پادکست شما رسانه به سراغ خليج فارس رفتیم.
به موضوع جنجال بر سر تحريف نام خليج فارس پرداختیم؛ از آداب و رسوم مردم جنوب و داستان شجاعت رئيسعلي دلواري گفتیم و از تأثيرات عجيب وغريب كرونا روي بدن افراد و تأثير فعاليت هاي عام المنفعه روي سلامت روان افراد جامعه حرف زدیم.
در این شماره کتاب «زمين سوخته» نوشته «احمد محمود»، فیلم «ناخدا خورشيد » به‌کارگردانی «ناصر تقوايي»، موسيقي «خالو قنبر» و پادکست «برندنامه» را به شما معرفی کردیم و طنز و خاطره گفتیم و با هم درباره خليج فارس و آداب و رسوم مردم جنوب حرف زدیم.
ما را در تلگرام و اینستاگرام و اپلیکیشن‌های پادکست دنبال کنید؛ بیایید خاطرات سفرهايمان به جنوب كشور را با هم دوره كنيم.

Apple Podcast

Spotify

Shenoto

Anchor

Instagram

@shoma_rasane
Mahsa:
کثافت‌ترین کشیک زندگی‌ام بود. کثافت‌ترین. پر خشمم، پر خشم. دارم می‌ترکم. اصلا نمی‌تونم بسنده کنم به اینکه بگم اوضاع خرابه و رعایت کنید. باید بنویسم از این جنایتی که در حق ما کردند.
💬
اول صبح که بخش رو تحویل گرفتیم گفتن هیچ جا نیست. نه آی‌سی‌یو نه بخش. فعلا نخوابونید تا ترخیص شن. پشت به پشت مریض میاد. برای همه آزمایش و سی‌تی‌اسکن درخواست میشه. و تقریبا از هر ۵ تا سی‌تی که می‌نویسیم ۴تاش درگیر درمیاد.
💬
اونی که درگیر نیست هم به این معنی نیست که کرونا نداره. یعنی ریه‌اش(فعلا) درگیر نیست. تو اون صداوسیمای بی‌صاحاب گفتند بستری و pcr رایگانه. ما اینجا می‌گیم ۶۰۰ ۷۰۰ تومن. مضطرب میشن. می‌گن الان سی‌تی قطعیه؟ می‌گیم نه. پول pcr رو ندارن. سعی می‌کنیم با زر مفت بگیم داروهاش اینه مصرف کن.
💬
داروهاش اون نیست! فاویپیراویر نمی‌دیم.
💬
این همه زر مفت و غیر علمی زدن فشار به آدم وارد می‌کنه. علمی حرف بزنی مریضا مستاصل و مضطرب میشن. چون داری بهشون میگی که ببین ماجرا اینه ولی من و تو بدبختیم اینجا.
💬
بعد زنگ می‌زنن که پاشو بیا آی‌سی‌یو x نفر مردن. خلاصه‌ی پرونده بنویس. فضای بیمارستان که پر سیاه‌پوشه بماند. می‌ری می‌بینی همه فوتی‌ها کوویدن.
💬
[بین مرده‌ها] یه زوج زن و شوهر هست. صدای شیون بچه‌هاشون از بیرون بخش میاد.
حداقل جا خالی شده و بدحال‌ها رو می‌خوابونی. مریض سی‌تی مریض سی‌تی. تا به خودت بیای عفونی‌ها میگن دوباره پر شد.
💬
این یعنی باید مریض‌های بدحال رو اورژانس نگه داری تا یه بیمارستانی خالی شه و برن. حالا مشکل چیه؟ اورژانس پر میشه.
هشدار میدن کسی رو برای سرم و کوفت و زهر مار نفرست تو. همش تو ذهنته جز بدحال نفرست تو. نزدیک بود یه سکته [کرده رو از دست بدم]! چون بدحال نبود.
💬
این وسط از بستری‌های بخش حال‌شون بد میشه. باید برن آی‌سی‌یو. که پره. یعنی اون‌ها هم مثل بستری‌های اورژانس باید وایسن تو نوبت بیمارستان‌های دیگه.
که اون‌ها هم پره.
💬
می‌ری یه چایی کوفت کنی تو اون پاویون گه‌گرفته، می‌بینی این اینترنه پدرشوهرش بستریه. اون اتند که نیست شوهرش [بیمارستان] امام بستریه و...
💬
من دیگه اونجایی ترکیدم که یک خواهر و برادر نه چندان جوونی مامان و بابای پیرشون رو آورده بودند. اکسیژن هر دو پایین. گفتیم بستری می‌خوان. پدر و مادر گفتن بستری نمی‌شیم. این بچه‌ها گریه و التماس به ما که یه کاری کنید. پدر مادر هم گریه که ما نمی‌خوایم. ما می‌خوایم تو خونه بمیریم.
💬
همین حین مریض بدحال شده رفتم بخش بالا سرش. یه عالمه آدم مشکی‌پوش وایساده. فکر کردم تخت بغلی چیزی مرده. می‌گم همراه‌های بقیه تخت‌ها بیرون باشید. میگن همراه همین تختیم، (نگاه متعجب من که چرا استقبال رفتین این که زنده است.)، [میگن] دیروز بابامون مرده (اشاره با دست به طبقه‌ی بالا؛ آی‌سی‌یو)
mimunited
#کرونا
📡 @VahidOnline
Audio
در بیست‌وپنجمین شماره پادکست شما رسانه به سراغ سالمندان رفتیم.
به موضوع احترام به سالمندان در کشورهای مختلف و پدیده سالمندآزاری پرداختیم؛ از رفتار با سالمندان و نقش تحرک بدنی در سلامت جسم و روح آنها گفتیم.
در این شماره کتاب «مردی به نام اوه» نوشته «فردریک بکمن»، فیلم «دارم به تمام‌کردنِ اوضاع فکر می‌کنم» به‌کارگردانی «چارلی کافمن»، موسیقی و دو تار نوازی «قربان سلیمانی» و پادکست «آرامش» را به شما معرفی کردیم و طنز و خاطره گفتیم و با هم درباره جنس تنهایی‌هایی سالمندی حرف زدیم.
ما را در تلگرام و اینستاگرام و اپلیکیشن‌های پادکست دنبال کنید تا از چالش‌های زندگی سالمندان اطراف‌مون با هم صحبت کنیم.

Apple Podcast

Spotify

Shenoto

Anchor

Instagram

@shoma_rasane
Audio
در بیست‌وششمین شماره پادکست شما رسانه به سراغ موضوع کودکان رفتیم.
به موضوع رعایت حقوق کودکان در کشورهای مختلف و پدیده کودک کار اشرافی پرداختیم؛ از رفتار با کودکان و راه‌های تشخیص اتیسم در آنها گفتیم .
در این شماره کتاب «سارا کورو، شاهزاده خانم کوچک» نوشته «فرانسِس هاجسون برِنت»، فیلم «نفس» به‌کارگردانی «نرگس آبیار»، موسیقی اپرا خوانی «ایمان بیشه» کودک دوازده ساله اردنی و پادکست «رادیو سروصدا » را به شما معرفی کردیم و طنز و خاطره گفتیم و با هم درباره کودکی عجیب‌وغریب‌مان حرف زدیم.
ما را در تلگرام و اینستاگرام و اپلیکیشن‌های پادکست دنبال کنید تا از چالش‌های زندگی کودکان نسل جدید با هم صحبت کنیم.


Apple podcast

Anchor

Shenoto

Spotify

@shoma_rasane
Audio
در بیست‌وهفتمین شماره «پادکست شما رسانه» به سراغ موضوع «فوبیا و هراس‌زدگی» رفتیم.
به موضوع فوبیاهای فراوان جهان و درمان فوبیا و ریشه‌یابی ترس پرداختیم؛ از انزوای کودکان به‌دنبال آموزش آنلاین در مدارس گفتیم و فهرست انواع فوبیا را برشمردیم.
در این شماره کتاب «از ترس تنهایی» نوشته «امیلی گیفین»، فیلم «بازگشت» به‌کارگردانی «آندری زوی‌یا گینسف»، تأثیر موسیقی در درمان حملات هراس زدگی و پادکست «رادیو صدای زمین» را به شما معرفی کردیم و طنز و خاطره گفتیم و با هم درباره ترس‌هایمان و قضاوت‌های دیگران حرف زدیم.
ما را در تلگرام و اینستاگرام و اپلیکیشن‌های پادکست دنبال کنید تا درباره راه‌های شخصی، ‌برای کنار زدن این ترس‌ها و فوبیاها با هم حرف بزنیم.

Anchor

Shenoto

Spotify

Applepodcast

@shoma_rasane
Forwarded from گیل خبر
🔷نیمه شب اتفاق افتاد /طنز

✍️مهدیسا صفریخواه

🔸پس از انتشار فایل تماس تلفنی باراک اوباما با آمریکایی‌ها، بخش‌هایی از تماس تلفنی خیالی «حسن روحانی» هم رسانه‌ای شد.

🔺روحانی: های کامران! من «حسن روحانی» هستم! من رئیس‌جمهور شما هستم. من رو می‌شناسی؟ من دارم یه بانک اطلاعاتی از همه کسانی که به من رأی دادن تهیه می‌کنم.
کامران: دروغ نگو، دفعه پیش هم زنگ زدی گفتی رامبد جوانم از خندوانه یه کد رو وارد کن جایزه‌‌ات رو بهت بدیم.
روحانی: نه اون من نبودم!
کامران: یه بار هم گفتی از صداوسیما زنگ می‌زنم، وزیر ارتباطات می‌خواد بهت جایزه بده!
روحانی: بعدش چی‌شد؟



لینک خبر :

http://gilkhabar.ir/464394


به گیل خبر بپیوندید
@Gilkhabar
◻️کانال واتساپی جدید
https://chat.whatsapp.com/F9YpGUEaPfMBEbSMOiJo7l
شاید تو یه جهان موازی دیگه فال تاروت میگیرم واسه زن جوانی که شوهرش با معشوقه ش فرار کردند از دست کارتل مواد مخدر مکزیک یا شایدم به عکس ام آر آی مریضم نگاه میکنم وقتی که معجزه شده و دیگه اون غده لعنتی پشت هیپوفیزش نیست یا شایدم دارم سایز کسی مثل لیدی گاگا رو میگیرم تا یه لباس عجیب برای گرمی امسالش طراحی کنم یا شاید بغل جی جی آبرامز دارم کار میکنم و زدیم تو کار یه چیزی تو مایه های لاست دو یا شایدم تو صف آی وی اف ام برای اینکه یه روزی بچه خودمو بغل کنم شابد هم تو کوههای سوییس اسکی میکنم و با سلبریتی ها عکس میگیرم یا شاید تو لوکیشن بار مک لارن منتظرم تا همبازی هایم از راه برسند یا شاید تو افغانستان برای رفتن به دانشگاه با پدر و مادرم میجنگم یا شاید تو تایلند برای توریست ها تاتو می کنم یا تو پاکستان در حالیکه پام روی مین رفته پشت پنجره منتظرم تا اون پسر همسایه دوباره از کوچه رد بشه یا شاید هم تو ایرانم و دارم با یه بچه سروکله میرنم تا زود بخوابه شاید اصلا همه تقدیر و تقریرش از اول همین بوده اینجا در همین طول و عرض جغرافیایی
بختک
بازنده‌ترین بازنده دنیا
مهدیسا صفری‌خواه


می‌دیدمش؛ درست روبرم ایستاده بود. حتا اگر نمی‌دیدمش هم بالاخره یه زاویه خوب برای دیدنش پیدا می‌کردم. از این فاصله نمی‌فهمیدم که داره خالی می‌بنده یا از بدبختی‌هامون می‌ناله؛ کاری که همیشه تو مهمونی‌ها می‌کنه همین بود. رفتارش همیشه یه تم شوهر عمه‌ای داشت همونقدر ضایع. سوشی را از ظرف برداشتم و انداختم تو دهنم؛ صاحبخونه با تعجب نگاهم کرد؛ گفتم ببخشید من هیچوقت با چاپستیک راحت نبودم؛ گمونم الان یکـ-یک مساوی شدیم؛ یعنی به موازات هم سوتی می‌دادیم. نمی‌تونستم لقمه رو قورت بدم هم به غذای دریایی آلرژی داشتم هم احساس می‌کردم ماهی کوچولوی سرسفره هفت سین رو دارم می‌خورم. صاحبخونه پرسید: «چیزی لازم ندارین.» لبخند کشیده‌ای زدم حالا حس می‌کردم دم ماهی از گوشه لبم اومده بیرون. ماهی رو قورت دادم با بدبختی. بهش نزدیک‌تر شدم. همیشه وسط‌های مهمونی اون داستان احمقانه تیر خوردن تو جنگل رو تعریف می‌کرد؛ این رو تو روز خواستگاریم تعریف کرده‌بود وباعث شده بود بابام دو تا بزنه رو شونه‌اش و بگه: «داره از این پسره خوشم میاد.» هروقت این داستان رو تعریف می‌کنه حس می‌کنم می‌خواد تجدید فراش کنه؛ هنوز صداش رو نمی‌شنیدم با هیجان دست‌هاش رو حرکت می‌داد؛ اوه! نه! لعنتی! داستان دعوا با مدیرت رو تعریف نکن؛ آقای صالحی؛ مدیرت رو می‌شناسه؛ آقای صالحی همه مدیرها رو می‌شناسه؛ اصلاً شاید آقای صالحی مدیرت باشه؛ خوب نگاه کن؛ شاید صبح‌ها که میاد یه شکل دیگه باشه؛ بالاخره اون هزار تا شغل دیگه داره و تو فقط یه بازنده‌ای. می‌خواستم به همین‌جا برسم؛ اینکه اون یه بازنده است؛ اما نمی‌دونم چرا از باختن لذت می‌بره؛ از اون بازنده‌هاست که می‌گن تو کارش بهترینه بهترین بازنده دنیا. شاید هم داشت از سفر کاریش می‌گفت؛ همونی که اصغر فرهادی کنارش نشسته بود و قبل از پرواز با پنه‌لوپه‌کروز حرف می‌زنه و بعدش هم وقتی می‌ره دستشویی این تلفن فرهادی رو برمی‌داره و شماره پنه‌لوپه رو از توش کش می‌ره؛ هیچوقت نفهمیدم برای چی این‌کار رو کرده؛ شرط می‌بندم تا الان سه‌بار بهش زنگ زده و فوت کرده و لابد اونهم گفته هی هانی من عاشق فوتت شدم؛ اینجا هوا خیلی گرمه. این داستان؛ تیر آخرشه وقتی می‌خواد نشون بده کی رئیسه اینجا این رو تعریف می‌کنه. همونی که مصاحبه با اون شرکت کامپیوتری رو رد کرد و بعد نشست کلی برای اون بابایی که مصاحبه می‌کرد از آلو و موز گفت؛ از اینکه می‌خواد یه آلوی خوشمزه باشه نه یه موز بیست درصدی. اون بابا هم حواله‌ش کرد به مأمور حراست. کشتیم خودمون رو تا به اونها ثابت کنیم چیزی نکشیده فقط زیادی تو اینترنت می‌چرخه و سخنان بزرگان می‌خونه. نزدیک‌تر شدم. پشتش ایستادم؛ مطمئن بودم که من رو نمی‌بینه و می‌دونستم با اینکه همیشه بازنده‌است اما غافلگیرم می‌کنه. شنیدم که می‌گفت: «آره خواص زیادی داره؛ خودم تو تلگرام خوندم که بوکسوره بیست سال برای تقویت ایمنی بدنش هر روز صبح کله سحر یه پارچ ازش می‌خوره.» دهنم کف کرده‌بود، کلمه‌ها رو به سختی می‌شنیدم و صورتم داشت کش می‌اومد؛ انگار چشمام داشت کنده می‌شه؛ دوباره آلرِژی غذایی اومده بود سراغم. بالای سرم ایستاده بود و می‌گفت: «یکی زنگ بزنه ۱۱۵.» می‌خواستم فریاد بزنم نه زنگ نزنین؛ بذارین همینجا بمیرم؛ اما کسی صدای کشدار آمبولانس رو می‌شنیدم!
@mahdisasafarikhah
#بی_قانون
#ستون_بختک
بک‌آپ(نوشته های مهدیسا صفری خواه)
Photo
برای ثبت‌نام به صفحه
@mahdissasafarikhah
در تلگرام یا اینستاگرام پیغام بدین 💜