حاج مهدی ســــروری
449 subscribers
2.85K photos
300 videos
51 files
526 links
کانال اختصاصی حاج مهدي سروري

🌴مداحی و اشعار آیینی و .....

ارتباط با ادمین کانال 👇👇👇

@aliali720

https://telegram.me/mahdisarvary
Download Telegram
سلام عطر خوش دلپذير سجاده
سلام دلبر سجده، امير سجاده
سلام سفره ي پر نعمت دعا خواني
سلام سفره ي مهمان پذير سجاده
سلام تازه ي شعر و شعور و احساسم
سلام تازه مريدي به پير سجاده
چقدر دست مرام من از تو خالي شد
شبي که دور شدم از مسير سجاده
پياده مي شوم اين جا کنار اشکم تا
بيفتم از سر خجلت به زير سجاده
و يطعمون علي حبه شما هستيد
منم يتيم و فقير و اسير سجاده
منم فقير شما يک عطا به من بدهيد
مرا اسير کنيد و خدا به من بدهيد
*****
شبي كه مثل هميشه خدا تو را مي ديد
و داشت عرش نمازت ستاره مي باريد
چقدر حجم حضورت وسيع و ناپيدا
که لحظه لحظه در آن جز خدا نمي گنجيد
همان شب از نفس سجده هاي پر نورت
که داشت قامت ابليس روح مي لرزيد
به شکل افعي خشمي در آمد و آمد
به گرد پاي حضور تو داشت مي چرخيد
و نيش هم زد و تا از حضور درآيي
ولي چگونه شود نور منفک از خورشيد
تو هم عليِّ خدايي و محو محو خدا
که تير و نيش ندارد به عشق تو ترديد
و ناگهان پس از آن اتفاق رويايي
عباي سبز خودش را خدا به تو بخشيد
چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو
که بر سواحل پيشانيت صدف پاشيد
و بعد روي صدف ها به رنگ آب نوشت
از اين به بعد شما زين العابدين هستيد
از اين به بعد نه، از قبل عالم ذر بود
که سجده هاي تو در ساق عرش محشر بود
*****
بهشت قطعه اي از تربت زمينت بود
و عرش آينه اي از دل يقينت بود
فرات کوفي، ابوحمزه ي ثمالي ها
زياد از اين صُلَحا توي آستينت بود
صداي آيه ي ترتيل تو که مي آمد
خدا هم عاشق اصوات دلنشينت بود
هزار رکعت، هر شب نماز مي خواندي
نماز يکسره مهمان شب نشينت بود
هزار دسته ملک در صف عبادت تو
گداي روز و شب زين العابدينت بود
هميشه خاطره عمه در دلت مي سوخت
و عکس قافله در چشم نازنينت بود
در آن غروب که عمه اسير اعدا شد
دل تو خون و شد و سجاده ي تو دريا شد
*****
چقدر آيه بريزد خدا به نام شما
چقدر معرفت آرد همين سلام شما
مرورتان به خدا از هميشه تازه تر است
براي هر که بخواند به احترام شما
کنار جاده ي دنيا پياده گرديدم
فقط براي عبوديت مقام شما
به احترام شما از خدا طلب کردم
مرا برد به بهشت پر از کلام شما
کنار مادرتان هم غذا نمي خورديد
چقدر درس ادب دارد اين مرام شما
اگر کرامت عالم به دست هاي شماست
منم گداي شما و منم گداي شما
منم گداي شما و گداي مادرتان
منم شوم فداي شما و فداي مادرتان
*****
رسيده ايد از آن سوي باور ايمان
به روي دوش گرفتيد سوره ي انسان
منم که سوره ي افتاده از نگاه توام
منم که دور شدم از نگاه الرحمن
چه مي شود که نگاهي به ما کنيد آقا
که اسم ما بخورد بر کتيبه ي باران
که يک نفس بزني تا دلم بهشت شود
که يک نفس بزني تا دلم بگيرد جان
صحيفه هاي دعا را به من بياموزان
که از دل کلماتت در آورم قرآن
خدا که اسم تو را ياد داد بر آدم
منم صدات زدم، صدا زدم با آن
دو اسم ناز و قشنگت يکي به نام علي
يکي به نام حسين، يابن سيد العطشان
علي ترين پسر کربلا نگاهم کن
مرا ستاره ستاره اسير ماهم کن
*****
در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود
پر از تهاجم تير و سنان و خنجر بود
در آن غروب که چادر ز خيمه ها افتاد
و دشت پر شده از ناله هاي معجر بود
در آن غروب که عمه کبود و نيلي شد
و دست و بازويش از تازيانه پرپر شد
در آن غروب که مَشکي به آسمان مي رفت
و روي نيزه در آن سو نگاه اصغر بود
در آن غروب که عمه تو را تسلي داد
و آتش دل او از تو نيز بدتر بود
در آن غروب که هر نيزه اي به سويي رفت
و روي نيزه که دعوا براي يک سر بود
در آن غروب تو در کربلا شهيد شدي
کنار عمه به شام بلا شهيد شدي


https://telegram.me/mahdisarvary
اي مظهر نجابت و اخلاص و سادگي
اي اسوه ي يگانگي و ايستادگي
عرش خدا نديده به پاي تواضعت
اين گونه ساده با نسب شاه زادگي
گر چه نماز در دل شب هاي عاشقي
يک رسم بوده بين شما خانوادگي
اما حديث سجده ي طولاني ات شده
وجه تمايز تو در اين اوفتادگي
همواره همنشين تبار رعيتي
در منتهاي عزت و ارباب زادگي
در پيش چشم هاي تو اي همدم سحر
من ماندم و خجالت اين بي ارادگي
اي دست پر کرامت حق بين آستين
ادرکني يا امام هدي زين العابدين
*****
ريشه دوانده در نگهت رسم دلبري
از درک ناقص کلماتم فراتري
آئينه ي تجلي ايمان و بندگي
در قامت عبادت و تقوا چه محشري
در معرفت به وادي عرفان نيافتم
از مکتب صحيفه ي تو راه بهتري
تو صخره ي شهامت و ايثار و غيرتي
در هيبت و اراده عليّ مصوري
لرزيده پايه هاي شب از خطبه خواني ات
گفتند آمده اسد الله ديگري؟
وقتي دعا به دشمن خود ياد مي دهي
معلوم مي شود چقدر مثل مادري
بايد براي تو به روي طاق يادها
قابي بياورم پر از وَ ان يکادها
*****
خورشيد محو سجده ي طولاني تو بود
در جستجوي رتبه ي ايماني تو بود
اين رسم سفره داري و مهمان نوازيت
جاري ميان آن رگ ايراني تو بود
در نيمه هاي شب دل بي تاب جبرئيل
در حسرت قرائت قرآني تو بود
سجاده ي ستاره چهل سال شاهد
چشمان خيس و ديده ي باراني تو بود
قلب ترک ترک شده ي کاسه هاي آب
مبهوت خشکي لب عطشاني تو بود
پس کوچه هاي کوفه و دروازه هاي شام
در حزن گريه ها و پريشاني تو بود
هر دم که صحبت غم اين مرد مي شود
سر تا به پاي قافيه پر درد مي شود
*****
با ما بگو ز تسويه ي بي مرام ها
از چشم هرزه و نظر ازدحام ها
ديدم محاسن تو ز خونت خضاب شد
از بس که سنگ خورده اي از پشت بام ها
گويا شبيه شهر مدينه به کوفه هم
با خنده داده اند جواب سلام ها
تا نام فاطمه ز دهان شما پريد
گويا دوباره تازه شده انتقام ها
نا مردمان کوفه فراموششان شده
از آن سفارشات و از آن احترام ها
با تازيانه بر تن اطفال مي زدند
بس وحشيانه پيش نگاه امام ها
«مسلم» به پاي غربت مولا قيام کن
ديگر بس است صحبت خود را تمام کن

https://telegram.me/mahdisarvary
ساقي قدحي باز مرا جام نياز است
سر ريز كن اين باده كه تا صبح دراز است
امشب شب بزم و كرم شاه حجاز است
ميلاد دل افروز مسيحاي نماز است
ز آن روست كه دل مست خداي ازلي شد
در بند علي بن حسين بن علي شد
*****
مهتاب شگفت شب طاعات رسيده
خورشيد خداوند عبادات رسيده
سر حلقه اي از حلقه ي سادات رسيده
فصل مي و مستي و مباهات رسيده
زين بعد چنين بزم مگر خواب ببينيد
لبخند تماشائي ارباب ببينيد
*****
مجنون زده ي كوچه ي حيرانيم امشب
بر حلقه ي گيسوي غزلخوانيم امشب
از شوق به رقص آمده طوفانيم امشب
خاك گل شهبانوي ايرانيم امشب
هر چند كه از آب و گل ايل حسينيم
با آمدنش ما همه فاميل حسينيم
*****
اي باغ محبت گل محراب نيايش
عيسي نفسان را نفس ناب نيايش
اي چشمه ي جوشنده ي سيراب نيايش
اي قبله ي تابنده ي ارباب نيايش
اي آينه ي حي جلي حضرت سجاد
اي زين حسين بن علي حضرت سجاد
*****
خورشيد ترين قبله ي خورشيد تويي تو
آسوده ترين ساحل اميد تويي تو
عيدانه ترين باده در اين عيد تويي تو
آن سويِ سراپرده ي توحيد تويي تو
از روز ازل بود كه با چشم تو مستيم
تا جام به دست تو بود باده پرستيم
*****
فانوس خياليم همه بر سر راهت
دنبال دل گمشده بر زلف سياهت
تنها دل ما نيست به دنبال پناهت
جبريل كبوتر شده در چتر نگاهت
خُم را همه با نام تو سرمست شكستند
در عرش به عشق تو سر و دست شكستند
*****
اي نام تو فوّاره ي زيبايي دنيا
اي آينه ي شير خدا وقت تماشا
اي خون خدا را علي عالي اعلي
سوگند به تو اي علي سوم زهرا
سبقت ز همه مي بري هنگام دليري
مانند ابوالفضل اگر تيغ بگيري
*****
تا نور تو در بيت ولا جلوه گر آمد
گويا كه خدا بود كه در هر نظر آمد
آغوش گشود و به كنارت پدر آمد
بر طوف قماط تو دو چشمان تر آمد
گفتا همه را اين ثمر كوثر عشق است
رزمنده ي راه من و پيغمبر عشق است
*****
ميلاد تو با اشك و تو همزاد سرشكي
در بغض شب غمزده فرياد سرشكي
غم خانه ي زخمي و غم آباد سرشكي
سجاده ي غمهائي و سجاد سرشكي
رنگين شده اين بزم از اين اشك فشاني
آه اي نمك سفره ي هر مرثيه خواني
*****
در هر نفست ياد فراق شهدا بود
بر پيكرت آثار غم كرببلا بود
در دست تو زنجير اسارت و جفا بود
بر شانه ي تو نقش قدمهاي بلا بود
مرثيه ي سوزنده ي احساس تو هستي
راوي عزاخانه ي عباس تو هستي


https://telegram.me/mahdisarvary
مرغ جان در سينه حق حق مي كند
نظقم اعجاز فرزدق مي كند
رقص كرده در تنم روح كميت
وز دلم جوشيده مدح اهلبيت
سجده آوردم به خاك حميري
كرده ام از اهل معنا دلبري
اي ولي حق علي بن الحسين
اي حسين بن علي را نور عين
بلبلم كن تا نواخوانت شوم
دعبلم كن تا ثناخوانت شوم
اي چراغ و چشم مصباح الهدي
تا ابد بر كشتي دل ناخدا
قطب عالم مقتداي ساجدين
سيد العباد زين العابدين
اي سلام ما شب ميلاد تو
تا قيامت بر تو و اولاد تو
ماه گردون نقشي از تصوير توست
گردن خورشيد در زنجير توست
از پي ميلاد بابا آمدي
به عجب روزي به دنيا آمدي
حوض كوثر تشنه كام كام تو
چاه زمزم سينه چاك جام تو
جود هنگام دعا شرمنده ات
ابر بارد از دعاي بنده ات
زلف حورا رشته ي قنداقه ات
چشم رضوان خاك پاي ناقه ات
عيد ميلاد تو ميلاد دعاست
ياد تو ياد خدا ياد دعاست
هم به چرخ آفرينش محوري
هم ز ثار ا... پيغام آوري
صبح ، صبح از طلعت زيباي توست
شام ، شام از خطبه ي غرّاي توست
معجز عيسي به شأن تو كم است
اي كه از تو زنده جان عالم است
حج كعبه ديدن رخسار توست
كعبه خود در سايه ي ديوار توست
واي بر من تو كجا و مدح من
ذره از خورشيد چون گويد سخن؟
وصف تو با خالق منان توست
انت زين العابدين در شان توست
مرغ شب محو مناجات شبت
داده دل بر ذكر يارب ياربت
روي تو چون روي قرآن دلگشاست
دستهاي بسته ات مشگل گشاست

https://telegram.me/mahdisarvary
وقتی که شب یلداتر از گیسوی یار است
روی زمین زیباتر از صبح بهار است
در خیمه ی دل شور و شادی پرده دار است
ای جان مهیا شو که هنگام نثار است
عود و گلاب آرید و شیرینی و اسپند
زیباست در این جشن میلاد اشک و لبخند
&&&&&
از آسمان پل بسته با گل تا مدینه
نور علی نور است سر تا پا مدینه
در حیرتم عرش است اینجا یا مدینه
بسته بهشت عهد اُخُوّت با مدینه
کوی بنی هاشم تماشایی است امشب
در لحظه های ناب و رؤیایی است امشب
&&&&&
امشب مدینه چون بهشت آرزوهاست
در دامن سبز نجابت گل شکوفاست
سجاده و محراب سرشار تمناست
میلاد ذکر و التجا میلاد تقواست
خلق علی خوی محمد در وجودش
بوی نماز فاطمه دارد سجودش
&&&&&
از نسل ایثار و وفا ایل یقین است
در شور و مستی قلب او عاشق ترین است
غرق نیازش آسمانها و زمین است
او سید سجاد ، زین العابدین است
در هر نگاهش صد صحیفه راز دارد
دست دعایش مصحف اعجاز دارد
&&&&&
حسن ختام کربلا در خطبه ی اوست
شور قیام کربلا در خطبه ی اوست
متن پیام کربلا در خطبه ی اوست
یعنی تمام کربلا در خطبه ی اوست
بر منبر ارشاد در شام بلا رفت
بنیاداستبداد بر باد فنا رفت
&&&&&
دنیا ندیده در دل آرایی نظیرش
افتاد صد یوسف پریشان در مسیرش
باشد سخاوت خاک ره بوس و فقیرش
مردی که در غربت اسارت شد اسیرش
مهر ولایت آفتاب مشرقین است
باغ بهار شهربانو و حسین است

شاعر: محمود شريفي کمیل کاشانی

https://telegram.me/mahdisarvary
وقتی که پدر کنار گهواره رسید
با خنده ي دلنشین اکبر خندید
فرمود: گذاشتم علی نامش را
تا کور شود هر آنکه نتواند دید

https://telegram.me/mahdisarvary
مي ايستم امروز خدا را به تماشا
اي محو شکوه تو خداوند سراپا
اي جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نيز جوانم، ولي افتاده ام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
اي عشق مينداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم اي پسر عشق
يعني که مکن با دل من هيچ مدارا
با آمدنت قاعده ي عشق به هم خورد
ليلاي تو مجنون شد و مجنون تو ليلا
تا چشم گشودي به جهان ساقي ما گفت:
"المنته لله که در ميکده شد وا"
ابروي تو پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولا و تبرا
اي منطق رفتار تو چون خلق محمد
معراج براي تو مهياست، بفرما!
اين پرده اي از شور عراقي و حجازي است
پيراهن تو چنگ و جهان دست زليخا
لب تشنه ي لب هاي تو لب هاي شراب است
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا
دل مانده که لب هاي تو انگور بهشتي است
يا شيرخدا روي لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل مي برد از گوشه نشينان"
شد گوشه ي شش گوشه براي تو مهيا
از گوشه ي شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
مجنون علي شد همه ي شهر ولي من
مجنون علي اکبر ليلام به مولا

https://telegram.me/mahdisarvary
باید ای دل زعلی اکبرلیلا دم زد
بایدازشورجنون،میکده رابرهم زد
نورشهزاده ی ارباب درخشیده شدُ
عشق پیداشدُ آتش به همه عالم زد
درمیخانه گشوده است بیایید همه...
که نبایدزمیِ آل پیمبر کم زد
پسرحضرت اربابِ کرم آمده است
که به وادی کرم،طعنه به هرحاتم زد
مصطفی خصلتُ زهرا صفتُ حیدر خو
طلعت نیکوی او،طعنه به جام جم زد
دل اگر هست بیاریدُ به پایش ریزید
همه باشوق علی،شور جنون انگیزید
&&&&&
دل ودینم بفدای تو،اذان گوی حسین
این منم عبد وگدای تو،اذان گوی حسین
دلَ اربابِ مراخوب بهم می ریزد
نَفَس و بانگ صدای تو،اذان گوی حسین
خاطرعمه ی سادات به تو وابسته
وَبُود غرق صفای تو،اذان گوی حسین
گوشه چشمی کنُ بنگرکه شده شیدایی
دله دیوانه برای تو اذان گوی حسین
دل سکّان سماوات تلاطم می کرد
پیش هراُوجِ نوای تو،اذان گوی حسین
چشم بد دور ازآن قامت دلجوت علی
که شده عرش پُراز رایحه ی مُوت علی
&&&&&
غرش تیغ بدست تو،خودحیدربود
لشکرازهیمنه ات،توده ی خاکستربود
هرکه می دید رُخَت،محوجمالت می شد
که رخت آینه ی صورت پیغمبر بود
لحن تسبیح حَسَن ،میچکدازتسبیحت
وجناتت همگی،چون حسنی دیگر بود
گاه میدان زدنت،معرکه غوغا می شد
ذکر پیشانی تو فاطمه ی اطهر بود
رجز یاعلی ات،خصلت طوفانی داشت
باتومیدان،نه که میدان،که خودمحشربود
هم گل عارض تو،غارت دلها میکرد
هم ید حیدری ات محشر وغوغا می کرد
&&&&&
مددی زاده ی ارباب گرفتارتوایم
سایل روزوشب کوچه وبازارتوایم
یوسف حضرت ارباب تماشاداری
باکلاف دلِ بیچاره خریدار توایم
توطبیب دل بی تابی و مابی تابیم
دیروقتی است که مایکسره بیمارتوایم
روز محشرکه سرازخاک لحدبرداریم
بعدازارباب همه طالب دیدارتوایم
پای شش گوشه بخوان،حال حرم می خواهیم
ماسیاهیِ سپاهیمُ زانصارتوایم
دل مامیل حرم داردوبی تاب شده
دل ما تنگ گل حضرت ارباب شده

https://telegram.me/mahdisarvary
بر مَقدمت تغزل شيوا ترانه ريخت
شوريده وار صد غزل عاشقانه ريخت
دست نسيم بر سر راه عبورتان
بارانی از شكوفه ی سيب و جوانه ريخت
شب گيسوان تيره و آشفته حال را
با شانه ی طلوع سحر؛ رویِ شانه ريخت
آيينه از نگاهِ اهورایی شما
صد تكه شد، به پایِ شما خاضعانه ريخت
تنديس حُسن يوسف مصری شكسته شد
با آذرخش خنده تان صادقانه ريخت
ميلادتان به قافيه احساس می دهد
ابيات شعر عطر گل ياس می دهد
&&&&&
يوسف ترين خَلقی و احمد شمايلی
زهرا صفات هستی و حيدر خصائلی
چشمان تان دليل توالیِ جز و مد
مهتاب پرفروغ تمام سواحلی
از خانواده ی كرمی، ای بزرگوار
بانیِ خير سفره ی فضل محافلی
آوازه ات رسيده به دروازهای چين
گنجينه ی سترگ و عظيم فضائلی
شاگرد درس رزم علمدار كربلا
جنگاور بدون رقیب قبائلی
ای دومين قمررخ ايلِ ابوتراب
تصويری از شجاعت عباس بين قاب
&&&&&
ارباب زاده هستی و مهتاب زاده ای
در بارگاه سلطنتی شاه زاده ای
سرو بلند باغ اميد عشيره ای
بر قله ی غرور حسين ايستاده ای
ای تک سوارِ صاعقه پوشِ مسير عشق
در انتهایِ دورترين جایِ جاده ای
آيينه ی تجلیِ اوصاف حيدری
تو صخره ی شهامت و كوه اراده ای
دوم ركابِ محمل مستور زينبی
تو پرده دارِ حُرمت اين خانواده ای
سايه به سايه هم قدمِ عصمت خدا
دیوار غیرتِ حرم عصمت خدا

شاعر: وحید قاسمی

https://telegram.me/mahdisarvary
می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! می‌رسی، این بار با نام علی
&&&&&
یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات
از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات
یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات
یک دم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات
می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!
&&&&&
تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد
ناز قدم هایت دل سلطان دین را می‌برد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد
غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک می‌سوزد از «یا نور و یا قدوس» تو
&&&&&
وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد
ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ
پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد
صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند
&&&&&
شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!
چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب
دستان تو میراثی ست از دست کریم مجتبی
اصلاً تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا
&&&&&
تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی
با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی
از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟
ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی این جاست جولانگاه تو
&&&&&
می‌خواستت در خاک و خون اصلاً خدای کربلا
اصلاً سرشتت از گِلی خونین برای کربلا
تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا
با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان مي دهد

شاعر: قاسم صرافان

https://telegram.me/mahdisarvary
سر خوشم باز در هوای علی
در هوای پر از خدای علی
قلم آورده ام که بنویسم
چند خطی فقط برای علی
چند خطی سفارشی نذر
برق زیبای چشم های علی
ناگهان عطر نور نازل شد
همه جا پر شد از صدای علی
و لبی غرق در تبسم شد
شکر صد بار از خدای علی
بوسه باران شد از لب ارباب
صورت مصطفا نمای علی
سیب سرخ حسین بارید از
بوسه هایش به گونه های علی
سیب سرخ بهشتیان آمد
روز زیبای هر جوان آمد
&&&&&
به علی جلوه ی خدا دادند
به جمالش چه جلوه ها دادند
به لبانش کمی عسل دادند
و به چشمش نمک، جدا دادند
و به تیزی ابروانش هم
خمی از تیغ مرتضی دادند
و به اشک نماز نیمه شبش
خوف دادند و هم رجا دادند
و به یمن حضور محترمش
خانه ی نور را صفا دادند
به خرامیدنش برای پدر
رنگ لبخند شوق را دادند
به علی هر چه خوبها دارند
همه را یک به یک، به جا دادند
و به حق نور عالمین آمد
پسر ارشد حسین آمد
&&&&&
رسم و آداب دلبری دارد
شیوه ی رزم حیدری دارد
بیشتر تا دل از پدر ببرد
قد و بالای مادری دارد
نور سیمای فاطمی دارد
خلق و خوی پیمبری دارد
بی سبب نیست اینکه حسنش با
حسن یوسف برابری دارد
شیر مرد عشیره ی خورشید
چند تا فتح لشکری دارد
مثل حیدر فقط نه یک شیوه
شیوه های دلاوری دارد
مثل عباس مرد میدان است
بین سرها علی سری دارد
اسد الله یا علی اکبر
جان ارباب ما علی اکبر
&&&&&
شب شب مستی و گدایی شد
باز هم هر دلی خدایی شد
باز باران نور می بارد
چه شب خوب و با صفایی شد
دل دیوانه ام به شوق علی
به هوای حرم هوایی شد
کربلا یک علی فقط کم داشت
با حضورش چه کربلایی شد
نسل خورشید با دو تا اکبر
غرق در نور و روشنایی شد
یک علی اکبرش حسینی و
یک علی اکبرش رضایی شد
یک دلم مرغ کربلایی بود
یک دلم مشهد الرضایی شد
من گدای همیشه بی تابم
یا امام الرئوف دریابم

https://telegram.me/mahdisarvary
عشقت میان سینه ی‌ من پا گرفته
شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی
حالا که کار عاشقی بالا گرفته
عمریست آقا جان دلم از دست رفته
پائین پای مرقدت مأوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب
شش گوشه هم با نور تو معنا گرفته
از کودکی آواره ی کوی تو هستم
دست دلم را حضرت زهرا گرفته
مانند جدت رحمتٌ للعالمینی
حیف است دست خالی ما را نبینی
&&&&&
زلف تو را موج پریشان می شناسد
چشم تو را آیات باران می شناسد
عطر تو و پیراهنت را یوسف شهر
کوچه به کوچه صبح کنعان می شناسد
اعجاز چشمان تو را آیه به آیه
آری دل تازه مسلمان می شناسد
آقا کرامات نگاه روشنت را
خورشید در هر صبحگاهان می شناسد
خشم و خروش و هیبتت را بین میدان
هوهوی رعد و برق طوفان می شناسد
خورشید از شرم نگاهت رو گرفته
در ساحل نورانیت پهلو گرفته
&&&&&
بالاتر از حد تصور ها کمالت
دل می برد از اهل این عالم خیالت
صبح ازل چشمان مبهوت ملائک
بودند شیدای تماشای جمالت
می جوشد از خاک قدمهای تو زمزم
کوثر شراب خانگیّ لا یزالت
کی می شود با بالهای این چنینی
پرواز تا اوج شکوه بی مثالت
آنجا که بال جبرئیل آتش گرفته
بام نخست پر کشیدنهای بالت
خُلقاً و خَلقاً ، منطقاً عین رسولی
دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت
وقتی که تکبیرت طنین انداز می شد
می گفت لیلا مادرت : شیرم حلالت
می ریزد از عطر نگاهت یاس آقا
تنها تویی هم شانه با عباس آقا
&&&&&
هر صبح بر لب نغمه ی تکبیر داری
تو آفتابی ، صبح عالمگیر داری
با حلقه های گیسوی پر پیچ و تابت
صد کاروان دل در تب زنجیر داری
از لهجه ات عطر خدا می بارد آقا
هر گاه بر لب نغمه ی تکبیر داری
از میمنه تا میسره می پاشد از هم
وقتی که در دستان خود شمشیر داری
باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد
حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری
از هیبت چشم تو دشمن می گریزد
پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد
&&&&&
حالا که خاکم را سرشته دستهایت
بگذار تا باشم همیشه خاک پایت
بال و پری می خواهم امشب از تو آقا
تا که تمام عمر باشم در هوایت
آه ای اذان گوی سحر گاه مدینه
یاد نبی را زنده می سازد صدایت
ای کاش چشمانم تبرّک می شدند از
گرد و غبار بال خاکیّ عبایت
ای زینت کرب و بلای حضرت عشق
بگذار باشم زائر پائین پایت
عمریست از مهر تو در دل توشه دارم
شوق طواف مرقد شش گوشه دارم

شاعر: یوسف رحیمی

https://telegram.me/mahdisarvary
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشته ام مرا می بُرد
دلم از كودكی كبوتر بود
تا سرِ كوچه ی خدا رفتم
كه پُر از چشمه هایِ كوثر بود
چشمِ من بود و دامنِ ساقی
دستِ من بود و لطفِ ساغر بود
من زِ هوش و دلم زِ دستم رفت
كارِ پیمانه های آخر بود
كارِ دل، كارِ عشق دست تو اند
هم خدا ، هم حسین مَستِ تو اند
&&&&&
باز كُن چشمِ عالم آرا را
خیره كن چشم هایِ دنیا را
نخوری چشم ای تو چشمِ حسین
بس كه چشمت ربوده دل ها را
نوه یِ ارشدِ امیرِ عرب
می دهی عطرِ نامِ زهرا را
ای علمدارِ دومِ این قوم
می بَری رونقِ مسیحا را
آرزویِ حرا دو ركعتِ توست
تا ببیند دوباره طاها را
صخره ای موج را به هم كوبید
رویِ دوشش گرفت دریا را
پَرِ سجاده هایِ مادرِ تو
می بَرد دودمانِ لیلا را
سیبِ سرخی و زاده ی ارباب
یوسفِ خانواده ی ارباب
&&&&&
جلوه ای كُن به رسمِ دلبریت
تا بریزیم سر به سَروَریت
درِ بازارِ بَردگان وا شد
یوسف آمد برایِ نوكریت
كعبه اُفتاده است دُنبالت
با خیالِ رُخِ پیَمبریت
تو علی هستی و علی مانده
ماتِ اعجازِ تیغِ حیدریت
چقدر مثلِ فاطمه هستی
به فدایِ شكوهِ كوثریت
آمدی عشق در به در شده است
امشب ارباب ما پدر شده است 
&&&&&
شاه زاده امیرِ میدان ها
مثلِ عباس مردِ طوفان ها
نفس دشت ها بُریده زِ تو
تند بادِ شگفتِ جولان ها
كوه ها خاكِ پایِ تن تنه ات
شاه بیتِ لبِ رجز خوان ها
به علی رفته ای در اوجِ نَبَرد
می زنی خنده بر پریشان ها
زَهره ها را دریده ای یعنی
هیچ كس نیست بین میدان ها
از امیران كربلا هستی
چقدر شكل مرتضی هستی
&&&&&
گره ای تا زدی دو اَبرو را
به هم آمیختی تو شش سو را
همگی قبرِ خویش را كَندَند
تا كه دیدند تیغ و بازو را
تیغ رقصید و آسمان بشنید
ضربه ات را صدایِ هوهو را
طپشِ قلبِ خیمه ها آمد
تا گشودی سپاهِ گیسو را
آمدی تا پس از عمو گیری
پایِ محمل ركابِ بانو را
از مِیِ عشق باده ای داریم
وَه چه ارباب زاده ای داریم
&&&&&
روشنی هایِ آسمانِ حسین
ای نشانیِ بی نشانِ حسین
رویِ چشمِ تو اَبروانِ پدر
رویِ دوشِ تو گیسوانِ حسین
آه! داوود حضرتِ ارباب
ای اذان گویِ كاروانِ حسین
بعد آوای دلنشینِ تو بود
نوبتِ گفتنِ اذانِ حسین
قُوَّتِ زانوان بابایی
ای مسیحاترین جوانِ حسین
مادرت هیچ ، بین بُهتِ حرم
رَفتَنَت می بَرَد توانِ حسین
از نگاهت عزیزِ زهرا سوخت
رفتی از رفتنِ تو لیلا سوخت

شاعر: حسن لطفی

https://telegram.me/mahdisarvary
یکپارچه بودند همه غرق تماشا
آمد ثمر دیگری از شاخه ی طوبی
در هر نفسش بود دم حضرت عیسا
با این همه یک نکته فقط بود معما
این طفل رسول است و یا اکبر لیلا؟
&&&&&
انگار که او بود دقیقا خود حیدر
از عطر سر گیسوی او خانه معطر
هر طفل رود یا به پدر یا که به مادر
او رفته به مادر به پدر هم به پیمبر
اینها همه در چهره ی او بود هویدا
&&&&&
باید بنشینم کمی از لب بنویسم
والیل موی مشکی او شب بنویسم
از یوسف ارباب مودب بنویسم
پشت قدم حضرت زینب بنویسم
او را شده استاد ادب حضرت سقا
&&&&&
چون گیسوی آشفته به جوشیم وخروشیم
بااینکه چنان شیرخموشیم به هوشیم
هرچند فقیریم وهمه خانه به دوشیم
یک موی علی رابه دوعالم نفروشیم
جان وسرمان هست دراین راه به سودا
&&&&&&
انگورطلب کرده چرااین چه حساب است ؟
وقتی که خودش آب وگلاب است وشراب است
درجنگ خودش مجری آیات عذاب است
آخرنوه شیر دل ابو تراب است
بی شک بکشدقصه ی رزمش به درازا
&&&&&
باید که غنیمت شمرم حال دعا را
حاشا اگر امشب نپذیرند گدا را
تا پر کند از نام علی ماذنه ها را
روکرد خداوند خداوند صدا را
از کرببلا رفت اذانش به ثریا
&&&&&
یکبار دگر گفت اذان رفت به میدان
اول نفر از هاشمیان رفت به میدان
در پیش پدر قدم زنان رفت به میدان
از قلب پدر تاب و توان رفت به میدان
داغ پسر اخر چه کند به قلب بابا
&&&&&
یک ساعت بعد از دل میدان خبر آمد
در پیکر او تیغ هزاران نفر آمد
روی سر او تیغ و سنان و سپر آمد
بر چشم علی اکبر لیلا نظر آمد
تا هفت قدم با سر زانو پدر آمد
در هر قدمش یا ولدی از جگر آمد
دستان پدر از غم او بر کمر آمد
وای از دل زهرا و دل زینب کبری

شاعر: سید حجت بحرالعلوم

https://telegram.me/mahdisarvary
از عربده ام پر شده میخانه ام امشب
بد مستم و بر گردن پیمانه ام امشب
سودا زده ی طره ی جانانه ام امشب
زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب
امشب همه دیوانه ی دیدار حسینیم
همسایه ی دیوار به دیوار حسینیم
&&&&&
از بس که گدا آمده جا قیمت زر شد
آییینه گذارید که هنگام نظر شد
حق داشته جبریل که پروانه اگر شد
فطرس خبر آورده که ارباب پدر شد
رو کرده علی جلوه آییینه ی خود را
جا دارد اگر کعبه درد سینه خود را
&&&&&
ای عشق طپش های دل شعله ور از تو
ای شوق که آتش زدن این جگر از تو
ای اوج پریدن ز تو و بال و پر از تو
سر پای تو انداختن از من خبر از تو
در خانه ی عشقیم توکلت علی الله
دیوانه ی عشقیم توکلت علی الله
&&&&&
ای نور ازل خَلقاً و خُلقاً به که رفتی
ای قبله ی هر کوچه و برزن به که رفتی
ای سبزترین وقت شکفتن به که رفتی
ای مدح تو با دوست و دشمن به که رفتی
تا دید تو را گفت علی سر تر از این نیست
آنوقت نوشتند که پیغمبرتر از این نیست
&&&&&
لیلا شده مجنون شده ی نام و نشانش
لیلا شدی و خواند تو را با دل و جانش
خون می دود امشب به تمام شریانش
بند آمده هر کس که تو را دید زبانش
خورشید هم این جذبه ی مهتاب ندارد
مانند تو در خانه اش ارباب ندارد

شاعر: حسن لطفی

https://telegram.me/mahdisarvary
چشمانمان بر چشم ذره پرور لیلاست
انچه که در رگ هست جاری جوهر لیلاست
دل بی قرار از نام مستی آور لیلاست
مجنون تمام هفته را دور و بر لیلاست
اصلا جنون ما ، همه زیر سر لیلاست
&&&&&
کوری چشم هرکه ما را بی نوا خوانده
معشوق مان مارا به دیدار خدا خوانده
دل را به دنبال خودش تا هر کجا خوانده
ما را برای جشن فرزندش فراخوانده
این مهر و دعوت نامه لطف دیگر لیلاست
&&&&&
امشب برای شمس دین قرص قمر اورد
بانو برای شاه عالم شیر نر اورد
یک دسته گل ، یک پارچه آقا ، ثمر اورد
صاحب نفس ، صاحب لوا ، صاحب جگر اورد
میلاد مولود سراپا اطهر لیلاست
&&&&&
از مقدمش شهر مدینه نور باران شد
گهواره اش را عمه اش گهواره جنبان شد
از برکتش هجر پیمبر نیز آسان شد
با اقتدا بر چشم او مادر مسلمان شد
با این حساب او حضرت پیغمبر لیلاست
&&&&&
در مرتبت محمود و در عز و جلال احمد
در مهربانی فاطمه و در کمال احمد
در بین میدان مرتضی و در جمال احمد
ابرو و چشم و گیسوان و خط و خال احمد
این تازه مولود مدینه محشر لیلاست
&&&&&
تصویر ناب والضحی در روی او باشد
والیل هم در مدحت گیسوی او باشد
عرش خدا مدهوش عطر و بوی او باشد
"إنا هدیناه السبیل "اش سوی او باشد
شمس و ضحا و قدر و نور و کوثر لیلاست
&&&&&
با یک نظر از مهر تربت باده میسازد
سجادها از وصله ی سجاده میسازد
قد قامت او قبله را اماده میسازد
با یک نفس صدها موذن زاده میسازد
الله اکبر ؛ او علی اکبر لیلاست
&&&&&
فتنه مقیم قلب بیدارش نخواهد بود
تیغی شبیه تیغ پرکارش نخواهد بود
هرکس حریف طرز پیکارش نخواهد بود
حتی یل میدان جلودارش نخواهد بود
شیر حسین بن علی و حیدر لیلاست
&&&&&
در خاک دشمن میدهد جولان به تنهایی
با نعره هایش میکند طوفان به تنهایی
با ذوالفقار تشنه و بران به تنهایی
سر میزند مثل سپهداران به تنهایی
لشگر میان مشت سخت لشگر لیلاست
&&&&&
رود زلالی هست و دریا میشود گاهی
در شب چو خورشیدی هویدا میشود گاهی
مثل عموی خویش سقا میشود گاهی
جمع تمام اینه ها میشود گاهی
عباس و عبدالله و عون و جعفر لیلاست
&&&&&
با روضه اش راز پریشانی شش گوشه ست
مرثیه ی همواره طوفانی شش گوشه ست
هم رونق شبهای روحانی شش گوشه ست
هم شک ندارم باعث و بانی شش گوشه ست
کرببلا سرمست سیب نوبر لیلاست
&&&&&
قطعا تحمل کردن زخم زبان سخت است
مهمان شدن بر مردم نامهربان سخت است
بوسه گرفتن از عزیز نیمه جان سخت است
داغ جوان دیدن برای مادران سخت است
مرثیه ی محزون و گریه اور لیلاست
&&&&&
تا کوچه وا کردند و در دام بلا افتاد
غرق به خون از پشت مرکب بی هوا افتاد
با "یا أبا"یش ولوله در خیمه ها افتاد
این اربا اربایی که زیر دست و پا افتاد
ای کربلایی ها! جوان پرپر لیلاست


شاعر: علیرضا خاکساری

https://telegram.me/mahdisarvary
عطرخدادوباره در عالم وزیده است
کاسه بیاورید که باران چکیده است
خورشید آسمان شجاعت٬خدای عشق
ازروی بام خانه آقادمیده است
امشب خدادوباره زمین را بهشت کرد
این هم زبرکت قدم نورسیده است
خورشید بهر بوسه زدن برقدوم او
از آسمان بسوی مدینه دویده است
واشدگلی که از ازل العشق تا ابد
مانند او مدینه به عمرش ندیده است
سجده بیاورید به شکرانه عاشقان
امشب خدا دوباره علی آفریده است
حال تمام هاشمیان خوب وعالی است
صدحیف جای حضرت صدیقه خالی است
&&&&&
گرچه حسین بود به مادر شبیه تر
اکبر ولی شده به پیمبر شبیه تر
جمع علی واحمد وزهراست این پسر
جاریست مثل رود به کوثر شبیه تر
عباس مرتضای دگربود تاکنون
اکبرولی شده ست به حیدر شبیه تر
دربین خاندان علی چون عموی خویش
بازوی او به شیر دلاور شبیه تر
جان حسین آمدو در عشق می شود
برعمه جان خود دوبرابر شبیه تر
ای غنچه های لب همه وقت شکفتن است
وقت مدینه رفتن وتبریک گفتن است
&&&&&
یوسف کجاست یوسف زهراست این پسر
یونس کجاست مونس دلهاست این پسر
عیسی کجاست تاکه بگیرد نفس ازاو
موسی کجاست ماه دلاراست این پسر
امشب تمام آینه ها گرم مستی اند
ازبسکه بامحبت وزیباست این پسر
ازیک طرف شبیه ترین به پیمبراست
ازیک طرف شبیه به مولاست این پسر
مثل عموی خویش حسن باسخاوت است
ازبسکه باکرامت و آقاست این پسر
دراوج گریه ساکت و آرام می شود
آن لحظه ای که خیره به سقاست این پسر
این دو نفر چقدر به مولا کشیده اند
خورشید وماه را به تماشا کشیده اند
&&&&&
باید برای مقدم او سر بیاورند
صدها هزار باده کوثر بیاورند
وقتی کنار ساحل دریاست این پسر
باید فرشته پولک اختر بیاورند
هنگام رزم تیغ که دردستهای اوست
باید هزار لشگر دیگر بیاورند
وقت نبرد او پدر وعمه وعمو
کم مانده است تاهمه پر در بیاورند
باید برای دیدن جنگاوری او
صدهاهزار مالک اشتر بیاورند
باید برای دیدن نیروی دست او
اورابسوی قلعه خیبر بیاورند
وقتی برای او عمو استاد می شود
بازوی او هر آینه فولاد می شود
&&&&&
کرببلا رسید ودلش بیقرار بود
روی عقاب حیدر دلدل سوار بود
مانند رعد وبرق به قلب سپاه زد
لشگر نگو بگو همه جا تارو مار بود
اکبر نگو بگو اسدالله کربلا
تیغش که هیچ هیبت او ذوالفقار بود
سربند یاعلی به سرش بسته بود پس
روز تمام لشگریان شام تار بود
هرکس که در مقابل او صف کشیده بود
بادیدنش هر آینه فکر فرار بود
از این طرف کنار حرم عمه زینبش
پیش حسین خسته وچشم انتظار بود
یک مرتبه زعالم بالا خبر رسید
آقابرس که عمر عزیزت به سر رسید

شاعر: مهدي نظري

https://telegram.me/mahdisarvary
بازم عطر عطر جنت وزيده
كه هوش از سر از سر از سر پريده
همه مجنون مجنون مجنونن امشب
آخه ماه ليلا ليلا ليلا رسيده
گل در اومد امشب، غصه سر اومد امشب
باز دوباره انگار پيغمبر اومد امشب
شد تو دلها قند آب، مي باره نور مهتاب
براي اولين دفعه پدر شد ارباب
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)
ماه فلك اومد بازم نمك اومد خنده روي لبا
باز منجليه
زيباترين اومد يه نازنين اومد كور شه چشه حسود
اسمش عليه
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)
&&&&
مثه انگور انگور شيرينه لبهاش
شده خيره خيره يه چشم باباش
هزار الله الله الله اكبر
به روي زيبا و به قد و بالاش
جوونا عزيزن، امشب بپا ميخيزن
حاضرن نذر اكبر جون بپاش بريزن
مستي بيشماره، خوشي قطار قطاره
علي اكبري ها كل مي كشن دوباره
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)
ماه فلك اومد بازم نمك اومد خنده روي لبا
باز منجليه
زيباترين اومد يه نازنين اومد كور شه چشه حسود
اسمش عليه
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)
&&&&
اذوون گفت و گفت و شديم مسلمون
شدش ليلا ليلا ما مثه مجنون
مثه سيبيه كه نيم شده با احمد
مثه حيدر حيدر شيره تو ميدون
در خوش ركابه، وقتي كه رو عقابه
انگاري جووني هاي ابوترابه
توي رزم چه عاليست، هرچي بگردي كه نيست
از عموش ابالفضل گرفته نمره ي بيست
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)
ماه فلك اومد بازم نمك اومد خنده روي لبا
باز منجليه
زيباترين اومد يه نازنين اومد كور شه چشه حسود
اسمش عليه
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)
&&&&
جووني كه باشه در حق شناور
ميشه راهش راه علي اكبر
پاي دين و راه و اصل ولايت
مي مونه تا آخر به پاي رهبر
پير ياكه جوونيم، امروز اينو ميخونيم
باهمه مردم اهل يمن مي مونيم
كوه استواريم، خروش روزگاريم
نسل داعش و اسراييل و بر مي داريم
يا علي اكبر جانم علي اكبر(٢)
ماه فلك اومد بازم نمك اومد خنده روي لبا
باز منجليه
زيباترين اومد يه نازنين اومد كور شه چشه حسود
اسمش عليه
ياعلي اكبر جانم علي اكبر(٢)

شعر و سبك: مجتبي صمدي شهاب

https://telegram.me/mahdisarvary