التحقيق في مقتل الحسين (ع)
منع الماء على معسكر الإمام الحسين علیه السلام،تاريخ الطبري ج۵ص۴۱۲؛
ترجمه:
ابومخنف گوید:حدیث کرد مرا سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم ازدی، که گفته است:
از عبیدالله بن زیاد نامه ای به سوی عمر بن سعد آمد(که در آن نوشته بود):اما بعد:پس میان حسین و یارانش و آب حایل شو و نبایستی که قطره ای از آن بچشند، همانگونه که با پرهیزکار پاکیزه ستمدیده،امیر مومنان عثمان بن عفان کردند.
(حمید) گوید: پس عمر بن سعد،عمرو بن حجاج را با پانصد سواره بفرستاد پس بر شریعه وارد شدند و میان حسین و اصحابش و آب حایل شدند و نگذاشتند قطره ای آب بچشند! و این واقعه،سه روز قبل از کشته شدن حسین بود.
حمید گوید:سپس عبدالله بن ابی حصین ازدی به او گفت:ای حسین! آیا آب را نمی نگری که گویا جگر آسمان است؟! به خدا سوگند از آن نمی چشی تا اینکه از تشنگی بمیری!
پس حسین فرمود:خداوندا او را از تشنگی بکش و هرگز او را میامرز!
حمید بن مسلم گوید:به خدا سوگند که بعد از آن،او را در بیماریش عیادت کردم،پس به خدایی که خدایی جز او نیست،او را دیدم که می نوشید تا اینکه شکمش از آب پر می شد سپس آنرا قی می کرد و دوباره به نوشیدن مشغول می شد تا اینکه دوباره شکمش از آب پر می شد و هرگز سیراب نمی شد و پیوسته روشش همین بود تا اینکه جان خویش بدر انداخت( و بمرد).
ابومخنف گوید:حدیث کرد مرا سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم ازدی، که گفته است:
از عبیدالله بن زیاد نامه ای به سوی عمر بن سعد آمد(که در آن نوشته بود):اما بعد:پس میان حسین و یارانش و آب حایل شو و نبایستی که قطره ای از آن بچشند، همانگونه که با پرهیزکار پاکیزه ستمدیده،امیر مومنان عثمان بن عفان کردند.
(حمید) گوید: پس عمر بن سعد،عمرو بن حجاج را با پانصد سواره بفرستاد پس بر شریعه وارد شدند و میان حسین و اصحابش و آب حایل شدند و نگذاشتند قطره ای آب بچشند! و این واقعه،سه روز قبل از کشته شدن حسین بود.
حمید گوید:سپس عبدالله بن ابی حصین ازدی به او گفت:ای حسین! آیا آب را نمی نگری که گویا جگر آسمان است؟! به خدا سوگند از آن نمی چشی تا اینکه از تشنگی بمیری!
پس حسین فرمود:خداوندا او را از تشنگی بکش و هرگز او را میامرز!
حمید بن مسلم گوید:به خدا سوگند که بعد از آن،او را در بیماریش عیادت کردم،پس به خدایی که خدایی جز او نیست،او را دیدم که می نوشید تا اینکه شکمش از آب پر می شد سپس آنرا قی می کرد و دوباره به نوشیدن مشغول می شد تا اینکه دوباره شکمش از آب پر می شد و هرگز سیراب نمی شد و پیوسته روشش همین بود تا اینکه جان خویش بدر انداخت( و بمرد).
التحقيق في مقتل الحسين (ع)
مقتل صبيّ الإمام الحسين(ع) من كتاب تاريخ الطبري ج۵ ص۴۴۸ نقلًا عن أبي مخنف؛
ابومخنف گوید: و چون حسین بنشست،کودکی که داشت را برایش آوردند پس او را در دامان خویش بنشاند و (مردمان) گمان کردند که او عبدالله بن الحسین است.
ابومخنف گوید:عقبة بن بشیر اسدی گفته است که ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین مرا گفت:
همانا برای ما در شما بنی اسد خونی است...
گفت:گفتم گناه من در این باره چیست؟!خدا تو را رحمت کند ای اباجعفر! و آن چه باشد؟!
گفت:برای حسین کودکی که داشت آوردند و او در دامانش بود که ناگاه یکی از شما بنی اسد او را با تیر بزد و او را ذبح کرد! پس حسین خونش بگرفت و چون دو کف دستش را (خون) پر کرد،آن را به زمین ریخت و سپس گفت: پروردگارم! اگر یاری را بر ما از آسمان ببستی پس آن را برای چیزی که بهتر است قرار ده و از برای ما از این ستمگران انتقام کش!
ابو مخنف گوید: و عبدالله بن عقبة غنوی، ابوبکر بن الحسین(کذا و الحسن أثبت) بن علی را با تیر بزد و او را بکشت و به همین خاطر شاعر که ابن ابی عقب است، گوید:
و در قبیله غنی قطره ای از خونهای ما است و در قبیله اسد قطره ای دیگر، که بر شمرده و به یاد آورده می شود.
ابومخنف گوید:عقبة بن بشیر اسدی گفته است که ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین مرا گفت:
همانا برای ما در شما بنی اسد خونی است...
گفت:گفتم گناه من در این باره چیست؟!خدا تو را رحمت کند ای اباجعفر! و آن چه باشد؟!
گفت:برای حسین کودکی که داشت آوردند و او در دامانش بود که ناگاه یکی از شما بنی اسد او را با تیر بزد و او را ذبح کرد! پس حسین خونش بگرفت و چون دو کف دستش را (خون) پر کرد،آن را به زمین ریخت و سپس گفت: پروردگارم! اگر یاری را بر ما از آسمان ببستی پس آن را برای چیزی که بهتر است قرار ده و از برای ما از این ستمگران انتقام کش!
ابو مخنف گوید: و عبدالله بن عقبة غنوی، ابوبکر بن الحسین(کذا و الحسن أثبت) بن علی را با تیر بزد و او را بکشت و به همین خاطر شاعر که ابن ابی عقب است، گوید:
و در قبیله غنی قطره ای از خونهای ما است و در قبیله اسد قطره ای دیگر، که بر شمرده و به یاد آورده می شود.
التحقيق في مقتل الحسين (ع)
مقتل صبيّ الإمام الحسين(ع) من كتاب مقاتل الطالبيين لأبي الفرج الأصفهاني ص٩۵؛
ترجمه:
ابوالفرج گوید:حدیث کرد مرا محمد بن الحسین اشنانی از عباد بن یعقوب از مورع بن سوید بن قیس که گفته است:
حدیث کرد ما را کسی که حسین(ع) را دیده است،گفت:
با او کودک خردسالش بود،پس تیری بیامد و در گلوگاهش افتاد؛
گفت:پس حسین خون از گلوگاه و بالای سینه کودک می گرفت و آن را به آسمان می پاشید که از آن چیزی باز نمی گشت و می گفت:
خداوندا بر تو از فصیل(بچه شتر صالح) خوار تر نباشد.
ابوالفرج گوید:حدیث کرد مرا محمد بن الحسین اشنانی از عباد بن یعقوب از مورع بن سوید بن قیس که گفته است:
حدیث کرد ما را کسی که حسین(ع) را دیده است،گفت:
با او کودک خردسالش بود،پس تیری بیامد و در گلوگاهش افتاد؛
گفت:پس حسین خون از گلوگاه و بالای سینه کودک می گرفت و آن را به آسمان می پاشید که از آن چیزی باز نمی گشت و می گفت:
خداوندا بر تو از فصیل(بچه شتر صالح) خوار تر نباشد.
بررسی_تطور_گزارش_های_تاریخی_شهادت_کودک_امام_حسین_ع؛_از_آغاز_تا_پایان.pdf
814.1 KB
در این مقاله، به گزارش های تاریخی که درباره کودک خردسال امام حسین(ع) وجود دارد، از آغاز تا قرن پنجم هجری پرداخته شده است و در آن، درباره نام،سن و چگونگی شهادت وی، بررسی شده است.
Forwarded from ذِکری
🏴 یاری آسمانی
ابو مخنف از عقبة بن بشیر الاسدی روایت کرد که ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین (=امام باقر ع) به من فرمود: ما از شما بنی اسد، خونی طلب داریم! گفتم: ای ابا جعفر، خدا رحمتت کند، گناه من چیست؟ کدام خون؟ حضرت فرمود: کودکِ حسین را برایش آوردند؛ در آغوش او بود که یکی از قبیله شما بنی اسد، او را با تیر زد و ذبحش کرد.
پس حسین خون او را گرفت و وقتی دو دستش را از خون او پر کرد؛ بر زمین ریخت؛ سپس عرضه داشت: خدایا، اگر یاری آسمانی را از ما بازداشتی؛ پس آن را برای چیزی که بهتر است قرار بده و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر!
«قَالَ أَبُو مخنف: قَالَ عقبة بن بشير الأسدي: قَالَ لي أَبُو جَعْفَر مُحَمَّد ابن عَلِيّ بن الْحُسَيْن: إن لنا فيكم يَا بني أسد دما، قَالَ: قلت: فما ذنبي أنا فِي ذَلِكَ رحمك اللَّه يَا أَبَا جَعْفَر! وما ذَلِكَ؟ قَالَ: أتي الْحُسَيْن بصبي لَهُ، فهو فِي حجره، إذ رماه أحدكم يَا بني أسد بسهم فذبحه، فتلقى الْحُسَيْن دمه، فلما ملأ كفيه صبه فِي الأرض ثُمَّ قَالَ: رب إن تك حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذَلِكَ لما هُوَ خير، وانتقم لنا من هَؤُلاءِ الظالمين» (طبری، التاریخ، 5/ 448).
▪️ظاهراً «ذلک» به «النصر» برمیگردد و گویا این دعا به امام منصور و منتقم، اشاره دارد؛ یعنی مقصود از «ما هو خیر» قیام قائم آل محمد (ص) است.
کنار هم قرار گرفتن چند مفهوم «آسمان»، «نصر» و «انتقام» مؤیّد این برداشت است؛ چنان که در روایاتِ متعدّد دیگر نیز آمده است گروهی از ملائکه آسمان در روز عاشورا به زمین آمدند و پیوسته، پریشان و خاکآلوده، عزادار حسیناند؛ تا روزی که قائم آل محمد (ص) را یاری کنند و انتقام خون حسین (ع) را بگیرند.
@zecra
ابو مخنف از عقبة بن بشیر الاسدی روایت کرد که ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین (=امام باقر ع) به من فرمود: ما از شما بنی اسد، خونی طلب داریم! گفتم: ای ابا جعفر، خدا رحمتت کند، گناه من چیست؟ کدام خون؟ حضرت فرمود: کودکِ حسین را برایش آوردند؛ در آغوش او بود که یکی از قبیله شما بنی اسد، او را با تیر زد و ذبحش کرد.
پس حسین خون او را گرفت و وقتی دو دستش را از خون او پر کرد؛ بر زمین ریخت؛ سپس عرضه داشت: خدایا، اگر یاری آسمانی را از ما بازداشتی؛ پس آن را برای چیزی که بهتر است قرار بده و انتقام ما را از این ستمکاران بگیر!
«قَالَ أَبُو مخنف: قَالَ عقبة بن بشير الأسدي: قَالَ لي أَبُو جَعْفَر مُحَمَّد ابن عَلِيّ بن الْحُسَيْن: إن لنا فيكم يَا بني أسد دما، قَالَ: قلت: فما ذنبي أنا فِي ذَلِكَ رحمك اللَّه يَا أَبَا جَعْفَر! وما ذَلِكَ؟ قَالَ: أتي الْحُسَيْن بصبي لَهُ، فهو فِي حجره، إذ رماه أحدكم يَا بني أسد بسهم فذبحه، فتلقى الْحُسَيْن دمه، فلما ملأ كفيه صبه فِي الأرض ثُمَّ قَالَ: رب إن تك حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذَلِكَ لما هُوَ خير، وانتقم لنا من هَؤُلاءِ الظالمين» (طبری، التاریخ، 5/ 448).
▪️ظاهراً «ذلک» به «النصر» برمیگردد و گویا این دعا به امام منصور و منتقم، اشاره دارد؛ یعنی مقصود از «ما هو خیر» قیام قائم آل محمد (ص) است.
کنار هم قرار گرفتن چند مفهوم «آسمان»، «نصر» و «انتقام» مؤیّد این برداشت است؛ چنان که در روایاتِ متعدّد دیگر نیز آمده است گروهی از ملائکه آسمان در روز عاشورا به زمین آمدند و پیوسته، پریشان و خاکآلوده، عزادار حسیناند؛ تا روزی که قائم آل محمد (ص) را یاری کنند و انتقام خون حسین (ع) را بگیرند.
@zecra
Forwarded from تاوان | پژوهشهای حدیثی
💢نقش ابن اعثم در عاشورانگاریهای انقلابی
پیوسته واقعه عاشورا با خوانشهای گوناگون مواجه بوده است؛ از خوانش عرفانی محض تا خوانش سیاسی_انقلابی محض و خوانشهای میانه. این اختلافات در موارد زیادی ریشه در گزارشات تاریخی و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام دارد. نوع نگاه به این گزارشات و بزرگ و کوچک دیدن دستههای مختلف آن، برداشتی متفاوت از واقعه طف را به دست داده است. اینکه دستههای مختلف گزارشات بررسی شود و منبع آن یافته شود، کمک کار ما در شناخت حرکت سید الشهداست.
در این یادداشت به دو گزارش مشهور که بُعد انقلابی و اصلاح گری عاشورا را پررنگ کرده اشاره میشود. منبع اصلی این گزارشات، «الفتوح» اثر «ابن اعثم» (م پس از 320ق) است که می تواند اصالت این گزارشات را متزلزل کند. بسیاری از گزارشات اصلاحگرانه همین وضع را دارند. در مورد امامی یا سنی یا زیدی بودن وی اختلاف است. برخی الفتوح وی را در موارد زیادی داستان سرایی دانستهاند. همچنین این کتاب مورد استقبال زیدیان در مقتل سیدالشهداست.
1. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج44 ؛ ص329
وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب.
مجلسی این گزارش را از تسلية المجالس و زينة المجالس اثر محمد بن ابی طالب حسینی موسوی (م 10ق) نقل میکند. این گزارش قبلتر در مقتل الحسین اثر خوارزمی (م 568ق) ج1 ص270 آمده و قبل آن در الفتوح ابن اعثم ج5 ص21 آمده است.
جالب توجه اینکه در نقل ابن اعثم پس از «وسيرة أبي علي بن أبي طالب»، «عبارت وسيرة الخلفاء الراشدين المهديين رضي الله عنهم» نیز وجود دارد.
2. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج44 ؛ ص325
إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَج.
این گزارش قبلتر در تسلیة المجالس ج 2 ص 152 و قبلتر در مقتل الحسین ج1 ص267 و قبلتر در الفتوح ج 5 ص14 آمده است.
قطعا بُعد سیاسی_انقلابی حرکت سیدالشهدا امری نیست که بتوان نفی و اثبات یا پررنگ و کمرنگ بودن آن را با اعتبارسنجی چند گزارش نتیجه گرفت؛ اما اینگونه دقت ها در مقتل سیدالشهدا علیه السلام، آرام آرام و گام به گام و گزارش به گزارش، تکلیف را شاید روشن کند.
https://t.me/tavanerejal
پیوسته واقعه عاشورا با خوانشهای گوناگون مواجه بوده است؛ از خوانش عرفانی محض تا خوانش سیاسی_انقلابی محض و خوانشهای میانه. این اختلافات در موارد زیادی ریشه در گزارشات تاریخی و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام دارد. نوع نگاه به این گزارشات و بزرگ و کوچک دیدن دستههای مختلف آن، برداشتی متفاوت از واقعه طف را به دست داده است. اینکه دستههای مختلف گزارشات بررسی شود و منبع آن یافته شود، کمک کار ما در شناخت حرکت سید الشهداست.
در این یادداشت به دو گزارش مشهور که بُعد انقلابی و اصلاح گری عاشورا را پررنگ کرده اشاره میشود. منبع اصلی این گزارشات، «الفتوح» اثر «ابن اعثم» (م پس از 320ق) است که می تواند اصالت این گزارشات را متزلزل کند. بسیاری از گزارشات اصلاحگرانه همین وضع را دارند. در مورد امامی یا سنی یا زیدی بودن وی اختلاف است. برخی الفتوح وی را در موارد زیادی داستان سرایی دانستهاند. همچنین این کتاب مورد استقبال زیدیان در مقتل سیدالشهداست.
1. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج44 ؛ ص329
وَ أَنِّي لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب.
مجلسی این گزارش را از تسلية المجالس و زينة المجالس اثر محمد بن ابی طالب حسینی موسوی (م 10ق) نقل میکند. این گزارش قبلتر در مقتل الحسین اثر خوارزمی (م 568ق) ج1 ص270 آمده و قبل آن در الفتوح ابن اعثم ج5 ص21 آمده است.
جالب توجه اینکه در نقل ابن اعثم پس از «وسيرة أبي علي بن أبي طالب»، «عبارت وسيرة الخلفاء الراشدين المهديين رضي الله عنهم» نیز وجود دارد.
2. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج44 ؛ ص325
إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَج.
این گزارش قبلتر در تسلیة المجالس ج 2 ص 152 و قبلتر در مقتل الحسین ج1 ص267 و قبلتر در الفتوح ج 5 ص14 آمده است.
قطعا بُعد سیاسی_انقلابی حرکت سیدالشهدا امری نیست که بتوان نفی و اثبات یا پررنگ و کمرنگ بودن آن را با اعتبارسنجی چند گزارش نتیجه گرفت؛ اما اینگونه دقت ها در مقتل سیدالشهدا علیه السلام، آرام آرام و گام به گام و گزارش به گزارش، تکلیف را شاید روشن کند.
https://t.me/tavanerejal
Telegram
تاوان | پژوهشهای حدیثی
تاوان: جبران خسارت
تلاشی برای جبران کمکاری و خسارتمان در حدیثپژوهی
مصطفی قناعتگر @Qanaatgar_m
کانالِ قرآنی👈https://t.me/qurantavan
تلاشی برای جبران کمکاری و خسارتمان در حدیثپژوهی
مصطفی قناعتگر @Qanaatgar_m
کانالِ قرآنی👈https://t.me/qurantavan
Forwarded from کانال معرفة الرجال و الآثار (عمیدرضا اکبری)
▪️«مثلی لا یبایع ...»؟
✍️ عمیدرضا اکبری
پیشتر برخی از محققان نمونه متفرداتی از روایات عاشورایی اختصاصی ابن اعثم (م 320ق) را معرفی کرده، و از لزوم تحقیق در مورد آنها گفتهاند (حسینی، معرفی منابع عاشورا، ص169-177؛ قناعتگر، «نقش ابن اعثم در عاشورانگاریهای انقلابی») یکی از متفردات شهرت یافته او خبر زیر از قول سیدالشهدا خطاب به ولید است:
«إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَج» (الفتوح، دار الأضواء، ج5، ص21؛ و از منابع متأخرتر: مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص267 با همین الفاظ).
فراز «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ» امروزه بیشتر مورد استناد و توجه واقع شده است. اما نکته در خور توجه در مورد این فراز این است که در منابع متقدمتر و نیز در فرازی قبلی از همین روایت ابن اعثم، سید الشهداء خطاب به ولید بن عتبه و در برابر ابلاغ شبانه دستور بیعت گفتهاند: «مثلي لا يبايع سراً / لا یعطی البیعة سراً». بر اساس این گزارش سید الشهداء از روی تقیه علنی نبودن بیعت در منزل را مانع بیعت شمرده، و بیعت را به فردا و در میان مردم موکول کردند، و ولید نیز سخن امام را پذیرفت. (همان، وقعة الطف، ص96؛ أنساب الأشراف للبلاذري، 5/ 302؛ الأخبار الطوال دینوری، ص228؛ المحاسن والمساوئ، ص26. نمونه منبع متأخرتر: استيعاب، ج1، ص396؛ الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، 2/ 214).
برخی منابع مشابه همین گفتار را با تعابیری چون «مثلي يبايع في جوف البيت؟!» را از هردو امام و ابن زبیر نقل کرده (المحاسن والمساوئ، ص26)، و یا عبارت «وَلَا مثلي يبايع ها هنا» را از ابن زبیر گزارش کردهاند (العواصم من القواصم، ط دار الجيل، ص235). پیشتر گزارشی از امیرالمؤمنین ع در دست است که پس از اصرار مردم بر بیعت با ایشان پس از قتل عثمان گفتهاند: «فَفِي الْمَسْجِدِ، فَإِنَّ بَيْعَتِي لا تَكُونُ خَفِيًّا» (تاريخ الطبري، 4/ 427).
بنا بر روایت منابع، در ادامه جلسه سید الشهدا و ولید، مروان بن الحکم بر بیعت امام با یزید اصرار کرده، و به ولید گفت اگر حسین از جلسه بیرون برود دیگر بیعت نخواهد کرد، و پس اورا حبس کن تا بیعت کند، و الا او را بکش. امام پاسخ تهدید مروان را داده و خارج شدند.
اما در این میان تنها ابن اعثم است که ضمن آوردن مضامین بالا افزوده که امام فراز مورد بحث نخست را به ولید گفتهاند. بر این اساس، امام پس از تهدید مروان دست از تقیه برداشتهاند، یزید را فاجر و فاسق خوانده، و خود را احق به خلافت شمردهاند.
این گردش ناگهانی در خبر ابن اعثم -با وجود امکانش برای افراد عادی- برای امام غریب مینماید؛ خصوصاً پس از آنکه خطر جانی برای امام مطرح شده است، انتظار تقیه بیشتر میشود؛ نه کمتر. از طرفی در این خبر در یک جلسه دو عبارت مشابه «مثلي لا يبايع سراً» و «مثلي لا يبايع مثله» بر ضد هم به کار رفتهاند. این نیز بر غرابت میافزاید. به ویژه که گذشت تعبیر «مثلی لا یبایع...» در نسخههای گوناگون متقدمش همواره برای معنای نخست به کار میرفته است؛ نه معنی منفرد خبر ابن اعثم. این احتمال اقتباس جمله دوم از جمله اول را به ذهن میآورد. هرچند علاوه بر جمله نخست، درستی نسبت جمله نخست به سید الشهداء ع نیز نیازمند بررسی بیشتر است؛ چه همه اخبار پیشگفته مرسلاند، و گذشت که در برخی نیز این جمله به ابن زبیر منسوب است.
🔺گرچه اصل اولی دین ناروایی بیعت با طاغوت است (نک: بقره: 256-257؛ نساء: 51) اما بنا بر آنچه گذشت استناد جمعی از معاصران به فراز مورد بحث برای قاعدهای در اعلان مخالفت و خروج در پیش روی طاغوت بسیار ضعیف است. خصوصاً که هرچند از روی اضطرار بنای عمومی اهل بیت ع و اصحابشان تقیه در برابر طواغیت بوده، و بنا بر برخی روایات بسیار نیز بیعت طاغوت بر گردن ائمه ع بوده است (نمونه)، و از آن جمله خود سید الشهداء ع در دوران معاویه یا بیعت امام سجاد ع با مسلم بن عقبه نماینده یزید. برای نمونه نقدی بر نگاه قیامگرایانه معاصر، نک: نصیری، استکبار ستیزی؛ به نام حسین ع، به کام قدرت.
@Al_Rijal
✍️ عمیدرضا اکبری
پیشتر برخی از محققان نمونه متفرداتی از روایات عاشورایی اختصاصی ابن اعثم (م 320ق) را معرفی کرده، و از لزوم تحقیق در مورد آنها گفتهاند (حسینی، معرفی منابع عاشورا، ص169-177؛ قناعتگر، «نقش ابن اعثم در عاشورانگاریهای انقلابی») یکی از متفردات شهرت یافته او خبر زیر از قول سیدالشهدا خطاب به ولید است:
«إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَج» (الفتوح، دار الأضواء، ج5، ص21؛ و از منابع متأخرتر: مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص267 با همین الفاظ).
فراز «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ» امروزه بیشتر مورد استناد و توجه واقع شده است. اما نکته در خور توجه در مورد این فراز این است که در منابع متقدمتر و نیز در فرازی قبلی از همین روایت ابن اعثم، سید الشهداء خطاب به ولید بن عتبه و در برابر ابلاغ شبانه دستور بیعت گفتهاند: «مثلي لا يبايع سراً / لا یعطی البیعة سراً». بر اساس این گزارش سید الشهداء از روی تقیه علنی نبودن بیعت در منزل را مانع بیعت شمرده، و بیعت را به فردا و در میان مردم موکول کردند، و ولید نیز سخن امام را پذیرفت. (همان، وقعة الطف، ص96؛ أنساب الأشراف للبلاذري، 5/ 302؛ الأخبار الطوال دینوری، ص228؛ المحاسن والمساوئ، ص26. نمونه منبع متأخرتر: استيعاب، ج1، ص396؛ الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، 2/ 214).
برخی منابع مشابه همین گفتار را با تعابیری چون «مثلي يبايع في جوف البيت؟!» را از هردو امام و ابن زبیر نقل کرده (المحاسن والمساوئ، ص26)، و یا عبارت «وَلَا مثلي يبايع ها هنا» را از ابن زبیر گزارش کردهاند (العواصم من القواصم، ط دار الجيل، ص235). پیشتر گزارشی از امیرالمؤمنین ع در دست است که پس از اصرار مردم بر بیعت با ایشان پس از قتل عثمان گفتهاند: «فَفِي الْمَسْجِدِ، فَإِنَّ بَيْعَتِي لا تَكُونُ خَفِيًّا» (تاريخ الطبري، 4/ 427).
بنا بر روایت منابع، در ادامه جلسه سید الشهدا و ولید، مروان بن الحکم بر بیعت امام با یزید اصرار کرده، و به ولید گفت اگر حسین از جلسه بیرون برود دیگر بیعت نخواهد کرد، و پس اورا حبس کن تا بیعت کند، و الا او را بکش. امام پاسخ تهدید مروان را داده و خارج شدند.
اما در این میان تنها ابن اعثم است که ضمن آوردن مضامین بالا افزوده که امام فراز مورد بحث نخست را به ولید گفتهاند. بر این اساس، امام پس از تهدید مروان دست از تقیه برداشتهاند، یزید را فاجر و فاسق خوانده، و خود را احق به خلافت شمردهاند.
این گردش ناگهانی در خبر ابن اعثم -با وجود امکانش برای افراد عادی- برای امام غریب مینماید؛ خصوصاً پس از آنکه خطر جانی برای امام مطرح شده است، انتظار تقیه بیشتر میشود؛ نه کمتر. از طرفی در این خبر در یک جلسه دو عبارت مشابه «مثلي لا يبايع سراً» و «مثلي لا يبايع مثله» بر ضد هم به کار رفتهاند. این نیز بر غرابت میافزاید. به ویژه که گذشت تعبیر «مثلی لا یبایع...» در نسخههای گوناگون متقدمش همواره برای معنای نخست به کار میرفته است؛ نه معنی منفرد خبر ابن اعثم. این احتمال اقتباس جمله دوم از جمله اول را به ذهن میآورد. هرچند علاوه بر جمله نخست، درستی نسبت جمله نخست به سید الشهداء ع نیز نیازمند بررسی بیشتر است؛ چه همه اخبار پیشگفته مرسلاند، و گذشت که در برخی نیز این جمله به ابن زبیر منسوب است.
🔺گرچه اصل اولی دین ناروایی بیعت با طاغوت است (نک: بقره: 256-257؛ نساء: 51) اما بنا بر آنچه گذشت استناد جمعی از معاصران به فراز مورد بحث برای قاعدهای در اعلان مخالفت و خروج در پیش روی طاغوت بسیار ضعیف است. خصوصاً که هرچند از روی اضطرار بنای عمومی اهل بیت ع و اصحابشان تقیه در برابر طواغیت بوده، و بنا بر برخی روایات بسیار نیز بیعت طاغوت بر گردن ائمه ع بوده است (نمونه)، و از آن جمله خود سید الشهداء ع در دوران معاویه یا بیعت امام سجاد ع با مسلم بن عقبه نماینده یزید. برای نمونه نقدی بر نگاه قیامگرایانه معاصر، نک: نصیری، استکبار ستیزی؛ به نام حسین ع، به کام قدرت.
@Al_Rijal
Telegram
تاوان | پژوهشهای حدیثی
💢نقش ابن اعثم در عاشورانگاریهای انقلابی
پیوسته واقعه عاشورا با خوانشهای گوناگون مواجه بوده است؛ از خوانش عرفانی محض تا خوانش سیاسی_انقلابی محض و خوانشهای میانه. این اختلافات در موارد زیادی ریشه در گزارشات تاریخی و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام دارد.…
پیوسته واقعه عاشورا با خوانشهای گوناگون مواجه بوده است؛ از خوانش عرفانی محض تا خوانش سیاسی_انقلابی محض و خوانشهای میانه. این اختلافات در موارد زیادی ریشه در گزارشات تاریخی و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام دارد.…
Forwarded from 🌱🌹🌱 کانون پیام نهج البلاغه 🌱🌹🌱 (M R)
بررسی_تاریخی_گزارش_های_شرح_نهج_البلاغه_ابن_ابی_الحدید_درباره_امام.pdf
538.3 KB
#مقاله
🔻 نام کتاب: بررسی تاریخی گزارشهای شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید درباره امام حسین (ع)
🔹 نویسنده: علی اکبر فراتی
🔸 منبع: تاریخ اسلام سال پانزدهم بهار 1393 شماره 1 (پیاپی 57)
🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹
🌹🍃🌺 کانون پیام نهج البلاغه 🌺🍃🌹
🆔 واتساپ
🆔 اینستاگرام
🆔 @saaberann
🔻 نام کتاب: بررسی تاریخی گزارشهای شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید درباره امام حسین (ع)
🔹 نویسنده: علی اکبر فراتی
🔸 منبع: تاریخ اسلام سال پانزدهم بهار 1393 شماره 1 (پیاپی 57)
🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹▪️🌹
🌹🍃🌺 کانون پیام نهج البلاغه 🌺🍃🌹
🆔 واتساپ
🆔 اینستاگرام
🆔 @saaberann
Forwarded from یادداشت های حسن انصاری
اختلاف نظر شيخ طوسي و شريف مرتضی درباره موضوع علم امام؟ (بحثی مختصر در حاشيه موضوع حادثه کربلا) (در دو فرسته)
يکی از کتاب های مشهوری که حدود پنجاه سال پيش منتشر شد و از نام های آشنا درباره عاشوراء پژوهی است نظر شريف مرتضی را درباره حادثه کربلا و زمينه های آن و تحليل رفتار سيد الشهداء و علم امام به عاقبت ماجرا را نقل کرد و از آن نتيجه گرفت که امام به عاقبت کار از آغاز علم نداشت (بعدا اين استنباط را خيلی ها به واسطه اين فهم نادرست آن نويسنده تکرار کردند بی آنکه ظاهرا به اصل عبارات شريف مرتضی توجه کنند). قبلا در يادداشتی نوشتم که اين استنباط از گفتار مرتضی در تنزيه الأنبياء ناشی از عدم آشنایی با ميراث کلامی و شيوه های بحث های جدلی متکلمان است. مرتضی از متکلمانی است که بيشترين دايره علم را برای امام معصوم قائل است. وانگهی درباره موضوع عاشوراء، خود مرتضی به همين بحث علم امام پرداخته که ما گزارش آن را در کتاب تلخيص الشافي شيخ طوسي می بينيم. نويسنده آن نوشته درباره عاشوراء بعد از نقل قسمت مرتبط با تنزيه الأنبياء اتفاقا اين تکه را هم از تلخيص الشافي نقل می کند. در اينجا به وضوح شريف مرتضی به عنوان کسی قلمداد شده که قائل است امام به عاقبت کار علم داشت منتهی می گويد علم امام به تمام جزئيات نبود. مرتضی عقيده داشته که امير المؤمنين (و يا سيد الشهداء) به کشته شدن خودش در پايان کار آگاه بود و حتی به روز و شب آن؛ گرچه به لحظه فرود آمدن شمشير آگاه نبود. متکلمان معتقد بودند اين عدم علم در اين نوع از جزئيات خاص باز "لطف" الهی (در معنای دقيق و کلامی آن) در حق ائمه (ع) بود و خود سبب مزيد در ثواب و عنايت الهی است. شيخ طوسي بعد از نقل نظريه استادش مرتضی می نويسد که من تأمل و نظری درباره اين ديدگاه دارم و محترمانه نظر مرتضی را رد می کند. اين تکه را شيخ طوسي بعدها و بعد از مرگ استادش به کتاب تلخيص الشافي اضافه کرده (در اين مورد نک: کتاب آثار شريف مرتضی که الآن تحت طبع است). هر چه هست از سياق اين تکه پر روشن است و من ترديدی ندارم که شيخ طوسي ضمن اينکه موافق نظر مرتضی در وجود علم پيشينی امام است منتهی قائل به اين نظر است که امام به تمامی جزئيات و نحوه کشته شدن خود علم داشت (يعنی نظر اولی که شيخ در برابر نظر مرتضی قرار می دهد). فارغ از اين نکته که علم امام حسين (ع) به پايان ماجرا حتی نيازمند وجود علمی الهی نبود و با درکی درست از صحنه امور نه تنها خود امام بلکه هر مطلعی می توانست آن را پيشبينی کند (کما اينکه همان اول کار تعدادی از اصحاب و دوستان و بستگان حضرت آن را پيشبينی کردند) اما نويسنده کتابی که در بالا بدان اشاره شد اصرار دارد وجود اين علم را منکر شود. من کاری به اعتقاد اين نويسنده ندارم. منتهی تحريف کلام شريف مرتضی و شيخ طوسی زيبنده نيست. اين نويسنده به خوبی می دانست که نقل طوسی از مرتضی در اين قسمت از کتاب تلخيص سازگار با عقيده مختار خودش نيست. بنابراين دست به تقطيعی نادرست زده و کلام مرتضی را آنجا که ناظر است به آنچه گفتيم، بدون آنکه خواننده را توجه دهد، سانسور کرده و ناقص نقل کرده. بعد هم برای اينکه کسی خدای ناکرده فکر نکند دست کم شيخ طوسي موافق با نظر او درباره عدم علم امام نيست در تفسيری ناصحيح گفتار طوسي را به شکل نادرستی ارزيابی کرده. او می نويسد که آنچه طوسي قبل از آن گفته بود نشان می دهد وی کاملا موافق شريف مرتضی درباره تحلیل زمينه های قيام عاشوراء است و او هم مانند مرتضی به علم امام به عاقبت ماجرا باور نداشت. اين در حالی است که طوسي در قسمت قبل صرفا خلاصه ای از تنزيه الأنبياء را به دست داده است. در يادداشت قبل گفتيم که منظور مرتضی از بيان آن نوع مطالب در تنزيه چه بوده و صرفا در مقام پاسخگویی به شبهات مخالفان بوده است (کما اينکه قصد طوسي در اين بخش و بخش های ديگر تلخيص الشافي چنين است). بی اطلاعی از شيوه های بحثی متکلمان موجب شده که اين نويسنده به شيخ و استادش مرتضی مطالبی را نسبت دهد که روح آن دو هم از آن خبر ندارد. خودتان عبارات شيخ را ببينيد:
https://t.me/azbarresihayetarikhi
يکی از کتاب های مشهوری که حدود پنجاه سال پيش منتشر شد و از نام های آشنا درباره عاشوراء پژوهی است نظر شريف مرتضی را درباره حادثه کربلا و زمينه های آن و تحليل رفتار سيد الشهداء و علم امام به عاقبت ماجرا را نقل کرد و از آن نتيجه گرفت که امام به عاقبت کار از آغاز علم نداشت (بعدا اين استنباط را خيلی ها به واسطه اين فهم نادرست آن نويسنده تکرار کردند بی آنکه ظاهرا به اصل عبارات شريف مرتضی توجه کنند). قبلا در يادداشتی نوشتم که اين استنباط از گفتار مرتضی در تنزيه الأنبياء ناشی از عدم آشنایی با ميراث کلامی و شيوه های بحث های جدلی متکلمان است. مرتضی از متکلمانی است که بيشترين دايره علم را برای امام معصوم قائل است. وانگهی درباره موضوع عاشوراء، خود مرتضی به همين بحث علم امام پرداخته که ما گزارش آن را در کتاب تلخيص الشافي شيخ طوسي می بينيم. نويسنده آن نوشته درباره عاشوراء بعد از نقل قسمت مرتبط با تنزيه الأنبياء اتفاقا اين تکه را هم از تلخيص الشافي نقل می کند. در اينجا به وضوح شريف مرتضی به عنوان کسی قلمداد شده که قائل است امام به عاقبت کار علم داشت منتهی می گويد علم امام به تمام جزئيات نبود. مرتضی عقيده داشته که امير المؤمنين (و يا سيد الشهداء) به کشته شدن خودش در پايان کار آگاه بود و حتی به روز و شب آن؛ گرچه به لحظه فرود آمدن شمشير آگاه نبود. متکلمان معتقد بودند اين عدم علم در اين نوع از جزئيات خاص باز "لطف" الهی (در معنای دقيق و کلامی آن) در حق ائمه (ع) بود و خود سبب مزيد در ثواب و عنايت الهی است. شيخ طوسي بعد از نقل نظريه استادش مرتضی می نويسد که من تأمل و نظری درباره اين ديدگاه دارم و محترمانه نظر مرتضی را رد می کند. اين تکه را شيخ طوسي بعدها و بعد از مرگ استادش به کتاب تلخيص الشافي اضافه کرده (در اين مورد نک: کتاب آثار شريف مرتضی که الآن تحت طبع است). هر چه هست از سياق اين تکه پر روشن است و من ترديدی ندارم که شيخ طوسي ضمن اينکه موافق نظر مرتضی در وجود علم پيشينی امام است منتهی قائل به اين نظر است که امام به تمامی جزئيات و نحوه کشته شدن خود علم داشت (يعنی نظر اولی که شيخ در برابر نظر مرتضی قرار می دهد). فارغ از اين نکته که علم امام حسين (ع) به پايان ماجرا حتی نيازمند وجود علمی الهی نبود و با درکی درست از صحنه امور نه تنها خود امام بلکه هر مطلعی می توانست آن را پيشبينی کند (کما اينکه همان اول کار تعدادی از اصحاب و دوستان و بستگان حضرت آن را پيشبينی کردند) اما نويسنده کتابی که در بالا بدان اشاره شد اصرار دارد وجود اين علم را منکر شود. من کاری به اعتقاد اين نويسنده ندارم. منتهی تحريف کلام شريف مرتضی و شيخ طوسی زيبنده نيست. اين نويسنده به خوبی می دانست که نقل طوسی از مرتضی در اين قسمت از کتاب تلخيص سازگار با عقيده مختار خودش نيست. بنابراين دست به تقطيعی نادرست زده و کلام مرتضی را آنجا که ناظر است به آنچه گفتيم، بدون آنکه خواننده را توجه دهد، سانسور کرده و ناقص نقل کرده. بعد هم برای اينکه کسی خدای ناکرده فکر نکند دست کم شيخ طوسي موافق با نظر او درباره عدم علم امام نيست در تفسيری ناصحيح گفتار طوسي را به شکل نادرستی ارزيابی کرده. او می نويسد که آنچه طوسي قبل از آن گفته بود نشان می دهد وی کاملا موافق شريف مرتضی درباره تحلیل زمينه های قيام عاشوراء است و او هم مانند مرتضی به علم امام به عاقبت ماجرا باور نداشت. اين در حالی است که طوسي در قسمت قبل صرفا خلاصه ای از تنزيه الأنبياء را به دست داده است. در يادداشت قبل گفتيم که منظور مرتضی از بيان آن نوع مطالب در تنزيه چه بوده و صرفا در مقام پاسخگویی به شبهات مخالفان بوده است (کما اينکه قصد طوسي در اين بخش و بخش های ديگر تلخيص الشافي چنين است). بی اطلاعی از شيوه های بحثی متکلمان موجب شده که اين نويسنده به شيخ و استادش مرتضی مطالبی را نسبت دهد که روح آن دو هم از آن خبر ندارد. خودتان عبارات شيخ را ببينيد:
https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded from یادداشت های حسن انصاری
فان قيل: أ ليس في أصحابكم من قال: إن الحسين عليه السّلام كان يعلم ما ينتهي إليه أمره، و أنه يقتل و يخذله من راسله و كاتبه، و إنما تعبّد بالجهاد و الصبر على القتل ، أ يجوز ذلك عندكم أم لا؟ و كذلك قالوا في أمير المؤمنين عليه السلام أنه كان يعلم أنه مقتول، و الاخبار عنه مستفيضة به، و أنه كان يقول: «ما يمنع أشقاها أن يخضب هذه من هذا» و يؤمي الى رأسه و لحيته.
و أنه كان يقول تلك الليلة- و قد خرج و صحن الإوز في وجهه- «إنهن صوائح تتبعها نوائح» . قالوا: و إنما أمر بالصبر على ذلك، فهل ذلك جائز عندكم؟
قيل: اختلف أصحابنا في ذلك: فمنهم من أجاز ذلك و قال: لا يمتنع أن يتعبد بالصبر ممن فعله على مثل ذلك، لأن ما وقع من القتل، و إن كان ممن فعله قبيحا، فالصبر عليه حسن و الثواب عليه جزيل، بل ربما كان اكثر، فان مع العلم بحصوله القتل لا محالة الصبر أشق منه اذا جوّز الظفر و بلوغ الغرض.
و منهم من قال: إن ذلك لا يجوز، لأن دفع الضرر عن النفس واجب عقلا و شرعا و لا يجوز أن يتعبد بالصبر على القبيح، و إنما يتعبد بالصبر على الحسن و لا خلاف أن ما وقع من القتل كان قبيحا، بل من أقبح القبيح. و تأول هذا القائل ما روي عن أمير المؤمنين عليه السّلام من الأخبار الدالة على علمه بقتله بأن قال: كان يعلم ذلك على سبيل الجملة، و لم يعلم الوقت بعينه، و كذلك علم الليلة التى يقتل فيها بعينها غير أنه لم يعلم الوقت الذي يحدث فيه القتل، و هذا المذهب هو الذي اختاره المرتضى رحمة اللّه عليه في هذه المسألة. ولي في هذه المسألة نظر (تلخيص الشافي، 4/ 188 تا 190).
https://t.me/azbarresihayetarikhi
و أنه كان يقول تلك الليلة- و قد خرج و صحن الإوز في وجهه- «إنهن صوائح تتبعها نوائح» . قالوا: و إنما أمر بالصبر على ذلك، فهل ذلك جائز عندكم؟
قيل: اختلف أصحابنا في ذلك: فمنهم من أجاز ذلك و قال: لا يمتنع أن يتعبد بالصبر ممن فعله على مثل ذلك، لأن ما وقع من القتل، و إن كان ممن فعله قبيحا، فالصبر عليه حسن و الثواب عليه جزيل، بل ربما كان اكثر، فان مع العلم بحصوله القتل لا محالة الصبر أشق منه اذا جوّز الظفر و بلوغ الغرض.
و منهم من قال: إن ذلك لا يجوز، لأن دفع الضرر عن النفس واجب عقلا و شرعا و لا يجوز أن يتعبد بالصبر على القبيح، و إنما يتعبد بالصبر على الحسن و لا خلاف أن ما وقع من القتل كان قبيحا، بل من أقبح القبيح. و تأول هذا القائل ما روي عن أمير المؤمنين عليه السّلام من الأخبار الدالة على علمه بقتله بأن قال: كان يعلم ذلك على سبيل الجملة، و لم يعلم الوقت بعينه، و كذلك علم الليلة التى يقتل فيها بعينها غير أنه لم يعلم الوقت الذي يحدث فيه القتل، و هذا المذهب هو الذي اختاره المرتضى رحمة اللّه عليه في هذه المسألة. ولي في هذه المسألة نظر (تلخيص الشافي، 4/ 188 تا 190).
https://t.me/azbarresihayetarikhi
Forwarded from یادداشت های حسن انصاری
يکی از منابع کهن در مقتل الحسين (ع) کتاب مقاتل الطالبيين ابو الفرج اصفهانی است. در اين کتاب او از روايات و سنت های مختلف مقتل الحسين استفاده کرده و از جمله از مقتل الحسين نصر بن مزاحم. هم ابو الفرج و هم نصر بن مزاحم زيدی مذهب بودند. متأسفانه تاکنون تصحيح دقيقی از کتاب مقاتل به دست داده نشده. نسخه ای از اين کتاب در کتابخانه مجلس هست که نسخه خوب و نسبتا قديمی است. نسخه ای هم يمنی در کتابخانه برلين هست که از سده هفتم قمری است و من قبلا آن را در کاتبان معرفی کردم. عکسی از هر دو نسخه دارم. آقای سبستين گونتر، استاد دانشگاه گوتينگن منابع مقاتل الطالبيين را در اثری ارزشمند شناسایی کرده. ترجمه کار ايشان به فارسی هم لازم است. ابوالفرج روايت مقتل را عموما از طريق نصر بن مزاحم (و او از عمر بن سعد و او از ابو مخنف)؛ مدائني از ابومخنف و همچنين روايت عمار الدهني از امام باقر (ع) نقل می کند.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
https://t.me/azbarresihayetarikhi
لم تر عين نظرت مثله * من محتف يمشي ومن ناعل
يغلي نئى اللحم حتى إذا * انضج لم يغل على الآكل
كان إذا شبت له ناره * أوقدها بالشرف القابل
كيما يراها بائس مرمل * أو فرد حي ليس بالآهل
أعني ابن ليلى ذا السدى و الندى * أعني ابن بنت الحسب الفاضل
لا يؤثر الدنيا على دينه * ولا يبيع الحق بالباطل؛
قیلت هذه الأبيات في عليّ بن الحسين الأكبر، انظر مقاتل الطالبيين لأبي الفرج الأصفهاني ص۵۴؛
يغلي نئى اللحم حتى إذا * انضج لم يغل على الآكل
كان إذا شبت له ناره * أوقدها بالشرف القابل
كيما يراها بائس مرمل * أو فرد حي ليس بالآهل
أعني ابن ليلى ذا السدى و الندى * أعني ابن بنت الحسب الفاضل
لا يؤثر الدنيا على دينه * ولا يبيع الحق بالباطل؛
قیلت هذه الأبيات في عليّ بن الحسين الأكبر، انظر مقاتل الطالبيين لأبي الفرج الأصفهاني ص۵۴؛
جای شمشیرها را می بوسم !
حدثني الحسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى، عن أبيه،
عن الحسن بن محبوب، عن علي بن شجرة، عن سلام الجعفي، عن
عبد الله بن محمد الصنعاني، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال:
كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) إذا دخل الحسين (عليه السلام) جذبه إليه ثم يقول
لأمير المؤمنين (عليه السلام): أمسكه، ثم يقع عليه فيقبله ويبكي يقول: يا أبه
لم تبكي، فيقول: يا بني اقبل موضع السيوف منك وابكي.
قال: يا أبه واقتل، قال: اي والله وأبوك وأخوك وأنت، قال: يا أبه
فمصارعنا شتى، قال: نعم يا بني، قال: فمن يزورنا من أمتك، قال:
لا يزورني ويزور أباك وأخاك وأنت الا الصديقون من أمتي.
كامل الزيارات ص١۴۶_۱۴۷؛
امام باقر علیه السلام فرمودند:
پیامبر خدا(ص) هرگاه، امام حسین(ع) بر ایشان وارد می شدند، او را به آغوش می گرفتند و سپس به امیرالمومنین(ع) می فرمودند: او را نگه دار.
آنگاه، خود را بر او می انداختند و او را می بوسیدند و می گریستند...
امام حسین(ع) عرض می کردند: ای پدر! چرا گریه می کنید؟
پیامبر(ص) می فرمودند: ای پسرکم ! جای شمشیرها را از بدنت می بوسم و می گریم !
امام حسین(ع) گفتند: ای پدر! و آیا کشته می شوم؟!
حضرت فرمودند: بله ! به خدا سوگند پدرت و برادرت و تو، کشته خواهید شد.
امام حسین(ع) عرض کردند: ای پدر ! و محل شهادت ما از هم دور خواهد بود؟
حضرت فرمودند: بله ای پسرکم !
عرض کردند: پس چه کسانی از امّت شما، ما را زیارت خواهند کرد؟
حضرت رسول (ص) فرمودند: زیارت نمی کند مرا و پدرت و برادرت و تو را مگر صدیقان از امّتم.
حدثني الحسن بن عبد الله بن محمد بن عيسى، عن أبيه،
عن الحسن بن محبوب، عن علي بن شجرة، عن سلام الجعفي، عن
عبد الله بن محمد الصنعاني، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال:
كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) إذا دخل الحسين (عليه السلام) جذبه إليه ثم يقول
لأمير المؤمنين (عليه السلام): أمسكه، ثم يقع عليه فيقبله ويبكي يقول: يا أبه
لم تبكي، فيقول: يا بني اقبل موضع السيوف منك وابكي.
قال: يا أبه واقتل، قال: اي والله وأبوك وأخوك وأنت، قال: يا أبه
فمصارعنا شتى، قال: نعم يا بني، قال: فمن يزورنا من أمتك، قال:
لا يزورني ويزور أباك وأخاك وأنت الا الصديقون من أمتي.
كامل الزيارات ص١۴۶_۱۴۷؛
امام باقر علیه السلام فرمودند:
پیامبر خدا(ص) هرگاه، امام حسین(ع) بر ایشان وارد می شدند، او را به آغوش می گرفتند و سپس به امیرالمومنین(ع) می فرمودند: او را نگه دار.
آنگاه، خود را بر او می انداختند و او را می بوسیدند و می گریستند...
امام حسین(ع) عرض می کردند: ای پدر! چرا گریه می کنید؟
پیامبر(ص) می فرمودند: ای پسرکم ! جای شمشیرها را از بدنت می بوسم و می گریم !
امام حسین(ع) گفتند: ای پدر! و آیا کشته می شوم؟!
حضرت فرمودند: بله ! به خدا سوگند پدرت و برادرت و تو، کشته خواهید شد.
امام حسین(ع) عرض کردند: ای پدر ! و محل شهادت ما از هم دور خواهد بود؟
حضرت فرمودند: بله ای پسرکم !
عرض کردند: پس چه کسانی از امّت شما، ما را زیارت خواهند کرد؟
حضرت رسول (ص) فرمودند: زیارت نمی کند مرا و پدرت و برادرت و تو را مگر صدیقان از امّتم.
ماجرای امان برای حضرت علی اکبر(ع) جهت قرابت وی با یزید و واکنش ایشان:
ترجمة الإمام الحسين(ع) من طبقات ابن سعد ص٧٣،نسب قريش للزبيري ص٥٧؛
شخصی از اهل عراق ایشان را خواست و گفت: تو را با امیر مومنان یزید خویشی است(مادر ایشان لیلی نوه دختری ابو سفیان است) ولی ایشان گفتند:خویشی با رسول خدا(ص) سزاوار تر به رعایت است. و سپس بر آنان تاختند...
ترجمة الإمام الحسين(ع) من طبقات ابن سعد ص٧٣،نسب قريش للزبيري ص٥٧؛
شخصی از اهل عراق ایشان را خواست و گفت: تو را با امیر مومنان یزید خویشی است(مادر ایشان لیلی نوه دختری ابو سفیان است) ولی ایشان گفتند:خویشی با رسول خدا(ص) سزاوار تر به رعایت است. و سپس بر آنان تاختند...
التحقيق في مقتل الحسين (ع)
مقتل عليّ بن الحسين الأكبر عليهماالسلام من كتاب تاريخ الطبري ج٥ص۴۴۶_۴۴۷ نقلا عن أبي مخنف؛
ترجمه:
ابومخنف گوید:حدیث کرد مرا زهیر بن عبدالرحمن بن زهیر خثعمی:
نخستین کشته از فرزندان ابوطالب آن روز،علی اکبر فرزنر حسین بن علی بود و مادرش لیلی دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی بود،و این(پیشگامی در کشته شدنش) به این خاطر بود که او بر مردمان می تاخت و می گفت:
من علی بن حسین بن علی هستم،به پروردگار بیت سوگند که ما به پیامبر سزاوارتریم.به خدا سوگند که ابن الدعی در ما حکم نراند...
گوید:پس این کار را چند مرتبه تکرار کرد تا اینکه مرة بن منقذ عبدی لیثی او را نگریست و گفت: گناهان عرب بر من باشد اگر بر من بگذرد و چنان کند که می کند و من پدرش را به عزایش ننشانم!
پس او همین طور با شمشیرش بر مردمان می تاخت و در این میان،مرة بن منقذ بر او یورش برد و او را با نیزه بزد و بیانداخت،پس مردمان او را دوره کردند و با شمشیرهایشان او را پاره پاره کردند!
ابومخنف گوید:حدیث کرد مرا سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم ازدی که گفته است:
آن روز دو گوشم از حسین(ع) شنید که می گفت:خدا بکشد گروهی که تو را کشتند ای پسرکم! چقدر بر خداوند رحمان و بر شکستن حرمت پیامبر جرات دارند! بعد از تو خاک بر سر دنیا!
حمید گوید:و گویا من زنی را می نگرم که مانند خورشید طلوع کننده شتابان بیرون آمده و فریاد می زند: وای برادرم!وای پسر برادرم! پس از او سوال کردم،گفتند این زن،زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا(ص) است.
پس آمد تا اینکه خود را بر او انداخت.پس حسین(ع) نزد او آمد و دستش را گرفت و به خیمه اش بازگرداند و سپس حسین سوی پسرش آمد و جوانانش سوی او آمدند پس به آنان گفت:برادرتان را حمل کنید.
پس او را از محل شهادتش حمل کردند و جلوی خیمه ای که روبروی آن می جنگیدند قرار دادند.
ابومخنف گوید:حدیث کرد مرا زهیر بن عبدالرحمن بن زهیر خثعمی:
نخستین کشته از فرزندان ابوطالب آن روز،علی اکبر فرزنر حسین بن علی بود و مادرش لیلی دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی بود،و این(پیشگامی در کشته شدنش) به این خاطر بود که او بر مردمان می تاخت و می گفت:
من علی بن حسین بن علی هستم،به پروردگار بیت سوگند که ما به پیامبر سزاوارتریم.به خدا سوگند که ابن الدعی در ما حکم نراند...
گوید:پس این کار را چند مرتبه تکرار کرد تا اینکه مرة بن منقذ عبدی لیثی او را نگریست و گفت: گناهان عرب بر من باشد اگر بر من بگذرد و چنان کند که می کند و من پدرش را به عزایش ننشانم!
پس او همین طور با شمشیرش بر مردمان می تاخت و در این میان،مرة بن منقذ بر او یورش برد و او را با نیزه بزد و بیانداخت،پس مردمان او را دوره کردند و با شمشیرهایشان او را پاره پاره کردند!
ابومخنف گوید:حدیث کرد مرا سلیمان بن ابی راشد از حمید بن مسلم ازدی که گفته است:
آن روز دو گوشم از حسین(ع) شنید که می گفت:خدا بکشد گروهی که تو را کشتند ای پسرکم! چقدر بر خداوند رحمان و بر شکستن حرمت پیامبر جرات دارند! بعد از تو خاک بر سر دنیا!
حمید گوید:و گویا من زنی را می نگرم که مانند خورشید طلوع کننده شتابان بیرون آمده و فریاد می زند: وای برادرم!وای پسر برادرم! پس از او سوال کردم،گفتند این زن،زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا(ص) است.
پس آمد تا اینکه خود را بر او انداخت.پس حسین(ع) نزد او آمد و دستش را گرفت و به خیمه اش بازگرداند و سپس حسین سوی پسرش آمد و جوانانش سوی او آمدند پس به آنان گفت:برادرتان را حمل کنید.
پس او را از محل شهادتش حمل کردند و جلوی خیمه ای که روبروی آن می جنگیدند قرار دادند.