Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
تسنیم وابسته به سپاه
مولوی عبدالحمید قصد داشت با استفاده از سند تقلبی و فیش جعلی، عازم سفر حج شود!!
تسنیم وابسته به سپاه درخصوص ماجرای ممنوعیت سفر به حج مولوی عبدالحمید، ادعا کرد: در اقدامی عجیب قصد داشت با استفاده از سند تقلبی و فیش جعلی، عازم سفر حج شود.
@Rfrens
مولوی عبدالحمید قصد داشت با استفاده از سند تقلبی و فیش جعلی، عازم سفر حج شود!!
تسنیم وابسته به سپاه درخصوص ماجرای ممنوعیت سفر به حج مولوی عبدالحمید، ادعا کرد: در اقدامی عجیب قصد داشت با استفاده از سند تقلبی و فیش جعلی، عازم سفر حج شود.
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
تایماز افسری، نویسنده در تهران بازداشت شد
تایماز افسری، نویسنده و مترجم فعال در عرصه سینما و تلویزیون، توسط نیروهای حکومتی در شهر تهران بازداشت و به مکان نامعلومی انتقال داده شد.
@Rfrens
تایماز افسری، نویسنده و مترجم فعال در عرصه سینما و تلویزیون، توسط نیروهای حکومتی در شهر تهران بازداشت و به مکان نامعلومی انتقال داده شد.
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
Cherknewis.2022@gmail.com
Paypal cherknewis
هموطنان گرامی
چرکنویسمدیا به هیچ گروه سیاسی و حزب سیاسی متصل نیست
و فقط بدنبال آگاهی رسانی درست به مردم ایران است
هموطنان گرامی در صورت امکان و تمایل هر گونه حمایت به مدیا خودتان از طریق این پی پال فقط انجام بدهید.
و هیچ کجا دیگر هیچ آدرس دیگری معرفی نکرده است
ممنون از لطف و حمایت شما
با تشکر
Paypal cherknewis
هموطنان گرامی
چرکنویسمدیا به هیچ گروه سیاسی و حزب سیاسی متصل نیست
و فقط بدنبال آگاهی رسانی درست به مردم ایران است
هموطنان گرامی در صورت امکان و تمایل هر گونه حمایت به مدیا خودتان از طریق این پی پال فقط انجام بدهید.
و هیچ کجا دیگر هیچ آدرس دیگری معرفی نکرده است
ممنون از لطف و حمایت شما
با تشکر
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
قیمت سکه ۹۰۰ هزار تومان گران شد
افزایش قیمت دلار دوباره خواب آرام بازار طلا و سکه را بر هم زد. قیمت سکه امامی دوباره خود را به محدوده ۳۰ میلیون تومان نزدیک کرده است. قیمت هر گرم طلا هم دو میلیون و ۳۶۰ هزار تومان است.
قیمت سکه بهار آزادی هم با افزایش یک میلیون ۴۰۰ هزار تومانی ۲۶ میلیون و ۲۸۰ هزار تومان شد و قیمت نیم سکه هم به ۱۵ میلیون و ۷۷۰ هزار تومان رسید.
@Rfrens
افزایش قیمت دلار دوباره خواب آرام بازار طلا و سکه را بر هم زد. قیمت سکه امامی دوباره خود را به محدوده ۳۰ میلیون تومان نزدیک کرده است. قیمت هر گرم طلا هم دو میلیون و ۳۶۰ هزار تومان است.
قیمت سکه بهار آزادی هم با افزایش یک میلیون ۴۰۰ هزار تومانی ۲۶ میلیون و ۲۸۰ هزار تومان شد و قیمت نیم سکه هم به ۱۵ میلیون و ۷۷۰ هزار تومان رسید.
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
X (formerly Twitter)
چرکنویس مدیا(CMO) on X
۱)طبق اخبار رسیده ، در تاریخ ۲۱ خرداد،
۷ تن از سوی وزارت خارجه ج.ا به عنوان کادر سیاسی به کشور آلمان فرستاده شدند. این افراد بعداز ۴ ساعت و ۵۰ دقیقه معطلی در فرودگاه فرانکفورت به کشور دیپورت شدند.
مهمترین دلیل کشورمقصد عنصر نامطلوب خواندن ۳ تن از آنها میباشد…
۷ تن از سوی وزارت خارجه ج.ا به عنوان کادر سیاسی به کشور آلمان فرستاده شدند. این افراد بعداز ۴ ساعت و ۵۰ دقیقه معطلی در فرودگاه فرانکفورت به کشور دیپورت شدند.
مهمترین دلیل کشورمقصد عنصر نامطلوب خواندن ۳ تن از آنها میباشد…
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
Twitter
پاسکال اسمت، مسئول شهرسازی و امور بینالملل شهرداری بروکسل، به دنبال انتقادها از او به دلیل میزبانی از علیرضا زاکانی، شهردار تهران، و هیات جمهوری اسلامی، استعفا کرد.
دریا صفایی، عضو پارلمان بلژیک نوشت: «با تلاش من و همکارانم، او استعفا کرد و الان هم نوبت…
دریا صفایی، عضو پارلمان بلژیک نوشت: «با تلاش من و همکارانم، او استعفا کرد و الان هم نوبت…
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
من #عاطفه_نعامی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و هفت سالم بود، متولد ۱۶ مرداد ۱۳۶۴ . اصالتا عرب و اهل اهواز و ساکن کرج بودم. فارغ التحصیل رشته معماری از دانشگاه آزاد اهواز ولی بعدش به کرج مهاجرت کردم و در منطقه عظیمیه تو یه آپارتمان با نامزدم زندگی میکردم. پدر و مادرم رو سالها پیش از دست داده بودم برای همین همیشه به افراد سالمند کمک میکردم. از یه خانواده پرجمعیت بودم، یه خواهرم در تهران و بقیه خواهر و برادرام در اروپا زندگی میکردن، من بچه آخر خانواده بودم.
به انجام کارای خیرخواهانه بین دوستام و فامیلام معروف بودم. ازحیوونای بی سرپرست مراقبت میکردم. برای من ارتباطات اجتماعی و تعامل با مردم کوچه و خیابون و دوستیام، مهمترین بخش زندگیم بود در کنار مطالعه تاریخ و جامعه مدرن.
در جریان خیزش ۱۴۰۱ من در تظاهرات کرج حضور فعال داشتم، شبنامه دست نویس هم بین مردم پخش میکردم و شبها در بالکن آپارتمانم شعار زن زندگی، آزادی سر میدادم. یکبار دستگیر شدم ولی با وساطت نامزدم آزاد شدم. من برای تشویق زنها به مبارزه اجتماعی و دستیابی به حقوق از دست رفتشون فعالیت میکردم.
روز ۳۰ آبان وقتی در اعتراضات کرج شرکت کردم نیروهای امنیتی منو ربودن.
اونا بمن تجاوز کردن و مورد شکنجه قرار دادن ، در اثر ضرب و شتم زیاد زیر شکنجه از دنیا رفتم…
اونا پیکر بیجون منو به آپارتمانم بردن و با قرار دادن شیلنگ گاز آبگرمکن تو دهنم منو روی یه قالیچه نازک گذاشتن و پتو رو روی سرم کشیدن و تو بالکن آپارتمانم رها کردن. در اون زمان نامزدم به ماموریت رفته بود و کرج نبود، خواهرم که ساکن تهران بود چندین بار بهم زنگ زد و وقتی دید من جواب ندادم نگران شد و از پسرش خواست که بره کرج و خبری از من بگیره، به نامزدم هم خبر داد. اونا با هم اومدن و دیدن روی در یه کاغذ آویزون شده که روش نوشته خطر نشت گاز و انفجار وجود داره!! وقتی وارد آپارتمان شدن با بوی بسیار بدی مواجه شدن و پیکر انفساد شده منو در بالکن روی زمین پیدا کردن. آثار شکنجه روی بدنم مشخص بود.به پلیس خبر دادن، افسر پلیسی که در بخش جنایی کار میکرد و در صحنه حاضر شد بعد از بررسی جنازه گفت که مرگ بر اثر خودکشی نبوده. ولی مامورای امنیتی که در آپارتمان بودن مدارکی که به درد میخورد جریان روشن بشه به بهانه بوی نامطبوع انداختن دور! همون موقع وقتی به برادر بزرگم که در اتریش زندگی میکرد خبر دادن اون زنگ زد و از پسر خواهرم خواست دوربین رو به طرف جنازه من بچرخونه تا بتونه منو ببینه ولی خواهرزادم با چشمش بهش علامت داد که نمیشه چون مامورا اونجا بودن.
خانوادم میدونستن من عادت نداشتم روی زمین بخوابم، چرا باید توی بالکن روی زمین خوابیده باشم؟؟ توی فضای باز چجوری میشه کسی با گاز خودکشی کنه؟؟ ضمنا وقتی نامزدم و پسر خواهرم اومدن به آپارتمان دیدن که شیر گاز بسته هست.
زمان تقریبی مرگ هم از طرف پزشکی قانونی ۳۰ آبان ۱۴۰۱ اعلام شد. در واقع پیکر آسیب دیده من روز ۵ آذر بعد از گذشت ۵ روز پیدا شد. با وجود آثار شکنجه بر بدنم نهادهای امنیتی دستور دفن فوری منو صادر کردن. در نهایت صبح روز دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱، پیکر من توسط مأمورای امنیتی مخفیانه و با فریب و با وجود مخالفت خانواده در حالی که به اونا گفته بودن مراسم تدفين ظهر خواهد بود در سکوت خبری در کنار مادرم در بهشت آباد اهواز، قطعه ۵ ردیف ۲ به خاک سپرده شد…
بعد از خاکسپاری به خانوادم گفتن خبر کشته شدن من نباید رسانه ای بشه، ولی خواهر و برادرام دادخواه خون به ناحق ریخته شده من بودن و جریان خودکشی رو کلا تکذیب کردن و مطمین بودن من کشته شدم. برادرم میگفت: «که این صحنه سازیه، عاطفه نه اصولا به خودکشی فکر میکرد و نه توی این روزا که فعالانه به خیزش زنان ایران پیوسته بوده وقت خودکشی برای او بوده! عاطفه نگاه خاصی داشت. همیشه بحث میکرد و میگفت باید مبارزه کنیم، کتابهای تحلیلی و تاریخی میخوند، به تازگی کتاب تاریخ ادیان ویل دورانت رو شروع کرده بود. از همین مشخصه که تو فاز انقلاب بوده نه خودکشی!»
مراسم چهلم در ۸ دی ۱۴۰۱ و با وجود تدابیر شدید امنیتی و فشار نیروهای حکومتی بر خانوادم در آرامگاه بهشت آباد اهواز برگزار شد. مأمورای امنیتی اجازه برگزاری مراسم چهلم رو نمیدادن و درنهایت با تهدید و فشارهای متعدد خانوادمو مجبور به برگزاری زودتر از موعد اصلی مراسم کردن که این همزمان با مراسم چهلم حمیدرضا روحی به صحنه ای از اعتراضات ضد حکومتی تبدیل شد و اونجا مردم شعارهای زیادی سر دادن.
من روحیه استقلال طلبانه ای داشتم و سرشار از امید به زندگی بودم وقتی خواهرم بهمگفت عاطفه مراقب خودت باش در جوابش گفتم: «خون من از دیگران رنگین تر نیست».
هموطن، من برای آزادی جان دادم تو صدای من باش💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
به انجام کارای خیرخواهانه بین دوستام و فامیلام معروف بودم. ازحیوونای بی سرپرست مراقبت میکردم. برای من ارتباطات اجتماعی و تعامل با مردم کوچه و خیابون و دوستیام، مهمترین بخش زندگیم بود در کنار مطالعه تاریخ و جامعه مدرن.
در جریان خیزش ۱۴۰۱ من در تظاهرات کرج حضور فعال داشتم، شبنامه دست نویس هم بین مردم پخش میکردم و شبها در بالکن آپارتمانم شعار زن زندگی، آزادی سر میدادم. یکبار دستگیر شدم ولی با وساطت نامزدم آزاد شدم. من برای تشویق زنها به مبارزه اجتماعی و دستیابی به حقوق از دست رفتشون فعالیت میکردم.
روز ۳۰ آبان وقتی در اعتراضات کرج شرکت کردم نیروهای امنیتی منو ربودن.
اونا بمن تجاوز کردن و مورد شکنجه قرار دادن ، در اثر ضرب و شتم زیاد زیر شکنجه از دنیا رفتم…
اونا پیکر بیجون منو به آپارتمانم بردن و با قرار دادن شیلنگ گاز آبگرمکن تو دهنم منو روی یه قالیچه نازک گذاشتن و پتو رو روی سرم کشیدن و تو بالکن آپارتمانم رها کردن. در اون زمان نامزدم به ماموریت رفته بود و کرج نبود، خواهرم که ساکن تهران بود چندین بار بهم زنگ زد و وقتی دید من جواب ندادم نگران شد و از پسرش خواست که بره کرج و خبری از من بگیره، به نامزدم هم خبر داد. اونا با هم اومدن و دیدن روی در یه کاغذ آویزون شده که روش نوشته خطر نشت گاز و انفجار وجود داره!! وقتی وارد آپارتمان شدن با بوی بسیار بدی مواجه شدن و پیکر انفساد شده منو در بالکن روی زمین پیدا کردن. آثار شکنجه روی بدنم مشخص بود.به پلیس خبر دادن، افسر پلیسی که در بخش جنایی کار میکرد و در صحنه حاضر شد بعد از بررسی جنازه گفت که مرگ بر اثر خودکشی نبوده. ولی مامورای امنیتی که در آپارتمان بودن مدارکی که به درد میخورد جریان روشن بشه به بهانه بوی نامطبوع انداختن دور! همون موقع وقتی به برادر بزرگم که در اتریش زندگی میکرد خبر دادن اون زنگ زد و از پسر خواهرم خواست دوربین رو به طرف جنازه من بچرخونه تا بتونه منو ببینه ولی خواهرزادم با چشمش بهش علامت داد که نمیشه چون مامورا اونجا بودن.
خانوادم میدونستن من عادت نداشتم روی زمین بخوابم، چرا باید توی بالکن روی زمین خوابیده باشم؟؟ توی فضای باز چجوری میشه کسی با گاز خودکشی کنه؟؟ ضمنا وقتی نامزدم و پسر خواهرم اومدن به آپارتمان دیدن که شیر گاز بسته هست.
زمان تقریبی مرگ هم از طرف پزشکی قانونی ۳۰ آبان ۱۴۰۱ اعلام شد. در واقع پیکر آسیب دیده من روز ۵ آذر بعد از گذشت ۵ روز پیدا شد. با وجود آثار شکنجه بر بدنم نهادهای امنیتی دستور دفن فوری منو صادر کردن. در نهایت صبح روز دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱، پیکر من توسط مأمورای امنیتی مخفیانه و با فریب و با وجود مخالفت خانواده در حالی که به اونا گفته بودن مراسم تدفين ظهر خواهد بود در سکوت خبری در کنار مادرم در بهشت آباد اهواز، قطعه ۵ ردیف ۲ به خاک سپرده شد…
بعد از خاکسپاری به خانوادم گفتن خبر کشته شدن من نباید رسانه ای بشه، ولی خواهر و برادرام دادخواه خون به ناحق ریخته شده من بودن و جریان خودکشی رو کلا تکذیب کردن و مطمین بودن من کشته شدم. برادرم میگفت: «که این صحنه سازیه، عاطفه نه اصولا به خودکشی فکر میکرد و نه توی این روزا که فعالانه به خیزش زنان ایران پیوسته بوده وقت خودکشی برای او بوده! عاطفه نگاه خاصی داشت. همیشه بحث میکرد و میگفت باید مبارزه کنیم، کتابهای تحلیلی و تاریخی میخوند، به تازگی کتاب تاریخ ادیان ویل دورانت رو شروع کرده بود. از همین مشخصه که تو فاز انقلاب بوده نه خودکشی!»
مراسم چهلم در ۸ دی ۱۴۰۱ و با وجود تدابیر شدید امنیتی و فشار نیروهای حکومتی بر خانوادم در آرامگاه بهشت آباد اهواز برگزار شد. مأمورای امنیتی اجازه برگزاری مراسم چهلم رو نمیدادن و درنهایت با تهدید و فشارهای متعدد خانوادمو مجبور به برگزاری زودتر از موعد اصلی مراسم کردن که این همزمان با مراسم چهلم حمیدرضا روحی به صحنه ای از اعتراضات ضد حکومتی تبدیل شد و اونجا مردم شعارهای زیادی سر دادن.
من روحیه استقلال طلبانه ای داشتم و سرشار از امید به زندگی بودم وقتی خواهرم بهمگفت عاطفه مراقب خودت باش در جوابش گفتم: «خون من از دیگران رنگین تر نیست».
هموطن، من برای آزادی جان دادم تو صدای من باش💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
مائده_جوانفر هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳ آبان ۱۴۰۱. بیست و هشت سالم بود، متولد ۱۳۷۳. اهل رامسر، مجرد و پرستار بیمارستانی در رشت بودم. من ورودی سال ۱۳۹۱ دانشکده پرستاری گیلان با رتبه برتر کنکور و فرزند اسماعیل جوانفر، بازنشسته آموزش پرورش بودم، مادرم هم شغلش بیمارستانی بود. من هشت سال سابقه کار داشتم، شغل پرستاری رو دوست داشتم و دلسوزانه کار میکردم اونم با حقوق پایین، توی دوران کرونا برای سه ماه از من میخواستن چند شیفت کاری بگیرم تا استخدامم کنن ولی تا کرونا تموم شد گفتن بسلامت استخدامت نمیکنیم!
سه شنبه شب سوم آبان بود، اعتراضات خیابونی بعد از کشته شدن مهسا امینی در رشت شدت گرفته بود، منم رفتم تا حقمو فریاد بزنم.
اون شب نیروهای سرکوبگر تو خیابون به مردم شلیک میکردن، درست در نزدیکی من یه پسر جوون گلوله خورد و افتاد، من که شاهد این صحنه بودم وجدان کاری پرستاریم منو به سمت اون کشوند، تا دولا شدم که بهش کمک کنم بسیجیها سر رسیدن و شروع کردن با مشت به صورت من کوبیدن، من داد میزدم و میگفتم من پرستارم برای کمک به زخمی اومدم، ولی گوش نمیدادن و آنقدر زدن که من در کنار کسی که به کمکش اومده بودم افتادم و از دنیا رفتم….بعدش نیروهای امنیتی پیکر بیجون منو با خودشون بردن تا با سرهم بندی کردن سناریوی دروغ تصادف، مرگ منو جعل کنن. صبح خیلی زود فرداش یعنی چهارشنبه چهارم آبان صحنه سازی کردن که یعنی من پنج عصر روز قبل در تصادف کشته شدم. و ساعت ده صبح از قزوین به پدرم خبر دادن که دخترت در قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده و برای گرفتن جنازه بیاین قزوین. وقتی که خانوادم برای گرفتن جنازه رفتن مزدوران حکومتی اونا رو توی حیاط بیمارستان راه ندادن و جنازمو نذاشتن ببینن، فقط پسرخالم که پیگیر کارام بود یه لحظه صورتمو دید که زیر چشمم آثار کبودی و جای مشت بود، اونا جلوی مادرم رو میگرفتن که نیاد منو ببینه ولی اون دوید اومد گوشه کفنم رو کنار زد و دید سرم سالمه فقط آثار کبودی مشت زیر چشمم هست، اونجا به دروغ به خواهرم گفتن توی تصادف ضربه شدید به سرم و سینم و لگنم وارد شده بود و اگه زنده میموندم حتما فلج میشدم! تاریخ فوت رو بیمارستان ۳ آبان زده بود و توی گزارش پزشک قانونی نوشته شده بود مرگ بر اثر ضربه به سر.
توی بیمارستانای رشت همکارا همه منو میشناختن برای همین منو برده بودن قزوین که بتونن سناریوی تصادف ساختگی رو پیاده کنن. اونا خانوادمو تحت فشار قراردادن که علت مرگ رو سانحه تصادف عنوان کنن و گرنه از تحویل جنازه خودداری میکنن.
پدرم تحت فشار زیاد نیروهای امنیتی در مصاحبه ای مرگ منو در اثر تصادف جاده ای تایید کرد! در واقع اونا پدرمو با فشار روحی مجبور به پذیرش این دروغ کردن، ولی خواهرم که نتونست حقیقت رو پنهان کنه، جریان واقعی کشته شدن منو افشا کرد
اون یه روزی که خانوادم ازم بیخبر بودن و با نگرانی بمن زنگ میزدن نیروهای امنیتی جواب تلفنمو نمیدادن ، سه روز بعد تلفن سالم من توسط یه پسر ناشناس توی رشت به خانوادم تحویل داده شد.
روز جمعه ۶ آبان وقتی خانوادم برای خاکسپاری اومدن نیروهای امنیتی از قبل اونجا بودن، حتی اجازه نماز خوندن رو به خانوادم ندادن و گفتن خودمون خوندیم! و با عجله و تند تند قبل از اینکه شلوغ بشه، کاملا بی سر و صدا در بهشت زینبیه رامسر و تحت نظر نیروهای امنیتی غریبانه منو به خاک سپردن…
مزدورای حکومتی حتی به شعر روی آگهی فوتم ایراد گرفتن و گفتن این منظورداره و آزادی خواهانه هس و همشو از سطح شهر جمع کردن!!
میدونی من هرجا میرفتم قدم به قدم به مادرم خبر میدادم، چطور ممکن بود من تا ساعت دو بیمارستان رشت باشم و بعد ساعت پنج از قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده باشم؟ چرا اگه من سه شنبه عصر توی تصادف مُردم اونا چهارشنبه ساعت ده صبح به خانوادم خبر دادن و جواب تلفنمو نمیدادن؟ همه جا رو پر کردن از خبر دروغ تصادف من ولی آخرش آفتاب پشت ابر نموند…
قبل از کشته شدنم در صفحه اینستاگرامم نوشت بودم: «از چیزی هراس ندارم، از زندگی ، از شناخت آدما، از تجربه، از سفرای نرفته، از روزای ندیده، از سفرای بی برنامه، وقتی خودمو زندگی میکنم هراس معنی نداره…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
سه شنبه شب سوم آبان بود، اعتراضات خیابونی بعد از کشته شدن مهسا امینی در رشت شدت گرفته بود، منم رفتم تا حقمو فریاد بزنم.
اون شب نیروهای سرکوبگر تو خیابون به مردم شلیک میکردن، درست در نزدیکی من یه پسر جوون گلوله خورد و افتاد، من که شاهد این صحنه بودم وجدان کاری پرستاریم منو به سمت اون کشوند، تا دولا شدم که بهش کمک کنم بسیجیها سر رسیدن و شروع کردن با مشت به صورت من کوبیدن، من داد میزدم و میگفتم من پرستارم برای کمک به زخمی اومدم، ولی گوش نمیدادن و آنقدر زدن که من در کنار کسی که به کمکش اومده بودم افتادم و از دنیا رفتم….بعدش نیروهای امنیتی پیکر بیجون منو با خودشون بردن تا با سرهم بندی کردن سناریوی دروغ تصادف، مرگ منو جعل کنن. صبح خیلی زود فرداش یعنی چهارشنبه چهارم آبان صحنه سازی کردن که یعنی من پنج عصر روز قبل در تصادف کشته شدم. و ساعت ده صبح از قزوین به پدرم خبر دادن که دخترت در قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده و برای گرفتن جنازه بیاین قزوین. وقتی که خانوادم برای گرفتن جنازه رفتن مزدوران حکومتی اونا رو توی حیاط بیمارستان راه ندادن و جنازمو نذاشتن ببینن، فقط پسرخالم که پیگیر کارام بود یه لحظه صورتمو دید که زیر چشمم آثار کبودی و جای مشت بود، اونا جلوی مادرم رو میگرفتن که نیاد منو ببینه ولی اون دوید اومد گوشه کفنم رو کنار زد و دید سرم سالمه فقط آثار کبودی مشت زیر چشمم هست، اونجا به دروغ به خواهرم گفتن توی تصادف ضربه شدید به سرم و سینم و لگنم وارد شده بود و اگه زنده میموندم حتما فلج میشدم! تاریخ فوت رو بیمارستان ۳ آبان زده بود و توی گزارش پزشک قانونی نوشته شده بود مرگ بر اثر ضربه به سر.
توی بیمارستانای رشت همکارا همه منو میشناختن برای همین منو برده بودن قزوین که بتونن سناریوی تصادف ساختگی رو پیاده کنن. اونا خانوادمو تحت فشار قراردادن که علت مرگ رو سانحه تصادف عنوان کنن و گرنه از تحویل جنازه خودداری میکنن.
پدرم تحت فشار زیاد نیروهای امنیتی در مصاحبه ای مرگ منو در اثر تصادف جاده ای تایید کرد! در واقع اونا پدرمو با فشار روحی مجبور به پذیرش این دروغ کردن، ولی خواهرم که نتونست حقیقت رو پنهان کنه، جریان واقعی کشته شدن منو افشا کرد
اون یه روزی که خانوادم ازم بیخبر بودن و با نگرانی بمن زنگ میزدن نیروهای امنیتی جواب تلفنمو نمیدادن ، سه روز بعد تلفن سالم من توسط یه پسر ناشناس توی رشت به خانوادم تحویل داده شد.
روز جمعه ۶ آبان وقتی خانوادم برای خاکسپاری اومدن نیروهای امنیتی از قبل اونجا بودن، حتی اجازه نماز خوندن رو به خانوادم ندادن و گفتن خودمون خوندیم! و با عجله و تند تند قبل از اینکه شلوغ بشه، کاملا بی سر و صدا در بهشت زینبیه رامسر و تحت نظر نیروهای امنیتی غریبانه منو به خاک سپردن…
مزدورای حکومتی حتی به شعر روی آگهی فوتم ایراد گرفتن و گفتن این منظورداره و آزادی خواهانه هس و همشو از سطح شهر جمع کردن!!
میدونی من هرجا میرفتم قدم به قدم به مادرم خبر میدادم، چطور ممکن بود من تا ساعت دو بیمارستان رشت باشم و بعد ساعت پنج از قزوین تو جاده تهران به رشت تصادف کرده باشم؟ چرا اگه من سه شنبه عصر توی تصادف مُردم اونا چهارشنبه ساعت ده صبح به خانوادم خبر دادن و جواب تلفنمو نمیدادن؟ همه جا رو پر کردن از خبر دروغ تصادف من ولی آخرش آفتاب پشت ابر نموند…
قبل از کشته شدنم در صفحه اینستاگرامم نوشت بودم: «از چیزی هراس ندارم، از زندگی ، از شناخت آدما، از تجربه، از سفرای نرفته، از روزای ندیده، از سفرای بی برنامه، وقتی خودمو زندگی میکنم هراس معنی نداره…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
من #اسماعیل_حیدری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱. فقط ۱۸ سالم بود. اهل روستای گونی کندی در بخش مرادلوی مشگین شهر اردبیل بودم. جاده ای که به روستای ما میرفت وضعیت خیلی بدی داشت، بیش از ۵ کیلومتر خاکی بود که نمیشد گفت جاده هست. وضعیت مالی خانواده منم خیلی بد بود، بخاطر همین من و برادرام مجبور به کار و درنتیجه ترک تحصیل شدیم. من در متل قو در نشتارود تنکابن در استان مازندران تنها زندگی میکردم و توی یه نانوایی مشغول بکار بودم. کمک خرج خانوادم بودم و پولی که درمیاوردم رو برای پدر و مادرم توی روستا میفرستادم. بدون مرخصی کار می کردم تا پول بیشتری دربیارم.
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی در جریان بود. روز ۳۰ شهریور من که برای کار توی نانوایی به تنکابن رفته بودم با برادرم در اعتراضات خیابونی بودیم که ناگهان از فاصله نزدیک هدف گلوله جنگی مامورای سرکوبگر قرار گرفتم، گلوله به قلبم برخورد کرد و از پشتم خارج شد، من جابجا از دنیا رفتم….
بعد از مرگم خانوادم اصلا حتی نمیدونستن از کجا باید سراغ پیکر منو بگیرن !! نیروهای امنیتی جنازه منو ۲۰ روز بعد تحویلشون دادن، چون روزای اول طوری اونا رو ترسوندن که پیگیر جنازه نبودن، بعد از ۲۰ روز از تنکابن بهشون زنگ زدن و گفتن: طرف مرغش هم گم بشه سراغشو میگیره چرا دنبال جنازتون نمیاین؟! خانوادم آنقدر ترسیده بودن که گفتن ما خودمون خانواده انقلابی هستیم، اونا هم گفتن خب فکر کنین بچتون تو جبهه کشته شده!! بعدم
مجبورشون کردن که بگن من توی سانحه تصادف از بین رفتم!!
بعدش دادستان تنکابن از پدرم، سردار حیدری، خواست که اگه شکایتی داره اعلام کنه تا رسیدگی بشه. ولی پدر من که سواد فارسی نداشت، پنج تا کاغذ تایپ شده رو که مامورای دادستانی به عنوان شکایت نامه به فارسی براش نوشته و خونده بودن رو امضا کرد یعنی پدرم در واقع متوجه محتوای چیزی که امضا کرده بود نشد. هنوز هم معلوم نیست محتوای اون نوشته ها چی بوده که پدرم امضا کرده، بهش گفتن جواب شکایتش با اس ام اس میاد!!!
من در روستای خودمون به خاک سپرده شدم….و مراسم چهلم هم پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ برگزار شد.
فقط همین یه عکس که روی آگهی فوتم بوده از من موجوده، من دفن شدم با تمام آرزوهای کوچک و بزرگم، من بهای جان دادم چون دلم میخواست زندگی بهتری داشته باشم که مجبور نباشم با حداقل دستمزد کار کنم تا کمک خرج خانوادم باشم و نتونم درس بخونم، من توقع زیادی از زندگی نداشتم فقط حقمو میخواستم که به جاش گلوله نصیب قلب جوانم شد…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی در جریان بود. روز ۳۰ شهریور من که برای کار توی نانوایی به تنکابن رفته بودم با برادرم در اعتراضات خیابونی بودیم که ناگهان از فاصله نزدیک هدف گلوله جنگی مامورای سرکوبگر قرار گرفتم، گلوله به قلبم برخورد کرد و از پشتم خارج شد، من جابجا از دنیا رفتم….
بعد از مرگم خانوادم اصلا حتی نمیدونستن از کجا باید سراغ پیکر منو بگیرن !! نیروهای امنیتی جنازه منو ۲۰ روز بعد تحویلشون دادن، چون روزای اول طوری اونا رو ترسوندن که پیگیر جنازه نبودن، بعد از ۲۰ روز از تنکابن بهشون زنگ زدن و گفتن: طرف مرغش هم گم بشه سراغشو میگیره چرا دنبال جنازتون نمیاین؟! خانوادم آنقدر ترسیده بودن که گفتن ما خودمون خانواده انقلابی هستیم، اونا هم گفتن خب فکر کنین بچتون تو جبهه کشته شده!! بعدم
مجبورشون کردن که بگن من توی سانحه تصادف از بین رفتم!!
بعدش دادستان تنکابن از پدرم، سردار حیدری، خواست که اگه شکایتی داره اعلام کنه تا رسیدگی بشه. ولی پدر من که سواد فارسی نداشت، پنج تا کاغذ تایپ شده رو که مامورای دادستانی به عنوان شکایت نامه به فارسی براش نوشته و خونده بودن رو امضا کرد یعنی پدرم در واقع متوجه محتوای چیزی که امضا کرده بود نشد. هنوز هم معلوم نیست محتوای اون نوشته ها چی بوده که پدرم امضا کرده، بهش گفتن جواب شکایتش با اس ام اس میاد!!!
من در روستای خودمون به خاک سپرده شدم….و مراسم چهلم هم پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱ برگزار شد.
فقط همین یه عکس که روی آگهی فوتم بوده از من موجوده، من دفن شدم با تمام آرزوهای کوچک و بزرگم، من بهای جان دادم چون دلم میخواست زندگی بهتری داشته باشم که مجبور نباشم با حداقل دستمزد کار کنم تا کمک خرج خانوادم باشم و نتونم درس بخونم، من توقع زیادی از زندگی نداشتم فقط حقمو میخواستم که به جاش گلوله نصیب قلب جوانم شد…💔
#چرکنویس
#ژن_ژیان_ئازادی
#ارسالی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مالیات های سنگین برای کسبه ساوه
مالیاتی که می برن بر چه اساسی ... دومیلیارد براش مالیات بریدند کجا همچی چیزی..
الان چندوقت پیش هر کارتی که می کشید شامل مالیات می شود همه کارتلها را بدبخت میکند
تعمیرات موبایل هر کی اعتراض میکند مالیاتش را سه برابر می شه اول ۴۰میلیون مالیات بریدند اعتراض کرده شده ۶۰میلیون دوباره اعتراض زده الان شده ۹۰میلیون سه برابر شده یک تعمیرات موبایل قطعات را میخرد مردم را بدبخت میکند
سال ۱۴۰۰ سال کرونا بوده کاسبی نداره الان مالیاتهایی که برای سال ۱۴۰۰ بریدند افتضاحه
بر چه اساسی مالیات می برید همینجور راحت مالیات می برن
✍️مالیات ها هر روز بیشتر و بیشتر… و مردم فقیر تر و فقیر تر میشوند
@Rferens
مالیاتی که می برن بر چه اساسی ... دومیلیارد براش مالیات بریدند کجا همچی چیزی..
الان چندوقت پیش هر کارتی که می کشید شامل مالیات می شود همه کارتلها را بدبخت میکند
تعمیرات موبایل هر کی اعتراض میکند مالیاتش را سه برابر می شه اول ۴۰میلیون مالیات بریدند اعتراض کرده شده ۶۰میلیون دوباره اعتراض زده الان شده ۹۰میلیون سه برابر شده یک تعمیرات موبایل قطعات را میخرد مردم را بدبخت میکند
سال ۱۴۰۰ سال کرونا بوده کاسبی نداره الان مالیاتهایی که برای سال ۱۴۰۰ بریدند افتضاحه
بر چه اساسی مالیات می برید همینجور راحت مالیات می برن
✍️مالیات ها هر روز بیشتر و بیشتر… و مردم فقیر تر و فقیر تر میشوند
@Rferens