Abdol-Hossein Vahabzadeh
2.13K subscribers
187 photos
74 videos
18 files
105 links
و نخوانيم كتابي كه در آن باد نمي آيد
Download Telegram
درسهایی از مدرسه طبیعت

مطالعه روی یک جامعه ی آماری یک میلیون نفری نشان داده که آنهایی که در کودکی در محیطهای سبز به سر می برند در بزرگسالی سلامت روانی بهتری دارند و کمتر به اعتیاد،بیماریهای مرتبط با تنش و اسکیزوفرنی مبتلا می شوند.کودکانی که محیط آنها از کمترین میزان سبزه برخوردار باشد ۵۵ در صد بیشتر احتمال دارد که در بزرگسالی به چنین عوارضی گرفتار آیند. تاثیر محیط سبز به همان اندازه است که تاثیر سابقه خانوادگی در پیدایش اینگونه بیماریها ، و تاثیر آن فقط اندکی از تاثیر موقعیت اقتصادی-اجتماعی خانواده ضعیف تر است . برای بازی آزاد کودکان در محیط های طبیعی اهمیت قائل باشیم.

@madresehtabiat
@natureschool
صداى كودكى ٦ ساله از مدرسه طبيعت كه از خطرات نابودى رودخانه ميگويد... و در آخر از مادرش خواست تا اين پيام را به دولت برساند☘️
Forwarded from Ali Safdari
گرتا تنبرگ (Greta Thunberg)

دانش آموز ۱۶ ساله سوئدی که در واکنش به شکست سیاستمداران جهان در حفاظت از محیط زیست و افزایش روند پدیده گرمایش زمین (تغییرات آب و هوایی) مدرسه را ترک کرد و به نشانه اعتراض جلوی پارلمان سوئد تحصن کرد.

چهره و اقدام او خیلی زود رسانه ای شد و در محافل عمومی (همچون سخنرانی در تد تاک استکهلم) و سیاسی (همچون اجلاس سالانه داووس) توانست حرفش را صریح و شفاف بزند: ما امروزه بیشتر از اینکه به امید نیاز داشته باشیم (که داریم)، به اقدام نیاز داریم، اقدامی برای مقابله با گرم شدن زمین.

ایده و حرکت او نظر دانش آموزان و مردم کشورهای مختلف را به خودش جلب کرد و توانست آنها را با خود همراه کند. تا جایی که دو روز پیش (جمعه، ۱۵ مارچ) به طور همزمان در ۱۲۵ کشور جهان مردم و بخصوص دانش آموزان به نشانه حمایت از او و اعتراض به پدیده تغییرات آب و هوایی راهپیمایی کردند.

دیدن عکس ها و شنیدن اخبار مرتبط من را تحت تاثیر خود قرار داد. کنجکاوانه سخنرانی هایش را پی گرفتم و درباره اش کمی بیشتر خواندم. حرکت این دختر نوجوان برایم تحسین و تامل برانگیز بود، اما راستش اصلاً عجیب نبود.

در مدت ۸ ماه زندگی در کشور سوئد، تلاش کردم زندگی روزمره کودکان سوئدی را در محیط های آموزشی، اجتماعی، و خانوادگی با لنز آموزشی- تربیتی مطالعه کنم؛ کودکانی که از همان سال های اولیه کودکی شان با طبیعت مانوس هستند، و نظام آموزشی ای که در یک بند مهم سند برنامه درسی اش "مهدکودک ها را مکلف می کند تا روی موضوعات مرتبط با محیط زیست و محافظت از آن تمرکز ویژه داشته باشند. همچنین به مربیان این مسئولیت را می دهد تا فرصت هایی فراهم کنند تا کودکان درک کنند چگونه اقداماتشان می تواند روی محیط زیست تاثیر بگذارد."

یاد صحبت های اساتید دانشگاه گوتنبرگ افتادم که می گفتند ما ارتباط کودکانمان با طبیعت را از همان کودکی تقویت می کنیم تا از بودن با و در آن لذت ببرند، آن را بخشی از خود بدانند، و نسبت به آنچه در آن اتفاق می افتد حساس باشند.
و یاد همه آن روزهایی افتادم که فارغ از هر نوع آب و هوا (که البته عموماً سرد و بارانی بود) گوشه گوشه فضاهای شهری (از جمله پارک ها) گروه های کوچک و بزرگ بچه ها را می دیدم که با مربیان، معلمان یا خانواده هایشان داشتند طبیعت پیرامونشان را تجربه می کردند.

از زمانی که نیت کردم درباره گرتا و حرکتش بنویسم، افکار و سوال های مختلفی از نظرم گذشت، از جمله: چقدر حرکت او و دیگر دانش آموزان می تواند موثر باشد؟ و نقش هر یک از ما در حمایت از اقدامات حفاظت از محیط زیست چه می تواند باشد؟

به سوال آخر حتماً می توان پاسخ های مختلفی داد؛ اما یک پاسخ من این است که به کودکانمان اجازه دهیم از همان سال های اولیه کودکی، طبیعت پیرامون شان را از نزدیک و مستقیم تجربه کنند و در آن آزادانه و سرخوشانه به بازی بپردازند.

بر این باورم که اگر تجربه طبیعت بخشی
از زندگی روتین و روزمره کودک از همان سال های اولیه زندگی اش بشود، نسبت به آن حس (sense) پیدا خواهد کرد، به مرور نسبت به آنچه در آن اتفاق بیفتد حساس خواهد بود، و در قبال آن مسئولانه عمل خواهد کرد.

یاد صحبت های آقای وهابزاده عزیز می
افتم که می گوید علاقه و حس مسئولیت نسبت به محیط زیست چیزی نیست که با آموزش مستقیم و کلاسی به دست بیاید؛ بلکه از خلال تجربه های مستقیم، خودانگیخته، رها و سرخوش کودک از طبیعت حاصل خواهد شد.

شما به این سوال آخر چه پاسخ(ها)یی می دهید؟

پ.ن.
۱. عکسها از اینترنت.
۲. لینک زیر، سخنرانی گرتا در تد تاک استكهلم هست:
https://m.youtube.com/watch?v=EAmmUIEsN9A

زین العابدین (علی) صفدری
تسهیلگر و پژوهشگر
.
Channel photo updated
در آستانه سالی نو ، به عنوان یک خوشبین مادرزاد، با قلبی امیدوار برای همه آنان که دل در گرو طبیعت ،فرهنگ و سرزمین و مردم دارند سالی شادمان آرزو دارم.گرچه در این سال بر مدارس طبیعت بی مهریهای بسیار روا داشته شد اما چه باک .
“ گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بمهای زمین را به من آموخته است”.
اما آنچه بس مهمتر است ودلهای ما را گرم می دارد تغییر نگاهیست که جامعه به کودکان و نوجوانان خود نشان می دهد . کودک دیگر آن موجود ناتوان و نادان که باید همه چیزش را بزرگسالان راهبری کنند و از او بزرگسالی کوتوله بسازند ، به میل و سلیقه ی خود،نیست.اکنون گفتگو در مورد این که نیاز واقعی کودک کدام است در گرفته و هر روز جلوه یی از آن را در نگاه خانواده ،جامعه و تصمیم گیرندگان (هرچند در این مورد کند و دردناک )شاهدیم.اهمیت بازی آزاد ،فراغت ،رهایی و بودنِ در محیط بیرون و طبیعت برای رشد جامع کودک هرچه بیشتر پذیرفته می شود.
اطمینان و باور عمیق دارم که همه ی کوشندگان این راه هر روز شاهد پیشبرد بیشتر این نگاه و شیوه ی پرورش خواهند بود.روزی را میبینم که تجربه آزاد بازی ،یلگی و شادمانی بی مرز در طبیعت ،به عنوان یک حق طبیعی و مادرزاد ،برای همه کودکان تا سن ۱۱-۱۲ سالگی،همسان با حق داشتن آغوش مهربان خانواده ،سلامت ،تغذیه مناسب و سرپناه ،به رسمیت شناخته می شود و پژواکش در قانون ،جامعه ،نظام پرورش و آموزش ،طراحی شهر و فضای مسکون و هرجای دیگری که بودِ کودک در آن جاریست،شنیده خواهد شد.به امید آنروز نوروزتان شادمان باد.

@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from نوج🌱
روزی که سپهری شاعر شد!

پرده‌ی اول
چند کودک در محوطه‌ی مدرسه طبیعت، گوشه‌ای نشسته و مشغول بازی‌اند. یکی از آنها در حالی که سرش را به آسمان گرفته، ناگهان فریاد می‌زند: «بچه‌ها! اون کبوتر رو نگاه کنین...» بچه‌ها امتداد انگشت اشاره‌اش را پی می‌گیرند و یک کبوتر سفید را در آسمان می‌بینند. اما چرا اینگونه پرواز می‌کند؟! کبوتر تلوتلوخوران در حالیکه سرعتش را کم و کمتر می‌کند، جلوی چشمان متعجب بچه‌ها، کمی آن‌طرف‌تر به زمین می‌افتد.
بچه‌ها همگی از جا برمی خیزند و به سمت کبوتر می دوند.
«خاله! این کبوتر ماست یا از بیرون اومده؟». «ای وای، چرا از گلوش داره خون میاد؟». «عه! چرا داره تکون تکون می‌خوره؟». «خاله! میتونم بهش دست بزنم؟». «چرا دیگه تکون نمی‌خوره؟ مرد؟». «شاید خوابید»...

پرده دوم
رؤیا - دختربچه‌‌ی پنج‌ساله‌ی مدرسه طبیعت-، بچه خرگوشی که دیروز به مدرسه طبیعت آوردند را در دستش گرفته است و از تسهیلگر می‌پرسد:
- خاله! اینو کی آورده مدرسه
- یه خانمی آورده
- چرا؟
- خانمه گفت توی خونه که بود حالش بد بود. آوردتش اینجا که حالش خوب بشه.
- اسمش چیه؟
- نمی‌دونم
- بیا اسمشو بذاریم پیکو
- اسم قشنگیه. باید بخیه‌ی پاشو باز کنیم.
- باشه پس من نگهش می‌دارم تو بازش کن.
کودک همانطور که با یک دست خرگوش را گرفته است، با دست دیگرش، پای زخمی خرگوش را گرفته و به سمت تسهیلگر دراز می‌کند و به تسهیلگر می‌گوید: «حالا ببُر». تسهیلگر با قیچی مشغول بریدن نخ‌های بخیه می‌شود.
- خاله، درد نداره؟
- می‌خوای آخرین گره رو تو باز کنی؟
آخرین گرهِ بخیه را کودک باز می‌کند و خرگوش را درون جعبه‌اش می‌گذارند و مقداری هویچ و سیب برایش می‌گذارند.

پرده سوم
رؤیا از یکی از تسهیلگران مدرسه سراغ پیکو (خرگوش) را می‌گیرد. تسهیلگر به او اطلاع می‌دهد دیروز - روزی که رؤیا به مدرسه نیامده بود-، پیکو مرد و بچه‌ها او را دفن کردند. رؤیا محل دفن پیکو را می‌پرسد و تسهیلگر او را به محل دفن پیکو می برد.
کودک از تسهیلگر می‌خواهد خاک را کنار بزنند تا او خرگوش را ببیند. تسهیلگر بیلچه آورده و با هم مشغول کنار زدن خاک می‌شوند.
"خاله، به نظرت الان دیگه پاش خوب شده؟"
خاک کنار می‌رود و بدن خرگوش که هنوز تازه بود، آشکار می‌شود. با نوک بیلچه چند بار خرگوش را پشت و رو می‌کند و به تسهیلگر می‌گوید:
- حالا بریم اون کبوتر رو هم ببینیم؟
- کدوم کبوتر؟
- همونی که تیر خورده بود و افتاده بود توی محوطه.

پرده چهارم
کودک و تسهیلگر، دوتایی، با بیلچه مشغول کندن زمین می‌شوند. قسمتی از بدن کبوتر که حالا بعد از حدود یک ماه در اثر انقباض، کوچکتر شده بود، آشکار می شود.
- خاله، این بچه شه؟
- مگه بچه‌ش رو هم دفن کرده بودید؟
- نه ولی شاید بچه به دنیا آورده باشه.
تمام خاک که کنار می‌رود، کل بدن کبوتر معلوم می‌شود. «خاله، گردنش شکسته؛ نگاه کن.»
هردو سرشان را به کبوتر نزدیک می کنند و می‌بینند حفره‌ای در گلوگاه او ایجاد شده و مقداری گندم که از قبل در گلویش مانده بود، از آن بیرون زده است؛ گندم‌هایی که جوانه زده‌اند. جوانه‌های سبز کم‌رنگ.

پی‌نوشت۱:
شما هم مثل من فکر می‌کنید #سهراب_سپهری شاعر، در کودکی به مدرسه طبیعت رفته بود که بعدها سرود: «...مرگ پایان کبوتر نیست»؟

پی‌نوشت٢:
در خبرها خواندم، وزیر محترم آموزش و پرورش اخیرا از جامعه معلمین عزیز کشور خواسته است با الهام از مدرسه طبیعت، کودکان را با فرهنگ ایرانی-اسلامی آشنا کنند. خبر مسرت بخشی است. جناب وزیر، معلمین گرامی، #تجربه‌_زندگی با تمام ابعاد واقعی‌اش نیاز حیاتی امروز کودکان ماست. زندگی واقعی را نمی توان در شهر و در کلاسهای سیمانی برای کودکان بسترسازی کرد. زندگی واقعی در طبیعت جریان دارد؛ جایی که کودک می تواند مفهوم مرگ و زندگی، زوال و رویش و شکوه آفرینش را با تمام وجودش تجربه کند. این نیاز حیاتی، امروز پشت دیوارها و در اثر رفتارهای محدود‌کننده‌ی ما بزرگسالان سرکوب می‌شود. پیامدهای این محرومیت بزرگ، اظهر‌من‌الشمس، در نتایج مطالعات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی هویداست؛ فقط ما خودمان را به خواب زده‌ایم و تجربه‌ی تبلت و رباتیک و یک خروار کلاس‌های رنگارنگ را جایگزین "تجربه تمام‌عیار زندگی" کرده‌ایم. این کجا و آن کجا! هیچ هم از خود نمی‌پرسیم هدف خداوند از آفرینش کودک ما آیا این بوده که او به کلاس سخنوری و رباتیک برود یا اینکه «زندگی کند»؟ اگر پاسخ دومی است، پس توجیه این محرومیت بزرگ چیست؟

پی نوشت٣:
عیار و اصالت تجربیات کودکان مان را بسنجیم.تجربه‌ی آزادانه و بازی‌محورِ طبیعت،کودک را با زندگی روبرو و او را مجهز و مسلط به راه و رسم آن کرده و سرشار از شور و اشتیاق زندگی می‌کند. او را توانمند می‌کند،نه یک نابغه‌ی فلج! فلج بودن که فقط به معنی نداشتن دست و پا نیست.اینکه داشته باشی ولی به کارت نیاید،این خودش شکل دیگری از فلج بودن است.

عارف آهنگر

#مدرسه_طبیعت
#مدرسه_طبیعت_نوج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از این بهتر چه؟ خوش تر از این گوشه پادشاه ندارد.
@madresehtabiat
@natureschool
درسهایی از مدرسه طبیعت

در سالروز پرکشیدن سهراب ،این شاعر- نقاش نازک خیال،بخوانیم خاطرات او را از مدرسه . تا معلوممان شود که در آموزش کودکان کجای راه را به خطا رفته ایم که اینک نابسامانی های فرهنگی ،تربیتی، کاهش عمومی سواد ،بیزاری از کتاب و کتابخوانی،افزایش اختلال های روحی و روانی کودکان و نوجوانان و بی اعتنایی به طبیعت و محیط زیست بر ما چنین سنگینی می کند.اگر مسئولین آموزش و پرورش ،بهزیستی ،بهداشت و درمان ، محیط زیست و منابع طبیعی و ارشاد ما نامه ی او را به دقت می خواندند هرکدام برای مشکلات بزرگ حوزه مسئولیت خود در آن قطعا رهنمودهایی یافته بودند .

🎈خاطرات مدرسه 🎈

سال اول دبستان بود. کلاس بزرگ بود. یک اطاق پنجدری. آفتاب آمده بود تو. بیرون پاییز بود. دست ما به پاییز نمی رسید.
شکوه بیرون کلاس بر ما حرام بود. سرهای ما تو کتاب بود. معلم درس پرسیده بود و گفته بود دوره کنید. نمی شد سربلند کرد. تماشای آفتاب تخلف بود. دیدن کاج حیاط جریمه داشت. از نمره گرفته دو نمره کم می شد.

چقدر از شنبه ها بیزار بودم. خوشبختی من از صبح پنج شنبه آغاز می شد. عصر پنج شنبه تکه ای از بهشت بود.
شب که می شد در دورترین خواب هایم طعم صبح جمعه را می چشیدم.

من شاگرد خوبی بودم اما از مدرسه بیزار، مدرسه خراشی بود به رخسار خیالات رنگی خردسالی من. مدرسه خواب های من را قیچی کرده بود. نماز مرا شکسته بود. مدرسه عروسک مرا رنجانده بود. روز ورود یادم نخواهد رفت.
مرا از میان بازی "گرگم به هوا" ربودند، و به کابوس مدرسه سپردند. خودم را تنها دیدم. و غریب. غم دور ماندگی از اصل با من بود. آدم پس از هبوط بودم. از آن پس و هر بار، دلهره بود که جای من راهی مدرسه می شد.
مدرسه را دوست نداشتم. خودم را به دل درد می زدم تا به مدرسه نروم. بادبادک را بیش از کتاب مدرسه دوست داشتم. صدای زنجره را به اندرز آقای معلم ترجیح میدادم.

جای من نزدیک معلم بود. پشت میزش نشسته بود و ذکر می کرد. وجودش بطلان ذکر بود. آدمی بی رویا بود. پیدا بود زنجره را نمی فهمد. می شد گفت هیچوقت پرپرچه نداشته است. در حضور او خیالات من چروک می خورد.
وقتی وارد کلاس می شد ما از اوج خیال می افتادیم. ترکه روی میز ادامه اخلاق او بود. بی ترکه شمایل او ناتمام می نمود.

داشتم یک تکه ابر می کشیدم. رسیده بودم به کوه که باران ضربه بر سرم فرود آمد. فریاد معلم بلند بود: "کودن، همه درسهایت خوب است. عیب تو این است که نقاشی می کنی". این نخستین پاداشی بود که برای نقاشی گرفتم. با این همه دیوارهای گچی و کاهگلی خانه را سیاه کرده بودم. کاش زنده بود و می دید هنوز این عیب را دارم. تازه، نقاشی هنر است. هنر نفی عیب است. و نمی توان به کسی گفت:"عیب تو این است که هنر داری".

... مدیر آمد کنار حوض (مدرسه) ایستاد، نفس ها بند آمد. وقتی می آمد صدا می مرد. مظهر علم و سواد می انگاشتیمش.
و از آدم با سواد ما را ترسانده بودند...

سرمشق "ادب" و "راستی" در محیط مدرسه نبود، در رسم الخط مدرسه بود. معلم در سخنرانی مدیر، "پدر
دلسوز" بود. در کلاس نه پدر بود نه دلسوز. هر چه بود از بر می کردیم. شاگرد، کیسه زباله بود. درس در او خالی
می شد. "منابع طبیعی ایران" در کتاب جغرافی بود، نه در خاک ایران. مولوی در کتاب سوم ابتدایی بود. مهم نبود که مولوی دور از فهم ما بود (دور از فهم دانشجوی ادبیات هم هست)، شعرش از رو هم درست خوانده نمی شد.
آموزش جدا بود از زندگی. کتاب تفاله واقعیت بود. و کتاب مخاطب نداشت. خود مخاطب خود بود.
#درسهايي_از_مدرسه_طبيعت
@madresehtabiat
@natureschool
در واقع این بیانیه ی موجز و مختصر مدرسه طبیعت است.
با تشکر از انتخاب مدرسه طبیعت قلب بیدار
@madresehtabiat
@natureschool
درسهایی از مدرسه طبیعت
وقتی طبیعت آموزگار تو باشد هر روز را میتوان روز معلم دانست؛ وچه آموزگاری صادق تر ، خردمندتر و با تجربه تر از طبیعت برای کودکی که تشنه ی یادگیری از هر لحظه ی بودِ آزاد در طبیعت است.
@madresehtabiat
@natureschool
#در_دست_آماد‌سازی

شیرینی‌ها و مصائب فرزندآوری
-چرا والدین خوب فرزندان حرف‌نشنو دارند

#آلن_دوباتن و همکاران
ترجمهٔ #رشید_جعفرپور

دو خانوادهٔ بسیار متفاوت را تصور کنید که در یک شب معمولی هر کدام دور میز شام‌‌شان نشسته‌اند.

🔹در خانوادۀ یک: فرزندان خانواده رفتار خیلی خوبی دارند: می‌گویند غذا چقدر خوشمزه شده است، دربارهٔ اتفاقاتی که در مدرسه افتاده است صحبت می‌کنند، به چیزهایی که والدین‌شان در نظر دارند گوش می‌دهند، و در آخر می‌روند سراغ تمام کردن تکالیف باقی‌ماندۀ مدرسه.

🔹در خانوادۀ دو: اوضاع نسبتاً متفاوت است. مادر‌شان را ابله خطاب می‌کنند، وقتی پدرشان چیزی می‌گوید با استهزا خُر‌خُر می‌کنند، نظری جلف می‌دهند که نشان می‌دهد درمورد بدن‌شان حجب و حیایی ندارند؛ اگر والدین‌شان بپرسند که تکالیف مدرسه در چه حالی است، می‌گویند مدرسه مسخره است و با عصبانیت اتاق را ترک می‌کنند و در را پشت سرشان می‌کوبند.
به نظر می‌رسد در خانوادۀ یک همه‌چیز رو‌به‌راه است و در خانواده دو اوضاع خراب است. اما اگر درون ذهن بچه‌ها را نگاه کنیم ممکن است تصویر متفاوتی ببینیم.

🔹در خانوادۀ یک، بچهٔ به اصطلاح خوب، گسترهٔ کاملی از احساسات را در درون خودش دارد که آن‌ها را از چشم دیگران دور نگاه می‌دارد. نه به خاطر ‌این‌که خودش این را می‌خواهد، بلکه به این خاطر که احساس نمی‌کند این امکان هم برایش وجود دارد که والدینش او را آن‌چنان که واقعاً هست تحمل کنند. احساس می‌کند نمی‌تواند بگذارد والدینش ببینند که خشمگین، دمغ یا کسل است. زیرا این‌گونه به نظر می‌رسد که والدین هیچ‌گونه درایت درونی برای کنار آمدن خودِ واقعی او ندارند. باید خودِ جسمانی، زمخت و بی‌ثباتش را سرکوب کند. هر انتقادی از جانب یک بزرگسال (در ذهن او) آن‌چنان جانکاه و کوبنده است که قابل بیان نیست.

🔹در خانوادۀ دو، بچهٔ به اصطلاح بد، می‌داند که اوضاع مستحکم است. او احساس می‌کند که می‌تواند به مادرش بگوید که یک ابله بی‌خاصیت است زیرا در دلش می‌داند که مادرش او را دوست دارد و او مادرش را دوست دارد و دوره‌ای کوتاه از بی‌ادبیِ عصبی نابودش نمی‌کند. می‌داند که پدرش از این‌که مسخره شود به هم نمی‌ریزد و در صدد انتقام برنمی‌آید. محیط به اندازۀ کافی گرم و قوی است که تندی، خشم، کثیفی و ناامیدی کودک را جذب کند.

🔹نتیجه این‌که خروجی غیرمنتظره‌ای خواهیم داشت: بچهٔ خوب به سمت مشکلات زندگی بزرگسالی روانه است که معمولاً مربوط است به تبعیت شدید، مقرراتی بودن، کمبود خلاقیت و وجدانی که به طرز غیرقابل‌تحملی بی‌رحم است و ممکن است او را به سمت خودکشی سوق دهد. و بچهٔ حرف‌نشنو در راه بلوغی سالم است که تشکیل شده است از صرافت طبع، انعطاف‌پذیری، تحمل شکست و حسی از پذیرش خود.

🔹آن‌چه ما حرف‌نشنویی می‌نامیم، در واقع جستجوی ابتدایی اقتدار و استقلال است. به عنوان کودکان سابقاً حرف‌نشنو، می‌توانیم خلاق‌تر باشیم زیرا می‌توانیم ایده‌هایی را که در ابتدا با تایید مواجه نمی‌شوند امتحان کنیم. می‌توانیم اشتباه کنیم یا ریخت و پاش کنیم یا مسخره به نظر برسیم و این یک فاجعه نباشد. چیزها را می‌توان تعمیر کرد یا ارتقا داد. تمایلات جنسی‌مان ذاتاً مورد پذیرش ماست و مجبور نیستیم در معرفی آن به یارمان به شدت احساس شرمندگی و عذاب داشته باشیم. می‌توانیم انتقادات دربارهٔ خودمان را بشنویم و تحمل داشته باشیم تا حقایق آن‌ها را جستجو کنیم و غرض‌ورزی‌هایشان را رد کنیم.

🔹ما باید یاد بگیریم بچه‌های حرف‌نشنو را، چند صحنهٔ آشوب‌ناک و بالا رفتن گه‌گاه صدا را نشانهٔ سلامتی بدانیم تا نشانهٔ قصور و کوتاهی. و متقابلاً یاد بگیریم از آدم‌های کوچکی که هیچ دردسری درست نمی‌کنند بترسیم. و اگر هرازگاهی لحظات شادکامی و خوشی را تجربه می‌کنیم، باید مخصوصاً قدردان باشیم که مطمئناً کسی آن بیرون در گذشتهٔ دور بوده، که تصمیم گرفته از دریچهٔ چشمان عشق به بعضی از رفتارهای عمیقاً بی‌منطق و آشکارا ناخوشایند ما نگاه کند.

#کتاب_زندگی
#نشر_کرگدن
دبیر مجموعه و ویراستار: #بابک_عباسی

@eudemonia
Forwarded from محمد درویش
نامه_سرگشاده_به_رییس_جمهور_و_درخواست.pdf
172.6 KB
🔺آقای رییس‌جمهور؛ مدارس طبیعت را دریابید!🔺

🇮🇷: @darvishnameh

نامه سرگشاده و بسیار مهم بنیاد کودک و طبیعت به عالی‌ترین مقام جمهور نظام؛ برای اخذ دستور مساعد حسن روحانی مبنی بر ادامه فعالیت مدارس طبیعت از طریق یکی از سه گزینه پیشنهادی که با رایزنی فراکسیون محیط‌زیست، به تایید مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی هم رسیده است.

#بنیاد_کودک‌و‌طبیعت
#حسن_روحانی
#نامه_سرگشاده
#مدارس_طبیعت

🇮🇷: @darvishnameh
درسهایی از مدرسه طبیعت
——————————

مدرسه چه جاییست؟ مدرسه محل درس است.اما روشن نیست که آیا مدرسه محل درس دادن است یا محل درس گرفتن نیز؟ شاید گفته شود که هردو.اما آیا هروقت کسی درسی بدهد کسی هم لزوما درسی گرفته و چیزی آموخته است ؟ نه .به باورمن در خیلی از مواردچنین نیست،بخصوص در مورد کودکان.برای اینکه درس دادن ملازم با درس گرفتن باشد باید محصل برای درس گرفتن انگیزه داشته باشد.این در زمره ی اولین اصول تعلیم و تربیت است و هر معلمی نیک بدان آگاه . دانش آموز باید با شوق در محضر درس حاضر شود و بخواد که چیزی بیاموزد.آیا اگر معلم اصرار به درس دادن داشته باشد اما شاگرد میلی نشان ندهد چه خواهد شد؟ اینجاست که درس دادن نه به یادگیری که به بیزاری و بیحاصلی منجر می شود.
اکنون پرسش این است که آیا در نظام آموزش کنونی ما درس دادن به درس گرفتن و یادگیری می انجامد یا به بیزاری و بی حاصلی؟ همه شواهد گویای آنند که در اکثر موارد آموزش و درس دادن به یادگیری نمی انجامد.کودکان ما در خلاق ترین و پربار ترین مرحله عمر خویش به اجبار و به رغم میل باطنی خود صبح زود از خواب ناز پرانده می شوند،کولباری از کتاب بردوش می کشند ،از بودن منفعل در کلاس و محرومیت از تحرک و بازی رنج می برند ،مطالبی به آنها عرضه می شود که میلی به آن ندارند،همه با هر استعداد به یک چوب رانده و با هم مقایسه می شوند ، درگیر رقابتی ناخواسته اند و همه ی اینها بر رنج بی انگیزگی و بی میلی آنها بار می شود.حاصلش چیست جز تباهی عمر، اختلال های روحی ، چاقی، بی تحرکی ،کاهش خلاقیت و بهره هوشی، یعنی تباهی ارزشمندترین دارایی جامعه که کودکان آن باشند ؟آیا برای تایید این تبعات منفی نیازی به شاهد و مثال است وقتی هر روز همه شاهد آنیم؟ اما اگر به شواهدی نیاز است برخی را برشمریم.
— تقریبا یک چهارم دانش آموزان ابتدایی سراسر کشور از اضافه وزن یا چاقی رنج می برند و ، بر اساس نتایج همین مطالعه ،بین چاقی و بهره هوشی آنها رابطه معکوس برقرار است.این نیاز به غیب گویی ندارد: بروز هوش و خلاقیت نیازمند تحرک و بازی شادمان است .وقتی کودک مجبور به نشستن طولانی و محرومیت از تحرک وبازی باشد هم چاق می شود و هم از هوشمندیش کاسته خواهد شد.
—- در غربالگری کل دانش آموزان ابتدایی یک ناحیه آموزش و پرورش مشهد از هر سه کودک یکی حداقل از یک اختلال روانی یا رفتاری رنج می برد.
— خانواده از آغاز طفولیت می خواهد که کودک با کتاب انس بگیرد.کتاب برای اتاق خواب ، کتاب برای دستشویی ،کتاب ضد آب برای حمام و خلاصه کتاب برای همه جا و ازهمه جور . اما درس و مدرسه بیزاری از کتاب می پرورد و هرسال برجمعیت مستعد کتابخوانی افزوده و از تیراژ کتاب کاسته می شود.به نمایشگاههای کتاب سر بزنید و ببینید که در حالی که غرفه های عرضه اکثر کتابها کساد اند نمایشگاه در تیول کسب و کارهای کنکور و کلاس های رنگارنگ تقویتی است.آیا بین آن کسادی و این رونق رابطه یی نمی بینیم؟
جهان هر روز بیشتر به این نتیجه می رسد که کودک موجودی آموزش پذیر نیست ،بلکه خود یادگیرنده است و معبر یادگیریش نه آموزش وآنهم در کلاس های در بسته و عبوس ،بلکه بازی آزاد و هدایت نشده در محیط بیرون است.جهان هر روز بیشتر به خطای خود در تحمیل آموزش به کودکان پی می برد و از آن فاصله می گیرد .اما نظام اموزش ما در همنوایی با دکانهای پر رونق کلاس های تقویتی و کنکورداریها بر طبل آموزش بیشتر می کوبد.
نظام آموزش ما بجای نگاه درست به مدارس طبیعت و نتایج درخشان آن در پروش خلاقیت ،شادمانی و کاهش الام روحی کودکان آزرده ،بجای الهام گرفتن از این نهاد که بر بنیاد آخرین یافته های علمی تعلیم و تربیت است،با آن دشمنی می ورزد و یکی بعد از دیگری آنها را با این بهانه به تعطیلی می کشاند که عنوان “مدرسه” در انحصار آموزش و پرورش است . در این وانفسای بیکاری عده ی بسیار زیادی از تسهیلگران دلسوز را بیکار ،خانواده ها را سرگردان و کودکان آنها را مغموم می کند . اما روشن نمی کند که انحصار کدام مدرسه را دارد : مدرسه یی که محل درس دادن است یا درس گرفتن ؟
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آیینه شکستن خطاست

#درسهایی_از_مدرسه_طبیعت
@madresehtabiat
@natureschool
هوای آزاد

این روزها که مدرسه ها تعطیل شده است، بهتر است کودکان را در خانه و فضاهای بسته محدود نکنیم.
لازم نیست کودکان خود را دوباره از این که کلاس و به آن کلاس راهی کنید.
پارک ها ،فضاهای سبز ، زمین های بازی ، قدم زدن در کوچه ها و پیاده روها را جدی بگیرید.
بگذارید کودکان در هوای آزاد راه بروند و نفس بکشند.
جای خوشحالی است که این روزها در خیلی از شهرها مدارس طبیعت فعالند. به سراغ این مراکز بروید.
در غیر این صورت خودتان با کودکان پیرامون خود از فضاهای باز بهره ببرید و حسابی کیف کنید.

@koodakandonya
Forwarded from کودک و طبیعت | كاتی (مدرسه طبیعت کاتی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مناظره ی آقایان درویش و ضهرابی حاوی نکاتی است، که سوالاتی مطرح میشود.

آقای ضهرابی به نمایندگی از سازمان محیط زیست می فرمایند، مدارس طبیعت نیاز به زیرساخت دارند و سازمان محیط زیست با اعتبار اندکی که دارد نمی‌تواند از پس برآورده کردن این زیرساخت ها برآید. همچنین میفرمایند ما بدنبال هدف ۸۰ میلیون محیط بان هستیم.

آقای ضهرابی بنده مسعود حسن نیا هستم تسهیلگر مدرسه طبیعت کاتی در بابل. ما به همت والدین کودکان شهرمون این مجموعه را حدود یکسال پیش در روستایی کوچک افتتاح کردیم. این مجموعه با هدف توسعه ی پایدار در حوزه های کودک، کشاورزی، معماری بومی و تقویت جامعه ی روستایی فعالیت داشته. مجموعه ی ما حدود یکماه هست که به دلایلی نامعلوم پلمپ شده.
سوال بنده اینجاست آقای ضهرابی؛
آیا سازمان محیط زیست تا بحال خواسته با فعالیت این مجموعه آشنا شود!؟
مگر بنده و دوستانم جزو ۸۰ میلیون ایرانی محیط بان نیستیم؟!
آقای ضهرابی ما از شما که عِرق تان از محمد درویش بیشتر است، انتظار اعتبار نداریم بلکه اگر ایران و محیط زیستش برایتان مهم است، لااقل آزاده باشید و حق را بگویید.

لینک کامل مناظره:
http://www.telewebion.com/episode/2055933
Forwarded from Penguin Podcast
پادکست پنگوئن
پادکستی خانوادگی به زبان فارسی با محوریت #کودک_و_طبیعت و #زندگی_سازگار_با_طبیعت
اپیزود 01: آواهایی از دوردست
در این قسمت می­ خوایم از شادمانی­ های کوچکی صحبت کنیم که شیما و ماجده در کودکیشون تجربه کردن و هنوز در بزرگسالی مثل نفس کشیدن همراهشون هست. بعد پای صحبت­ های چهار تا از دوستاشون بشینیم که این روزها مادر هستن و بچه ­هاشون رو به صورت منظم به فضاهای طبیعی یا مدرسه طبیعت میبرن؛ و در بین این صحبت­ ها بخش ­هایی از کودکی خودشون رو روایت می­ کنن که لبخند بر لبشون میاره.
تهیه و تنظیم: ماجده رامیان- شیما ترحمی
تدوین: علی ملک­ زاده
طراح لوگو: فاطمه رامیان
طراح پوستر: یحیی ترحمی
تصویرگر: مانکا کاشا
با سپاس ویژه از همراهی دوستان جان:
عبدالحسین وهاب­زاده
فاطمه خلیل ­زاده
مریم شجاعی
زینب صبوری
آنیا والش
علیرضا فرهادزاده
وحید عرفانیان
مریم مشرقی
موسیقی ­های استفاده شده:
Antarctic sights and sounds
هزار تا قصه از گروه پالت
Songs from the Baobab (African lullabies and nursery rhymes)
قوقو برگ چنار- ترانه محلی افغانستان
London phillarmonic orchestra vernon
Alexander nakarada-silly
بارون بارکو- گروه داماهی- رضا کولغانی
صدای کودکان:
دیانا
اردوان
نیوشا
ارنواز
بهار