📚 کانال اشعار استاد شهریار 📚
5.63K subscribers
154 photos
23 videos
1 file
12 links
.
پیج اینستاگراممون:
@m.shahriiyar
Download Telegram
#شهریار

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی
فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی
گلچین گشوده دست تطاول خدای را
ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی
گردون ز جمع ما همه تفریق می کند
با این حساب باز نماند تفاضلی
عمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرط محبت تغافلی
ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان
روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی
حالی خوش است کام حریفان به دور جام
گر دور روزگار نیابد تحولی
تا ساز در کف تو و سوزی به دل مراست
دستی به هم خوش است و در آفاق غلغلی
گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی
عاشق به کار عشق تعلل چرا کند
گردون به کار فتنه ندارد تعللی
شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی

@m_shahriiyar 🌸 🍃
من خود آن سیزدهم...
@m_shahriiyar 🌸
#شهریار

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل می خورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

@m_shahriiyar
آذربایجان عزیز که همواره در بستر تاریخ، تنی زخمی از حوادث و بلاهای گوناگون به یادگار برده ای، سرت سلامت باد... 🙏
@m_shahriiyar
ای بلاگردانِ ایران، سینه ی زخمی به پیش
تیرباران بلا باز از تو می‎جوید نشان
هر زیانی کو قضا باشد به ایران عزیز
چون تو ایران را سری،بیشت رسد سهم زیان
مادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان

حادثه دلخراش سیل آذربایجان را خدمت همه ی عزیزان تسلیت عرض نموده و برای بازماندگان از درگاه خداوند متعال صبر جزیل آرزومندیم...🙏

@m_shahriiyar
#شهریار
دیدمت وه! چه تماشایی و زیبا شده ای
ماه من، آفت دل، فتنه جانها شده ای
پشت ها گشته دوتا، در غمت ای سرو روان
تا تو درگلشن خوبی گل یکتا شده ای
خوبی و دلبری و حسن حسابی دارد
بی حساب از چه سبب این همه زیبا شده ای
حیف و صدحیف که با این همه زیبایی و لطف
عشق بگذاشته، اندر پی سودا شده ای
شب مهتاب و فلک خواب و طبیعت بیدار
باز آشوبگر خاطر شیدا شده ای
بین امواج مهت رقص کنان می بینم
لطف را بین،که به شیرینی رویا شده ای
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه باک!
نازنینا، تو چرا؟ بی خبر از ما شده ای

@m_shahriiyar 🌸🍃
#شهریار

از همه سوی جهان جلوه او می بینم
جلوه اوست جهان کز همه سو می بینم
چشم از او، جلوه از او، ما چه حریفیم ای دل
چهره ی اوست که با دیده ی او می بینم
تا که در دیده ی من، کون و مکان آینه گشت
هم در آن آینه، آن آینه رو می بینم
او صفیری که ز خاموشی شب می شنوم
و آن هیاهو که سحر بر سر کو می بینم
چون به نوروز کند پیرهن از سبزه و گل
آن نگارین همه رنگ و همه بو می بینم
تا یکی قطره چشیدم منش از چشمه قاف
کوه در چشمه و دریا به سبو می بینم
زشتی ای نیست به عالم که من از دیده ی او
چون نکو می نگرم جمله نکو می بینم
با که نسبت دهم این زشتی و زیبایی را
که من این عشوه در آیینه او می بینم
در نمازند درختان و گل از باد وزان
خم به سرچشمه و در کار وضو می بینم
جوی را شَدّه یی از لؤلؤ دریای فلک
باز دریای فلک در دل جو می بینم
ذره خشتی که فراداشته کیهان عظیم
باز کیهان به دل ذره فرو می بینم
غنچه را پیرهنی کز غم عشق آمده چاک
خار را سوزن تدبیر و رفو می بینم
با خیال تو که شب سربنهم بر خارا
بستر خویش به خواب از پر قو می بینم
با چه دل در چمن حسن تو آیم که هنوز
نرگس مست تو را عربده جو می بینم
این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
کز فلک پنجه ی قهرش به گلو می بینم
آسمان راز به من گفت و به کس باز نگفت
شهریار این همه زان راز مگو می بینم

@m_shahriiyar 🌸🍃
ماه من چهره براَفروز که آمد شبِ عید
عید بر چهره چون ماهِ تو می باید دید

اسعدالله لک العید به شکرانه بیا
که مرا دیدن رخسار تو عیدیست سعید

عید سعید فطر بر شما مبارک باد 🌹

@m_shahriiyar 🌸 🍃
#شهریار

باز عشقم زد شبیخون ای عجب
گو چه می خواهی ز من این نصف شب
عشق ای آتش زن دنیا و دین
ما دگر هستیم خاكستر نشین
عشق ای پرورده ی دامان من
بیش ازاین بر آتشم دامن مزن
عشق ای بیچاره ساز چاره سوز
قصد جان ناتوان داری هنوز؟
عشق ای بیداد را بنیاد نه
عشق ای بنیاد را بر باد ده
عشق ای همسایه ی آوارگی
عشق ای سرمایه ی بیچارگی
عشق ای زندان تاریك بلا
عشق ای زنجیر پای مبتلا
عشق ای دریای طوفان زای غم
عشق ای وحشت فزا قعر عدم
راحت از بار غم دل كن مرا
یا بكش یكبار یا ول كن مرا
گیج و گول و ابله و خل كردیم
لات و لوت و آسمان جل كردیم
زندگی چون تیر رفت از شست من
آب پاكی ریخت روی دست من
عشرت از ما رشته ی الفت گسیخت
آن سبو بشكست و آن پیمانه ریخت
شاهبازا خودنمایی می كنی
با مگس زور آزمایی می كنی
نیست دیگر طاقت كشتی مرا
دست بردار از سرم كُشتی مرا
یكزمان گر ما جوان بودیم ولش
حال دیگر دور ما را خط بكش
من همی خواهم دهی خط امان
تازه داری می كشی خط و نشان؟
ما حریف زورمندان نیستیم
ما برادر مرد میدان نیستیم
دیگر آن شور و جوانی ها گذشت
آن غرور و پهلوانی ها گذشت
زورما با هم نمی سازد دگر
مرشد اینجا لنگ اندازد دگر
باز را چون صعوه پر انداختیم
پیش تیر تو سپر انداختیم
یاد داری من چه بودم چون شدم
از بلندی چون فلك وارون شدم
من هم آخر كار و باری داشتم
آبرو و اعتباری داشتم
بد نكردم با تو كردم بندگی
پاك افتادم ز كار و زندگی
تیره روز از گردش كوكب شدم
لاجرم محتاج شام شب شدم
سال ها بردم به بوی گنج، رنج
رنج ها دیدم ندیدم روی گنج
سال ها شد قوت من با درد و داغ
روز و شب خون جگر، دود چراغ
آن پری كی یاد عاشق می كند؟
ترك یاران موافق می كند
عاشق آری سعی بی حاصل كند
عشق سعی آدمی باطل كند

@m_shahriiyar 🌸🍃
#شهریار

باز مهتاب دل افروزم خدایا دیر کرد
خانه هم زندان شد و زندانیان دلگیر کرد
عرصه ی غم بود و سهراب یلی در خاک و خون
وه که باز این بی مروّت نوشدارو دیر کرد
بلبل طبع مرا یارای گل گفتن نماند
صحبتی گویی گلم با خار دامنگیر کرد
کعبه ی ذوق و صفا را رهروی در کار بود؟
دوستان یا خط سیر کاروان تغییر کرد
باز ما را در غزل می خواست گیر قافیه؟
یا غزال من خدایا خود به دامی گیر کرد
امشبم گر خود نباشد خورد و خواب، اندیشه نیست
غصه ای خوردم که سخت از خورد و خوابم سیر کرد
انتظارش هر دمم عمری به پایان می برد
وه که این یکدم مرا، تا پای عمری پیر کرد
بس که پُر چین چهره ام، با یاد روی و موی اوست
دیدن آیینه چون آهم به دل تأثیر کرد
تیر مژگان سوزن مهر و رفوی یار بود
رو به جانِ من، کمان ِ ابروانش تیر کرد
چشم مستش رام ِ پیکانهای مژگانش نبود
زلف او نازم، که این شیر ِسیه زنجیر کرد
پیرم و از دولتِ عشقم دل و جانی جوان
وه چه با جانِ جوانم، این دل ِ بی پیر کرد
شهسوار ِ طبع ِ من شوقِ شکار ِ دل نداشت
شهــــــریــــارا آهوی ِ چشمان ِ یارم شیر کرد

@m_shahriiyar 🌸 🍃
#شهریار

نظرم تا به سر زلف تو دلدار افتد
گذر این دل سودا زده بر دار افتد
چون گل از پرده به بازار شدی می‌ترسم
راز سر بسته ی ما بر سر بازار افتد
طرّه را پاس حریم حرم روی تو نیست
نگذاری که به فردوس برین مار افتد
تو به محراب دو ابرو گذر و سبحه‌ی زلف
تا که از طاق کلیسا زر و زنّار افتد
در سر زلف نگونسار تو حال دل من
داند آنکس که چو من بخت نگونسار افتد
صحبت شمع به پروانه خوش افتد که مباد
گذر یار پریچهر به اغیار افتد
گر فتادم به سر کوی تو آزرده مشو
رسم این است که در دامن گل خار افتد
شهریارا همه از نرگس ساقی مستیم
شرمسار آن‌که در این میکده هشیار افتد

@m_shahriiyar 🍃🌸
"هيچ كس نمي توانست به عمق چشم هاش پي ببرد. و من اين را از همان اول دريافتم. قدم هاي بلند برميداشت،اما جوري تربيت شده بود كه رفتارش با ديگران تفاوت داشت. دنيا را جدي تر از آن مي دانست كه ديگران خيال مي كنند.

و من نمي دانم آيا مادرش هم او را به اندازه ي من دوست داشت؟ آيا كسي مي توانست بفهمد كه دوست داشتن او چه لذتي دارد، و آدم را به چه ابديتي نزديك مي كند؟ آدم پر مي شود. جوري كه نخواهد به چيزي ديگر فكر كند. نخواهد دلش براي آدم ديگري بلرزد، و هيچ گاه دچار ترديد نشود. "

سمفوني مردگان
عباس معروفي
@laneiige ❄️

https://t.me/joinchat/AAAAAEym7Kk4AIOF4A8waA
#شهریار

از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده ی جوانی از این زندگانیم
دور از کنار مادر و یاران مهربان
زال زمانه کشت به نامهربانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
یک شب کمند گیسوی ابریشمین بتاب
ای ماه اگر ز چاه به در می کشانیم
گوش زمین به ناله ی من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی همزبانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
بر خاستی تا بر سر آتش نشانیم
در خواب زنده ام که تو می خوانیم به خویش
بیداریم مباد که دیگر نرانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم

@m_shahriiyar 🌸 🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر زیبای "بنال ای دل که من غم دارم امشب" از استاد شهریار و با دکلمه‌ی اردشیر رستمی
@m_shahriiyar 🌸 🍃