📚 کانال اشعار استاد شهریار 📚
5.63K subscribers
154 photos
23 videos
1 file
12 links
.
پیج اینستاگراممون:
@m.shahriiyar
Download Telegram
عیدتون مبارک
ماه من چهره برافروز که آمد شب عید
عید بر چهره چون ماه تو میباید دید

اسعدالله لک العید به شکرانه بیا
که مرا دیدن رخسار تو عیدیست سعید

@m_shahriiyar 🌸 🍃
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی

من سراپا همه شرمم تو سراپا همه عفت
عاشق پا به فرارم تو که این درد ندانی

#شهریار
@m_shahriiyar 🌸🍃
تا کی چو باد سربدوانی به وادیم
ای کعبه‌ی مراد ببین نامرادیم
دلتنگ شامگاه و به چشم ستاره بار
گویی چراغ کوکبه بامدادیم
چون لاله‌ام ز شعله‌ی عشق تو یادگار
داغ ندامتی است که بر دل نهادیم
مرغ بهشت بودم و افتادمت به دام
اما تو طفل بودی و از دست دادیم
چون طفل اشک پرده ‌دری شیوه‌ی تو بود
پنهان نمی‌کنم که ز چشم اوفتادیم
فرزند سرفراز خدا را چه عیب داشت
ای مادر فلک که سیه بخت زادیم
بی تار طره‌های تو مرهم گذار دل
با زخمه ‌ی صبا و سه تار عبادیم
در کوهسار عشق و وفا آبشار غم
خواند به اشک شوقم و گلبانک شادیم
شب بود و عشق و وادی هجران و "شهریار"
ماهی نتافت تا شود از مهر هادیم

#شهریار

@m_shahriiyar 🌸🍃
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم

#شهریار

@m_shahriiyar 🌸🍃
#شهریار #بلالی_باش

یار گونومی گؤی اسگییه توتدو کی دور منی بوشا
جوتچو گؤروبسه ن اؤکوزه اؤکوز قویوب بیزوو قوشا؟
سن اللینی کئچیب یاشین، من بیر اوتوز یاشیندا قیز
سؤیله گؤروم اوتوز یاشین نه نیسبتی اللی یاشا؟
سن یئره قویدون باشیوی من باشیما نه داش سالیم؟
بلکه من آرتیق یاشادیم نئیله مه لی؟ دئدیم یاشا
بیرده بلالی باش نچون یانینا سوپورگه باغلاسین؟
بؤرکو باشا قویان گرک بؤرکونه ده بیر یاراشا
بیرده کبین کسیلمه میش سن منه بیر سؤز دئمه دین
یوخسا جهازیمدا گرک گلئیدی بیر حوققا ماشا
دئدیم:قضا گلیب تاپیب، بیر ایشیدی اولوب کئچیب
قوربانام او آلا گؤزه، حئیرانام او قلم قاشا
منکی اؤزومده بیر گوناه گؤرمه ییرم، چاره ندیر؟
پیس بشرین قایداسی دیر، یاخشی نی گؤرسه دولاشا
دوستا مروت ائتمه لی دوشمه نیله کئچینمه لی
قایدا بودیر، حئیف دئگیل بشر یولون آشیب چاشا؟
من ده سنین دای اوغلونام سن ده منیم بی بیم قیزی
گؤنول باخیرسا گونه شه، گؤزده گرک بیر قاماشا
ایندی بیزیم مارال کیمی، اوچ بالامیز واردی، گرک
آتا آنا ساواشسادا، بونلارا خاطیر باریشا
هر کیشی یه عیالی دا، اؤز جانی تک هؤروکلنیب
هدیه ده اولماز ائله سین عیالی قارداش قارداشا
بو دونیا بیر یول کیمی دیر، بیز آخرت مسافیری
کجاوه ده هاماش گرک اؤز هاماشینان یاناشا
آخیرتی اولانلارین، دونیاسی غم سیز اولمویوب
سئل دی گله ر آخار کئچر ، آمما گرک آشیب – داشا
مثل دی : « یئر کی برک اولور ، اؤکوز اؤکوزدن اینجییور »
هی دارتیلیر ایپین قیرا ، یولداشیلا بیر ساواشا
بیزیم ده روزیگاریمیز یامان دی ، بیزده عیب یوخ
بلکه وظیفه دیر بشر قونشولاریلان قونوشا
حق حیات یوخ داها بیزلره ، چوخ بؤیوک باشی
زندانیمیزدا حققیمیز ، بیر باجا تاپساق ، تاماشا
آمما اونون شماتتی آللاها خوش گلمیبن
گتدی منیم حیاتیمی ووردی داشا چیخدی باشا

@m_shahriiyar 🌸🍃
معنی فارسی:

همسرم روزگارم را سیاه کرده و می گوید:بلند شو و طلاقم بده!هیچ دیده ای که در شخم زنی به جای بستن دو گاو نر به همدیگر،گاو نر را به گوساله ببندند؟
سن تو از پنجاه سال گذشته و من دختری سی ساله ام! بگو ببینم که پنجاه سال و سی سال چه تناسبی با هم دارند؟
تو اگر سرت را روی خاک بگذاری و بمیری، من چه خاکی بر سرم بریزم؟! شاید من
عمر بیشتری کردم! آن وقت چه کنم؟! من (شهریار) هم به او گفتم که حق با
توست!
(همسرم ادامه داد:) چنین سر پر بلایی چرا باید جارو هم به دمش ببندد
(و بدبختی هایش را افزونتر کند)؟ کسی که کلاهی بر سرش می گذارد، باید به
آن کلاه بیارزد!
تو قبل از بله برون (درباره اعتیادت) چیزی به من نگفته بودی! و گرنه در میان جهیزیه ام، بافور و منقل هم می آوردم!
من (شهریار) در پاسخش گفتم: سرنوشت اینگونه خواسته و کاری است که شده ! من به فدای آن چشمان زیبا و ابروهای کمانی تو!
من که در خود گناهی نمی بینم! چاره چیست؟ قاعده آدم بد این است که اگر آدم خوبی پیدا کرد خود را به او بچسباند و اذیتش کند!
قاعده این است که باید با دوست مروت کرد و با دشمن مدارا نمود. پس حیف نیست که بشر از راه خود منحرف شده و طغیان کند؟
من پسر دایی تو هستم و تو هم دختر عمه منی.( پس باید با هم هماهنگ تر
باشیم) مثل اینکه اگر به خورشید خیره شوی، چشمانت به ناچار باید عکس العمل مناسب نشان دهد.
اکنون ما سه فرزند زیبا داریم و پدر و مادر به خاطر فرزندانشان هم که شده باید با هم آشتی کنند و دعوا را فیصله دهند.
هر زنی مثل روح و جان به شوهرش گره خورده است. هیچ برادری نمی تواند همسرش را به برادرش هدیه دهد!
این دنیا همانند یک جاده است و ما مسافر آخرتیم. دو همسفر باید در یک کجاوه با هم سازگار باشند.
کسانی که در آخرت، عاقبت خوبی خواهند داشت، در این دنیا نمی شود هیچ غم و
اندوهی را تحمل نکنند. قضیه همانند سیلی است که می آید و می رود، ولی در
مسیرش فراز و نشیب های فراوانی را طی می کند.
ضرب المثلی داریم که می گوید: اگر زمین کشاورزی سفت باشد، گاو نر از گاو
نر دیگر آزرده شده و تلاش می کند که طنابش را پاره کرده و با گاو همراهش درگیر شود!
ما هم روزگارمان بد است و خودمان عیبی نداریم. بلکه ما موظفیم که با همسایگان خود سازگاری پیشه کنیم.
ما در این زمانه حتی حق حیات هم نداریم. تنها حقی که در این زندان به ما داده اند این است از روزنه زندان، دنیا را تماشا کنیم!
اما انگار که شماتت او درباره ی سن من خدا را خوش نیامد، چرا که او زودتر از من این دنیا را ترک کرد و شیشه ی عمر مرا به سنگ بست.

@m_shahriiyar 🌸🍃
@m_shahriiyar 🎶🍃🌸

ماجرای سرودن شعر زیبای "بلالی باش" را به همراه خود شعر، با صدای دلنشین استاد شهریار می شنویم.👇👇
یاد ایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد

#شهریار
@m_shahriiyar 🌸🍃
#شهریار

تا که زمردی مرا نه زر و نه سیم است
شمع مرادم به رهگذار نسیم است
یار نشد طالب قصیده که یارو
کودک قرن طلا و طالب سیم است
عشق و وفا کودکان تازه چه دانند
که اینهمه آئین لوطیان قدیم است
عمر نهادیم روی قلب شکسته
گرچه درست آفتابه خرج لحیم است
بست کلانم بده که این دم عیسی
آیت يُحْیِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميم است
طالع مهمان روزگار چه پرسی
چرخ نگون کاسه ی سیاه لئیم است
ای دل اگر در جهان نشان کرم نیست
غصه مخور جان من، خدای کریم است
هر نبئی ناگریز معجزتی بود
معجزت شهریار طبع سلیم است

@m_shahriiyar 🍃🌸🍃
دگر درمان دردش دیر شد دل
چه زود از سِیر عالم سیر شد دل

دل پیران جوان دیدم ولی من
جوان بودم که ناگه پیر شد دل

@m_shahriiyar 🌸🍃
#شهریار

در شوق نگنجد دل دیوانه ی ما را
گنجی که پدید آمده ویرانه ی ما را
با سلسله ی موی تو ای ماه پریوش
خوابی است پریشان ، دلِ دیوانه ی ما را
امشب به شبستان ولیعهد نسوزد
این لاله که افروخته کاشانه ی ما را
در کاخ گلستان شهش غرفه ی ناز است
این شمع که بنواخته پروانه ی ما را
مردم همه بی خیر و من گمشده گمنام
یا رب که نشان داده در خانه ی ما را
این مرغ بهشتی که به دام آمده ، یا رب
ترسم که دهن وا نکند دانه ی ما را
بر سینه فشارم سر خجلت که ندارم
جانی که سزد هدیه ی جانانه ی ما را
ای خادمه ی باغ ، به مستی که بنه پای
پُر کن به در میکده پیمانه ی ما را
مشکل که پری با من دیوانه شود رام
افسون بدم ای سوز دل افسانه ی ما را
نسبت نتوان کرد به شمع و گُل و ریحان
رخساره ی مهتابی ریحانه ی ما را
خاموشی ما مایه ی سردی است کجایی
ساقی که دمی گرم کنی چانه ی ما را
ما بلبل عشقیم و دل شب که شد آفاق
مشتاق بود ناله ی مستانه ی ما را

@m_shahriiyar 🌸🍃
#شهریار

وصل تو چون شد که مرا شد نصیب
ای همه در عشق تو با من رقیب
صاحب منصب تویی و در جمال
نیست بِکَس این همه منصب نصیب
مهر و مهت بوسه زند بر رکاب
چون شه من پای نهی بر رکیب
چون تو عروسانه شوی زیب زین
از تو پری خانه ی زین راست زیب
زلف چلیپائیت افشان به رخ
ای به رخ، آئینه ی جنگ صلیب
دست من و زلف تو، شیئی عجاب
بخت من و وصل تو امر عجیب
پنجه به خون دل عاشق خضاب
رنجه کنی بازوی کف الخضیب
تیغ دو ابروی تو لشگرشکن
نرگس جادوی تو عابد فریب
فوج غمت حمله چو آرد همی
نهب کند کشور جان از نهیب
من شده مهمان مهی کو به مهر
خواسته کامشب بنوازد غریب
داشتم از هجر گل روی تو
ناله ی دور از چمن عندلیب
داد سر زلف تو با من قرار
تا نبرد دیگرم از دل شکیب
کی دهمش گوش به قول و خطاب
گر به جز از مدح تو خواند خطیب
شکرکه وصل تو مرا دست داد
بزم ادیب است و وصال حبیب

@m_shahriiyar 🍃🌸🍃
#شهریار

نام شعر: پری

ای خواهر ورزی عزیزم
ای شاخه گل نشاط خیزم
دل در خط و دفتر تو شیداست
کز این دو لطافت تو پیداست
نام تو و ناز تو پریوش
لفظ تو و معنی تو دلکش
نام تو پریوش است و این نام
نامش چه نهم به غیر الهام
مصداق من السماء الاسماست
به به که چه اسم بامسماست
والاگهر و اصیل زاده
چشمی و چراغ خانواده
هر صبح چو دست گل مرتب
کز خانه برون روی به مکتب
خورشید دمد از آن سر کوی
چون سایه به پا فکنده گیسوی
پنهان پریان بگرد موکب
پیراهن مه شکفته کوکب
گل چترگشا که سایبانم
شمشاد به صف که پاسبانم
از ناز و کرشمه نور باران
وز شرم و عفاف پرده داران
در خانه چو گل عزیز و محبوب
در مدرسه چون بنفشه محجوب
چون گلشن طبع من بهاری
چون "شاهد شعر" شاهکاری
چون نخ کنی آشنای سوزن
گل را بدرند جامه بر تن
چرخ تو چو دختری است کاری
سر کرده سرود خانه داری
گلدوزی تو که کار دستی است
شعر تو و جلوه های هستی است
در دست تو میل تور بافی
پیچد به بریشم کلافی
با راز و نیاز عاشقانه
آن سان که به طره ی تو شانه
روی تو بهار بختیاری
موی تو پرستوی بهاری
کویت که بهشت جاودانست
مهد پریان و جادوانست
چشم تو که خواهر ثریاست
از گوهر دختران دریاست
زلف تو که بور یا بلوطی است
چون بال هما و پرطوطی است
آن گردن و گیسوان مواج
چون قوی بر اهتزاز امواج
آن درج صدف که غنچه بندد
چون گوهر شبچراغ خندد
یاد تو که شعر دلنشین است
چون پرتوی ماه شرمگین است
ناز تو فرشته ی بهاران
هر جا گذرد شکوفه باران
قد تو که شاخسار طوبی است
آنجا که چمد بهشت دنیاست
صوتت که به گوش جان زند زنگ
سازیست لطیف و دلکش آهنگ
باغی که توئی نهال سروش
طبع چو منی سزد تذروش
آن گل که تو را نثار باید
از گلشن شهریار باید
افسوس که طبع من حزین بود
شعری که تو را سزد نه این بود

@m_shahriiyar 🌸🍃
قسمت دوم منظومه ی حیدربابا📖
@m_shahriiyar 🌸🍃