" قول و فعلِ بی تناقض بایدت
تا قبول اندر زمان پیش آیدت "
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
و قابل اعتماد باشی, باید که بین
سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...
تا قبول اندر زمان پیش آیدت "
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
و قابل اعتماد باشی, باید که بین
سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...
#مثنوی_معنوی_شریف مولانا
دفتر اول ابیات ۳۰۱۳ الی ...⚘
رفتن گرگ و روباه در خدمتِ شیر به شکار
شیر و گرگ و روباهی با هم برای شکار به دشت و کوه رفتند و سه حیوان را که عبارت بودند از گاو کوهی و بز کوهی و خرگوش شکار کردند.
گرگ بدون توجه به اینکه شیر سلطانِ حیوانات است و اختیار و انتخاب با اوست با روباه زمزمه کرد که لابُد شیر مانندِ شاهان دادگستر سهمیه آنها را خواهد داد.
شیر از خیالات و طمع آنها آگاه شد ولی در ظاهر خندان بود و وانمود نمی کرد که دل پُری از آنها دارد.
تا اینکه شیر به گرگ گفت این جانوران شکار شده را عادلانه به نیابت از طرف من تقسیم کن.
گفت شیر ای گرگ این رابخش کُن
مَعدِلت را نو کُن ای گرگ کُهُن
نایبِ من باش در قسمت گری
تا پدید آید که تو چه گوهری
گرگ گفت:ای شیر چون تو بزرگ هستی گاو وحشی از آن تو باشد و بز کوهی چون میان قامت است مال من که میانه هستم و خرگوش نیز به مناسبت کوچکی، مالِ روباه باشد که از همه کوچکتر است.
شیر ناراحت شد و گفت : تا من هستم تو (ما و تو) می کنی؟ سپس بر سر گرگ جهید و او را پاره پاره کرد.
روباه که این منظره را دید و از این حادثه تجربه آموخت و عبرت گرفت.
به طوری که وقتی شیر به روباه گفت اینک تو این شکار ها را تقسیم کن روباه از روی چاره اندیشی و سیاست گفت:
قربان این گاو فربه برای چاشت شما باشد و این بزکوهی برای ظهر و نهار شما باشد و آن خرگوش برای شام و شب شما باشد.
شیر از این پاسخ شادمان شد و گفت:
گفت:ای روبه، تو عدل افروختی
این چنین قسمت ز کی آموختی
ازکجا آموختی این، ای بزرگ؟
گفت: ای شاه جهان! از حالِ گرگ
سپس همه ی آن سه شکار را به روباه بخشید و گفت:
رُوبَها ! چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم؟ چون تو ما شدی
ما تو را و جمله اِشکاران تو را
پای بر گردونِ هفتم نِه بر آ
چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی
پس تو رُوبَه نیستی، شیرِ منی
دفتر اول ابیات ۳۰۱۳ الی ...⚘
رفتن گرگ و روباه در خدمتِ شیر به شکار
شیر و گرگ و روباهی با هم برای شکار به دشت و کوه رفتند و سه حیوان را که عبارت بودند از گاو کوهی و بز کوهی و خرگوش شکار کردند.
گرگ بدون توجه به اینکه شیر سلطانِ حیوانات است و اختیار و انتخاب با اوست با روباه زمزمه کرد که لابُد شیر مانندِ شاهان دادگستر سهمیه آنها را خواهد داد.
شیر از خیالات و طمع آنها آگاه شد ولی در ظاهر خندان بود و وانمود نمی کرد که دل پُری از آنها دارد.
تا اینکه شیر به گرگ گفت این جانوران شکار شده را عادلانه به نیابت از طرف من تقسیم کن.
گفت شیر ای گرگ این رابخش کُن
مَعدِلت را نو کُن ای گرگ کُهُن
نایبِ من باش در قسمت گری
تا پدید آید که تو چه گوهری
گرگ گفت:ای شیر چون تو بزرگ هستی گاو وحشی از آن تو باشد و بز کوهی چون میان قامت است مال من که میانه هستم و خرگوش نیز به مناسبت کوچکی، مالِ روباه باشد که از همه کوچکتر است.
شیر ناراحت شد و گفت : تا من هستم تو (ما و تو) می کنی؟ سپس بر سر گرگ جهید و او را پاره پاره کرد.
روباه که این منظره را دید و از این حادثه تجربه آموخت و عبرت گرفت.
به طوری که وقتی شیر به روباه گفت اینک تو این شکار ها را تقسیم کن روباه از روی چاره اندیشی و سیاست گفت:
قربان این گاو فربه برای چاشت شما باشد و این بزکوهی برای ظهر و نهار شما باشد و آن خرگوش برای شام و شب شما باشد.
شیر از این پاسخ شادمان شد و گفت:
گفت:ای روبه، تو عدل افروختی
این چنین قسمت ز کی آموختی
ازکجا آموختی این، ای بزرگ؟
گفت: ای شاه جهان! از حالِ گرگ
سپس همه ی آن سه شکار را به روباه بخشید و گفت:
رُوبَها ! چون جملگی ما را شدی
چونت آزاریم؟ چون تو ما شدی
ما تو را و جمله اِشکاران تو را
پای بر گردونِ هفتم نِه بر آ
چون گرفتی عبرت از گرگِ دَنی
پس تو رُوبَه نیستی، شیرِ منی
قوت از حق خواهم و توفیق و لاف
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
#مثنوی_مولانا
اگر یاری و توفیقات خداوند با ما باشد, با یک سوزن(امکانات کم) می توان کوه (کارهای بزرگ) را جابجا کرد.
تا به سوزن بر کنم این کوه قاف
#مثنوی_مولانا
اگر یاری و توفیقات خداوند با ما باشد, با یک سوزن(امکانات کم) می توان کوه (کارهای بزرگ) را جابجا کرد.
" قول و فعلِ بی تناقض بایدت
تا قبول اندر زمان پیش آیدت "
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
و قابل اعتماد باشی, باید که بین
سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...
تا قبول اندر زمان پیش آیدت "
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘اگر می خواهی برای همیشه مقبول
و قابل اعتماد باشی, باید که بین
سخن و اعمالت دوگانگی نباشد...
گشته گرگان یک به یک خوهای تو
می درانند از غضب اعضای تو
#مثنوی_مولانا
📘هریک از صفات وملکات نفسانی ات بصورت گرگی در می آیند وباخشم وغضب اعضای تورا پاره پاره می کنند.
می درانند از غضب اعضای تو
#مثنوی_مولانا
📘هریک از صفات وملکات نفسانی ات بصورت گرگی در می آیند وباخشم وغضب اعضای تورا پاره پاره می کنند.
#دکتر_کریم_زمانی:
همه عارفان گفتهاند كه سالك
بايد اهل طلب باشد
طلب يكى از مهمترين وادىهاى سلوك است
طلب اگر حقيقى باشد، شخص آماده است،
بهاى آن را بپردازد
وگرنه با كوچكترين مانع از جا در مىرود.
پرداخت بهاى طلب همان قربانىكردن است چون هيچ كمالى مفت و بىهزينه به دست نمىآيد.
ما انسان ها هر لحظه در حال قربانى كردن هستيم منتهى بعضىها خوبى را قربانى بدى مىكنند و بعضى برعكس بدىها را قربانى خوبىها...
با اين كه همهٔ آیينهاى معنوى داراى رسم قربانى هستند، ولى غالباً اين رسم در پوسته و قشر ظاهر خلاصه مىشود
حال آن كه قربانى بايد درونى باشد
يعنى زشتىهاى نفس قربانى والايىها
و كمالات اخلاقى گردد
دروغ، قربانى راستى گردد،
كينه ، قربانى مهربانى
بدين ترتيب با قربانى كردن بدىها
جامعهاى بهشتى بر پا مىگردد
پس:
چو اسماعيل قربان شو در اين عشق
#حضرت_مولانا
#میناگر_عشق
همه عارفان گفتهاند كه سالك
بايد اهل طلب باشد
طلب يكى از مهمترين وادىهاى سلوك است
طلب اگر حقيقى باشد، شخص آماده است،
بهاى آن را بپردازد
وگرنه با كوچكترين مانع از جا در مىرود.
پرداخت بهاى طلب همان قربانىكردن است چون هيچ كمالى مفت و بىهزينه به دست نمىآيد.
ما انسان ها هر لحظه در حال قربانى كردن هستيم منتهى بعضىها خوبى را قربانى بدى مىكنند و بعضى برعكس بدىها را قربانى خوبىها...
با اين كه همهٔ آیينهاى معنوى داراى رسم قربانى هستند، ولى غالباً اين رسم در پوسته و قشر ظاهر خلاصه مىشود
حال آن كه قربانى بايد درونى باشد
يعنى زشتىهاى نفس قربانى والايىها
و كمالات اخلاقى گردد
دروغ، قربانى راستى گردد،
كينه ، قربانى مهربانى
بدين ترتيب با قربانى كردن بدىها
جامعهاى بهشتى بر پا مىگردد
پس:
چو اسماعيل قربان شو در اين عشق
#حضرت_مولانا
#میناگر_عشق
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
ذوالنون مصری گوید:
جوانی به منا ساکن نشسته بود
و همه خلق
به قربانی مشغول بودند
من اندر وی نگاه می کردم
تا چه کند و کیست
جوان گفت: بار خدایا...
همه خلق
به قربانها مشغولند
و من میخواهم
تا نفْس خود را قربان کنم
تو از من بپذیر....
#کشف_المحجوب
#هجویری
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
یکی میگوید:
من شنیدهام که کعبهایست
ولیکن چندانک نظر میکنم کعبه را نمیبینم؛
بروم بر بام نظر کنم کعبه را
چون بر بام میرود و گردن دراز میکند نمیبیند؛
کعبه را منکر میشود.
دیدن کعبه به مجرّدِ این حاصل نشود
چون از جایِ خود نمیتواند دیدن.
همچنانک در زمستان پوستین را به جان میطلبیدی چون تابستان شد پوستین را میاندازی و خاطر از آن منتفّر میشود؛ اکنون طلب کردنِ پوستین جهتِ تحصیلِ گرما بود زیرا تو عاشقِ گرما بودی. در زمستان بواسطهٔ مانع، گرما نمییافتی و محتاج وسیلتِ پوستین بودی؛
امّا چون مانع نماند پوستین را انداختی.
#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
رابعه عدویه را میآید
که از قافله منقطع شد
در بادیهای حیران و سرگردان...
در آن بیابان زیر مغیلانی فرو آمده،
سر بر زانوی حسرت نهاده، همیگوید:
الهی...!
غریبم و بیمار و درویش،
غمگین و تنها و دلریش،
از غیب آوازی شنید که:
چه اندوه بری، و چون تنهایی؟!
نه من با توام حاضر
و مونس جان توأم؟
غریب کی باشی؟
و من وطن توأم
درویش چون باشی؟
و من وکیل توأم
زبان حال از سر ناز و دلال خبر میدهد:
گر شوند این خلق عالم
سر به سر خصمانِ من
من روا دارم نگارا
چون تو باشی آنِ من
#کشف_الاسرار_میبدی
Telegram
میناگر عشق♥️
﷽
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
🌹شعر 🌹متون ادبی و عرفانی🌹موسیقی
@Zohre_Divani_67 ✍🏻
کارشناسارشد زبان و ادب پارسی
🌹اینچنین #میناگریها کارِ توست #مثنوی_معنوی
#پیام_ناشناس:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1016220-V44STFv
پیج اینستاگرام:
instagram.com/booyejooyemoolian
" عزت مقصد بود ای ممتحن
پیچ پیچِ راه و عقبه و راهزن"
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘سختی های راه نشان از بزرگیِ
مقصدی دارد که به سوی آن
می روی...
پیچ پیچِ راه و عقبه و راهزن"
#مثنوی_مولانا دفترپنجم
📘سختی های راه نشان از بزرگیِ
مقصدی دارد که به سوی آن
می روی...
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی میروید
محرم جان جمادان چون شوید
از جمادی عالم جانها روید
غلغل اجزای عالم بشنوید
فاش تسبیح جمادات آیدت
وسوسهٔ تاویلها نربایدت
چون ندارد جان تو قندیلها
بهر بینش کردهای تاویلها
که غرض تسبیح ظاهر کی بود
دعوی دیدن خیال غی بود
بلک مر بیننده را دیدار آن
وقت عبرت میکند تسبیحخوان
پس چو از تسبیح یادت میدهد
آن دلالت همچو گفتن میبود
این بود تاویل اهل اعتزال
و آن آنکس کو ندارد نور حال
چون ز حس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
#مثنوی_معنوی
#دفترسوم
#حضرت_مولانا
دنیایی که مادرآن زندگی میکنیم یکی نیست ودرحقیقت دو گونه دنیاست.
مامعمولا تصورمیکنیم یک دنیا بیشتروجودندارد،وآن همین دنیایی است که جغرافیای آن رادرخارج میشناسیم واین یک گمان خطاست.
ماهمگی دریک جهان زندگی نمیکنیم بلکه به تعدادانسانهاجهان وجود دارد.ونبایدفریب جغرافیای جهان راخورد.
اصولا باید فرقی بین زنده بودن وزندگی کردن قایل شویم ما انسانهاهمه دریک جهان زنده ایم امادریک جهان زندگی نمی کنیم ماهرکدام دردنیایی که برای خود ساخته ایم زندگی میکنیم وهرکس برحسب اینکه چگونه دنیایی برای خودساخته است انسان دیگری است.
خورشیدوماه که طلوع وغروب می کنندخط زمانی را رسم می کنندکه برای همه انسانهایی که دراین جهان زندگی می کنندوحتی برای حیوانات ،سنگهاوجمادات یکسان است.
آیا این تنهازمانی است که برما میگذرد؟
ماهمه می دانیم که وقتی شادمانیم زمان بسیارزودمیگذردو وقتی غمگینیم زمان طولانی ترجلوه میکند.آنچه که ازقدیم ضرب المثل است این است که روزهای طولانی رابه سرچشمه میگیرد.ازاین نظرنبایدفریفته شدکه همه مایکسان عمرمیکنیم ووقتی بردونفر فرضابطورمساوی وازنظرفیزیکی ٧٠ سال میگذردنباید پنداشت که برآنهاواقعابه یک منوال عمرگذشته باشد.
عمری راکه برهرکدام ما می گذردنمیتوان فقط با واحدهای فیزیکی اندازه کرد.
دنیای هرکس برابربا ابعادزندگی اوست.
ماازاین به بعداین معادله رابرقرارمیکنیم:
"مرزدنیای هرکس تا آنجاست که وی تا آنجازندگی میکند".
دنیای بیرونی میتواندتنگترازدنیای شخص باشد،میتواندمعادل دنیای شخص باشدومیتواندوسیعترازآن باشد.وبسیارکسان هستندکه دنیاشان بسیار فراخترازدنیای محسوس است،دنیاهای بزرگتری دارندودرآنهازندگی میکنند.
بسته به نوع جهانهایی که انسانهادرآن زندگی میکنندزبانی راهم که برای بیان تعبیرات خودانتخاب می کنندمتفاوت خواهدبود.یعنی بیان هرشخص مبین جهان اواست.وباز نبایدگمان کردکه همه کسانی که به زبان فارسی صحبت می کنندیا انگلیسی همه همزبانند به قول مولانا:
ای بساهندو وترک همزبان
ای بسا دوترک چون بیگانگان
پس زبان همدمی خوددیگراست
همدلی ازهمزبانی برتراست
حقیقت این است که آنچه بنام تولدهای نویامرگ های اختیاری وپیش مرگ سرنوشت ،گفته شده همین پاگذاشتن ازجهانی به جهان دیگراست.
اگرجهان ماهمین جهان فیزیکی بودکه همه درآنیم دیکرتولددوم معنی نداشت یامرگ پیش ازمرگ بدن معنی نداشت .
مرگ خارجی مرگی است که براثرسرنوشت وحتم برماخواهدگذشت مرگی است که مارا ازاین جهان به جهان دیگری خواهدبرد اماماخودمان دراین جهان می توانیم اگرازدرجه رشدعقلی وروحی خاصی برخوردارباشیم به دست خودمان وبه اختیارخودبمیریم یازاده شویم.
#دکتر_سروش
#مثنوی
#مولانا
مامعمولا تصورمیکنیم یک دنیا بیشتروجودندارد،وآن همین دنیایی است که جغرافیای آن رادرخارج میشناسیم واین یک گمان خطاست.
ماهمگی دریک جهان زندگی نمیکنیم بلکه به تعدادانسانهاجهان وجود دارد.ونبایدفریب جغرافیای جهان راخورد.
اصولا باید فرقی بین زنده بودن وزندگی کردن قایل شویم ما انسانهاهمه دریک جهان زنده ایم امادریک جهان زندگی نمی کنیم ماهرکدام دردنیایی که برای خود ساخته ایم زندگی میکنیم وهرکس برحسب اینکه چگونه دنیایی برای خودساخته است انسان دیگری است.
خورشیدوماه که طلوع وغروب می کنندخط زمانی را رسم می کنندکه برای همه انسانهایی که دراین جهان زندگی می کنندوحتی برای حیوانات ،سنگهاوجمادات یکسان است.
آیا این تنهازمانی است که برما میگذرد؟
ماهمه می دانیم که وقتی شادمانیم زمان بسیارزودمیگذردو وقتی غمگینیم زمان طولانی ترجلوه میکند.آنچه که ازقدیم ضرب المثل است این است که روزهای طولانی رابه سرچشمه میگیرد.ازاین نظرنبایدفریفته شدکه همه مایکسان عمرمیکنیم ووقتی بردونفر فرضابطورمساوی وازنظرفیزیکی ٧٠ سال میگذردنباید پنداشت که برآنهاواقعابه یک منوال عمرگذشته باشد.
عمری راکه برهرکدام ما می گذردنمیتوان فقط با واحدهای فیزیکی اندازه کرد.
دنیای هرکس برابربا ابعادزندگی اوست.
ماازاین به بعداین معادله رابرقرارمیکنیم:
"مرزدنیای هرکس تا آنجاست که وی تا آنجازندگی میکند".
دنیای بیرونی میتواندتنگترازدنیای شخص باشد،میتواندمعادل دنیای شخص باشدومیتواندوسیعترازآن باشد.وبسیارکسان هستندکه دنیاشان بسیار فراخترازدنیای محسوس است،دنیاهای بزرگتری دارندودرآنهازندگی میکنند.
بسته به نوع جهانهایی که انسانهادرآن زندگی میکنندزبانی راهم که برای بیان تعبیرات خودانتخاب می کنندمتفاوت خواهدبود.یعنی بیان هرشخص مبین جهان اواست.وباز نبایدگمان کردکه همه کسانی که به زبان فارسی صحبت می کنندیا انگلیسی همه همزبانند به قول مولانا:
ای بساهندو وترک همزبان
ای بسا دوترک چون بیگانگان
پس زبان همدمی خوددیگراست
همدلی ازهمزبانی برتراست
حقیقت این است که آنچه بنام تولدهای نویامرگ های اختیاری وپیش مرگ سرنوشت ،گفته شده همین پاگذاشتن ازجهانی به جهان دیگراست.
اگرجهان ماهمین جهان فیزیکی بودکه همه درآنیم دیکرتولددوم معنی نداشت یامرگ پیش ازمرگ بدن معنی نداشت .
مرگ خارجی مرگی است که براثرسرنوشت وحتم برماخواهدگذشت مرگی است که مارا ازاین جهان به جهان دیگری خواهدبرد اماماخودمان دراین جهان می توانیم اگرازدرجه رشدعقلی وروحی خاصی برخوردارباشیم به دست خودمان وبه اختیارخودبمیریم یازاده شویم.
#دکتر_سروش
#مثنوی
#مولانا
" آینه ی دل صاف باید تا در او
وا شناسی صورت زشت از نکو"
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘انسان اگر دل خود را از ناخالصی ها صاف کند، قدرت تشخیص خوب و بد را خواهد یافت...
وا شناسی صورت زشت از نکو"
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘انسان اگر دل خود را از ناخالصی ها صاف کند، قدرت تشخیص خوب و بد را خواهد یافت...
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه که در وی عابث است
پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال
#مثنوی_مولانا دفتر دوم
📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمیداند
یک پشه هیچگاه متوجه نمیشود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمیتوانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند
عنکبوتی نه که در وی عابث است
پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال
#مثنوی_مولانا دفتر دوم
📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمیداند
یک پشه هیچگاه متوجه نمیشود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمیتوانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند
آدمی داند که خانه حادث است
عنکبوتی نه که در وی عابث است
پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال
#مثنوی_مولانا دفتر دوم
📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمیداند
یک پشه هیچگاه متوجه نمیشود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمیتوانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند
عنکبوتی نه که در وی عابث است
پشه کی داند که این باغ از کَی است
کو بهاران زاد و مرگش در دی است
کِرم کاندر چوب زاید سست حال
کَی بداند چوب را وقتِ نهال
#مثنوی_مولانا دفتر دوم
📘انسان میداند که یک خانه ساخته شده
است و سازنده دارد ولی عنکبوتی که
گوشه ای لانه کرده این حقیقت را
نمیداند
یک پشه هیچگاه متوجه نمیشود که یک
باغ چه زمانی پدید آمده زیرا او در بهار
متولد میشود و در دی ماه نیز میمیرد
کِرمی که داخل شاخه یک درخت سست
و ناتوان متولد میشود چه میداند که آن
درخت کی بصورت نهال کاشته شده
این ابیات بیانی است از اینکه موجودات
مادی و حسی نمیتوانند از دایره حواس
فراتر روند پشه و کرم و عنکبوت ،کنایه
از افرادی است که فقط به محسوسات
توجه دارند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رَقْص آنجا کُن که خود را بِشْکَنی
پَنبه را از ریشِ شَهْوت بَرکَنی
رَقْص و جَولان بر سَرِ میدان کُنند
رَقْص اَنْدَر خونِ خود مَردان کُنند
چون رَهَند از دستِ خود، دَستی زَنَند
چون جَهَند از نَقصِ خود، رَقصی کُنند
مُطرِبانْشانْ از دَرون دَف میزَنَند
بَحْرها در شورَشان کَف میزَنَند
تو نبینی لیکْ بَهْرِ گوشَشان
بَرگها بَر شاخها هم کَفزَنان
تو نبینی بَرگها را کَف زدن
گوشِ دل باید، نه این گوشِ بَدَن
#مثنوی_مولوی
پَنبه را از ریشِ شَهْوت بَرکَنی
رَقْص و جَولان بر سَرِ میدان کُنند
رَقْص اَنْدَر خونِ خود مَردان کُنند
چون رَهَند از دستِ خود، دَستی زَنَند
چون جَهَند از نَقصِ خود، رَقصی کُنند
مُطرِبانْشانْ از دَرون دَف میزَنَند
بَحْرها در شورَشان کَف میزَنَند
تو نبینی لیکْ بَهْرِ گوشَشان
بَرگها بَر شاخها هم کَفزَنان
تو نبینی بَرگها را کَف زدن
گوشِ دل باید، نه این گوشِ بَدَن
#مثنوی_مولوی
کر ، امل را دان که مرگ ما شنید
مرگ خود نشنید و ، نقل خود ندید
حرص ، نابیناست ، بیند مو به مو
عیب خلقان و بگوید کو به کو
عیب خود یک ذره چشم کور او
می نبیند ، گرچه هست او عیبجو
#مثنوی_مولانا دفتر سوم
📘ناشنوا همان آرزوهای دراز توست که خبر مرگ ما را میشنود اما خبر مرگ خودش را نمیشنود
انسان آزمند در واقع نابیناست زیرا دیده باطنی ندارد معایب مردم را میبیند و همه جا عنوان میکند ولی ذره ای از عیب خود را نمیبیند
مرگ خود نشنید و ، نقل خود ندید
حرص ، نابیناست ، بیند مو به مو
عیب خلقان و بگوید کو به کو
عیب خود یک ذره چشم کور او
می نبیند ، گرچه هست او عیبجو
#مثنوی_مولانا دفتر سوم
📘ناشنوا همان آرزوهای دراز توست که خبر مرگ ما را میشنود اما خبر مرگ خودش را نمیشنود
انسان آزمند در واقع نابیناست زیرا دیده باطنی ندارد معایب مردم را میبیند و همه جا عنوان میکند ولی ذره ای از عیب خود را نمیبیند
📖 داستان چهار مرغ فتنهجو
🦆 نمادحرص و آز
🦚 نماد خودپسندی و جاهطلبی
🐔 نماد شهوترانی
🐦⬛️ نماد آرزوهای دور و دراز
#مثنوی_مولانا
دفتر پنجم، بخش ۲
#داستانهایمثنوی
#داستانصوتی
#حکایت
#قصه
📖 داستان چهار مرغ فتنهجو
🦆 نمادحرص و آز
🦚 نماد خودپسندی و جاهطلبی
🐔 نماد شهوترانی
🐦⬛️ نماد آرزوهای دور و دراز
#مثنوی_مولانا
دفتر پنجم، بخش ۲
#داستانهایمثنوی
#داستانصوتی
#حکایت
#قصه
Telegram
attach 📎
آنچ معشوقست صورت نیست آن
خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچ محسوسست اگر معشوقه است
عاشقستی هر که او را این حس هست
چون وفا آن عشق افزون میکند
کی وفا صورت دگرگون میکند؟
#مثنوی . د دوم
خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچ محسوسست اگر معشوقه است
عاشقستی هر که او را این حس هست
چون وفا آن عشق افزون میکند
کی وفا صورت دگرگون میکند؟
#مثنوی . د دوم