This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمام منی کم نشو کم نیار
با این روزگار و غمش تا نکن
امیدم تویی از ته دل بخند…
نگاهت رو از گریه دریا نکن
به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق
که سینه ها سیه از روزگار دم سردست
غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماوردست
دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
هوشنگ ابتهاج
با این روزگار و غمش تا نکن
امیدم تویی از ته دل بخند…
نگاهت رو از گریه دریا نکن
به سوز دل نفسی آتشین بر آرای عشق
که سینه ها سیه از روزگار دم سردست
غم تو با دل من پنجه درفکند و رواست
که این دلیر به بازوی آن هماوردست
دلا منال و ببین هستی یگانه ی عشق
که آسمان و زمین با من و تو همدردست
هوشنگ ابتهاج
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
درباره عارف قزوینی و یاد استاد باستانی پاریزی
فیلمی تازهیاب با حضور هوشنگ ابتهاج، بیژن ترقی و باستانی پاریزی از سوی دوست دانشورم آقای سیدجواد میرهاشمی در اختیار بخارا قرار گرفت که در آن به بحث درباره شعر عارف قزوینی پرداخته میشود. به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت استاد باستانی (پنجم فروردین) و گرامیداشت یاد و خاطرۀ ایشان، این فیلم را تقدیم دوستداران میکنیم.
علی دهباشی
بخارا
فیلمی تازهیاب با حضور هوشنگ ابتهاج، بیژن ترقی و باستانی پاریزی از سوی دوست دانشورم آقای سیدجواد میرهاشمی در اختیار بخارا قرار گرفت که در آن به بحث درباره شعر عارف قزوینی پرداخته میشود. به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت استاد باستانی (پنجم فروردین) و گرامیداشت یاد و خاطرۀ ایشان، این فیلم را تقدیم دوستداران میکنیم.
علی دهباشی
بخارا
گل بیرخ یار خوش نباشد
بیباده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طوافِ بستان
بیلالهعذار خوش نباشد
رقصیدن سرو و حالت گُل
بیصوت هَزار خوش نباشد
با یارِ شکرلبِ گلاندام
بیبوس و کنار خوش نباشد
هر نقش که دستِ عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد
جان نقدِ محقّر است حافظ
از بهرِ نثار خوش نباشد.
#حافظ
حافظ بهسعی سایه
تصحیح: هوشنگ ابتهاج
نشر کارنامه، ۱۳۷۳
غزل ۱۵۶
نگاره: بانویی در حال نواختن تنبک، نقّاش: ناشناس، کم و بیش ۱۲۲۸ خورشیدی، آبرنگ گواش طلا بر روی کاغذ.
بیباده بهار خوش نباشد
طرف چمن و طوافِ بستان
بیلالهعذار خوش نباشد
رقصیدن سرو و حالت گُل
بیصوت هَزار خوش نباشد
با یارِ شکرلبِ گلاندام
بیبوس و کنار خوش نباشد
هر نقش که دستِ عقل بندد
جز نقش نگار خوش نباشد
جان نقدِ محقّر است حافظ
از بهرِ نثار خوش نباشد.
#حافظ
حافظ بهسعی سایه
تصحیح: هوشنگ ابتهاج
نشر کارنامه، ۱۳۷۳
غزل ۱۵۶
نگاره: بانویی در حال نواختن تنبک، نقّاش: ناشناس، کم و بیش ۱۲۲۸ خورشیدی، آبرنگ گواش طلا بر روی کاغذ.
Havaye Zemzemehayat
Homayoun Shajarian
دل آدم می شکنه وقتی همایون می گه
هوای کوی تو دارم نمیگذارندم...
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که میگسارندم
غم شکسته دلانم که میگسارندم...
هوشنگ ابتهاج
هوای کوی تو دارم نمیگذارندم...
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
چه باک اگر به دل بی غمان نبردم راه
غم شکسته دلانم که میگسارندم
غم شکسته دلانم که میگسارندم...
هوشنگ ابتهاج
آتش
همایون شجریان ، هوشنگ ابتهاج
همایون شجریان
سایه
حافظ
زندگی چیست؟
عشق ورزیدن ،
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است
آنکه عشق میورزد،
دل و جانش به عشق میارزد..!
هوشنگ_ابتهاج
سایه
حافظ
زندگی چیست؟
عشق ورزیدن ،
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است
آنکه عشق میورزد،
دل و جانش به عشق میارزد..!
هوشنگ_ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف شرم و شوق
آواز:همایون شجریان
همنوازان: گروه حصار
آهنگساز: علی قمصری
شعر: هوشنگ ابتهاج
آواز:همایون شجریان
همنوازان: گروه حصار
آهنگساز: علی قمصری
شعر: هوشنگ ابتهاج
( زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران ) شاعرغزلسرا و ترانه سرا
حسین منزوی که بیشتر به عنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم می سرود.
وی در خانوادهای فرهنگی زاده شد و به آذری شعر می گفت. حسین در زادگاه خود دوران دبستان و دبیرستان را سپری کرد و پس از گرفتن دیپلم از دبیرستان صدرجهان زنجان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد.
نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههایی چون کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را به عهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال ۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری به نام غزل است.
حسین منزوی دستی هم در ترانهسرایی داشت، منزوی در ترانههایش هم به مانند اشعارش نگاه و توجه اصلیاش به عشق است و به قول خودش عشق هویت اصلی آثارش است.
پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجلهٔ سروش نیز با این مجله و به عنوان مسئول صفحهٔ شعر همکاری داشت. در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.
مهمترین منبع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی (یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر) با اوست. در این کتاب، خود شاعر بهتفصیل دربارهٔ خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و... سخن گفتهاست.
در کتابی با نام از ترانه و تندر به اهتمام مهدی فیروزیان (انتشارات سخن، ۱۳۹۰) نیز مقالاتی دربارهٔ این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی دربارهٔ منزوی میگوید: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهندهٔ این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد.»
حسین منزوی در ۵۸ سالگی درگذشت.
حسین منزوی که بیشتر به عنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم می سرود.
وی در خانوادهای فرهنگی زاده شد و به آذری شعر می گفت. حسین در زادگاه خود دوران دبستان و دبیرستان را سپری کرد و پس از گرفتن دیپلم از دبیرستان صدرجهان زنجان، در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. سپس این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد اما این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی خود را بگیرد.
نخستین دفتر شعرش حنجره زخمی تغزل در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. وی در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههایی چون کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را به عهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد، عمر این ازدواج چندان طولانی نبود و در سال ۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج دختری به نام غزل است.
حسین منزوی دستی هم در ترانهسرایی داشت، منزوی در ترانههایش هم به مانند اشعارش نگاه و توجه اصلیاش به عشق است و به قول خودش عشق هویت اصلی آثارش است.
پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجلهٔ سروش نیز با این مجله و به عنوان مسئول صفحهٔ شعر همکاری داشت. در سالهای پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.
مهمترین منبع موجود دربارهٔ زندگی حسین منزوی کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی (یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر) با اوست. در این کتاب، خود شاعر بهتفصیل دربارهٔ خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و... سخن گفتهاست.
در کتابی با نام از ترانه و تندر به اهتمام مهدی فیروزیان (انتشارات سخن، ۱۳۹۰) نیز مقالاتی دربارهٔ این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی دربارهٔ منزوی میگوید: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهندهٔ این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد.»
حسین منزوی در ۵۸ سالگی درگذشت.
۱۶ اردیبهشت سالروز درگذشت حسین منزوی
(زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران) شاعرغزلسرا و ترانهسرا
او که بیشتر بهعنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم میسرود و نیز به آذری هم شعر میگفت. در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد؛ اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد و این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی بگیرد.
نخستین دفتر شعرش "حنجره زخمی" در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد بهچاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیوتلویزیون شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههای کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را بهعهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او ترانهسرا هم بود و در ترانههایش نیز به مانند اشعارش عاشقانه میسرود و بهقول خودش "عشق هویت اصلی آثارش است".
وی پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجله سروش، به عنوان مسئول صفحه شعر همکاری داشت.
مهمترین منبع موجود درباره زندگی او کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی "یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر" با اوست. او در این کتاب، به تفصیل درباره خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و... سخن گفتهاست.
در کتابی با نام "از ترانه و تندر" به اهتمام مهدی فیروزیان "انتشارات سخن ۱۳۹۰" نیز مقالاتی درباره این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی درباره منزوی گفته است: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهنده این راه منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد.»
(زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان -- درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران) شاعرغزلسرا و ترانهسرا
او که بیشتر بهعنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم میسرود و نیز به آذری هم شعر میگفت. در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد؛ اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد و این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی بگیرد.
نخستین دفتر شعرش "حنجره زخمی" در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد بهچاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد. سپس وارد رادیوتلویزیون شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد. در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههای کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را بهعهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او ترانهسرا هم بود و در ترانههایش نیز به مانند اشعارش عاشقانه میسرود و بهقول خودش "عشق هویت اصلی آثارش است".
وی پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجله سروش، به عنوان مسئول صفحه شعر همکاری داشت.
مهمترین منبع موجود درباره زندگی او کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی "یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر" با اوست. او در این کتاب، به تفصیل درباره خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و... سخن گفتهاست.
در کتابی با نام "از ترانه و تندر" به اهتمام مهدی فیروزیان "انتشارات سخن ۱۳۹۰" نیز مقالاتی درباره این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی درباره منزوی گفته است: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهنده این راه منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد.»
کانال تلگرامیsmsu43@
مژکان شجریان - ارغوان
ارغوان
مژگان شجریان
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد2
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
ارغوان
تو برافراشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان
شاعر هوشنگ ابتهاج
مژگان شجریان
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد2
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
ارغوان
این چه راز ی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید ؟
ارغوان
تو برافراشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان
شاعر هوشنگ ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد محمدرضا شجریان
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
هوشنگ ابتهاج
درین سرای بی کسی، کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
هوشنگ ابتهاج