This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حافظ
و
#استاد_ناظری
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
و
#استاد_ناظری
تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است
گفتم کنایتی و مکرر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
*#دمی_با_خیام
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
نصرانی را گفتند اسلام بیاور، گفت اگر اسلام آن است که بایزید( بسطامی) است، نتوانم و اگر این است که شمایید، نخواهم!
" تذکرهالاولیاء - عطار "
" تذکرهالاولیاء - عطار "
سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد
میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد
به جان رسید فلک از دعا و ناله من
فلک دهان خود اندر ره دعا بگشاد
#مولانا
میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد
به جان رسید فلک از دعا و ناله من
فلک دهان خود اندر ره دعا بگشاد
#مولانا
غذا همين نان و آبى نيست كه مى خوريم بلكه غذا ، هر آن چيزى است كه بوسيله حواس و قواى ادراكى ما جذب وجودمان مى شود.
بنابراين هر كس با چشم و گوش و نيّت و زبانش براى خود غذا فراهم مى كند و از آنجا كه در تأثير غذا بر جسم و روح ، هيچ ترديدى نيست ، پاك خواران ، پاكْ رفتار مى شوند. و پليد خواران ، پليد رفتار.
زيرا صادرات هر كس مطابق با واردات اوست.
مولانا با زبان تمثيلى و استعارى مى فرمايد:
كَه (كاه) نبايد خورد و جو همچون خران
آهُوانه در خُتَن چون ارغوان
معده را خو كُن بِدان ريحان و گُل
تا بيابى حكمت و قوت رُسُل
قسمتى از سخنان
#استاد_كريم_زمانى
بنابراين هر كس با چشم و گوش و نيّت و زبانش براى خود غذا فراهم مى كند و از آنجا كه در تأثير غذا بر جسم و روح ، هيچ ترديدى نيست ، پاك خواران ، پاكْ رفتار مى شوند. و پليد خواران ، پليد رفتار.
زيرا صادرات هر كس مطابق با واردات اوست.
مولانا با زبان تمثيلى و استعارى مى فرمايد:
كَه (كاه) نبايد خورد و جو همچون خران
آهُوانه در خُتَن چون ارغوان
معده را خو كُن بِدان ريحان و گُل
تا بيابى حكمت و قوت رُسُل
قسمتى از سخنان
#استاد_كريم_زمانى
خانه به خانه ، دَر به دَر ، در پی تو دویدهام
شانه به شانه ، سَر به سَر ، بارِ تو را کشیدهام
حیله به حیله ، فَن به فَن ، داغ نهادهای به دل
سینه به سینه ، دل به دل ، مهر تو برگزیدهام
سایه به سایه ، بَر به بَر ، با تو و رفتهای ز بَر
هفته به هفته ، مَه به مَه ، روی مَهَت ندیدهام
شادی دل ! به دل درآ ، طارقِ خود رها چرا ؟
خیز و بیا و ناز کن ؛ ناز تو را خریدهام ...
طارق_خراسانی
شانه به شانه ، سَر به سَر ، بارِ تو را کشیدهام
حیله به حیله ، فَن به فَن ، داغ نهادهای به دل
سینه به سینه ، دل به دل ، مهر تو برگزیدهام
سایه به سایه ، بَر به بَر ، با تو و رفتهای ز بَر
هفته به هفته ، مَه به مَه ، روی مَهَت ندیدهام
شادی دل ! به دل درآ ، طارقِ خود رها چرا ؟
خیز و بیا و ناز کن ؛ ناز تو را خریدهام ...
طارق_خراسانی
اندیشیدن به تو زیباست و امیدبخش
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانهها را میخواند
امّا امید برایم بس نیست
دیگر نمیخواهم گوش دهم
میخواهم خود نغمه سر دهم.
#ناظم_حکمت
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانهها را میخواند
امّا امید برایم بس نیست
دیگر نمیخواهم گوش دهم
میخواهم خود نغمه سر دهم.
#ناظم_حکمت
کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر، ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده، کمر بستهایم، تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیدهٔ من
چنان که گوشهٔ دامن به خون نیالایی
نه مرد عشق تو بودم ازین طریق، که عقل
درآمده است به سر، با وجود دانایی
درم گشای، که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید؟ ار تو نگشایی
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد، که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی! سعادت، اگر زان چه روی بنمایی!
#عراقی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
ز بس که داد قلم شرح سرنوشت فراق
ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی
مرا تو عمر عزیزی و رفتهای ز برم
چو خوش بود اگر، ای عمر رفته بازآیی
زبان گشاده، کمر بستهایم، تا چو قلم
به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی
به احتیاط گذر بر سواد دیدهٔ من
چنان که گوشهٔ دامن به خون نیالایی
نه مرد عشق تو بودم ازین طریق، که عقل
درآمده است به سر، با وجود دانایی
درم گشای، که امید بستهام در تو
در امید که بگشاید؟ ار تو نگشایی
به آفتاب خطاب تو خواستم کردن
دلم نداد، که هست آفتاب هر جایی
سعادت دو جهان است دیدن رویت
زهی! سعادت، اگر زان چه روی بنمایی!
#عراقی
علما و عبّاد در جهان بسیارند ؛
تو را آن باید که ، روز به شب آری چنانکه حق پسندد
و شب به روز رسانی چنانکه حق پسندد.
ابوالحسن خرقانی
تو را آن باید که ، روز به شب آری چنانکه حق پسندد
و شب به روز رسانی چنانکه حق پسندد.
ابوالحسن خرقانی
محمدرضا شجریان
@katibehchannel
سمنبویان
محمدرضا شجریان
تار : حسین علیزاده
کمانچه : کیهان کلهر
تنبک : همایون شجریان
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر، آنان که در تدبیر درمانند درمانند
حافظ
.
محمدرضا شجریان
تار : حسین علیزاده
کمانچه : کیهان کلهر
تنبک : همایون شجریان
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر، آنان که در تدبیر درمانند درمانند
حافظ
.
سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراکِ جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلفِ عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشهگیران را چو دَریابند دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعلِ رمّانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر، آنان که در تدبیر درمانند درمانند
چو منصور از مراد، آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه، حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت، چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربندِ درمانند درمانند
حافظ
پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراکِ جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلفِ عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشهگیران را چو دَریابند دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعلِ رمّانی چو میخندند میبارند
ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر، آنان که در تدبیر درمانند درمانند
چو منصور از مراد، آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه، حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت، چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربندِ درمانند درمانند
حافظ
مطرب، چو بر سماع تو کردیم گوش را
راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را
ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن
نقل حضور صوفی پشمینهپوش را
جامی بیار، ساقی، از آن بادههای خام
وز عکس او بسوز من نیمجوش را
بر لوح دل نقوش پریشان کشیدهایم
جامی بده، که محو کنیم این نقوش را
ما را به می بشوی، چنان کز صفای ما
غیرت بود مشایخ طاعتفروش را
بر ما ملامت دگران از کدورتست
صافی ملامتی نکند دردنوش را
با مدعی بگوی که: ما را مگوی وعظ
کاگندهایم سمع نصیحتنیوش را
ای باد صبح، نیک خراشیده خاطریم
لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
گرمی کند به خلوت ما آن پری گذر
بگذار تا گذار نباشد سروش را
شد نوش ما چو زهر ز هجران او، ولی
زهر آن چنان خوریم به یادش که نوش را
ای اوحدی، بگوی سخن، تا بداندت
دشمن، که بیبصر نشناسد خموش را
#اوحدی
راهی بزن، که ره بزند عقل و هوش را
ابریشمی بساز و ازین حلقه پنبه کن
نقل حضور صوفی پشمینهپوش را
جامی بیار، ساقی، از آن بادههای خام
وز عکس او بسوز من نیمجوش را
بر لوح دل نقوش پریشان کشیدهایم
جامی بده، که محو کنیم این نقوش را
ما را به می بشوی، چنان کز صفای ما
غیرت بود مشایخ طاعتفروش را
بر ما ملامت دگران از کدورتست
صافی ملامتی نکند دردنوش را
با مدعی بگوی که: ما را مگوی وعظ
کاگندهایم سمع نصیحتنیوش را
ای باد صبح، نیک خراشیده خاطریم
لطفی بکن، به دوست رسان این خروش را
گرمی کند به خلوت ما آن پری گذر
بگذار تا گذار نباشد سروش را
شد نوش ما چو زهر ز هجران او، ولی
زهر آن چنان خوریم به یادش که نوش را
ای اوحدی، بگوی سخن، تا بداندت
دشمن، که بیبصر نشناسد خموش را
#اوحدی