از صد نسيم گلشن
فردوس خوشتر است
بادی که می وزد
زگلستان صبحگاه
در خلد هر چه نسيه
تو را وعده داده اند
نقد است اين دم
آنهمه برخوان صبحگاه
#عراقی
فردوس خوشتر است
بادی که می وزد
زگلستان صبحگاه
در خلد هر چه نسيه
تو را وعده داده اند
نقد است اين دم
آنهمه برخوان صبحگاه
#عراقی
یکلحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یک دم وصال ان مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان که نگنجد کسی در آن
یک بار خلوت خوش جانانم آرزوست
من رفته از میانه و او در کنار من
با آن نگار عیش بدین سانم آرزوست
#عراقی
یک دم وصال ان مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان که نگنجد کسی در آن
یک بار خلوت خوش جانانم آرزوست
من رفته از میانه و او در کنار من
با آن نگار عیش بدین سانم آرزوست
#عراقی
درکوی خرابات ، کسی را چه نیاز است
هشیاری و مستیش ؛ همه عین نماز است
اسرار خرابات ، بجز مست نداند
هشیار چه داند ، که در این کوی چه راز است ؟
خواهی که درون حرم عشق ، خرامی ؟
در میکده بنشین ، که ره کعبه دراز است
از میکده ها ناله ی جانسوز ؛ برآمد
در زمزمه ی عشق ، ندانم که چه ساز است !.
#عراقی
هشیاری و مستیش ؛ همه عین نماز است
اسرار خرابات ، بجز مست نداند
هشیار چه داند ، که در این کوی چه راز است ؟
خواهی که درون حرم عشق ، خرامی ؟
در میکده بنشین ، که ره کعبه دراز است
از میکده ها ناله ی جانسوز ؛ برآمد
در زمزمه ی عشق ، ندانم که چه ساز است !.
#عراقی
ای رندِ قلندرکیش ،
مِی نوش ، ز کس مندیش ،
انگار ، همه کم ، بیش ،
زیرا که دلِ درویش ،
مرهم ننهد بر ریش ،
#از_غایت_حیرانی ،
در دیر شو و بنشین ،
با خوشپسری شیرین ،
شِکَّر ز لبش میچین ،
تا چند ز کفر و دین؟ ،
در زلف و رخِ او بین ،
#گبری_و_مسلمانی ،
گفتم که : مگر جَستم ،
وز دامِ بلا ، رَستم ،
دل در پسری بستم ،
کز یادِ لبش ، مستم ،
چون رفت دل از دستم ،
#چه_سود_پشیمانی؟ ،
ساقی ، مِیِ مهرانگیز ،
در ساغرِ جانم ریز ،
چون مست شَوَم برخیز ،
زان طرهٔ شورانگیز ،
در گردنِ من آویز ،
#صد_گونه_پریشانی ،
ای ماهِ صبا بگذر ،
پیشِ درِ آن دلبر ،
گو : ای دلِ غمپرور ،
چون نیستی اندرخور ،
بنشین تو و ، مِی میخور ،
#خود_را_به_چه_رنجانی؟ ،
با این همه هم ، میکوش ،
زهر از کفِ او مینوش ،
چون حلقهٔ او در گوش ،
کردی ، ز غمش مخروش ،
چون پخته نِهای ، میجوش ،
#از_خامی_و_نادانی ،
در میکده ، چون او باش ،
میخواره شو و قلّاش ،
مِی میخور و خوش میباش ،
مخروش و دلم مخراش ،
جان ، همچو عراقی پاش ،
#گر_طالب_جانانی ،
#عراقی
مِی نوش ، ز کس مندیش ،
انگار ، همه کم ، بیش ،
زیرا که دلِ درویش ،
مرهم ننهد بر ریش ،
#از_غایت_حیرانی ،
در دیر شو و بنشین ،
با خوشپسری شیرین ،
شِکَّر ز لبش میچین ،
تا چند ز کفر و دین؟ ،
در زلف و رخِ او بین ،
#گبری_و_مسلمانی ،
گفتم که : مگر جَستم ،
وز دامِ بلا ، رَستم ،
دل در پسری بستم ،
کز یادِ لبش ، مستم ،
چون رفت دل از دستم ،
#چه_سود_پشیمانی؟ ،
ساقی ، مِیِ مهرانگیز ،
در ساغرِ جانم ریز ،
چون مست شَوَم برخیز ،
زان طرهٔ شورانگیز ،
در گردنِ من آویز ،
#صد_گونه_پریشانی ،
ای ماهِ صبا بگذر ،
پیشِ درِ آن دلبر ،
گو : ای دلِ غمپرور ،
چون نیستی اندرخور ،
بنشین تو و ، مِی میخور ،
#خود_را_به_چه_رنجانی؟ ،
با این همه هم ، میکوش ،
زهر از کفِ او مینوش ،
چون حلقهٔ او در گوش ،
کردی ، ز غمش مخروش ،
چون پخته نِهای ، میجوش ،
#از_خامی_و_نادانی ،
در میکده ، چون او باش ،
میخواره شو و قلّاش ،
مِی میخور و خوش میباش ،
مخروش و دلم مخراش ،
جان ، همچو عراقی پاش ،
#گر_طالب_جانانی ،
#عراقی
آفتابی در هزاران آبگینه تافته
پس به رنگ هر یکی تابی عیان انداخته
جمله نور است لیکن رنگهای مختلف
اختلافی در میان این و آن انداخته
حضرت #عراقی
وقتی خدا دست به قلم میشه ....
پس به رنگ هر یکی تابی عیان انداخته
جمله نور است لیکن رنگهای مختلف
اختلافی در میان این و آن انداخته
حضرت #عراقی
وقتی خدا دست به قلم میشه ....
دل در گرهِ زلف تو بستیم دگربار
وز هر دو جهان ، مهر گسستیم دگربار
جام دو جهان پر ز مِیِ عشق تو دیدیم ؛
خوردیم می و جام شکستیم دگربار ...
#عراقی
وز هر دو جهان ، مهر گسستیم دگربار
جام دو جهان پر ز مِیِ عشق تو دیدیم ؛
خوردیم می و جام شکستیم دگربار ...
#عراقی
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل که دلدارش تو گردی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی
همه شادی و عشرت باشد ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید ز کس آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی
#عراقی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل که دلدارش تو گردی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی
همه شادی و عشرت باشد ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید ز کس آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی
#عراقی