معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.3K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نو ز کجا می‌رسد کهنه کجا می‌رود

گر نه ورای نظر، عالم بی‌منتهاست؟

غزلیات مولانای جان
به سبب افکار، و انبوه افکارِ عظیمی در درونت،که به انباشته شدن ادامه می دهند، و یک دیوارچین می سازند
باید به #ورای_افکارتان بروید.

و در مشاهده گری فقط افکار را تماشا می کنی، بدون قضاوت کردن،
بدون سرزنش کردن،
و بدون تحسین کردن آنها،
توکاملا جدا از آنهایی، فقط روند گذر افکار را برپرده ذهن تماشا می کنی.

همزمان با قوی تر شدن تماشاگری،
در وجودت افکار کمتر می شوند،
به همان نسبت اگر تماشاگر ده درصد وجودت است. آن وقت نوددرصد انرژی ات را در افکار تلف میشود
اگر تماشاگر نود درصد شود آنگاه فقط ده درصد انرژی در افکار مصرف میشود. 
لحظه ای که صد درصد  تماشاگر شوی ذهن خالی میگردد.
تمام این روند #مراقبه نام دارد.

همچنانکه از لایه ی افکار گذر میکنی به دومین لایه درونی برخورد میکنی. 
لایه عواطف یا حوزه ی دل، که لطیف تر است. 
ولی تا این زمان تماشاگر تو حتی قادر است که احساسات وعواطف و حالات تو را نیز تماشا کند. 
هرچقدر هم که ظریف ولطیف باشند.

همین روش به همان ترتیبی که درمورد افکار عمل کرده بود عمل خواهد کرد:
به زودی احساسات وعواطف وحالات عاطفی از بین خواهند رفت. 
تو باید به ورای ذهن و دل بروی. 
اینک سکوتی تمام وجوددارد. 
هیچ چیز درحرکت نیست.
این وجودت است
این توهستی.
حقیقت ، چشیدن همین وجود است

#اشو
در کار زمانه هر که بیکارتر است
از عاقبت کار خبردارتر است

از باده ی غفلت از غم دهر ، حزین
هشیارتر است هرکه سرشارتر است

«حزین لاهیجی»
گفت حق: اندر سفر هرجا روی
باید  اول  طالب  مردی  شوی


حق تعالی فرموده است: در سیر و سیاحت به هرجا که میروی باید اوّل خواهان مردی ربّانی شوی. چنانکه حضرت موسی(ع) نیز از همراهی و ارشاد چنین انسانی بی نیاز نبود.

قصدِ گنجی کن که این سود و زیان
در  تَبَع  آید  تو  آن  را  فرع دان


تو باید در جستجوی گنج حقیقی باشی، زیرا سود و زیان فرع بر آن است و به دنبال
آن می آید.

هر که کارَد، قصدِ گندم باشدش
کاه  خود  اندر  تَبَع  می آیدش


به عنوان مثال، هرکس که زراعت کند، مسلّماً مقصودش اینست که گندم درو کند. ولی کاه خود به خود همراه گندم حاصل می شود.

کَه به کاری  بر نیاید  گندمی
مَرد می جُو، مرد می جُو، مردمی


مثال دیگر، اگر کاه بکاری، مسلّماً گندم به دست نخواهی آورد. پس خواهان یافتن مرد حقّ باش، مرد حق، مرد حقّ را بطلب.

قصدِ كعبه کُن چو وقتِ حَج بُوَد
چون که رفتی، مکّه هم دیده شود


وقتی که موسم حجّ می رسد، تو قصد زیارت کعبه کن، وقتی که تو به قصد زیارت کعبه بروی، خود به خود مکّه را نیز می بینی.

کعبه» کنایه از جوهر است و «مکه» کنایه ازعرض

قصد، در معراج، دیدِ دوست بود
در  تَبَع، عرش و ملایک هم  نمود


به عنوان مثال، مقصود اصلی پیامبر (ص) در معراج مشاهده جمال حق بود، ولی به دنبال آن عرش و فرشتگان نیز به او نشان داده شدند.

شرح مثنوی
ترکیب عناصر ار نگشتی کم و کاست
صورت بستی که طبع صورتگر ماست

بفزود و بکاست تا بدانی ره راست
کاین عالم را مصور کامرواست

«باباافضل کاشانی»
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۵ ( #قسمت_اول ) ۱ چو ، خورشید ، گشت از جهان ناپدید ، شبِ تیره ، بر روز ، دامن کشید ، ۲ تهمتن بیامد به نزدیکِ شاه ، میان ، بستهٔ رزم و ،، دل ، کینه‌خواه ، ۳ که دستور باشد مرا…
داستان رستم و سهراب
#کشتن_رستم_ژنده‌رزم_را
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۵
( #قسمت_دوم )




۱۷

همه ، یک به یک ،،، خواندند آفرین ،

بِدان بُرز و بالا و تیغ و نگین ،

۱۸

همی بود رستم بدانجا ، ز دور ،

نشسته ،،، نگه کرد مردانِ تور ،

۱۹

به شایسته‌کاری ، برون رفت ، ژند ،

گَوی دید ، بَرسانِ سروِ بلند ،

۲۰

بِدان لشکر اندر ، چُنو کس نبود

بَرِ رستم آمد ، بپرسید زود ،

۲۱

چه مردی بدو گفت؟ : ، با من بگوی ،

سویِ روشنی آی و ، بِنْمای روی ،

۲۲

تهمتن ، یکی مشت بر گردنش ،

بزد سخت و ،،، برشد روان ، از تنش ،

۲۳

بِدان جایگه ، خشک شد ژنده‌رزم ،

سر آمد بر او ، روزِ پیکار و بزم ،

۲۴

بدانگه ، که سهراب ، آهنگِ جنگ ،

نمود و ،،، گَهِ رفتن ، آمدش تنگ ،

۲۵

همی خواند پس مادرش ، ژنده‌رزم ،

که او ، دیده بود پهلوان ، گاهِ بزم ،

۲۶

بُد او ، پورِ شاهِ سمنگان‌زمین ،

همان ،، خالِ سهرابِ باآفرین ،

#خال = برادرِ مادر - دایی

۲۷

بِدو گفت : کای گُردِ روشن‌روان ،

فرستمت ، همراهِ این نوجوان ،

۲۸

که چون ،،، نامور ، سویِ ایران رسد ،

به نزدیکِ شاهِ دلیران ، رسد ،

۲۹

چو ، تنگ اندر آمد سپه ، روزِ کین ،

پدر را ، نمائی به پورِ گُزین ،

۳۰

زمانی همی بود سهراب ،،، دیر ،

نیامد به نزدیکِ او ، ژنده‌شیر ،

۳۱

نگه کرد سهراب تا ، ژنده‌رزم ،

کجا شد؟ ، که جایَش تهی شد ز بزم؟ ،

۳۲

بیامد یکی ، دید او را ، نگون ،

فتاده ،،، شده جانش از تن بُرون ،



بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّین‌سپر »

بخش ۱۴ : « چو خورشید ، آن چادرِ قیرگون »




ادامه دارد 👇👇👇
حقیقت آیینه ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست، هر کس تکه ای از آن را برداشت، خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست.
حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود.

#فيه_مافيه
#مولانا
ملکِ غم تو هر دو جهان بیش ارزد
دردِ تو شفاء جاودان بیش ارزد

من خاکِ دَرِ توام، که خاکِ درِ تو
یک ذره به صد هزار جان بیش ارزد

«عطار
دکتر #افشین_یداللهی (زادهٔ ۲۱ دی ۱۳۴۷ در اصفهان – درگذشتهٔ ۲۵ اسفند ۱۳۹۵) ترانه‌سرا و پزشک متخصص اعصاب و روان اهل ایران بود.
دکتر یداللهی چندین سال بود که اداره انجمنی به نام خانه ترانه را برعهده داشت. خانه ترانه با همکاری ترانه‌سرایان مطرح همان روزها در سال ۱۳۸۰ فعالیت خود را آغاز کرد . این جلسات به خواندن ترانه، نقد ترانه و جلسات کارگاهی اختصاص می‌یافت. جلسات خانه ترانه بعد از مدتی برگزاری در خانه‌های اعضایش، به فرهنگسرای قانون و پس از آن به فرهنگسرای شفق و فرهنگسرای ارسباران انتقال یافت.

وی با خواننده های مطرحی چون احسان خواجه‌امیری،سالار عقیلی،همایون شجریان،علیرضا قربانی و … همکاری داشته است.
دکتر افشین یداللهی بامداد چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ در مسیر بازگشت از هشتگرد به سمت تهران در سانحه رانندگی به همراه همسرش، در حالی که تنها دو ماه از ازدواجشان می‌گذشت، درگذشت.وی روز جمعه ۲۷ اسفند ۱۳۹۵ در قطعه هنرمندان بهشت به خاک سپرده شد.

از دکتر افشین یداللهی پنج مجموعه شعر به نام‌های «روزشمار یک عشق»، «امشب کنار غزل‌های من بخواب»، «جنون منطقی»، «حرف‌هایی که باید می‌گفتم و… تو باید می‌شنیدی» و «مشتری میکده‌ای بسته» به جا مانده‌است.
معرفی عارفان
‍ دکتر #افشین_یداللهی (زادهٔ ۲۱ دی ۱۳۴۷ در اصفهان – درگذشتهٔ ۲۵ اسفند ۱۳۹۵) ترانه‌سرا و پزشک متخصص اعصاب و روان اهل ایران بود. دکتر یداللهی چندین سال بود که اداره انجمنی به نام خانه ترانه را برعهده داشت. خانه ترانه با همکاری ترانه‌سرایان مطرح همان روزها در…
‍ 〇🍂
🍂

🎼●آهنگ: «چه کردی»

🎙●خواننده: #امین_بانی | #فرناز_ملکی

○●ترانه‌: #افشین_یداللهی | ○●آهنگ: #امیر_توسلی

○●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی


تو با قلب ویرانه‌ی من چه کردی؟
ببین عشقِ دیوانه‌ی من چه کردی!
در ابریشم عادت آسوده بودم،
تو با بال پروانه‌ی من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفرکرده با خانه‌ی من چه کردی؟
جهان من از گریه‌ات خیس باران،
تو با سقف کاشانه‌ی من چه کردی؟

With ruined heart of me,
What did you do?
O look!
The crazy love of me,
What did you do?
Comfortable at silk of hobby, me
With wing of my butterfly,
What did you do?
Tired, made me
Then yourself went, tired
You, the traveled!
With my home
What did you do?
Out of your tear drops
Weted, world of me
With my roof of home
What did you do...?
🍂
🍂

🎼○آهنگ: «آغوش خالی»


🎙●آواز: #همایون_شجریان

○●ترانه: افشین یداللهی | ○●آهنگ: فردین خلعتبری
بزن دف را که من امشب خراب یاد دلدارم
پرُ از عشقم ولبریزم تُهی از عقل و پندارم

بزن مطرب بزن تا من ببارم عشق از چشمم
خرابم ، این سبک سر را کدامین شانه بگذارم .؟

دعاکن مستی ام امشب بماند تا سحر بامن
چوهوش آید سرم بینم درآغوش که بیدارم..؟

صدای زیر و بم های دف ات دیوانه ام کرده
چنان مدهوش و شیدایم که جز این حال ، بیزارم

تنم اینجا منم آنجا به دنبال تو میگردد
به جام مستی ات سوگند مست ار عطر دیدارم

بزن مطرب بزن ، جامی دگر را سرکشم شاید ؟
خراب.آباد او گردم بفهمد زخمها دارم

کسی جز او نمی رقصد میان موی رگهایم
بفهمم با تمام مستی ام هشیار هشیارم

#قاسم_پیرنظر "سلیم
#از_مولانا_نیست
#این_شعر_در_فضای_مجازی_به_نام_مولانا_منتشر_شده
«تو نه بدنت را خلق کردی و نه قادر به کنترلِ عملکرد بدنت هستی.
یک آگاهیِ بزرگ‌تر از ذهنِ انسان کارها را پیش می‌برد.
این همان آگاهی و شعوری است که تمام طبیعت را پایدار نگه داشته.»

اکهارت تله
گر كِشد خصم به زور
از كفِ من دامنِ دوست

چه كند با كِششِ دل
كه ميان من و اوست...؟


#اهلی شیرازی
هر بار که به قضاوت دیگران می نشینم
در حال آشکار ساختن بخش های شفا نیافته‌ی خویشتن هستم!

نیچه
#رخشندهٔ_اعتصامی 
معروف به #پروین_اعتصامی
 (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز – درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ درتهران) شاعر ایرانی است که به عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» از او یاد شده‌است. پروین از کودکی فارسی،انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی تحت نظر پدرش و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر خود بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف استعدادها، و ذوق و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. او در بیست و هشت سالگی ازدواج کرد اما به دلیل اختلاف فکری با همسرش، پس از چندی از او جدا شد. پروین بعد از جدایی، برای مدتی در کتاب‌خانهٔ دانشسرای عالی، به شغل کتابداری به کار مشغول بود. پروین پیش از چاپ دومین نوبت از دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه در سن سی و پنج سالگی در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه، در آرامگاه خانوادگی‌اش، به خاک سپرده شد.
#هوشنگ_گلشیری (زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ در اصفهان – درگذشتهٔ ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ در تهران) نویسندهٔ معاصرایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. مورّخان ادبی وی را از تأثیرگذارترین داستان‌نویسان معاصر زبان فارسی دانسته‌اند

او با نگارش رمان کوتاه شازده احتجاب در اواخر دههٔ چهل خورشیدی به شهرت فراوانی رسید. این کتاب را یکی از قوی‌ترین داستان‌های ایرانی خوانده‌اند.

گلشیری کارش را با آموزگاری در روستاها و سپس‌تر در اصفهان آغاز کرد. از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ به دعوتِ بهرام بیضایی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران استادی کرد. پس از انقلاب با تشکیل جلسات هفتگی داستان‌خوانی و نقد داستان از سال ۱۳۶۲ تا پایان عمر خود نسلی از نویسندگان را پرورش داد که در دههٔ هفتاد خورشیدی به شهرت رسیدند.او همچنین عضو کانون نویسندگان ایران و از بنیانگذاران حلقه ادبی جُنگ اصفهان بود.

گلشیری به تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۱۶ در اصفهان به دنیا آمد. در کودکی همراه با خانواده به آبادان رفت. خود وی دوران زندگی در آبادان را در شکل‌گیری شخصیت خود بسیار مؤثر می‌دانست.در سال ۱۳۳۸ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد. آشنایی با انجمن ادبی صائب در همین دوره نیز اتفاقی مهم در زندگی او بود. گلشیری کار ادبی را با جمع‌آوری فولکلور مناطق اصفهان در سال ۱۳۳۹ آغاز کرد. سپس مدتی شعرمی‌سرود. خیلی زود دریافت که در این زمینه استعدادی ندارد، بنابراین سرودن را کنار گذاشت و به نگارش داستان پرداخت.وی پس از چندی همراهِ شماری از نویسندگان نواندیش مانند ابوالحسن نجفی و محمد حقوقی جلسات یا حلقهٔ ادبی جُنگ اصفهان را پایه گذارد.

گلشیری از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ به دعوتِ بهرام بیضایی دردانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران استادی کرد. او در سال ۱۳۵۸ با فرزانه طاهری که مترجم است ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دو فرزند به نام‌های غزل و باربد است.احمد گلشیری برادر وی مترجم و سیامک گلشیری برادرزاده او نیز نویسنده است. دیگر برادر زاده او سیاوش گلشیری نویسنده و منتقد می‌باشد.

سرانجام گلشیری در سن ۶۲ سالگی بر اثر ابتلاء به بیماری مننژیت که نخستین نشانه‌های آن از پاییز ۱۳۷۸ خورشیدی پدیدار شده بود در بیمارستان ایران‌مهر درگذشت. او را در امامزاده طاهر شهر کرج به خاک سپردند.
#پریسا با نام اصلی فاطمه واعظی (زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۳۲۸ در شهر شهسوار) خواننده مشهور ایرانی ردیفدان و استاد هنر آواز ایرانی است

پریسا (با نام اصلی فاطمه واعظی) در ۲۵ اسفند ۱۳۲۸ درشهسوار (تنکابن فعلی) متولد شد. صدای خوش را از پدر و پدربزرگ به ارث برد و در دوران تحصیل، به تشویق پدر در برنامه‌های هنری شرکت می‌کرد تا اینکه در مسابقات هنری مدارس در رشتهٔ آواز رتبهٔ اول را در بین تمام دانش‌آموزان سراسر کشور کسب کرد.
استعداد و نبوغ موسیقایی‌اش توسط محمود کریمی، که در آن زمان از اعضای هیئت داوران بود، کشف شد و بعد از آن آموزش موسیقی سنتی ایرانی (دستگاه‌ها و ردیف‌ها) را زیر نظر او آغاز کرد. لوید میلر در این باره نقل می‌کند: "استاد کریمی من را به کلاس بانوان هم دعوت کرد… پریسا هم در آن کلاس‌ها حضور داشت. مثل فرشته آواز می‌خواند، پیش از آن هیچ خوانندهٔ جاز یا کلاسیکی نشنیده بودم که مثل او آواز بخواند»

بعد از دو سال آموزش، پریسا به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و به مدت پنج سال فعالیت خود را با آن وزارت خانه ادامه داد. در این دوران اجراهایی در تلویزیون و کنسرت‌هایی در تهران و شهرستان‌ها برگزار کرد و نیز همراه با گروه‌های مختلفی که در آن وزارتخانه فعال بودند، کنسرت‌هایی در خارج از کشور به هدف معرفی موسیقی سنتی ایران برگزار نمودند.
پس از چندی با دکتر داریوش صفوت آشنا شد و به درخواست وی، به استخدام مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی درآمد. مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به سال ۱۳۴۷ توسط داریوش صفوت راه‌اندازی شدو در آن زمان دکتر صفوت سرپرستی این مجموعه را به عهده داشت. داریوش صفوت با گرد آوردن برخی از استادان به‌نام موسیقی ایرانی همچون نورعلی خان برومند، سعید هرمزی و عبدالله خان دوامی و محمود کریمی توانست گروهی از هنر جویان نخبه را پرورش و تحویل جامعه موسیقی بدهد که به جنبش احیاء در موسیقی ایرانی شهره شد.در این دوران بود که در محضر استاد دوامی نیز با سبک اجرای تصنیف‌های قدیمی و آواز سنتی آشنایی پیدا کرد
پس از چندی فعالیت در مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی، در سه دوره از جشن‌های شیراز شرکت نمود و آوازهٔ هنرش فراگیر شد.

مجموعه فعالیت‌هایی که در این دوران انجام داد عبارتند از شرکت در سه جشن هنر شیراز، اجرای چند برنامه در تلویزیون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجرای کنسرت‌های متعدد در خارج از کشور.

از سال ۱۳۷۰ در پی دعوت مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی سنتی برای تعلیم آواز ایرانی به خانم‌ها به همکاری با آن مرکز پرداخت

پس از انقلاب اسلامی و محدود شدن فعالیت‌های هنرمندان زن، فعالیت‌های اجرایی‌اش متوقف شد و تنها به تدریس موسیقی ادامه داد. «آخرین برنامه من در واقع سال ۱۳۵۷ بود که خارج از کشور در فستیوالی در ژاپن برنامه اجرا می‌کردم که همان زمان انقلاب شد و حتی راه‌های هوایی هم بسته شد. به همین دلیل ما حتی نتوانستیم به ایران برگردیم. بعد از آن به اجبار در سن ۲۶ سالگی بازنشسته شدم، بازنشستگی اجباری.»

از آن پس تا کنون او شاگردان متعددی را با موسیقی اصیل ایرانی آشنا کرده‌است. «فکر می‌کنم سال ۱۳۶۷ یا ۱۳۶۸ بود که دوباره از طرف مرکز حفظ و اشاعه موسیقی دعوت شدم که برای خانمها تدریس کنم. مدت کوتاهی در آنجا تدریس می‌کردم، اما بعد به دلیل مسایلی که پیش آمد از آنجا هم بیرون آمدم و از آن سال به بعد در منزل خودم تدریس می‌کنم. شاگردان زیادی هستند که با وجود این که ظاهراً امکان خواندن در ایران ندارند، با علاقه و انگیزه بسیار قوی می‌آیند و این موسیقی را یاد می‌گیرند و این‌جای خوشحالی دارد.»

در این دوران بر خلاف تصور بعضی، او به خارج از ایران مهاجرت نکرد و در تهران سکنی گزید. «این موسیقی، موسیقی خارج از کشور نیست… یک نوع موسیقی معنوی است که کاملاً ریشه در فرهنگ معنوی و عرفانی مملکت ما دارد… خوشحالم که این کار را انجام ندادم و مهاجرت نکردم. به دلیل این که ماندن من در ایران، فرصت خوبی به من داد که بتوانم به عمق و معنویت این موسیقی بیشتر فکر کنم.»
پس از چندی که کنسرت‌های بانوان برای بانوان آزاد شد، وی هیچ‌گاه در این زمینه فعالیتی نکرد. «من هیچ وقت از این موضوع استقبال نکرده‌ام و هیچ وقت هم برنامه‌ای در ایران به این صورت اجرا نکرده‌ام. چون اعتقادی ندارم که فقط باید برای خانمها خواند. این نوع موسیقی به جنسیت آدمها کاری ندارد و با روح انسانها سر و کار دارد

پس از پانزده سال سکوت، در سال ۱۹۹۵ با اجرا در لندن، به صحنه بازگشت و آلبوم بازآمدم را منتشر نمود. از آن پس، همواره در جشنواره‌های مختلف به اجرای کنسرت پرداخته و تا کنون نیز ادامه داشته‌است.
📢بیست و پنجم اسفندماه سالروز پایان سرایش شاهنامه فرخنده باد

سرآمد کنون قصه یزدگرد
به ماه سپندارمذ روز ارد

ز هجرت شده پنج هشتاد بار
به نام جهان داور کردگار
انسان کامل را شیخ و پیشوا و هادی و مهدی گویند و دانا و بالغ و کامل و مکمّل گویند
و امام و خلیفه و قطب و صاحب زمان گویند
و جام جهان نما و آئینه گیتی نمای و اکسیر اعظم گویند
و عیسی گویند که مرده زنده می کند
و خضر گویند که آب حیات خورده است
و سلیمان گویند که زبان مرغان می داند
و این انسان کامل همیشه در عالم باشد و زیادت از یکی نباشد از جهت آنکه تمامت موجوداتْ هم چون یک شخص است و انسان کاملْ دل آن شخص است و موجوداتْ بی دل نتوانند بود؛ پس انسان کامل همیشه در عالم باشد و دلْ زیادت از یکی نبود، پس انسان در عالم زیادت از یکی نباشد.


مقصد اقصی

عزیز الدین نسفی
دوزخٖ از تیرگی بخت درون من و

توست

دل اگر تیره نباشد همه دنیاست

بهشت






صائب تبریزی