۲۱ آذر
زادروز احمد شاملو
زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران
درگذشته ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران شاعر، نویسنده و مترجم
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب بود.
وی تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانوادهاش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند.
زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم زد. شهرت اصلی او به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی شناخته میشود. این یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده بهشمار میرود و تقلیدی از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور است.
وی که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیمایوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که درسال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد.
او علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است.
آثار او به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده است.
وی از سال ۱۳۳۱ بهمدت دوسال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷ از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای او ترتیب داده شد.
آرامگاه وی در امامزاده طاهر کرج است. سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکستهاند.
زادروز احمد شاملو
زاده ۲۱ آذر ۱۳۰۴ تهران
درگذشته ۲ امرداد ۱۳۷۹ تهران شاعر، نویسنده و مترجم
او متخلص به "الف. بامداد" یا الف. صبح. شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگنویس و از دبیران کانون نویسندگان ایران پیش و پس از انقلاب بود.
وی تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانوادهاش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند.
زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ بهسبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم زد. شهرت اصلی او به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی شناخته میشود. این یکی از مهمترین قالبهای شعری مورد استفاده بهشمار میرود و تقلیدی از شعر سپید فرانسوی یا شعر منثور است.
وی که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام میانگاشت، در سال ۱۳۲۵ با نیمایوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که درسال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد، وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد.
او علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران است.
آثار او به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شده است.
وی از سال ۱۳۳۱ بهمدت دوسال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷ از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای او ترتیب داده شد.
آرامگاه وی در امامزاده طاهر کرج است. سنگ مزار شاملو را چندین بار افراد ناشناسی شکستهاند.
ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ
ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻃﺮﺡ ﺭﯾﺰﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ , ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺑﺪﯼ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ
ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﺫﻫﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ
ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﺪ...
ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺫﻫﻦ ﺷﻤﺎ
ﺟﻬﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﻃﺮﺡ ﺭﯾﺰﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺳﺨﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ , ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺑﺪﯼ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ
ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ
ﺫﻫﻦ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ
ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺻﻼﺡ ﮐﻨﯿﺪ...
چه خلاف است ندانم که میان من و توست
کآنچه بر مهر فزایم تو به جور افزایی
بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآنکه در وصف تو گشتم خجل از گویایی
دُرفشانیِ تو قاآنیام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی
قاانی
کآنچه بر مهر فزایم تو به جور افزایی
بعد از این در صفت حسن تو خاموش شوم
زآنکه در وصف تو گشتم خجل از گویایی
دُرفشانیِ تو قاآنیام از دست ببُرد
آدمی دُر نفشاند تو مگر دریایی
قاانی
«دیدی آخر دل ما را شکستی»
خواننده: #مژده_زمانی
آهنگساز: #عبدالحسین_برازنده
تنظیم: #کوشا_صرافی_مهر
شعر: #حسن_سالک
دستگاه: ماهور
دیدی آخر دل ما را شكستی
رفتی و رشتهی الفت گسستی
دیده دریا شد از دوری رخت ای صنم
قطره قطره بشد دل ز دیده روشنم
عشقت زده آتش به مغز استخوانم
سوزد ز تاب دوریت جانا روانم
تا كی پوید دل ره غمت آرام جانم
تا كی پوید دل ره غمت آرام جانم
خواننده: #مژده_زمانی
آهنگساز: #عبدالحسین_برازنده
تنظیم: #کوشا_صرافی_مهر
شعر: #حسن_سالک
دستگاه: ماهور
دیدی آخر دل ما را شكستی
رفتی و رشتهی الفت گسستی
دیده دریا شد از دوری رخت ای صنم
قطره قطره بشد دل ز دیده روشنم
عشقت زده آتش به مغز استخوانم
سوزد ز تاب دوریت جانا روانم
تا كی پوید دل ره غمت آرام جانم
تا كی پوید دل ره غمت آرام جانم
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمیخواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، میکند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ روز میدیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
شیخ بهائی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمیخواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، میکند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ روز میدیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
شیخ بهائی
بسکه سودای توام سرتا به پا زنجیر پاست
مویسر چوندود شمعمجمعبا زنجیر پاست
اشکم و بر انتظار جلوهای پیچیدهام
یاد آنگل شبنم شوقمرا زنجیرپاست
همتی ای ناله تا دام تعلق بگسلیم
یعنی از خود میرویم و رهنما زنجیر پاست
عالم تسخیر الفت هم تماشاکردنیست
جلوهاش را حلقههای چشم ما زنجیر پاست
ما سبکروحان اسیر سادگیهای دلیم
عکس را درآینه موج صفا زنجیرپاست
کو خروشی تا پر افشانیم و از خود بگذریم
چون سپند اینجا همین ضبط صدا زنجیرپاست
از شکست دل چه میپرسیکه مجنون مرا
نقش پا هم نالهفرسود است تا زنجیرپاست
با همه آزادی از جیب تعلق رستهایم
سرو را سررشتهٔ نشوو نما زنجیرپاست
تا نفس باقی است باید با علایق ساختن
خضررا هم الفت آب بقا زنجیرپاست
بیشتر در طبعپیران آشیان دارد امل
حرص سوداپیشه را قد دوتا زنجیر پاست
آنقدر وسعتمچینکزخویشنتوانیگذشت.
ای هوس پیرایه دامان رسا زنجیر پاست
غافل از قید هوس دارد به جا افسردنت
اندکی برخیزتا بینی چها زنجیرپاست
آشیان ساز تماشاخانهٔ بیرنگیام
شبنم ما را همان طبع هوا زنجیرپاست
اینقدر بیاختیار از اختیار افتادهایم
دستما بر دستماسنگاستو پا زنجیر پاست
بیدل ازکیفیت ذوق گرفتاری مپرس
من سری دزدیدهام در هرکجا زنجیر پاست
بیدل دهلوی
مویسر چوندود شمعمجمعبا زنجیر پاست
اشکم و بر انتظار جلوهای پیچیدهام
یاد آنگل شبنم شوقمرا زنجیرپاست
همتی ای ناله تا دام تعلق بگسلیم
یعنی از خود میرویم و رهنما زنجیر پاست
عالم تسخیر الفت هم تماشاکردنیست
جلوهاش را حلقههای چشم ما زنجیر پاست
ما سبکروحان اسیر سادگیهای دلیم
عکس را درآینه موج صفا زنجیرپاست
کو خروشی تا پر افشانیم و از خود بگذریم
چون سپند اینجا همین ضبط صدا زنجیرپاست
از شکست دل چه میپرسیکه مجنون مرا
نقش پا هم نالهفرسود است تا زنجیرپاست
با همه آزادی از جیب تعلق رستهایم
سرو را سررشتهٔ نشوو نما زنجیرپاست
تا نفس باقی است باید با علایق ساختن
خضررا هم الفت آب بقا زنجیرپاست
بیشتر در طبعپیران آشیان دارد امل
حرص سوداپیشه را قد دوتا زنجیر پاست
آنقدر وسعتمچینکزخویشنتوانیگذشت.
ای هوس پیرایه دامان رسا زنجیر پاست
غافل از قید هوس دارد به جا افسردنت
اندکی برخیزتا بینی چها زنجیرپاست
آشیان ساز تماشاخانهٔ بیرنگیام
شبنم ما را همان طبع هوا زنجیرپاست
اینقدر بیاختیار از اختیار افتادهایم
دستما بر دستماسنگاستو پا زنجیر پاست
بیدل ازکیفیت ذوق گرفتاری مپرس
من سری دزدیدهام در هرکجا زنجیر پاست
بیدل دهلوی
در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
هشیاری و مستیش همه عین نماز است
آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز
آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است
اسرار خرابات به جز مست نداند
هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است
از میکدهها نالهٔ دلسوز برآمد
در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست
محمود پریشان سر زلف ایاز است
زان شعله که از روی بتان حسن تو
افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است
چون بر در میخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
آواز ز میخانه برآمد که: عراقی
در باز تو خود را که در میکده باز است
جناب عراقی
هشیاری و مستیش همه عین نماز است
آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز
آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است
اسرار خرابات به جز مست نداند
هشیار چه داند که درین کوی چه راز است؟
تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است
خواهی که درون حرم عشق خرامی؟
در میکده بنشین که ره کعبه دراز است
هان! تا ننهی پای درین راه ببازی
زیرا که درین راه بسی شیب و فراز است
از میکدهها نالهٔ دلسوز برآمد
در زمزمهٔ عشق ندانم که چه ساز است؟
در زلف بتان تا چه فریب است؟که پیوست
محمود پریشان سر زلف ایاز است
زان شعله که از روی بتان حسن تو
افروخت
جان همه مشتاقان در سوز و گداز است
چون بر در میخانه مرا بار ندادند
رفتم به در صومعه، دیدم که فراز است
آواز ز میخانه برآمد که: عراقی
در باز تو خود را که در میکده باز است
جناب عراقی
Forwarded from F.m
سلام
صلوات_کبیره
می فرمودند : (( صلوات کبیره مبین جمیع صفات ومراتب وجودی انسان کامل است )) واین چنین شرح می دادند.
1_ ( اللهم صل علی المصطفی محمد " ص " ) : اشاره است به مقام عقل کل وهمچنین آفرینش اول که عقل بود " اول ماخلق الله عقل " .
2_ ( والمرتضی علی " ع ") : مقام ولایت است که مقام عشق کل است که درهمه موجودات سبب رشدوکمال می گرددودرسالک موجب ذوق وشوق ورفع موانع سلوک وشناخت ومعرفت حضرت احدیت می شود.
3_( والبتول الفاطمه " س ") : گوهرپاک وجودانسانی است که موجب تولدکلیه نکوئی هااست.
4_ ( والسبطین الامامین الحسن والحسین " ع " : مقام ظهور صفات حسنه است که دردرون سالک به وجودمی آیدوسبب ترفیع درجات وحالات اومی گردد.
5_ ( وصل علی زین العبادعلی " ع " ): مقام عبودیت ونیایش ورازونیازباخداونداست که وسیله وزینت باطن وتقرب سالک می شودتامستعدکسب فیض الهی گردد.
6_ ( والباقرمحمد " ع ") : باقر, شکافنده وشکوفا کننده ی علوم باطن مومن است وعلمی است الهی که سالک ازدرون خودکشف می کند وبه مرتبه علم الیقین می رسد.
7_ ( والصادق جعفر " ع ") : ظهورصفت صدق وراستی ووسیله نجات وسعادت بشری است " النجات فی الصدق " .
8_ ( والکاظم محمد " ع ") : کاظم مقام کظم غیظ است که مومن برخشم وغضب خودفائق می آیدوازخطرات آن محفوظ می ماند. " والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین " .
9_ ( والرضاعلی " ع ") : مقام رضا وتسلیم است; سالک دراین جاازخوداراده ای نداردوراضی به رضای خداوتسلیم امر حق است.
10_ ( والتقی محمد " ع ") : تقوای ظاهروباطن وپرهیزازغیر خداوهرچه سالک راازیادخدابازدارد.
11_ ( والنقی علی " ع ") : پاکیزگی وطهارت باطن است ازتعلقات دنیوی به توسط ذکرویادخداوآراستن خانه ی دل برای میهمانی حضرت حق.
11_ ( والزکی العسگرالحسن " ع ") : اشاره به لشکرنیکوئی هاوخوبی هااست که شامل کلیه ی افعال , اقوال وافکارمومن است واورابه سوی سعادت ورستگاری می برد.
12_ ( وصل علی محمدالمهدی صاحب الامروالعصروالزمان وخلیفه الرحمان وامام الانس والجان " عج ") : تولد طفل ولایت دردل سالک است که هادی ورهبراوبه سوی خدامی شودکه پس از آراسته شدن مومن به صفات وخصوصیات حسنه وکسب فضائل , قائم آل محمد " ص " که همان مقام ولایت وعشق کلیه الهیه است درعالم صغیر" وجودسالک " که نسخه ای کامل ازعالم کبیراست ظهورمی نمایدوطفل ولایت دردل سالک به رشدوکمال می رسدوقیام می نمایدومدینه فاضله در عالم صغیر وشهروجودسالک ایجاد می گردد وانتظارظهوردرعالم صغیرازاوبرداشته می شود , خداونددل اوراشایسته ی سکونت خودمی گرداند , دل مومن عرش رحمان می شود , خداوندمصاحب اوشده ولقاء خودرا به اومی نمایاندواورافانی درخود نموده وبه بقای خود بقا می دهد...
صلوات_کبیره
می فرمودند : (( صلوات کبیره مبین جمیع صفات ومراتب وجودی انسان کامل است )) واین چنین شرح می دادند.
1_ ( اللهم صل علی المصطفی محمد " ص " ) : اشاره است به مقام عقل کل وهمچنین آفرینش اول که عقل بود " اول ماخلق الله عقل " .
2_ ( والمرتضی علی " ع ") : مقام ولایت است که مقام عشق کل است که درهمه موجودات سبب رشدوکمال می گرددودرسالک موجب ذوق وشوق ورفع موانع سلوک وشناخت ومعرفت حضرت احدیت می شود.
3_( والبتول الفاطمه " س ") : گوهرپاک وجودانسانی است که موجب تولدکلیه نکوئی هااست.
4_ ( والسبطین الامامین الحسن والحسین " ع " : مقام ظهور صفات حسنه است که دردرون سالک به وجودمی آیدوسبب ترفیع درجات وحالات اومی گردد.
5_ ( وصل علی زین العبادعلی " ع " ): مقام عبودیت ونیایش ورازونیازباخداونداست که وسیله وزینت باطن وتقرب سالک می شودتامستعدکسب فیض الهی گردد.
6_ ( والباقرمحمد " ع ") : باقر, شکافنده وشکوفا کننده ی علوم باطن مومن است وعلمی است الهی که سالک ازدرون خودکشف می کند وبه مرتبه علم الیقین می رسد.
7_ ( والصادق جعفر " ع ") : ظهورصفت صدق وراستی ووسیله نجات وسعادت بشری است " النجات فی الصدق " .
8_ ( والکاظم محمد " ع ") : کاظم مقام کظم غیظ است که مومن برخشم وغضب خودفائق می آیدوازخطرات آن محفوظ می ماند. " والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین " .
9_ ( والرضاعلی " ع ") : مقام رضا وتسلیم است; سالک دراین جاازخوداراده ای نداردوراضی به رضای خداوتسلیم امر حق است.
10_ ( والتقی محمد " ع ") : تقوای ظاهروباطن وپرهیزازغیر خداوهرچه سالک راازیادخدابازدارد.
11_ ( والنقی علی " ع ") : پاکیزگی وطهارت باطن است ازتعلقات دنیوی به توسط ذکرویادخداوآراستن خانه ی دل برای میهمانی حضرت حق.
11_ ( والزکی العسگرالحسن " ع ") : اشاره به لشکرنیکوئی هاوخوبی هااست که شامل کلیه ی افعال , اقوال وافکارمومن است واورابه سوی سعادت ورستگاری می برد.
12_ ( وصل علی محمدالمهدی صاحب الامروالعصروالزمان وخلیفه الرحمان وامام الانس والجان " عج ") : تولد طفل ولایت دردل سالک است که هادی ورهبراوبه سوی خدامی شودکه پس از آراسته شدن مومن به صفات وخصوصیات حسنه وکسب فضائل , قائم آل محمد " ص " که همان مقام ولایت وعشق کلیه الهیه است درعالم صغیر" وجودسالک " که نسخه ای کامل ازعالم کبیراست ظهورمی نمایدوطفل ولایت دردل سالک به رشدوکمال می رسدوقیام می نمایدومدینه فاضله در عالم صغیر وشهروجودسالک ایجاد می گردد وانتظارظهوردرعالم صغیرازاوبرداشته می شود , خداونددل اوراشایسته ی سکونت خودمی گرداند , دل مومن عرش رحمان می شود , خداوندمصاحب اوشده ولقاء خودرا به اومی نمایاندواورافانی درخود نموده وبه بقای خود بقا می دهد...
Shore Eshgh Kor
Alireza Eftekhari
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
#هاتف_اصفهانی
آنچه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
#هاتف_اصفهانی
#هفت_شهر_عشق
#عطار_نیشابوری
هفت شهر عشق یا هفت وادی مراحلی است که سالک جهت سلوک معنوی باید آنها را طی کند.
عطار در کتاب زیبای خویش منطقالطیر آنها را اینگونه بیان میکند:
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
#عطار
#عطار_نیشابوری
هفت شهر عشق یا هفت وادی مراحلی است که سالک جهت سلوک معنوی باید آنها را طی کند.
عطار در کتاب زیبای خویش منطقالطیر آنها را اینگونه بیان میکند:
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است
هست وادی طلب آغاز کار وادی عشق است از آن پس، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین، وادی فقر است و فنا بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی، روش گم گرددت گر بود یک قطره قلزم گرددت
#عطار
#وادی دوم: عشق
بعد ازین، وادی عشق آید پدید غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود گرمرو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد با تو ذرات جهان همراز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را مردم آزاده باید عشق را
#عطار
بعد ازین، وادی عشق آید پدید غرق آتش شد، کسی کانجا رسید
کس درین وادی بجز آتش مباد وانک آتش نیست، عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود گرمرو، سوزنده و سرکش بود
گر ترا آن چشم غیبی باز شد با تو ذرات جهان همراز شد
ور به چشم عقل بگشایی نظر عشق را هرگز نبینی پا و سر
مرد کارافتاده باید عشق را مردم آزاده باید عشق را
#عطار
کدام است او یکی اویی همه اوها از او بویی
که از بعدش یزیدستم ز قربش بایزیدستم
بگفتم نیشکر را من که از کی پرشکر گشتی
اشارت کرد سوی تو کز انفاسش چشیدستم
#مولانا
که از بعدش یزیدستم ز قربش بایزیدستم
بگفتم نیشکر را من که از کی پرشکر گشتی
اشارت کرد سوی تو کز انفاسش چشیدستم
#مولانا
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکـار فـــراوان به دام ما افتد
به ناامیــدی از این در مـــرو بزن فالی
بود که قـــرعه دولت به نـــــام ما افتد
ز خـاک کوی تو هـر گه که دم زند حافظ
نسیــم گلشن جــان در مشــــام ما افتد
حافظ
کز این شکـار فـــراوان به دام ما افتد
به ناامیــدی از این در مـــرو بزن فالی
بود که قـــرعه دولت به نـــــام ما افتد
ز خـاک کوی تو هـر گه که دم زند حافظ
نسیــم گلشن جــان در مشــــام ما افتد
حافظ
کیست مولا آنک آزادت کند
بند رقیت ز پایت بر کند
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
#مثنوی_مولانا
بند رقیت ز پایت بر کند
ای گروه مؤمنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید
#مثنوی_مولانا
تأثیر افکار بر زندگی
بتــرس از بـدِ مــردم بـدنــهان
که بر بدنهان تنگ گردد جهان
به دل نیز اندیشهی بد مدار
بداندیش را بد بود روزگـار
سرت سبز باد و دلت شادمان
تنت پاک و دور از بدِ بدگمان
همیشه خـرد پاسبان تو باد
همه نیکی اندر گمان تو باد
# فردوسی
بتــرس از بـدِ مــردم بـدنــهان
که بر بدنهان تنگ گردد جهان
به دل نیز اندیشهی بد مدار
بداندیش را بد بود روزگـار
سرت سبز باد و دلت شادمان
تنت پاک و دور از بدِ بدگمان
همیشه خـرد پاسبان تو باد
همه نیکی اندر گمان تو باد
# فردوسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هم زلف سمن سای تو عنبر بیز است
هم لعل گهرزای تو شکرریز است
دیدار دل آرای تو جان افروز است
وآواز مبارک تو عیش انگیز است
مجد همگر
هم لعل گهرزای تو شکرریز است
دیدار دل آرای تو جان افروز است
وآواز مبارک تو عیش انگیز است
مجد همگر