جراحتِ دلِ ما بر طبیب ظاهر نیست
که تیرِ غمزهٔ او هر چه کرد پنهان کرد . .
که تیرِ غمزهٔ او هر چه کرد پنهان کرد . .
تو هم شادابیام را دیدی و هرگز نفهمیدی که چون نیلوفری گل کردهام در برکهای از خون
وقتی تو نیستی،
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت میدارم رازی است
که در میان حنجرهام دق میکند.
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت میدارم رازی است
که در میان حنجرهام دق میکند.
آنچنان سرگرم رویای تو هستم، بارها
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش!
دیدهام خواب تو را با دیدهی بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقاب کهنهایست
خیره در آیینهام با حسرت دیدار خویش!
آری، همه باخت بود سرتاسرِ عمر
دستی که به گیسوی تو بردم، بُردم.
- هوشنگ ابتهاج ؛
دستی که به گیسوی تو بردم، بُردم.
- هوشنگ ابتهاج ؛
Forwarded from Just Live (𝘚𝘦𝘣)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM