یه جا نوشته بود؛
من افتادم تو چاه ۵ متری!
تو واسم طناب ۳ متری انداختی!
بگم نیستی دروغ گفتم
بگم هستی کافی نیست...!

رفت و از اشک شهر بارون شد...!

رفت تا زیر اشک های من
با مرد دیگه ای قدم بزنه!

مبتلا به تنهایی ام،
آدم ها اثر نمی کنند...

آخر کجا روم، که یادت نباشد و
یادت نیایم....

-نویسنده:سجاد افشاریان
-دکلمه:سیاوش بهادری
@lovetexts5

کاش من تمام کسانی که نگاهت می کنند، بودم❣

من زندگی را آن گونه که دوست دارم
عکاسی می کنم، نه آن گونه که هست...!
-روبر_دوانو
-Mashhad.1402.11.14

نویسنده: حمید سلیمی
دکلمه: سیاوش بهادری
@lovetexts5

"تو"
حسی شبیه دیدنِ خشکی بعد مدت ها سرگردونی تو دریایی.
مثه شنیدن صدای گریه ی نوازدی که با نذر متولد شده.
شبیه حسِ برگشتن اسیری به وطنش
"تو" همون حالت صلحی
انگار خدا و شیطان باهم آشتی کردن"

سقوط کن تا ببینی چقدر چتر نجاتم!

پیش از آنی که بخواهی از کنارت میروم، تا بدانی عذرِ مارا خواستن،،،
کارِتو نیست.

دکلمه: سیاوش بهادری
نویسنده: آنا لمسو

تناقضی از یک آدمِ بی حسِ احساساتی ام
تضادی از یک آدمِ اجتماعی ولی منفرد
تشبیه به یک آدمِ منزویِ خندون
ایهامی از یک آدمِ افتاده!!

برای اونایی که از نات کوین جا موندن :

https://t.me/hamster_kombat_boT/start?startapp=kentId6884017124

جدو آبادم
joined telegram

ولی تو رفتی نمیمونه حرفی ...

در پس دوست داشتن هایی که به مقصد نمیرسند...!
آغوشی از ترکیب چندین عطر غریبانه در انتهای شب ایست؛
که تنها تورا دارم هایی با بوی شراکت را
به خوب بخوابی،
شب بخیر هایی که سر آغاز شب زنده داری با آن دیگریست پیوند می‌دهد..
سر آغاز تنهایی های من
سر آغاز انجماد باور بودن
سرآغاز تکذیب رویای پدر شدن، مادر شدن...)
سر آغاز بی هم پیر شدن
سر آغاز بی رد پا گمشدن
و در انتها از آغاز سیر شدن
«محمدرضا ژاله»