سیگار می کشم که فراموش باشم و..
مثل چراغ خواب اتاق تو خاموش باشم و...
دستی گره زده ست طناب مرا به دار
دستی که از کبوتر من چیده بال را
دلداری ام بده! همه ی خواب ها بد است
خورشید هم برای طلوعش مردد است
تا لنگ ظهر خوابم و از عصر خسته ام
با دست و پای خود به تنِ تخت بسته ام
تا ترک اعتیاد به این زندگی کنم
باقی عمر توی زمین زندگی کنم!
بی صبر مثل زلزله ای قبل آمدن
فکر خرابی همه چی! خانه یا بدن!
دنیای بی تفاوت از آن سوی سیم ها
برگشتم به خاطره ای از قدیم ها...
مثل چراغ خواب اتاق تو خاموش باشم و...
دستی گره زده ست طناب مرا به دار
دستی که از کبوتر من چیده بال را
دلداری ام بده! همه ی خواب ها بد است
خورشید هم برای طلوعش مردد است
تا لنگ ظهر خوابم و از عصر خسته ام
با دست و پای خود به تنِ تخت بسته ام
تا ترک اعتیاد به این زندگی کنم
باقی عمر توی زمین زندگی کنم!
بی صبر مثل زلزله ای قبل آمدن
فکر خرابی همه چی! خانه یا بدن!
دنیای بی تفاوت از آن سوی سیم ها
برگشتم به خاطره ای از قدیم ها...
من به تو تعلق ندارم و گویی تو را برای من خلق نکرده اند...!
برای بودنت از بودن خود استعفا می دهم.
تنها باید رفت...
برای بودنت از بودن خود استعفا می دهم.
تنها باید رفت...
امشب سوی شیطان بَر می گردم
و فرشته هایم چشم می بندند!!
جامه میدَرَم تا تو را به خودم بیاویزم!
شعرهایم با تو مَنی می دهند
پاشیده می شوند توی گوش و چشمت بکارتت را می درند!!
بی من
زنانِگیت خمار
در فضای حسرت و اِنزوایِ خود ارضایی ست...!
تو را دعوت میکنم
به آخرین عشق بازی این تخت
زیرِ چادر شب تمام تو را رویِ شعله شهوتم شمع میکنم.
لبت را گرفته
و روحت را از بدنت بیرون می کِشم
انگار که خدایی باشم
خیسیِ لبانت
استخوان های گردنت
نرمینه گوشت
نوک قرمز پستان هایت
آخ وقتی به پستانهایت می رسم
انگار ۱۰ بطری وُدکا خورده ام
مشروب را بیخیال
یک قطره ی آب دهانت مرا مست می کند
و تمام تنم نعوذ می شود
جذر و مد می شوم در خیاباهای لیز شرمگاهت
هیچ کس در تنم فرمان آتش بس نمی دهد
کافیست لخت شوی
من جلودار هیچ کجایم نمی شوم!
باید مقررات چندین ساله ات را زیر سوال ببرم
و گیومه های بسته شده را باز کنم
لای پاهای تو بهشت از همین جا
آغاز می شود!!
هوس را از سر پنجه ی انگشتانم رهسپار برهنگی ات می کنم.
دستانم نوازش های ناب را آغازگر است در سرزمین صیقل شده
تحریکت میکنم که نگاهم کنی!؟
نگاهت فاتح تمام قلب من است
و بُرجَکِ معشوقه هایم را با مردمک هایت منهَدِم می کنی
تو را با تمام مردانِ در تو
مابین بازوانم پناه می دهم
از کویر سرما زده ی عشق!
حالا قبول کن
که شنونده ی ماهری هستی
وقتی تمام سطرهایم را به شهوت خواندی
-اروتیک💜
-برشی از شعر بلند
-مینا- کاف
و فرشته هایم چشم می بندند!!
جامه میدَرَم تا تو را به خودم بیاویزم!
شعرهایم با تو مَنی می دهند
پاشیده می شوند توی گوش و چشمت بکارتت را می درند!!
بی من
زنانِگیت خمار
در فضای حسرت و اِنزوایِ خود ارضایی ست...!
تو را دعوت میکنم
به آخرین عشق بازی این تخت
زیرِ چادر شب تمام تو را رویِ شعله شهوتم شمع میکنم.
لبت را گرفته
و روحت را از بدنت بیرون می کِشم
انگار که خدایی باشم
خیسیِ لبانت
استخوان های گردنت
نرمینه گوشت
نوک قرمز پستان هایت
آخ وقتی به پستانهایت می رسم
انگار ۱۰ بطری وُدکا خورده ام
مشروب را بیخیال
یک قطره ی آب دهانت مرا مست می کند
و تمام تنم نعوذ می شود
جذر و مد می شوم در خیاباهای لیز شرمگاهت
هیچ کس در تنم فرمان آتش بس نمی دهد
کافیست لخت شوی
من جلودار هیچ کجایم نمی شوم!
باید مقررات چندین ساله ات را زیر سوال ببرم
و گیومه های بسته شده را باز کنم
لای پاهای تو بهشت از همین جا
آغاز می شود!!
هوس را از سر پنجه ی انگشتانم رهسپار برهنگی ات می کنم.
دستانم نوازش های ناب را آغازگر است در سرزمین صیقل شده
تحریکت میکنم که نگاهم کنی!؟
نگاهت فاتح تمام قلب من است
و بُرجَکِ معشوقه هایم را با مردمک هایت منهَدِم می کنی
تو را با تمام مردانِ در تو
مابین بازوانم پناه می دهم
از کویر سرما زده ی عشق!
حالا قبول کن
که شنونده ی ماهری هستی
وقتی تمام سطرهایم را به شهوت خواندی
-اروتیک💜
-برشی از شعر بلند
-مینا- کاف
من ایستگاه تمام مسافران غریبم!!
که هر که با "چمدانش" دو روز بوده به جایت!
که هر که با "چمدانش" دو روز بوده به جایت!
مسئله این نیست که من به قهوه نیاز دارم..؟!
مسئله اینه که همه داخل زندگی من نیاز دارن که من قهوه بخورم!
مسئله اینه که همه داخل زندگی من نیاز دارن که من قهوه بخورم!
با هر زنِ یک ساله تا هفتاد و نه ساله
خوابیده بودم مثل زنگوله به بزغاله!
شاید بخوابد در سرم این درد بی درمان
شاید بخوابد بچّگی هایی که بیدارند
مشغول گریه با پتوهایی عزادارند!
دردی که در آینده هاشان از عقب دارند
یک خودکشیِ دائمی در سال ها عصیان
یک خودکشی دائمی که توی سر دارم
می خواهند از من های در من دست بردارم
از هر چه هست و نیست از دیروز تا الآن..!
خوابیده بودم مثل زنگوله به بزغاله!
شاید بخوابد در سرم این درد بی درمان
شاید بخوابد بچّگی هایی که بیدارند
مشغول گریه با پتوهایی عزادارند!
دردی که در آینده هاشان از عقب دارند
یک خودکشیِ دائمی در سال ها عصیان
یک خودکشی دائمی که توی سر دارم
می خواهند از من های در من دست بردارم
از هر چه هست و نیست از دیروز تا الآن..!
ᴋɪᴏꜱᴋ ᴍᴇʜᴀʟᴏᴜᴅ
با هر زنِ یک ساله تا هفتاد و نه ساله خوابیده بودم مثل زنگوله به بزغاله! شاید بخوابد در سرم این درد بی درمان شاید بخوابد بچّگی هایی که بیدارند مشغول گریه با پتوهایی عزادارند! دردی که در آینده هاشان از عقب دارند یک خودکشیِ دائمی در سال ها عصیان یک خودکشی دائمی…
با تووو دیشب مشهد را زیر پتو بردم!
آخر مرداد ۱۴۰۲
این نامه رو برای تو مینویسم
من دلم میخواد تو تا ابد تنها دیت من باشی
نمیدونم به هر پنجره چقدر آسمون میرسه
دلم میخواست کل پنجره هارو
براتو بخرم تا کل آسمون
برا تو باشه
وقتی تو هستی...زنده ام
نفس می کشم
آبیم...سبزم
همیشه بی تابتم ؛ مثل پروانه رو تارِ عنکبوتِ کهنه!
تو مثل دیدن برای یه آدم نابینایی
زندگی من اگه جنگل باشه تو درختاشی
تو مثل پاییز میون مردادی
تو بغلی بعد یه خواب بد
دلم بغلتو میخواد مثل کششهای آتش به پنبه!
من وصیت میکنم وقتی مردم
خاکسترمو تو یه کاغذ سیگارش کنن
بدن دستت
تا سبز شم
تو ریه هات
این نامه رو برای تو مینویسم
من دلم میخواد تو تا ابد تنها دیت من باشی
نمیدونم به هر پنجره چقدر آسمون میرسه
دلم میخواست کل پنجره هارو
براتو بخرم تا کل آسمون
برا تو باشه
وقتی تو هستی...زنده ام
نفس می کشم
آبیم...سبزم
همیشه بی تابتم ؛ مثل پروانه رو تارِ عنکبوتِ کهنه!
تو مثل دیدن برای یه آدم نابینایی
زندگی من اگه جنگل باشه تو درختاشی
تو مثل پاییز میون مردادی
تو بغلی بعد یه خواب بد
دلم بغلتو میخواد مثل کششهای آتش به پنبه!
من وصیت میکنم وقتی مردم
خاکسترمو تو یه کاغذ سیگارش کنن
بدن دستت
تا سبز شم
تو ریه هات