#شاه_اسماعیل_سامانی در #ازبکستان؛
بنیانگذار #سامانیان که آرزوی زنده کردن پادشاهی باستانی #ساسانیان را داشت.
اونقش بزرگی در عرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی داشت.
همه به او مدیونیم🙏
@loversofiran
بنیانگذار #سامانیان که آرزوی زنده کردن پادشاهی باستانی #ساسانیان را داشت.
اونقش بزرگی در عرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی داشت.
همه به او مدیونیم🙏
@loversofiran
#شاه_اسماعیل_سامانی در #ازبکستان؛
بنیانگذار #سامانیان که آرزوی زنده کردن پادشاهی باستانی #ساسانیان را داشت.
اونقش بزرگی در عرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی داشت.
همه به او مدیونیم🙏
@loversofiran
بنیانگذار #سامانیان که آرزوی زنده کردن پادشاهی باستانی #ساسانیان را داشت.
اونقش بزرگی در عرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی داشت.
همه به او مدیونیم🙏
@loversofiran
#شاه_اسماعیل_سامانی در #ازبکستان؛
بنیانگذار #سامانیان که آرزوی زنده کردن پادشاهی باستانی #ساسانیان را داشت.
اونقش بزرگی در عرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی داشت.
همه به او مدیونیم🙏
@loversofiran
بنیانگذار #سامانیان که آرزوی زنده کردن پادشاهی باستانی #ساسانیان را داشت.
اونقش بزرگی در عرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی داشت.
همه به او مدیونیم🙏
@loversofiran
اگرچه آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی بنیانگذار #سامانیان در #ازبکستان است،
اما در #تاجیکستان بسیارگرامی داشته میشود،
چون نقش بزرگی درعرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی و غرور پارسیان داشت
@loversofiran
اما در #تاجیکستان بسیارگرامی داشته میشود،
چون نقش بزرگی درعرب زدایی و رونق دوباره زبان #پارسی و غرور پارسیان داشت
@loversofiran
درفش و تاج این بنا از طلاست
#تاجیکستان، بنای یادبود #شاه_اسماعیل_سامانی بنیان گذار دودمان #سامانیان.
آرامگاه او در #ازبکستان است.
خدمتی که او به فرهنگ پارسی کرد شایسته بنایی #تمام_طلاست
@loversofiran
#تاجیکستان، بنای یادبود #شاه_اسماعیل_سامانی بنیان گذار دودمان #سامانیان.
آرامگاه او در #ازبکستان است.
خدمتی که او به فرهنگ پارسی کرد شایسته بنایی #تمام_طلاست
@loversofiran
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
سال ۹۳رییس جمهور ایران درسفر به تاجیکستان،
به شاه اسماعیل سامانی بزرگ با اهدای گل و مارش نظامی احترام کرد
#شاه_اسماعیل_سامانی، سردودمان #سامانیان که در برابر عربی سازی ایران بپاخاست✌️✊
@loversofiran
به شاه اسماعیل سامانی بزرگ با اهدای گل و مارش نظامی احترام کرد
#شاه_اسماعیل_سامانی، سردودمان #سامانیان که در برابر عربی سازی ایران بپاخاست✌️✊
@loversofiran
هفته #اردبیل و بزرگداشت تاسیس دودمان (سلسله) #صفویه بدست #شاه_اسماعیل_بزرگ، بنیانگذار نخبه و هوشمند این دودمان.
@LoversofIRAN
@LoversofIRAN
Forwarded from اتچ بات
👈👈 در بخارا، بخار گردیدیم 👉👉
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
(استفاده بدون گذاشتن لینک این کانال، مجاز نیست)
@loversofIRAN
#ما_فارسیها_در_کوچه_بیخبری_تماشاگری_میکنیم!! (استاد صدرالدین عینی)
"خورشید احسان"، #هم_تبار_تاجیکستانی که دانشجوی ادبیات فارسی تهران است، دل نوشته ای زیبا برایمان فرستاده در سوگ بخارای شریف، نگین پارسی غریب در #ازبکستان! 💔🥀🖤
پیشتر در این کانال درباره #سمرقند و #بخارا که در ادبیات فارسی گوهرهایی درخشان چون شیراز بوده اند، گفته ایم.
این متن، باز میبردمان به #درد_مشترک #ایران_زمین که روزگاری تاجیکستان و ازبکستان مرزهای شمال خاوری اش بودند.
در آخر، فیلمی از افضل شاه شادی، رییس ارکستر تاجیکستان را ببینید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
👈#بخارا؛
#شهر_رویاهای_هزار_و_یک_شبی،
شهر فرهنگ، ادبیات، و خاستگاه #پارسی_نو، که در دل، هزاران قصه ی ناگفته دارد. شهر رودکی، پورسینا، بیرونی، خوارزمی و هزارهان ابرمرد دیگر.
رودکی در وصفش گفته:
"امروز به هر حالی، بغداد، بخاراست"
عشق #بخارا (و #سمرقند) زمانی که بچه بودم ناخودآگاه در دلم ریشه¬دار شد. نام این (دو) شهر به دلیل هم¬جواری پنج¬کنت با سمرقند (پنج¬رود یا رودک-زادگاه رودکی و پنج¬کنت در گذشته از توابع سمرقند بوده) بسامد بالایی در ادبیات عامینه و شفاهی مردم منطقه ما (فرارود) دارد. شروع از همان بیت مشهور:
بخارا مرکز اسلام و دین است
سمرقند صیقل روی زمین است
تا ابیاتی که در هیچ کتابی پیدا نمی¬شود جز #کتاب_دل_مردم.
یاد دارم، وقتی بچه¬ بودم و عروسی خویشاوندان می¬رفتم، همیشه بی-بی¬ام (مادر¬بزرگم) برای #نوعروس این شعر را می خواند که تقدس و بزرگی بخارا را در ذهن¬های ما القا می کرد:
دل تصدق، سینه صندوق خانه مهمان آمده س (ت)
از بخارای شریف یک ماه تابان آمده س(ت)
هوشَه برده س(ت)، عقلَه برده س(ت)
عافت جان آمده س(ت)
و باز مصرع هایی که فراموش کرده ام.
(حالا هم این رسم در #تاجیکستان رایج است که بعد از آوردن عروس به خانه ی داماد، زن ها جمع می شوند و تازه¬عروس¬را با شعرخوانی تبریک می گویند)
👈اما این اواخر که کتاب ها و مطالبی در مورد تاریخ سیاسی و فرهنگی بخارا و سمرقند مطالعه می کنم، به اهمیت واقعی این دو شهر در گذشته بیشتر پی می برم و آن #عشق "با شیر مادر آمده" ریشه دار تر و عمیق¬تر می شود.
از هر لونی (طرف) که نگاه می کنم، دلم پرغم و چشمم پرنم می شود. آن هم چه غمی! غم تلخِ شیرین یا شیرینِ تلخ. این #عشق و این #غم زخمهای سینه را بِه نمی کند، اما بدتر هم نمی کند.
مستندی در مورد #ایرج_افشار دیدم. ایشان آن جا قصه می کند که:
"وقتی به آرامگاه #شاه_اسماعیل_سامانی در بخارا رسیدم، معماری این آرامگاه را بی-نظیر یافتم. شکل¬های هندسی و چینش خشت¬های بنا منحصر به فرد بود. کنار آرامگاه نشستم و گریه سر دادم...این حالت چه طور نمی تواند در مغز مغز جانت کاره(اثر) بکند!؟ چشمت که بماند، دل و جانت گریه می کند..."
با خودم می اندیشم چطور به همین سادگی این دو گنج شایگان را از ما ربودند!؟ آخر از دست دادن این دو شهر بزرگ (و البته شهر¬های دیگر فارسی¬زبان هم) به قول رودکی "نه کاری ست خُرد". دریغ که خائن های تاجیک نیز در این کار هم¬دستی داشتند!
دیروز در #کتابخانه_مرکزی_تهران دنبال نسخه ای می گشتم، که کتاب سرود اهل بخارا را دیدم و با یک نفس مقدمه ی آن را خواندم. این کتاب به معرفی اجمالی کتاب¬های کتابخانه خصوصی آخرین قاضی کلان (قاضی_القضات_بخارا) قاضی محمدشریف جان مخدوم ملقب به #صدر_ضیاء (پدر دانشمند روانشاد تاجیک، #محمد_جان_شکوری_بخارایی) می¬پردازد. مقدمه جان¬سوز آن به معرفی صدر ضیاء (به نقل از خاطرات محمدجان شکوری بخارایی) و این که آن همه کتاب چطور به دست #بلشویک¬ها ربوده، سوخته و نابود کرده شد، مویه(ناله) می-کند!!!
بغض گلویم¬را فشرد و احساس گریه¬آور از دست دادگی درضمیرم آشوب کرد. نمی دانم از آن جا که من با آن خطه( ورارود ) ریشه پیوندم و تعلق خاصی دارم، این حالت به من دست داد، یا شاید هر کس دیگر هم به جای من بود، تغییری شگرفی حتی برای چند لحظه هم که باشد در او به وجود می آمد، نمی دانم!!
با خودم می اندیشم که چطور دو شهری که #بزرگ_ترین_شهرهای_ایران_زمین بودند، از آن جایگاه رفیع خودشان به این حال گمنامی، در حد آثارخانه( موزه) رسیده اند.
ما از دست #نرمی_و_تاجیکی خودمان و #ترکی_و_چستی دیگران به این¬جا رسیدیم.
با خودم می اندیشم، #امروز_چه_میتوان_کرد؟!
من در کجای شب ایستاده ام؟!
و بخارا و سمرقند من به کجا می¬رود؟!
به قول شاعر تاجیک:
یک بار دیگر خنده به لب می¬شده باشد؟!!
حالی که در ضمیر من آشوب می کند
احساس گریه¬آور ازدست¬دادگی¬ست
(فخرالدین مزارعی)
یک حمله و یک حمله، آمد شب و تاریکی
ترکی کن و چستی کن، نه نرمی و تاجیکی
(مولانا)
@loversofIRAN
دانلود👇
Telegram
attach 📎
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شاه اسماعیل،چهره بزرگ ملی ایران پس از اسلام
دومین بزرگداشت نبرد #چالدران
بخش ۱
#منوچهر_مشتاق
استاد جهانی جنگ افزارشناسی،
بررسی حرفه ای روش جنگ #شاه_اسماعیل_صفوی_ایرانی با #سلطان_سلیم_عثمانی_ترک
دومین بزرگداشت نبرد #چالدران
بخش ۱
#منوچهر_مشتاق
استاد جهانی جنگ افزارشناسی،
بررسی حرفه ای روش جنگ #شاه_اسماعیل_صفوی_ایرانی با #سلطان_سلیم_عثمانی_ترک
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شاه اسماعیل،چهره بزرگ ملی ایران پس از اسلام
دومین بزرگداشت نبرد #چالدران
بخش ۲
#منوچهر_مشتاق
استاد جهانی جنگ افزارشناسی،
بررسی حرفه ای روش جنگ #شاه_اسماعیل_صفوی_ایرانی با #سلطان_سلیم_عثمانی_ترک
دومین بزرگداشت نبرد #چالدران
بخش ۲
#منوچهر_مشتاق
استاد جهانی جنگ افزارشناسی،
بررسی حرفه ای روش جنگ #شاه_اسماعیل_صفوی_ایرانی با #سلطان_سلیم_عثمانی_ترک
Forwarded from اتچ بات
👈برای نخستین بار، تحلیل نبرد چالدران👉
👈دکتر #منوچهر_مشتاق_خراسانی، بنیانگذار رزم افزار و کارشناس بین المللی سلاح و رزم های تاریخی #ایرانی، برای نخستین بار، این تحلیل ارزشمند را برای #عموم در همایش #چالدران انجام دادند.
@LoversofIRAN
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
⬅️دکتر منوچهر مشتاق پس از تشکر از دست اندرکاران همایش چالدران به خصوص آقای دشتبانی، و ابراز خرسندی و افتخار از حضور #ناخدا_صمدی در برنامه و تشکر ویژه از ایشان، خودشان را بشکل گزیده معرفی کردند:
⬅️من، منوچهر مشتاق خراسانی، بنیان گذار رزم افزار و 31 سال است خارج از کشور زندگی می کنم. الان ساکن المان هستم. در آمریکا لیسانس، و در آلمان فوق لیسانس و دکتر گرفته ام. 5 کتاب درباره سلاحهای ایرانی نوشته ام و سلاحهای 19 موزه ی ایران را کارشناسی کرده ام از دوران باستان تا قاجار و از این 5 کتاب، اولین کتابم سلاحها و جوشنهای ایرانی برنده جایزه جهانی کتاب شد که در 2006 نوشته و در 2009 برنده جایزه شد و از رییس جمهور وقت جایزه ام را دریافت کردم. کتاب بعدی ام درباره لغتنامه های سلاحها و رزم افزارها بود که در 2012 جایزه جهانی کتاب گرفت. 166 مقاله چاپی در 39 کشور دنیا دارم و 125 تای آن علمی پژوهشی هست. چرا این کارها را کردم؟ برای اینکه فرهنگ رزمی ایران را به دنیا بشناسانم و ایران را سرفراز کنم.
من عضو هیات علمی 12 نفره کاخ کرملین در سلاح شناسی هستم و 11 عضو روس دارد و من تنها عضو غیر روس آن هستم. در آمریکا و آلمان هم هیات علمی سلاح شناسی هستم.
سلاح شناسی نه تنها درباره تولید سلاح مانند پولاد گروهر دار ایرانی که بسیار معروف بوده است و ریخته گری مفرغ در ایران قدیم، بلکه درباره نحوه ی کاربرد این سلاحها هم تبحر دارم مثلا ایرانیان نیزه را چگونه استفاده می کردند یا کمان زنی روی اسب چطور بوده یا شمشیرزنی و...
تیم رزم افزار ما 3 بخش دارد که یک بخش آن علمی پژوهشی هستند، و یکی نظامی و رزمی است که چگونگی مبارزه به سلاحها را کار می کنیم، و بخش دیگر هم ساخت رزم افزارها است.
امروز درباره جنگ چالدران صحبت می کنیم بر مبنای مقاله ای که من با دکتر فرخ نوشته ام و در مجله پالاش که مربوط به ناتو است چاپ شد.
@LoversofIRAN
در زیر بخش ۱، بررسی جالب نبرد دلیرانه ی چالدران را که پیشتر هم در این کانال گذاشته بودیم، از دکتر منوچهر مشتاق بببینید. 👇👇
بخش ۲ این سخنرانی را هم در همین کانال دنبال کنید.
جنگ چالدران میان #شاه_اسماعیل_صفوی_ایرانی و #سلطان_سلیم_عثمانی_ترک انجام شد.
جنگ چالدران، نخستین نبرد دولت صفوی با عثمانی بود که در نزدیکی شهرستان چالدران در شمال غربی ایران در ۲ رجب ۹۲۰ ه. ق/۲۳ اوت ۱۵۱۴ میلادی رخ داد.
نتیجه این نبرد پیروزی سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول بر سپاه صفوی به فرماندهی شاه اسماعیل اول بود.
#قِزِلباش مجموعهای بود از ایلهای شمالباختریِ فلات ایران که پیرو طریقت معنوی #صفوی بودند و #شاه_اسماعیل_یکم به یاری آنها سلسلهٔ صفوی را پس از براندازی سلسلهٔ #آققویونلوها بنیانگذاری کرد. بهطورکلی به ارتش ایران در زمان صفویان، «قزلباش» میگفتند. جمعیت آن ها گویا در #افغانستان امروزی هم هستند در منطقه ی چتداول شهر #کابل.
واژه قزلباش از دو واژهٔ ترکی آذربایجانیِ قزل به معنی «زرین و سرخ» و باش به معنی «سر» تشکیل یافتهاست. وجه تسمیهٔ آن مربوط میشود به #کلاه_سرخی که پیروان این طریقت به سر داشتند و توسط شیخ حیدر ــ پدر شاه اسماعیل اول ــ برای #صوفیانِ_مرید ابداع شده بود.
از سوی دیگر، با تکیه بر نظریهٔ زبان آذری #کسروی، خود واژهٔ «باش» را میتوان تکاملیافتهٔ «بوآش» از #فارسی_میانه به معنی قله و بالای هر چیز دانست و «قِزِل» یا «قَزِل» را نیز میتوان شکل دیگری از واژهٔ فارسیِ «گَزَر» دانست به معنی هویج، که با رنگ زرین و سرخ و شکل مخروطیِ کلاه قزلباشان نیز مرتبط است.
قزلباشها ریشهای خود را میتراشیدند و سبیلهای درازی میگذاشتند و روی سر تراشیده خود کاکل بلندی جا میگذاشتند و کلاههایی به رنگ ارغوانی به سر داشتند که به نشانهٔ ۱۲ امام شیعه ۱۲ خط راه راه روی آنها دیده میشد.
@LoversofIRAN
بخش ۱تحلیل جنگ چالدران از دکتر منوچهر مشتاق👇👇
👈دکتر #منوچهر_مشتاق_خراسانی، بنیانگذار رزم افزار و کارشناس بین المللی سلاح و رزم های تاریخی #ایرانی، برای نخستین بار، این تحلیل ارزشمند را برای #عموم در همایش #چالدران انجام دادند.
@LoversofIRAN
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
⬅️دکتر منوچهر مشتاق پس از تشکر از دست اندرکاران همایش چالدران به خصوص آقای دشتبانی، و ابراز خرسندی و افتخار از حضور #ناخدا_صمدی در برنامه و تشکر ویژه از ایشان، خودشان را بشکل گزیده معرفی کردند:
⬅️من، منوچهر مشتاق خراسانی، بنیان گذار رزم افزار و 31 سال است خارج از کشور زندگی می کنم. الان ساکن المان هستم. در آمریکا لیسانس، و در آلمان فوق لیسانس و دکتر گرفته ام. 5 کتاب درباره سلاحهای ایرانی نوشته ام و سلاحهای 19 موزه ی ایران را کارشناسی کرده ام از دوران باستان تا قاجار و از این 5 کتاب، اولین کتابم سلاحها و جوشنهای ایرانی برنده جایزه جهانی کتاب شد که در 2006 نوشته و در 2009 برنده جایزه شد و از رییس جمهور وقت جایزه ام را دریافت کردم. کتاب بعدی ام درباره لغتنامه های سلاحها و رزم افزارها بود که در 2012 جایزه جهانی کتاب گرفت. 166 مقاله چاپی در 39 کشور دنیا دارم و 125 تای آن علمی پژوهشی هست. چرا این کارها را کردم؟ برای اینکه فرهنگ رزمی ایران را به دنیا بشناسانم و ایران را سرفراز کنم.
من عضو هیات علمی 12 نفره کاخ کرملین در سلاح شناسی هستم و 11 عضو روس دارد و من تنها عضو غیر روس آن هستم. در آمریکا و آلمان هم هیات علمی سلاح شناسی هستم.
سلاح شناسی نه تنها درباره تولید سلاح مانند پولاد گروهر دار ایرانی که بسیار معروف بوده است و ریخته گری مفرغ در ایران قدیم، بلکه درباره نحوه ی کاربرد این سلاحها هم تبحر دارم مثلا ایرانیان نیزه را چگونه استفاده می کردند یا کمان زنی روی اسب چطور بوده یا شمشیرزنی و...
تیم رزم افزار ما 3 بخش دارد که یک بخش آن علمی پژوهشی هستند، و یکی نظامی و رزمی است که چگونگی مبارزه به سلاحها را کار می کنیم، و بخش دیگر هم ساخت رزم افزارها است.
امروز درباره جنگ چالدران صحبت می کنیم بر مبنای مقاله ای که من با دکتر فرخ نوشته ام و در مجله پالاش که مربوط به ناتو است چاپ شد.
@LoversofIRAN
در زیر بخش ۱، بررسی جالب نبرد دلیرانه ی چالدران را که پیشتر هم در این کانال گذاشته بودیم، از دکتر منوچهر مشتاق بببینید. 👇👇
بخش ۲ این سخنرانی را هم در همین کانال دنبال کنید.
جنگ چالدران میان #شاه_اسماعیل_صفوی_ایرانی و #سلطان_سلیم_عثمانی_ترک انجام شد.
جنگ چالدران، نخستین نبرد دولت صفوی با عثمانی بود که در نزدیکی شهرستان چالدران در شمال غربی ایران در ۲ رجب ۹۲۰ ه. ق/۲۳ اوت ۱۵۱۴ میلادی رخ داد.
نتیجه این نبرد پیروزی سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول بر سپاه صفوی به فرماندهی شاه اسماعیل اول بود.
#قِزِلباش مجموعهای بود از ایلهای شمالباختریِ فلات ایران که پیرو طریقت معنوی #صفوی بودند و #شاه_اسماعیل_یکم به یاری آنها سلسلهٔ صفوی را پس از براندازی سلسلهٔ #آققویونلوها بنیانگذاری کرد. بهطورکلی به ارتش ایران در زمان صفویان، «قزلباش» میگفتند. جمعیت آن ها گویا در #افغانستان امروزی هم هستند در منطقه ی چتداول شهر #کابل.
واژه قزلباش از دو واژهٔ ترکی آذربایجانیِ قزل به معنی «زرین و سرخ» و باش به معنی «سر» تشکیل یافتهاست. وجه تسمیهٔ آن مربوط میشود به #کلاه_سرخی که پیروان این طریقت به سر داشتند و توسط شیخ حیدر ــ پدر شاه اسماعیل اول ــ برای #صوفیانِ_مرید ابداع شده بود.
از سوی دیگر، با تکیه بر نظریهٔ زبان آذری #کسروی، خود واژهٔ «باش» را میتوان تکاملیافتهٔ «بوآش» از #فارسی_میانه به معنی قله و بالای هر چیز دانست و «قِزِل» یا «قَزِل» را نیز میتوان شکل دیگری از واژهٔ فارسیِ «گَزَر» دانست به معنی هویج، که با رنگ زرین و سرخ و شکل مخروطیِ کلاه قزلباشان نیز مرتبط است.
قزلباشها ریشهای خود را میتراشیدند و سبیلهای درازی میگذاشتند و روی سر تراشیده خود کاکل بلندی جا میگذاشتند و کلاههایی به رنگ ارغوانی به سر داشتند که به نشانهٔ ۱۲ امام شیعه ۱۲ خط راه راه روی آنها دیده میشد.
@LoversofIRAN
بخش ۱تحلیل جنگ چالدران از دکتر منوچهر مشتاق👇👇
Telegram
attach 📎