👈👈 چرا #سعدی؟
⬅️ نوشته استاد گرانقدر ادبیات فارسی، #شفیعی_کدکنی:
◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچكس در اين امر نيز نمىتواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخههاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكردهايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد بردهايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشتهاند و آن
آزمونگرى و تجربهگرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مىكند.
و من میخواهم به يكى از گوشههاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىست
كرم پيشهٔ شاه مردان علىست
يا
جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار
يا
علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى
كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
در چشمانداز نخست چنين به نظر مىرسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مىزند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموستر و روشنتر شود، از همشهرى بزرگ و بىهمتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مىکنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و
« جوانمردى» و « فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفىست يا مىتواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:
دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
بىگمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.
/محمدرضا شفيعى كدكنى
قلندريّه در تاريخ
صص ۵۲۸–۵۲۷/
@LoversofIRAN
⬅️ نوشته استاد گرانقدر ادبیات فارسی، #شفیعی_کدکنی:
◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچكس در اين امر نيز نمىتواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخههاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكردهايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد بردهايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشتهاند و آن
آزمونگرى و تجربهگرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مىكند.
و من میخواهم به يكى از گوشههاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىست
كرم پيشهٔ شاه مردان علىست
يا
جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار
يا
علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى
كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
در چشمانداز نخست چنين به نظر مىرسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مىزند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموستر و روشنتر شود، از همشهرى بزرگ و بىهمتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مىکنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و
« جوانمردى» و « فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفىست يا مىتواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:
دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
بىگمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.
/محمدرضا شفيعى كدكنى
قلندريّه در تاريخ
صص ۵۲۸–۵۲۷/
@LoversofIRAN
4_5866015025197483839.pdf
2.3 MB
📝📖 #ادبی #ادبیات_ایران
■□ پژوهشگر ستیهنده؛
گفتگو با استاد #مجتبی_مینوی پاییز ۱۳۵۲
این گفتگو در گوشه ای از کتابخانه استاد مینوی انجام شد که از کاملترین کتابخانه های #ایرانشناسی و #ادبیات_فارسی بود.
شرکتکنندگان در گفتگو:
#نجف_دریابندی
#ایرج_افشار
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
■ ششم بهمنماه، سالروز درگذشت پژوهشگر ستیهندهٔ ایران؛ استاد مجتبی مینوی.
۱۹بهمن ۱۲۸۱
۶ بهمن ۱۳۵۵
روانش شاد و راهش پر رهرو باد 🖌📖
(از کانال استاد شفیعی کدکنی)
*ستیهنده=نستوه،خستگی ناپذیر،ستیزه گر
عاشقان ایران
@LoversofIRAN
■□ پژوهشگر ستیهنده؛
گفتگو با استاد #مجتبی_مینوی پاییز ۱۳۵۲
این گفتگو در گوشه ای از کتابخانه استاد مینوی انجام شد که از کاملترین کتابخانه های #ایرانشناسی و #ادبیات_فارسی بود.
شرکتکنندگان در گفتگو:
#نجف_دریابندی
#ایرج_افشار
محمدرضا #شفیعی_کدکنی
■ ششم بهمنماه، سالروز درگذشت پژوهشگر ستیهندهٔ ایران؛ استاد مجتبی مینوی.
۱۹بهمن ۱۲۸۱
۶ بهمن ۱۳۵۵
روانش شاد و راهش پر رهرو باد 🖌📖
(از کانال استاد شفیعی کدکنی)
*ستیهنده=نستوه،خستگی ناپذیر،ستیزه گر
عاشقان ایران
@LoversofIRAN
📚 #فرهنگی #ادبی 🖌
👈سایه، آینهدار غمها و شادیهای عصرِ ما
برای ۶ اسفندماه، زادروز ه.الف. #سایه.
نود و دو سالگی #هوشنگ_ابتهاج فرخنده باد!
✍ یادداشت استاد #شفیعی_کدکنی
▪️ شعر سایه استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است. آنهایی که بوطیقای حافظ را به نیکی میشناسند، از شعر سایه سرمست میشوند. از لحظهای که خواجهٔ شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایهٔ حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیدهاند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشتهاند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی مینویسم و به قول قائلش: میگویم و میآیمش از عهده برون.
▪️سایه، در عین بهرهوری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در ان کوشیده است که آرزوها و غمهای انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمالشناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداختهاند.
سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند:
چه جای گل که درختِ کهن ز ریشه بسوخت
ازین سمومِ نفسکش که در جوانه گرفت
همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدین» با خواجهٔ شیراز نیست. آنجا که فرمود:
ازین سموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
▪️آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزلسرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستانهای تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همهٔ اقران خویش، در طول این هفتصد سال، بوده است. میبینید که بدینگونه سایه در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادر قرون و اعصار است.
▪️متجاوز از نیم قرن است که نسلهای پیدرپی عاشقان شعر فارسی حافظههایشان را از شعر سایه سرشار کردهاند و امروز اگر آماری از حافظههای فرهیختهٔ شعردوست را در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود شعر هیچیک از معاصران زنده نمیتواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصراعهای شعر او در حکم امثال سایره درآمدهاند و گاهگاه در زندگی بدان تمثل میشود. از همان حدود شصت سال پیش که در نوجوانی سرود:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست.
تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه میکند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چندین هزار امید بنی آدم است این
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۹۵ و ۹۶، مهر_آبان ۱۳۹۲، صص ۲۲۷_۲۲۶
از@shafiei_kadkani
عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN
👈سایه، آینهدار غمها و شادیهای عصرِ ما
برای ۶ اسفندماه، زادروز ه.الف. #سایه.
نود و دو سالگی #هوشنگ_ابتهاج فرخنده باد!
✍ یادداشت استاد #شفیعی_کدکنی
▪️ شعر سایه استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است. آنهایی که بوطیقای حافظ را به نیکی میشناسند، از شعر سایه سرمست میشوند. از لحظهای که خواجهٔ شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایهٔ حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیدهاند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشتهاند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی مینویسم و به قول قائلش: میگویم و میآیمش از عهده برون.
▪️سایه، در عین بهرهوری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در ان کوشیده است که آرزوها و غمهای انسان عصر ما را در شعر خویش تصویر کند، برخلاف تمامی کسانی که با جمالشناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداختهاند.
سایه بیآنکه مدعی خلق جهانی ویژهٔ خویش باشد، آینهدار غمها و شادیهای انسان عصر ماست و اگر کسانی باشند که بر باد رفتن آرزوهای بزرگ انسان عدالتخواه قرن بیستم را با تمام وجود خود تجربه کرده باشند، وقتی از زبان سایه میشنوند:
چه جای گل که درختِ کهن ز ریشه بسوخت
ازین سمومِ نفسکش که در جوانه گرفت
همدلیشان با سایه کم از همدلی دردمندان دورهٔ «امیر مبارزالدین» با خواجهٔ شیراز نیست. آنجا که فرمود:
ازین سموم که بر طرفِ بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی هست و رنگ یاسمنی
▪️آنچه هنر سایه را در برابر تمام غزلسرایان بعد از حافظ امتیاز بخشیده، همین است که او ظرایف بوطیقای حافظ را در خدمت تصویرگری بهارها و زمستانهای تاریخی انسان درآورده است و در این راه سرآمد همهٔ اقران خویش، در طول این هفتصد سال، بوده است. میبینید که بدینگونه سایه در جهان ویژهٔ خویش، یکی از نوادر قرون و اعصار است.
▪️متجاوز از نیم قرن است که نسلهای پیدرپی عاشقان شعر فارسی حافظههایشان را از شعر سایه سرشار کردهاند و امروز اگر آماری از حافظههای فرهیختهٔ شعردوست را در سراسر قلمرو زبان فارسی گرفته شود شعر هیچیک از معاصران زنده نمیتواند با شعر سایه رقابت کند. بسیاری از مصراعهای شعر او در حکم امثال سایره درآمدهاند و گاهگاه در زندگی بدان تمثل میشود. از همان حدود شصت سال پیش که در نوجوانی سرود:
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست.
تا به امروز که غمگنانه با خویش زمزمه میکند:
یک دم نگاه کن که چه بر باد میدهی
چندین هزار امید بنی آدم است این
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۹۵ و ۹۶، مهر_آبان ۱۳۹۲، صص ۲۲۷_۲۲۶
از@shafiei_kadkani
عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
پیام استاد #شفیعی_کدکنی،
نیازِ این لحظههایِ بغرنجِ مردمِ ایران:
روحیه ...!
آنچه برای فرد مهم است روحیه است،
آنچه برای جامعه بشری مهم است، روحیه اجتماعی است.
دولت و ... را ولشان کنید (خود ما مردم باید دست به کار شویم).
ما باید متفکرانی داشته باشیم که بتوانند روحیه بانشاط را در جامعه بالا ببرند.
آفریدن روحیه بانشاط از کتابهای مدرسه شروع میشود...
#بحران #کرونا #گرانی #بهداشت #عرق_ملی #روحیه_ملی #خویشکاری_میهنی (#وظیفه_ملی)
عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN
پیام استاد #شفیعی_کدکنی،
نیازِ این لحظههایِ بغرنجِ مردمِ ایران:
روحیه ...!
آنچه برای فرد مهم است روحیه است،
آنچه برای جامعه بشری مهم است، روحیه اجتماعی است.
دولت و ... را ولشان کنید (خود ما مردم باید دست به کار شویم).
ما باید متفکرانی داشته باشیم که بتوانند روحیه بانشاط را در جامعه بالا ببرند.
آفریدن روحیه بانشاط از کتابهای مدرسه شروع میشود...
#بحران #کرونا #گرانی #بهداشت #عرق_ملی #روحیه_ملی #خویشکاری_میهنی (#وظیفه_ملی)
عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN
Forwarded from عاشقان ایران
👈👈 چرا #سعدی؟
⬅️ نوشته استاد گرانقدر ادبیات فارسی، #شفیعی_کدکنی:
◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچكس در اين امر نيز نمىتواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخههاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكردهايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد بردهايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشتهاند و آن
آزمونگرى و تجربهگرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مىكند.
و من میخواهم به يكى از گوشههاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىست
كرم پيشهٔ شاه مردان علىست
يا
جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار
يا
علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى
كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
در چشمانداز نخست چنين به نظر مىرسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مىزند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموستر و روشنتر شود، از همشهرى بزرگ و بىهمتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مىکنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و
« جوانمردى» و « فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفىست يا مىتواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:
دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
بىگمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.
/محمدرضا شفيعى كدكنى
قلندريّه در تاريخ
صص ۵۲۸–۵۲۷/
@LoversofIRAN
⬅️ نوشته استاد گرانقدر ادبیات فارسی، #شفیعی_کدکنی:
◾️هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه خداوند در سرشت سعدى جوهر شاعرى را در حدّ نهايى آن به وديعه نهاده بوده است. و هيچ كس در اين ترديدى ندارد كه سعدى در جانب اكتسابىِ هنرِ شعر نيز بر مجموعهٔ ميراثِ بزرگان ادب فارسى و عربى اشرافى شگرف داشته است. هيچكس در اين امر نيز نمىتواند ترديد كند كه سعدى بر تمام معارف اسلامى از فقه و كلام و حديث و تفسير و تصوّف و تاريخ و ديگر شاخههاى فرهنگ وقوف كامل داشته است. با اين همه اگر محبوبيّت و سلطنتِ هنرى او را در طول اين هشت قرن حاصل اين امتيازات او بدانيم، به تمامى حقيقت اشاره نكردهايم؛ زيرا يك نكتهٔ برجسته را از ياد بردهايم و آن اين است كه در هنر سعدى چيزى وجود دارد كه ديگر بزرگان ما از آن كمتر بهره داشتهاند و آن
آزمونگرى و تجربهگرايى سعدى است در آفاق پهناور حيات و ساحتهای مختلف زندگى اجتماعى و فردى؛ همان چيزى كه او خود از آن به «معاملت داشتن » تعبير مىكند.
و من میخواهم به يكى از گوشههاى پوشيده ماندهٔ تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حيات اشاره كنم. به ابياتی از اين دست بنگريد:
جوانمرد اگر راست خواهى ولىست
كرم پيشهٔ شاه مردان علىست
يا
جوانمردىّ و لطف است آدميّت
همين نقش هيولايى مپندار
يا
علم آدميّت است و جوانمردى و ادب
ورنى ددى به صورت انسان مصوّرى
كه بالاترين حدّ انسانيت را در اين گونه ابيات به جوانمردان نسبت مىدهد و خود تصريح دارد كه آخرين حدِّ سير روحانىاش، پس از آن همه تحصيل در مدارس علوم اسلامى از قبيل نظاميّهٔ بغداد، پيوستن به جوانمردان بوده است:
نشستم با جوانمردان قلّاش
بشُستم هرچه خواندم بر اديبان
و بهترين قهرمانان داستانهاى او، از نوع جوانمرداناند، چنان كه در داستان آن جوانمرد تبريزى مىبينيم كه دزدى را از راه ديوار به سراى خويش مىبرد و دستار و رختِ خود را بدو مىدهد تا در دزدى ناكام نباشد و در پايان مىگويد:
عجب نايد از سيرتِ بخردان
كه نيكى كنند از كرم با بدان
در چشمانداز نخست چنين به نظر مىرسد كه ستايش جوانمردى امرى است طبيعى و هر كسى به فضايل اخلاقى اشارتى داشته باشد همين حرفها را مىزند؛ امّا چنين نيست.
براي آنكه مساله قدرى ملموستر و روشنتر شود، از همشهرى بزرگ و بىهمتاى سعدى، خواجهٔ شيراز ياد مىکنيم كه در سراسر ديوانش حتى يك بار هم از كلماتى مانند « جوانمرد» و
« جوانمردى» و « فتوّت» ياد نكرده است. آيا اين يك امر تصادفىست يا مىتواند ريشه هايى در روانشناسى فردى و شخصى سعدى داشته باشد؟ به گفتهٔ خودش:
دگرى همين حكايت بكند كه من وليكن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
بىگمان او در اين قلمرو نيز معاملت و تجربه داشته است.
/محمدرضا شفيعى كدكنى
قلندريّه در تاريخ
صص ۵۲۸–۵۲۷/
@LoversofIRAN
عاشقان ایران
🖌#نجف_دریابندری، مترجم و نویسنده بزرگ ایرانی به همسرش #فهیمه_راستکار (دوبلور) پیوست. روانش شاد🥀 زادهٔ ۱ شهریور ۱۳۰۸؛ یکی از بزرگترین مترجمان ایرانی، دیروز، ١٥ اردیبهشت ١٣٩٩ در ٩١ سالگی در تهران درگذشت در محله "حمام جرمنی" #آبادان به دنیا آمد. حضور انگلیسیهای…
🥀خداحافظ جناب مستطاب!
📄 زنده یاد #نجف_دریابندری، مترجم و نویسنده بزرگ ایرانی، از دید دیگر نویسندگان
🖌#مسعود_کیمیایی: گلستان ( #ابراهیم_گلستان) و نجف(دریابندری) و #شاملو و #نیما، از #روشنفکران دوره اول تفکر نوین ما هستند. تفکری که بودن و ماندنش پاداش زحمات بسیاری است که کشیدهاند و تقدیم به روزگار خود کردهاند و هیچگاه از بین نخواهد رفت.
🖌#محمود_دولتآبادی نویسنده بزرگ معاصر ایران می گوید: شخصاً از کار و تواناییهای نجف در نثرنویسی، در ادبیاتی که او برای ترجمه انتخاب میکرد، از داوری صریح او در ادبیات و اندیشه، و از دقتِ او در بیانِ مفاهیم - که به قدر بضاعت خود آموختهام - یاد نجفِ دریابندری را همچون یکی از ناخدایان زبان و ادبیات ایران گرامی میدارم.
🖌#سیروس_علینژاد: در زندگی نجف دریابندری پدیدههای متناقض با هم ظهور کردهاند که از یک سو فاکنر و همینگوی ترجمه میکرد و از طرف دیگر تودهای بود و عجیبتر آنکه در روزنامههای تودهای داستان کافکایی مینوشت. خود او توضیح جالبی در این زمینه دارد: «ما راستش تودهای مخصوصی بودیم. من گرچه بعد از انشعاب به حزب #توده پیوستم اما در واقع تودهای قبل از انشعاب بودم. بعد از انشعاب حزب توده ماهیتش عوض شد، به کلی چیز دیگری شد.» بعد از سکوتی به نشانه تامل و یادآوری میگوید «ما از لحاظ سیاسی در خط حزب توده بودیم اما از لحاظ فرهنگی کار خودمان را میکردیم. گذشته از این همینگوی و امثال او جزو نویسندگان #چپ آمریکا به حساب میآمدند. بعدها من متوجه شدم که به همینگوی یا فاکنر از لحاظ سیاسی نمیشد جای خیلی مشخصی داد.»
🖌#رضا_نوری درباره او می گوید:
نجف دریابندری پس از انقلاب، مدتی سردبیر روزنامه «آزادی» متعلق به جبهه دموکراتیک ملی بود، اما عضو رسمی این حزب نبود. با اشغال سفارت آمریکا در تهران، این روزنامه هم توقیف و نجف دریابندری کاملاً خانهنشین شد. در زمان جنگ، دو سالی، از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷، به قصد مهاجرت به آمریکا سفر کرد. جنگ که تمام شد به ایران بازگشت و دوباره مشغول نوشتن و ترجمه شد. در دهه ۱۳۷۰، ترجمه کتابهای مهمی مثل «گور به گور» از فاکنر، «بازمانده روز» از ایشی گورو و «پیامبر و دیوانه» از جبران خلیل جبران را منتشر کرد. همچنین در سال ۱۳۷۶، از نامزدی محمد خاتمی، روحانی اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران حمایت کرد: «در هر دو دوره به خاتمی رأی دادم.» در کنار کار حرفهای ترجمه و نوشتن، یک دوره به طور جدی به کار عکاسی نیز پرداخت. نقاشی هم میکرد و بارها پرتره محمد مصدق را کشیده بود: «خود مصدق را هرگز ندیده بودم.»
🖌#سرگه_بارسقیان، پژوهشگر تاریخ می گوید:
او در اداره انتشارات شرکت نفت آبادان بود که روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خبر کودتا و سقوط دکتر محمد مصدق را شنید؛ توفان کودتا اما هفت ماه بعد با افشای شبکه افسران حزب توده به آبادان و دریابندری رسید: «عضویت در حزب توده و در دادگاه هم اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل را به ما تفهیم کردند.» حکمش اعدام بود که بعد تبدیل به حبس ابد شد؛ «یک سال در {زندان} آبادان بودم. بعد ما را بردند به دادگاه. دادگاه دستهجمعی بود. ما یک گروه ۱۱ نفره بودیم. بعداً که ما را محکوم کردند باز هم به زندان احمدآباد فرستادند. یک سال اینجا بودیم و بعد ما را بردند تهران.» ۵ ماه پس از انتقال به زندان لشگر زرهی تهران، از دادگاه با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم میشود. پس از تحویل به زندان قصر، یک سال را هم در این زندان میگذراند که بعد از آن به حکم حبس بلندمدت خود اعتراض میکند که نتیجه این اعتراض صدور حکمی چهارساله برای نجف دریابندری است و بنابراین چند ماه بعد از زندان آزاد میشود. او از روزی که به زندان افتاد تا پایان عمر با #حزب_توده تماسی نداشت.
🖌استاد #محمدعلی_موحد در وصف او
از تعبیر شاعر بزرگ، #نظامی، بهره برد: «کباب از ران خود خورده» و «آدمی است خودآموز به معنی خودآموخته، خود استاد خود بوده، خود کِشته و خود دروده.» (شب نجف دریابندری در شبهای بخارا، سوم اردیبهشت ۹۳) بسیار کشت و دیگران درویدند و «سرانجام به علت مرگ درگذشت.» (برگرفته از «چنین کنند بزرگان»)
🖌استاد محمدرضا #شفیعی_کدکنی:
نجف دریابندری، مصداقِ راستینِ #روشنفکر ایرانی است. سالها قبل، در کلاس درسی در دانشگاه تهران میخواستم نمونهٔ قابل قبولی از روشنفکر در ایران مثال بیاورم، با تأمل بسیار بدین نتیجه رسیدم که از نسل قدیم محمدعلی #فروغی و سید حسن #تقیزاده و دکتر #تقی_ارانی و از جمعِ زندگان، نجفِ دریابندری را باید یادآور شوم و بعدها، هرگز از این گزینه خویش پشیمان نشدم.
/از تاریخ ایرانی/
عاشقان ایران 💌
@LoversofIRAN
📄 زنده یاد #نجف_دریابندری، مترجم و نویسنده بزرگ ایرانی، از دید دیگر نویسندگان
🖌#مسعود_کیمیایی: گلستان ( #ابراهیم_گلستان) و نجف(دریابندری) و #شاملو و #نیما، از #روشنفکران دوره اول تفکر نوین ما هستند. تفکری که بودن و ماندنش پاداش زحمات بسیاری است که کشیدهاند و تقدیم به روزگار خود کردهاند و هیچگاه از بین نخواهد رفت.
🖌#محمود_دولتآبادی نویسنده بزرگ معاصر ایران می گوید: شخصاً از کار و تواناییهای نجف در نثرنویسی، در ادبیاتی که او برای ترجمه انتخاب میکرد، از داوری صریح او در ادبیات و اندیشه، و از دقتِ او در بیانِ مفاهیم - که به قدر بضاعت خود آموختهام - یاد نجفِ دریابندری را همچون یکی از ناخدایان زبان و ادبیات ایران گرامی میدارم.
🖌#سیروس_علینژاد: در زندگی نجف دریابندری پدیدههای متناقض با هم ظهور کردهاند که از یک سو فاکنر و همینگوی ترجمه میکرد و از طرف دیگر تودهای بود و عجیبتر آنکه در روزنامههای تودهای داستان کافکایی مینوشت. خود او توضیح جالبی در این زمینه دارد: «ما راستش تودهای مخصوصی بودیم. من گرچه بعد از انشعاب به حزب #توده پیوستم اما در واقع تودهای قبل از انشعاب بودم. بعد از انشعاب حزب توده ماهیتش عوض شد، به کلی چیز دیگری شد.» بعد از سکوتی به نشانه تامل و یادآوری میگوید «ما از لحاظ سیاسی در خط حزب توده بودیم اما از لحاظ فرهنگی کار خودمان را میکردیم. گذشته از این همینگوی و امثال او جزو نویسندگان #چپ آمریکا به حساب میآمدند. بعدها من متوجه شدم که به همینگوی یا فاکنر از لحاظ سیاسی نمیشد جای خیلی مشخصی داد.»
🖌#رضا_نوری درباره او می گوید:
نجف دریابندری پس از انقلاب، مدتی سردبیر روزنامه «آزادی» متعلق به جبهه دموکراتیک ملی بود، اما عضو رسمی این حزب نبود. با اشغال سفارت آمریکا در تهران، این روزنامه هم توقیف و نجف دریابندری کاملاً خانهنشین شد. در زمان جنگ، دو سالی، از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷، به قصد مهاجرت به آمریکا سفر کرد. جنگ که تمام شد به ایران بازگشت و دوباره مشغول نوشتن و ترجمه شد. در دهه ۱۳۷۰، ترجمه کتابهای مهمی مثل «گور به گور» از فاکنر، «بازمانده روز» از ایشی گورو و «پیامبر و دیوانه» از جبران خلیل جبران را منتشر کرد. همچنین در سال ۱۳۷۶، از نامزدی محمد خاتمی، روحانی اصلاحطلب در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران حمایت کرد: «در هر دو دوره به خاتمی رأی دادم.» در کنار کار حرفهای ترجمه و نوشتن، یک دوره به طور جدی به کار عکاسی نیز پرداخت. نقاشی هم میکرد و بارها پرتره محمد مصدق را کشیده بود: «خود مصدق را هرگز ندیده بودم.»
🖌#سرگه_بارسقیان، پژوهشگر تاریخ می گوید:
او در اداره انتشارات شرکت نفت آبادان بود که روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خبر کودتا و سقوط دکتر محمد مصدق را شنید؛ توفان کودتا اما هفت ماه بعد با افشای شبکه افسران حزب توده به آبادان و دریابندری رسید: «عضویت در حزب توده و در دادگاه هم اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل را به ما تفهیم کردند.» حکمش اعدام بود که بعد تبدیل به حبس ابد شد؛ «یک سال در {زندان} آبادان بودم. بعد ما را بردند به دادگاه. دادگاه دستهجمعی بود. ما یک گروه ۱۱ نفره بودیم. بعداً که ما را محکوم کردند باز هم به زندان احمدآباد فرستادند. یک سال اینجا بودیم و بعد ما را بردند تهران.» ۵ ماه پس از انتقال به زندان لشگر زرهی تهران، از دادگاه با یک درجه تخفیف به ۱۵ سال حبس محکوم میشود. پس از تحویل به زندان قصر، یک سال را هم در این زندان میگذراند که بعد از آن به حکم حبس بلندمدت خود اعتراض میکند که نتیجه این اعتراض صدور حکمی چهارساله برای نجف دریابندری است و بنابراین چند ماه بعد از زندان آزاد میشود. او از روزی که به زندان افتاد تا پایان عمر با #حزب_توده تماسی نداشت.
🖌استاد #محمدعلی_موحد در وصف او
از تعبیر شاعر بزرگ، #نظامی، بهره برد: «کباب از ران خود خورده» و «آدمی است خودآموز به معنی خودآموخته، خود استاد خود بوده، خود کِشته و خود دروده.» (شب نجف دریابندری در شبهای بخارا، سوم اردیبهشت ۹۳) بسیار کشت و دیگران درویدند و «سرانجام به علت مرگ درگذشت.» (برگرفته از «چنین کنند بزرگان»)
🖌استاد محمدرضا #شفیعی_کدکنی:
نجف دریابندری، مصداقِ راستینِ #روشنفکر ایرانی است. سالها قبل، در کلاس درسی در دانشگاه تهران میخواستم نمونهٔ قابل قبولی از روشنفکر در ایران مثال بیاورم، با تأمل بسیار بدین نتیجه رسیدم که از نسل قدیم محمدعلی #فروغی و سید حسن #تقیزاده و دکتر #تقی_ارانی و از جمعِ زندگان، نجفِ دریابندری را باید یادآور شوم و بعدها، هرگز از این گزینه خویش پشیمان نشدم.
/از تاریخ ایرانی/
عاشقان ایران 💌
@LoversofIRAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از هموندان کانال این فیلم را فرستاده اند، آقای سلیمان زاده م./ سپاس از ایشان.
آقای دکتر محسن پورمختار در پاسخ به یکی از افراد متعصب و #قومگرا، چه زیبا از #ایران و زبان #فارسی و #فردوسی میگوید و #بچاقچی ها را از #ایلات ایراندوست و میهن پرست ایرانی می داند
آقای پورمختار از ترک زبانان ساکن #سیرجان هستند، استاد دانشگاه ولی عصر رفسنجان، دانش آموخته دانشگاه تهران و شاگرد استاد گرانقدر #شفیعی_کدکنی
نشانه های #ملت بودن ما مردم ایران چنان فراوان است که به هر سو نگاه کنیم، آن را میبینیم
عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN
آقای دکتر محسن پورمختار در پاسخ به یکی از افراد متعصب و #قومگرا، چه زیبا از #ایران و زبان #فارسی و #فردوسی میگوید و #بچاقچی ها را از #ایلات ایراندوست و میهن پرست ایرانی می داند
آقای پورمختار از ترک زبانان ساکن #سیرجان هستند، استاد دانشگاه ولی عصر رفسنجان، دانش آموخته دانشگاه تهران و شاگرد استاد گرانقدر #شفیعی_کدکنی
نشانه های #ملت بودن ما مردم ایران چنان فراوان است که به هر سو نگاه کنیم، آن را میبینیم
عاشقان ایران💌
@LoversofIRAN
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◀ دکتر #شفیعی_کدکنی درباره جایگاه ملی و فراقومی #زبان_فارسی
✔ پاسخ به چالش جریان قومگرا به بهانه پاسداشت #زبان_مادری
☑️یکی از روانترین و گیراترین پاسخها به پروژه درگیرسازی #قومیت ها در ایران با جایگاه #ملی و #فراقومی زبان فارسی، برای ضعیف کردن جایگاه اثرگذار ایران در ادبیات جهان، را از زبان استاد بزرگ زبان و ادبیات فارسی بشنوید(عمرشان دراز باد)
☑️حدود ۵ سال است با نزدیک شدن روز جهانی زبان مادری (۲۱ فوریه)، جریانهای واگرا و بوق های رسانه ای شان در تلویزیون های خارجی و فضای مجازی، شروع به صحنه گردانی خیمه شب بازی تباه علیه زبان فارسی و پیونددار فرهنگ گسترده ایرانی می کنند؛ با متضاد و متعارض نشان دادن جایگاه زبان ملی ایران(فارسی) با زبان های محلی که هریک شاخه های زیبای تنیده بر درخت فرهنگ ایران بزرگ هستند. همه تلاششان برای رویاندن بذر کین و نفاق است بدون آنکه راه چاره واقعی برای حفظ زبان های محلی و آموزش نوباوگان و نونهالانی که به این زبانها در خانه سخن می گویند، پیشنهاد دهند؛ صرفا اصرار نافرجام و ناشدنی دارند بر "حذف زبان فارسی" از آموزش مدارس و جایگیزینی زبان های محلی به جای آن دارند!
@LoversofIRAN
✔ پاسخ به چالش جریان قومگرا به بهانه پاسداشت #زبان_مادری
☑️یکی از روانترین و گیراترین پاسخها به پروژه درگیرسازی #قومیت ها در ایران با جایگاه #ملی و #فراقومی زبان فارسی، برای ضعیف کردن جایگاه اثرگذار ایران در ادبیات جهان، را از زبان استاد بزرگ زبان و ادبیات فارسی بشنوید(عمرشان دراز باد)
☑️حدود ۵ سال است با نزدیک شدن روز جهانی زبان مادری (۲۱ فوریه)، جریانهای واگرا و بوق های رسانه ای شان در تلویزیون های خارجی و فضای مجازی، شروع به صحنه گردانی خیمه شب بازی تباه علیه زبان فارسی و پیونددار فرهنگ گسترده ایرانی می کنند؛ با متضاد و متعارض نشان دادن جایگاه زبان ملی ایران(فارسی) با زبان های محلی که هریک شاخه های زیبای تنیده بر درخت فرهنگ ایران بزرگ هستند. همه تلاششان برای رویاندن بذر کین و نفاق است بدون آنکه راه چاره واقعی برای حفظ زبان های محلی و آموزش نوباوگان و نونهالانی که به این زبانها در خانه سخن می گویند، پیشنهاد دهند؛ صرفا اصرار نافرجام و ناشدنی دارند بر "حذف زبان فارسی" از آموزش مدارس و جایگیزینی زبان های محلی به جای آن دارند!
@LoversofIRAN