محبوب من بیا، کمی بنشین، آرام بگیر، لبی تر کن...
محبوب من دنیا را به حال خودش رها کن، دست بشوی از فلسفه و علم و ذهن و اقتصاد و هنر...
بنشین کنارم و به چیزی جز من فکر نکن. در فکر من باش و از این فکر بیرون نیا. نگذار حتی بر فکر من غبار بنشیند. مرا دردانه خانه دلت کن. جوری که یک لحظه اگر حواست پی پریدن پروانهای رفت، من دلم بگیرد، بغض کنم، ترک بردارم.
محبوب من دنیای من تاریک بود تا تو نبودی. کسوف مدام بود انگار. تو آمدی و دلم به آفتاب چشمانت روشن شد. بیا محبوب من... بیا... بنشین کنارم برایت حرفها دارم. قصهها و خاطرات... شرح سرگردانی دلم را بکنم قبل اینکه تو بیایی و هر بار آخر قصه بیکلاغ و باکلاغ اشک بریزم که سر انگشتت را بکشی روی رد پای اشک بر صورتم و من ناز کنم و تو نوازش کنی و من کوچک شوم و تو بزرگ شوی و من صید شوم و تو صیاد شوی و در قفس سینهات تا ابد حبسم کنی.
محبوب من بیا برایم چیزی بخوان، سازی بزن، دو خط شعر بنویس کف دستم، که من دست را مشت کنم و بکوبم به سینهام و بمیرم برای چشمهای مشکی که هست، که نیست، که هستِ نیست...
محبوب من گمان مبر که سنگدلی شیوه من است. گمان مبر که رمیدن، نماندن، نرسیدن شغل من است. من به خودم هم حسادت کردهام برای تو. من به دلم حسادت کردهام برای تو و تو محبوب همه دورانها، سر بر سر من، دست در دست من، پای هم پای من آمدی و نبریدی و نرمیدی و رسیدی... رسیدی و رسیدنت مبارک.
محبوب من بمان که وزن دنیا بر سینهام نیفتد، نفس بیاید و برود و بشود که جان بگیرم از تو، زنده شوم، سبز شوم، تازه شوم، دولت پاینده شوم و این بهار ارغوان را بیاوریم خانهمان که دیگر لااقل امسال تنها نباشد، نگرید...
محبوب من بیا و بمان و از نو بنایم کن.
محبوبت را بگو...
@loltext
🐹
محبوب من دنیا را به حال خودش رها کن، دست بشوی از فلسفه و علم و ذهن و اقتصاد و هنر...
بنشین کنارم و به چیزی جز من فکر نکن. در فکر من باش و از این فکر بیرون نیا. نگذار حتی بر فکر من غبار بنشیند. مرا دردانه خانه دلت کن. جوری که یک لحظه اگر حواست پی پریدن پروانهای رفت، من دلم بگیرد، بغض کنم، ترک بردارم.
محبوب من دنیای من تاریک بود تا تو نبودی. کسوف مدام بود انگار. تو آمدی و دلم به آفتاب چشمانت روشن شد. بیا محبوب من... بیا... بنشین کنارم برایت حرفها دارم. قصهها و خاطرات... شرح سرگردانی دلم را بکنم قبل اینکه تو بیایی و هر بار آخر قصه بیکلاغ و باکلاغ اشک بریزم که سر انگشتت را بکشی روی رد پای اشک بر صورتم و من ناز کنم و تو نوازش کنی و من کوچک شوم و تو بزرگ شوی و من صید شوم و تو صیاد شوی و در قفس سینهات تا ابد حبسم کنی.
محبوب من بیا برایم چیزی بخوان، سازی بزن، دو خط شعر بنویس کف دستم، که من دست را مشت کنم و بکوبم به سینهام و بمیرم برای چشمهای مشکی که هست، که نیست، که هستِ نیست...
محبوب من گمان مبر که سنگدلی شیوه من است. گمان مبر که رمیدن، نماندن، نرسیدن شغل من است. من به خودم هم حسادت کردهام برای تو. من به دلم حسادت کردهام برای تو و تو محبوب همه دورانها، سر بر سر من، دست در دست من، پای هم پای من آمدی و نبریدی و نرمیدی و رسیدی... رسیدی و رسیدنت مبارک.
محبوب من بمان که وزن دنیا بر سینهام نیفتد، نفس بیاید و برود و بشود که جان بگیرم از تو، زنده شوم، سبز شوم، تازه شوم، دولت پاینده شوم و این بهار ارغوان را بیاوریم خانهمان که دیگر لااقل امسال تنها نباشد، نگرید...
محبوب من بیا و بمان و از نو بنایم کن.
محبوبت را بگو...
@loltext
🐹
همیشه سال تحویل که می شد بهش زنگ می زدم،
می خواستم تو سالِ جدید صدای اولین کسی که می شنوم اون باشه،
اونم منتظر بود که بهش زنگ بزنم چون همیشه با اولین بوق گوشیو بر می داشت،
گوشیمو برداشتم،
با اینکه اسمش تو گوشیم سیو بود اما هیچوقت واسه زنگ زدن از رو اسم دنبالش نمی گشتم،
همیشه شماره شو می گرفتم،
این کارو دوست داشتم،
شاید چون تنها شماره ای که حفظ بودم شماره ی اون بود،
آخه من خیلی فراموشکارم،
شمارشو گرفتم،
بعد از چندتا بوق برداشت !
گفتم سال نوعت مبارک،
گفت ممنون،
من شمارو می شناسم؟
یهو تمامِ سال تحویلایی که بهش زنگ زده بودم اومد تو ذهنم،
همیشه اولین جمله این بود؛
دلم برات تنگ شده،
اونم می گفت ما که چند دیقه پیش به هم پیام داده بودیم،
منم همون جمله ی کلیشه ای مسخره رو می گفتم،
نه بابا یه سال گذشته،
اونم می خندید،
میگفت آره راست میگی حواسم نبود،
منم دلم برات تنگ شده عزیزم،
صدای اون کسی که پشتِ خط بود دوباره منو به خودم آورد؛
با شما بودم،
گفتم فکر کنم خط رو خط شده،
اشتباه گرفتم شرمنده،
گوشیو که قطع کردم دیدم شماره ای که گرفته بودمو سیو نداشتم،
فکر کنم همه چی فقط یه خواب بوده،
آخه من تازه از خواب بیدار شده بودم،
همیشه وقتی از خواب بیدار میشی تا چند لحظه هنوز ادامه خوابتو زندگی می کنی،
تو فیلمِ inception یه دیالوگ جالب داشت،
می گفت وقتی خوابتو باور می کنی دیگه نمی تونی واقعیتو بپذیری !
@loltext
🐹
می خواستم تو سالِ جدید صدای اولین کسی که می شنوم اون باشه،
اونم منتظر بود که بهش زنگ بزنم چون همیشه با اولین بوق گوشیو بر می داشت،
گوشیمو برداشتم،
با اینکه اسمش تو گوشیم سیو بود اما هیچوقت واسه زنگ زدن از رو اسم دنبالش نمی گشتم،
همیشه شماره شو می گرفتم،
این کارو دوست داشتم،
شاید چون تنها شماره ای که حفظ بودم شماره ی اون بود،
آخه من خیلی فراموشکارم،
شمارشو گرفتم،
بعد از چندتا بوق برداشت !
گفتم سال نوعت مبارک،
گفت ممنون،
من شمارو می شناسم؟
یهو تمامِ سال تحویلایی که بهش زنگ زده بودم اومد تو ذهنم،
همیشه اولین جمله این بود؛
دلم برات تنگ شده،
اونم می گفت ما که چند دیقه پیش به هم پیام داده بودیم،
منم همون جمله ی کلیشه ای مسخره رو می گفتم،
نه بابا یه سال گذشته،
اونم می خندید،
میگفت آره راست میگی حواسم نبود،
منم دلم برات تنگ شده عزیزم،
صدای اون کسی که پشتِ خط بود دوباره منو به خودم آورد؛
با شما بودم،
گفتم فکر کنم خط رو خط شده،
اشتباه گرفتم شرمنده،
گوشیو که قطع کردم دیدم شماره ای که گرفته بودمو سیو نداشتم،
فکر کنم همه چی فقط یه خواب بوده،
آخه من تازه از خواب بیدار شده بودم،
همیشه وقتی از خواب بیدار میشی تا چند لحظه هنوز ادامه خوابتو زندگی می کنی،
تو فیلمِ inception یه دیالوگ جالب داشت،
می گفت وقتی خوابتو باور می کنی دیگه نمی تونی واقعیتو بپذیری !
@loltext
🐹
#پیام_ناشناس
بوسه بر پیشانیت مینهم
در این واپسین دیدار
بگذار اقرار کنم :
حق با تو بود که پنداشتی
زندگانیم رویایی بیش نیست
با این وجود گر روز یا شبی
چه در خیال ، چه در هیچ
امید رخت بربندد
پنداری که چیز کمی از دست دادهایم ؟
گر اینگونه باشد
سراسر زندگانی رویایی بیش نیست
در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستادهام
دانه های زرین شن در دستانم
چه حقیر
از میان انگشتانم سر میخورند
خدایا ! مرا توان آن نیست که محکمتر در دست گیرمشان ؟
یا تنها یکی از آنها را از چنگال موجی سفاک برهانم ؟
آیا سراسر زندگانی
تنها یک رویاست ؟...
@loltext
🐹
بوسه بر پیشانیت مینهم
در این واپسین دیدار
بگذار اقرار کنم :
حق با تو بود که پنداشتی
زندگانیم رویایی بیش نیست
با این وجود گر روز یا شبی
چه در خیال ، چه در هیچ
امید رخت بربندد
پنداری که چیز کمی از دست دادهایم ؟
گر اینگونه باشد
سراسر زندگانی رویایی بیش نیست
در میان خروش امواج مشوش ساحل ایستادهام
دانه های زرین شن در دستانم
چه حقیر
از میان انگشتانم سر میخورند
خدایا ! مرا توان آن نیست که محکمتر در دست گیرمشان ؟
یا تنها یکی از آنها را از چنگال موجی سفاک برهانم ؟
آیا سراسر زندگانی
تنها یک رویاست ؟...
@loltext
🐹
تکنیک استفراغ روانی چیست؟
برای زدودن احساسات ناخوشایند و افکار منفی از استفراغ روانی استفاده کنید:
بهترین زمان صبح بعد از خواب یا شب قبل از خواب است
حتماً در تنهایی و با تمرکز انجام شود
از قلم و کاغذ واقعی استفاده نمایید
هر چه به ذهنتان میرسد بنویسید بدون هیچ ترتیب و آدابی کلمه، جمله، حرف و... هر چه در لحظه به ذهنتان رسید را بنویسید
خود را سانسور نکنید
نترسید
بارهای اول ممکن است پریشان شوید ولی با تکرار آن، حالتان به شدت بهبود مییابد
بعد از استفراغ، آنها را از بین ببرید
@loltext
🐹
برای زدودن احساسات ناخوشایند و افکار منفی از استفراغ روانی استفاده کنید:
بهترین زمان صبح بعد از خواب یا شب قبل از خواب است
حتماً در تنهایی و با تمرکز انجام شود
از قلم و کاغذ واقعی استفاده نمایید
هر چه به ذهنتان میرسد بنویسید بدون هیچ ترتیب و آدابی کلمه، جمله، حرف و... هر چه در لحظه به ذهنتان رسید را بنویسید
خود را سانسور نکنید
نترسید
بارهای اول ممکن است پریشان شوید ولی با تکرار آن، حالتان به شدت بهبود مییابد
بعد از استفراغ، آنها را از بین ببرید
@loltext
🐹
بسیار مهم است که بگذارید بعضی چیزها از بین بروند ، خودتان را از آنها رها سازید و از دستشان خلاص شوید ...
منتظر نباشید تا قدر تلاشهایتان را بشناسند و عشقتان را بفهمند ؛ در را ببندید ، آهنگ را عوض کنید ، خانه تکانی کنید ، گرد و غبارها را بتکانید ، از آنچه هستید دست بردارید و به آنچه که واقعا هستید روی آورید ...
@loltext
🐹
منتظر نباشید تا قدر تلاشهایتان را بشناسند و عشقتان را بفهمند ؛ در را ببندید ، آهنگ را عوض کنید ، خانه تکانی کنید ، گرد و غبارها را بتکانید ، از آنچه هستید دست بردارید و به آنچه که واقعا هستید روی آورید ...
@loltext
🐹