آکادمی زبان‌شناسی
4.81K subscribers
782 photos
172 videos
1.4K files
937 links
#اشتراک‌گذاری_با_ذکر_منبع

اینجا
بە فلسفه، برنامه‌ریزی‌های زبانی و
سیاست زبانی
نگرش زبانی
انواع گویش‌ها
نشانە شناسی
تحلیل گفتمان، آموزش زبان،
زبانشناسی نظری و کاربردی
رویکردهای مختلف و غیره می‌پردازیم
https://t.me/linguisticsacademy/3
Download Telegram
نقش گرايي در مكتب كپنهاگ 
لوئي يلمزلف از مكتب زبان شناسي كوپنهاك ، از ديگر زبان شناساني است كه در شكل گيري و رشد تحليل متن نقش داشته است (هاليدي،1994 ، xxii).يلمزلف بر خلاف سنت زبان شناسي حاكم كه واژه را در مركز توجه قرار داده بود با اتخاذ روش شناسي جديد يعني قياس، از متن شروع كرد و متن‌هاي زباني مناسب براي توصيف زبان برگزيد او در كتاب « در آمدي بر نظريه اي دربارة زبان » براي توصيف دقيق زبان ، روش قياس يعني حركت از كل يا طبقه به جزء را بر گزيد. همچنين ، توجه به اصول منطقي يعني جامعيت ، سادگي و خالي از تناقض بودن توصيف را مورد تاكيد قرار داد. او زبان را به عنوان يك طبقه كلي و به صورت نظامي به هم بافته درنظرمي گيرد كه تمامي متن هاي زباني راشامل مي شود (يلمزلف، 1934 ، 11 ).
 به عقيده يلمزلف (1943 ، 13 ) متن هاي زباني واقعيت هاي انتزاعي هستند كه از طريق به كار گيري قضايا و نظرات منطقي سودمند و آزمون پذيربر توده اي از گفتار مربوط به زباني خاص استنتاج مي شوند. بر اين اساس نظام روابط ساختي زبان از تجزيه طبقه اي متن هاي زباني از راه تحليل يا تجزيه نقشي به دست مي آيد، بدين ترتيب كه هر بار متن به بخش هاي كوچكتر تجزيه مي شود و اين كار ادامه مي يابد تا تجزيه كامل گردد و سرانجام عناصر بنيادين و تجزيه ناپذير زبان مشخص شود. يلمزلف اين گونه زبان شناسي را كه بر پايه توصيف مشخصه هاي بنيادي قراردارد زبان شناسي مشخصه هاي بنيادي مي نامد .( يلمزلف ، 1943 ، 80 - 70) 
 
نقش گرايي در مكتب لندن 
در مكتب زبان شناسي لندن در دهه هاي 1930 تا 1950 نظريه اي توسط جان فرث مطرح گرديد كه درآن معنا شناسي و واج شناسي اهميت اساسي داشتند. بطور كلي فرث نظريه خود را بر پاية توجه به دو زمينه‌ي ويژه بررسي زبان يعني توصيف معني بر پايه « بافت موقعيت و واج شناسي نوايي» ارائه نمود.( سيمپسون، 1980 ، 225 )
اصطلاح « بافت موقعيت»نخست بوسيله براون مالينوفسكي (1884) مردم شناس لهستاني تبار كه بيشتر عمر خود را در انگلستان گذراند، بكارگرفته شد. وي در اين مورد معتقد بود كه زبان هاي زنده نبايد همانند زبان هاي مرده جدا از بافت موقعيتي شان مورد پژوهش قرار بگيرند بلكه بايد در متن رويدادهايي كه از آن ها استفاده مي شود ، مثل شكار، كشاورزي ، ماهيگيري و غيره مطالعه شوند. دلايل مالينوفسكي عمدتاً بر مبناي مشاهدات وي از روشي بود كه مردم مورد نظر وي با استفاده از آنها زبان را در چارچوب فعاليت هاي روزانه شان به كار مي‌بردند و بنابراين جزء لاينفك رفتار آنها به شمار مي رفت(سيمپسون ، 1980 ، 220 ).
پس به اختصار مي توان گفت كه مالينوفسكي با مطرح كردن بافت موقعيت نظريه اي ويژه در خصوص معني و زبان ارائه نمود و در بررسي معني، بافت موقعيت اساس بينش او را تشكيل مي داد. او جمله را داده اصلي زبان و نيز ابزار اجتماعي بسيار مهم مي دانست، از اين رو او زبان را به عنوان پديدة ويژه رفتاري در نظر مي گرفت . علاوه براين او معني هر گفتار را بر پاية مجموعه اي از شرايط و نيز چگونگي تاثير بر آن ها توصيف مي كرد. به اين ترتيب مالينوفسكي معتقد بودكه معني هر گفتار تنها در بافت موقعيت آن مشخص مي شود و بنابراين معني را با كاربرد برابر مي دانست .( فرانسيس دنين [7]، 1967 ، 300) 
ج . آر. فرث برخلاف ديگر زبان شناسان كه جمله را داده اصلي در بررسي زبان مي دانستند متن زباني را در بافت موقعيت به عنوان داده و واحد بررسي در نظر گرفت و به ويژه بر تحليل نوايي متن تاكيد داشت. (مالم كاير ، 2000 ، 314 )
فرث بافت موقعيتي را تنها ابزار بيانگر معني نمي دانست بلكه آن را به عنوان يكي از ابزارها يا روش هاي توصيفي زبان تلقي مي كرد،همچنان كه دستور را نيز ابزار ديگري، البته با شكلي متفاوت ولي با ماهيت انتزاعي مشابه، براي توصيف زبان مي دانست. زيرا در نظر او زبان شناسي سلسله مراتبي متشكل از چنين روش هايي است كه همگي بيانگر مسئله معني متن هستند ( فرانسيس دنين ، 1967 ، 306)
فرث تاكيد مي كند كه بررسي زبان بر پايه بافت موقعيت مستلزم اين است كه بافت موقعيت همراه با متن زباني مورد نظر تحليل شود. 
در تحليل دروني متن زباني، فرث سطح يا سطوح تحليل آوايي، تحليل واژگاني ، تحليل دستوري و تحليل موقعيتي را مطرح مي نمايد. به عقيده فرث "معني" تركيبي از روابط بافتي است كه علاوه بر محيط اجتماعي و بافت موقعيتي خاص نقش هاي آوايي ، صرفي و نحوي را نيز شامل مي شود( فرث، 1957 ، 20-19).
@linguisticsacademy
ص۱
‌ رويكرد نقش گراي مايكل هليدي: 
با توجه به اين نكته مهم كه بخش اعظم مفاهيم و ابزارهاي تجزيه و تحليل كلام مورد . استفاده در تحقيق حاضر، از ابزارهاي معرفي شده در روش هاليدي مي باشد و با توجه به نقش موثر اين زبان شناس برجسته در تجزيه و تحليل كلام ، در اين قسمت از تحقيق به معرفي رويكرد وي مي پردازيم.
برجسته ترين نظريه پرداز رويكرد نقش گرايي، مايكل هليدي با الهام از مفهوم بافت موقعيت و نيز نظريه نظام ساختي جي. آر . فرث، زبان شناسي سازگاني يا نظام مند _ نقشي را معرفي كرد كه به رويكردي موفق در عرصه تحليل متون تبديل شد. 
زبان شناسي نظام مند نقشي به اعتقاد روبينز دستور هر زباني را مجموعه پيچيده اي از نظام هايي به شمار مي آورد كه سخنگويان هر زبان بايد در درون آنها به انتخاب بپردازند. اين نظام ها برخي متوالي و برخي همزمان هستند. سخنگو از طريق اين نظامها، گفته اي را توليد ميكند وشنونده گفته را در مي يابد(روبينز، 1378 ، 464) .
در اين رويكردزبان شناختي دو مفهوم بنيادين مستتر است كه نام اين رويكرد از آنها گرفته شده است : نظام و نقش (هليدي، 1985 ، xiii ). 
در مورد "نظام" توضيح اينكه هر زبان نظامي از معاني است كه با صورت همراه مي شود و در واقع با كمك صورت، معاني تظاهر پيدا مي كنند. در مورد "نقش" اينكه هليدي دو مفهوم از آن در نظر دارد: الف) نقش هاي دستوري ب) نقش هاي زباني او همه نقش هاي زبان را نقشهاي اجتماعي مي داند.(همان)
هليدي دستور خود را دستور نقش گرا مي داند زيرا چهار چوب مفهومي آن بيشتر نقش گراست تا صوري. اودر تفسير سه مفهوم ، متن ، نظام ، وعناصر ساختار زبان شناختي، نقش را مد نظر دارد (هليدي، 1985 ، xiii).

جايگاه معنا و دستور در اين رويكرد

از نظر هليدي (1994 ، xvii) زبان به عنوان يك نظام معاني به همراه صورت هايي است كه از طريق آن صورت ها، معاني تشخيص داده مي شوند. از نظر او زبان نظامي براي ساختن معاني است كه دستور و معني شناسي در نزد او صرفاً به معاني واژگان محدود نمي شود بلكه يك نظام كامل از همه معاني موجود در يك زبان است و اين معاني همانقدر بوسيله دستور زبان تعيين مي شود كه به وسيله واژگان . در حقيقت در اين رويكرد معاني در قالب عبارت پردازي [14] رمز گذاري مي شوند. به عبارتي ديگر رشته اي از عوامل دستوري و يا واحدهاي نحوي شامل عناصر واژگاني چون افعال و اسامي و عناصر دستوري مانند حروف تعريف if, of, the ودر تعيين معنا نقش دارند. در رويكرد نقش گراي هليدي رابطه بين معني و عبارت پردازي يك امر قرارداري نيست بلكه صورت هاي دستوري به طور طبيعي با معاني كه رمزگذاري مي شوند، ارتباط دارند. 
هليدي (1994، xviii) رابطه بين دستور و معنا شناسي را طبيعي مي داند نه قرار دادي. بدين صورت كه ارتباط بين معنا و كلام در مرحله صورت اوليه يا صورت فرضي زبان قرار دادي بوده است. به عبارتي هيچ ارتباط طبيعي بين معناي جمله اي مانند « من آن را مي خواهم »ويا « آن را به من بده » يا آواهايي چون «ماما» يا «نانا» كه اغلب به وسيله كودك ده ماهه توليد مي شود وجود ندارد. براي شروع و تكامل نظام زبان ، اين گونه قراردادهاي اوليه ضروري است . در غير اين صورت، مسئله ارتباط تنها به تعداد اندكي معاني كه براي آنها، نشانه هاي طبيعي وجود دارد محدود مي شد. بنابراين دستور واژگان شامل يك نظام نشانه اي طبيعي است و اين تفكر در ديدگاه نقش گرايي هليدي به خصوص تجزيه و تحليل كلامش نقش بنيادين دارد. دستور نظام مند- نقشي هليدي به معنا اهميت و اولويت مي بخشد و آن را در راس مدل سطحي خود قرار مي دهد كه اين سه سطح عبارتند از 1) معني[15] 2) بيان[16] 3) نظام آوايي زبان[17] (هليدي ، 1985 ، xiii) 
مفهوم معنا در نظريه، نظام مند - نقشي در سه فرا نقش[18] تجلي مي يابد: فرا نقش انديشگاني [19] فرا نقش بينا فردي [20] و فرا نقش متني.[21] هليدي ايفاي نقش فرا نقش ها را در بند محقق مي داند. از نظر او" بند" واحد تجزيه و تحليل متن است. فرا نقش بينا فردي به مفاهيمي چون "نمود"، "وجهيت" و" ارزيابي" مي پردازد و همه انتخابهايي را كه در بيان معاني بينا فردي داريم، توصيف مي كند. فرا نقش انديشگاني شامل مفاهيمي چون "شركت كننده" ،" فرايند "و" موقعيت" مي شود و چگونگي ارجاع به موجوديت ها و وقايع را توصيف مي كند. فرا نقش متني شامل مفاهيمي چون" مبتدا" ،" خبر" و" انسجام" مي شود وترتيب گروهها و عبارات را در بند باز مي نماياند( هليدي ، 1985 xiii) .
 @linguisticsacademy
ص۲
تامپسون (1996 ، 35 ) از فرا نقش چهارمي به نام «فرا نقش منطقي»سخن به ميان مي آورد كه مجموعه اي از بندها را به هم ربط مي دهد در حالي كه سه فرا نقش اول درون يك بند ايفاي نقش مي كنند. در اين رويكرد، هر عنصري از زبان با ارجاع به نقش آن در سيستم كلي زبان تعريف و تبيين مي شود. بر اين اساس دستور نقشي، چيزي است كه همه واحدهاي زبان (بندها، عبارت، واژگان و...) را به عنوان عنصري كه در قالب و شكل دهي نقش ها دخالت دارند با هم مي بينند و در ارتباط با يكديگر تفسير مي كنند.( هاليدي 1985،xiii  ).
هليدي خود در توضيح اين دستورچنين مي گويد : اين دستور يك دستور نقش گراست زيرا براساس چگونگي كاربرد زبان طراحي شده است. 
 هر متني فراگفتاري يا فرانوشتاري، دربافت كاربردي، مفهوم خود را باز مي يابد. علاوه بر اين، كاربرد بيش از ده ها هزار نسل در طي اعصار تاريخ است كه نظام زبان را به وجود آورده است و
در طي اين اعصار، زبان براي ارضاء نياز انسان بتدريج رشد كرده است و بر اساس نقشي كه در ارتباط با نيازها ايفا مي كند سازماندهي شده است(هاليدي، 1985، xiii).
2-5 از تحليل كلام به تحليل كلام انتقادي : 
گرايش جديدي در دهه هاي اخير تحت عنوان تحليل كلام انتقادي به وجود آمده است و انتقاداتي را بر مطالعات كلامي و از جمله نظريه نظام مند-نقشي هاليدي وارد آورده كه چند مورد را به اختصار توضيح مي دهيم. نكته مهم اين است كه اين گرايش خود از درون نقش گرايي برخاسته ولي سطوح بالاتر و انتزاعي تري را شكل دهنده كلام معرفي مي كند.
ديويد برچ زبان شناسي هليدي را همانند چامسكي زبان شناسي جمله دانسته است. او معتقد است كه متن به عنوان يك واحد صوري در زبان است كه در حقيقت مثل يك ابر جمله عمل مي كند. اين مساله باعث شده كه دستور متن به عبارات پيچيده منطق صوري تبديل گردد. 
نورمن فركلاف بين اهداف انتقادي و اهداف توصيفي تحليل كلام تمايز قائل مي شود . او معتقد است كه بازنمايي هاي ايدئولوژيكي به خاطر طبيعي بودنشان بديهي فرض شده اند و در تحليل كلام توصيفي غالب در دوره اخير آنها را ناديده گرفته اند(ر.ك.فركلاف 1995 ).
به طور كلي بيشترين انتقادي كه تحليل گران كلام انتقادي برصاحب نظران تحليل كلام از جمله هليدي وارد آورده اند اين است كه آنها با كلام به طور «انتقادي» برخورد نكرده اند و متون را به صورت متوني بي طرف و عاري ازهرگونه ايدئولوژي درنظرگرفته اند. زبان شناسان انتقادي دريافته اند كه اشخاص ، در مقابل حوادث يا رويدادهاي زباني كه از پيش در قالب واقعيت هاي اجتماعي تبلور يافته اند، بي علاقه ، خنثي، مشاهده گر منفعل نمي باشند. بلكه به عكس آنها داراي گرايشات سياسي هستند. اينگونه تحليل گران انتقادي تلاش مي كنند كه با رويكرد و اتخاذ روش انتقادي در مطالعات زباني روشي ابداع كنند كه بتواند منشا تغييرات سياسي – اجتماعي در جامعه باشند (برچ،1991،791 ). 
@linguisticsacademy
ص۳
وبلاگ زبان شناسان جوان
Psychology_for_Language_Learning_.pdf
1.5 MB
دیدگاههای مختلف تئوریکی و عملی در امر روانشناسی یادگیری زبان
Sarah Mercer
University of Graz, Austria
Stephen Ryan
Senshu University, Japan
and
Marion Williams
@linguisticsacademy
Psychology_of_Bilingualism_The_Cognitive.pdf
4 MB
روانشناسی دو زبانگی
دنیای شناختی و احساسی دو زبانەها
Alfredo Ardila • Anna B. Cieślicka
Roberto R. Heredia • Mónica Roselli
زبان کتاب: انگلیسی
@linguisticsacademy
نشانه-از-نگاه-دریدا.pdf
124.6 KB
#مقاله نشانه از نگاه دریدا

نویسنده : امیرعلی نجومیان



🚬 @malixuliya

@linguisticsacademy
noormags_کاربرد_کامپیوتر_در_زبان.pdf
5.7 MB
#مقاله کاربرد کامپیوتر در زبان‌شناسی و فرهنگ‌نگاری

نویسنده : مصطفی عاصی



🚬 @malixuliya

@linguisticsacademy
نشانه_شناسي_نماد_حيواني_باز_در_غزليات.pdf
505.9 KB
'نشانه شناسي نماد حيواني باز در غزليات شمس
@linguisticsacademy
celadet_ali_bedir_xan_elfabeugramer_02.pdf
685.8 KB
الفبای کُردی و
گرامر پایە کُرمانجی

جلادت علی بدرخان
@linguisticsacademy
آدم سالم کیست؟

آدم سالم، آدميه كه با خودش و با آدمهاى اطرافش در حال جنگ و ستيز نيست، نتيجتاً حضورش به آدم انرژى ميده.

بيشتر از اينكه انتقادگر باشه، مشوقه!
بيشتر از اينكه منفى باشه، مثبته!
بيشتر از اينكه متكبر باشه، متواضعه!
بيشتر از اينكه بخواد خودنمايى كنه، دوست داره در يك فضاى اشتراكى، ديگرانو ببينه و همينطور خودش ديده بشه!

با آدم سالم، شما بهترين بخش وجودتون دیده میشه. آدم سالم زيباييهارو ميبينه و به زبون مياره! آدم سالم خوش خلق هست، مزاح و طنز خوبى داره! خلاقيت داره، برخوردش محترمانه است، ميتونيد به او اعتماد كنيد و احساس امنيت كنيد! آدم سالم كنترل نياز نداره، تحسین نیاز نداره، هر روز به یک رنگ در نمیاد. آدم سالم با مجموعه رفتارهاش به شما احساسى رو ميده كه در حقيقت شما خودت رو مثبت تر و بهتر از انچه که هستی ببینی.

آکادمی زبان بدن
@linguisticsacademy
واژە_بست_و_روابط_دستوري_معنایی_آن.pdf
267.7 KB
واژەبست و روابط دستوري معنایی آن با فعل در زبان کردي
(گویش سورانی)

@linguisticsacademy
یکی از راه های فوق العاده برای یادگیری هر زبانی، درک و یادگیری واژگان همنشین یا ( باهم ای) های آن زبان است. همانگونه که پیشتر اشاره شد باهم آی ها دو یا چند واژه هستند که همواره در کنار هم یک واحد معنایی را تشکیل می دهند و در صورت جانشین کردن واژه ی هسته با مترادف آن، معنای آن عجیب و غیر قابل قبول به نظر می رسد. در ویدئوی آموزشی فوق اهمیت این دسته از واژگان در زبان انگلیسی به زبانی ساده و مثالهای متعدد بیان می شود.
@linguisticsacademy