چان گفت دوست داره با مینهو بره کمپینگ و مینهو هم بخاطر اینکه ممکنه چان باهاش غذا درست بکنه، تمیزکاری بکنه و اینجور چیزا بیشتر دوست داره با چان بره کمپینگ تا با بقیه.

درمورد هدیه‌هایی که چان بهش داده صحبت کردن و ‌مینهو گفت تا چان بهش آیفون ۱۶ رو هدیه داده زود استفاده‌ش کرده، چون قبلش ۱۴ پرو داشته و فکر می‌کرده که ۱۶ پرو رو بگیره اما چان یهویی همینو بهش هدیه داده.

چان داشت می‌گفت گنشین خیلی باحاله تو هم بیا بازی کنیم که مینهو گفت روی یه بازی دیگه کلی خرج کردم نمی‌تونم😭

🐺 دیدن اینکه بازی می‌کنی یجورایی جالبه
🐰 بخاطر هان جیسونگ شروعش کردم. ازم خواست باهاش بازی کنم و بعدش تو لول ۵۰ ولش کرد
🐺 اخلاقشه دیگه، یه مدت امتحان می‌کنه بعدش ول می‌کنه.

🐺 درمورد چی بود اصلاً؟
🐰 یادم اومد، مریض بودم
🐺 آهاااا یادم افتاد!
🐰 آسیب دیده بودم
🐺 وقتی آسیب دیدی جدی جدی نگران شده بودم، برات یه مسیج خیلی دلگرم کننده فرستادم و تو فقط یه ریپلای زدی. اینجوری بودم که «پسر… این یارو..» بعد از پیش دکتر برگشتی و اینجوری بودی که «یه چیزی بگیریم بخوریم؟» و بهت گفتم «از اینکارا نکن فقط استراحت کن، بخواب.» بعدش تو اینجوری بودی که «چرا خودت تا ابد نمی‌گیری بخوابی؟»
🐰 یه دو روزی بد اخلاق بودی قشنگ، اینجوری بودم که «چرا بد اخلاقه..؟»

در واقع مینهو شوخی کرده جو رو عوض کنه ولی چون پشت چت بوده چان جدی گرفته قهر کرده😭

🐰 واقعاً ویژگی‌های یه لیدر رو داره، ولی جدا از اون، بیشتر مثل یه برادر کوچیکه. بعضی وقتا یهویی یه کارایی می‌کنه، مثلاً می‌گه: «مینهو هیونگا~ (⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠✿⁠)» خب اگه دلش می‌خواد، دیگه چی کار می‌تونم بکنم… می‌ذارم هر کاری می‌خواد بکنه.

🐺 حتی وقتی توجه نشون نمی‌دم، یهویی بهم محبت می‌کنه. یهویی از ناکجا آباد با این بهم حمله می‌کنه، و نمی‌دونم چرا اینجوریم ولی تهشم با این کارش خیلی حال می‌کنم (دوست داره اینکارشو) و یهویی اینجوری می‌شم که «وا این دیگه چیه؟» و دست و پامو گم می‌کنم. دقیقاً عین یه گربه‌ست، بدش میاد وقتی بهش توجه می‌کنی و‌ وقتی بهش توجه نمی‌کنی خودش میاد سمتت.

(وسط توکیدزرومن)
🐰 الان مشغول کاری هستی؟
🐺 الان؟
🐰 اگر نیستی بهم آب می‌دی؟
🐺 (پاشد آب آورد براش)

باز داشت تلاش می‌کرد حشره بکشه، اینسری با بطری آب ترکوندش.

مینهو، چان، جیسونگ، فلیکس و هیونجین یه گروه چت دارن که توش فقط درمورد انیمه صحبت می‌کنن :(

🐺 اما یه چیز دیگه هم هست… یه چیزی که دلم می‌خواست اتفاق بیفته. اون نقشی که همیشه می‌خواستم دومین بزرگ‌تر تیممون بگیره، تو خیلی طبیعی و راحت خودت اون رو گرفتی. برای من… یه جایی به خودم اومدم و گفتم «کی اینجوری شد؟ ولی واقعاً ازش خوشم میاد.» بدون اینکه حتی تصمیمی بگیریم،
🐰 همه‌چی خودش پیش رفت.
🐺 دقیقاً. حتی روی استیج یا موقع تور، وقتی داشتیم جهت کلی اجرا رو مشخص می‌کردیم، لحظاتی بود که می‌گفتیم «آره، این جواب می‌ده». مثلاً وقتی تور آمریکای جنوبی داشتیم و داشتیم رقص «ceremony» رو تنظیم می‌کردیم، همه‌ی ادیت‌ها رو همون‌جا خودمون انجام دادیم.
🐰 همون روزی که بقیه فرار کردن… خائنا.
🐺 من می‌گفتم «تا وقتی چک نکنید نمی‌تونم آپلودش کنم!» «باید تأیید بشه!»
🐰 ولی خب این خیلی ما دو تا هستیم، مگه نه؟ هیچ‌وقت چت گروهی رو چک نمی‌کنیم. من اون دفعه هم جواب ندادم، یادت هست؟ چون من و تو با هم داشتیم مرور و ادیتش می‌کردیم، واسه همین جواب ندادم. با خودم گفتم «جواب بدم یا نه؟»

🐺 وقتی پرسیدن «اگه بخوای لینو رو با یه کلمه توصیف کنی؟» دومین بزرگ‌تر قابل اعتماد؟ شاید کلیشه‌ای به نظر بیاد، ولی اگه یه روز من نباشم یا اتفاقی بیفته، واقعاً مطمئنم که اون از پسش برمیاد. چون نکته‌ی جالب در موردش اینه که وقتی زمانش می‌رسه که مسئولیت قبول کنه، واقعاً این کار رو می‌کنه و با یه خونسردی خاصی هم انجامش می‌ده. از این نظر، خیلی قابل اعتماده.
اون موقع عجله داشتیم و وقت زیادی برای تمرین گروهی نبود، پس سریع جمع شدیم و گفتیم «این حرکت اینجا خوب درمیاد» یا «اونجا این بهتره». بقیه‌ی اعضا هم گفتن «آره این قشنگه»، هرکسی ایده‌ای داد برای کامل کردن رقص. «این چطوره؟» «من می‌خوام این حرکت توی پارت من باشه».
و لینو همه‌ی اون ایده‌ها رو جمع و مرتب کرد.
منم بعد از مدت‌ها لپ‌تاپم رو باز کردم و برنامه‌ی ادیت ویدیو رو اجرا کردم تا ویدیو رو با لینو ادیت کنیم اینجا رو کات کردیم، اونجا رو چسبوندیم… و حس خیلی خوبی داشت. نمی‌دونم چرا، فقط حسش عالی بود. یه جور حسِ جوونی.

این خیلی بامزه‌ست که چان به‌عنوان دومین ممبر بزرگ گروه انقدر به مینهو اعتماد داره :(

🐰 هرسری یه لیریک انگلیسی داریم، بهم تلفظا رو یاد می‌دی
🐺 اصلاً کمکی هم می‌کنه؟ جدی کنجکاوم
🐰 بعضی وقتا وقتی کلمات انگلیسی رو می‌بینم اینجوری می‌شم که این yooer نیست، yer ئه.
🐺 بصورت نرمال؟
🐰 آره نرمال، اینجوری که «عه، اینجوری می‌گیش»
🐺 خوبه خوبه.

🐺 بعضی وقتا حتی حس می‌کنم هم‌سنیم. بعضی وقتا لینو بدون احترام رسمی باهام حرف می‌زنه حتی همین باعث می‌شه حس کنم منو نزدیک می‌دونه، و واقعاً بابتش ممنونم. لینویی که من می‌شناسم، واقعاً با معیارهای خودش زندگی می‌کنه. یه درک خیلی مشخص از «آزادی» داره و فکر می‌کنم این خیلی ارزشمنده. اون می‌خواد هر کاری که دلش می‌خواد انجام بده، ولی در عین حال ما، ممبرا، رو هم توی اون آزادی شریک می‌کنه. راستش نمی‌دونم الان دقیقاً دارم چی می‌گم… فقط، ممنونم.

بغل مینچانی🥹

🐺 با گذر زمان با خودم فکر کردم «حتماً لینو ما دیگه یه‌کم بزرگ‌تر و پخته‌تر شده، شاید این توکیدزروم فرق داشته باشه» اینطوری انتظار داشتم. اما مثل همیشه، برخلاف انتظارم، لینوی ما هیچ تغییری نکرده. هنوز همون گربه‌ی تند و تیزه. ولی با عشق.

مینهو به چان: چانا، بیا برای پروموشنای سرمونی خوب و سالم پیش بریم~ -لی-

چان به مینهو: جورومیو خوب کشیدما ㅋ عاشقتم دونسنگم ♡ -تنها هیونگت-