نگاهی به آلبوم های موسیقی #علیرضانادری و بازنشر یک مصاحبه....
✍علی گودرزیان ع پایدار
🔹بخش ششم
#موسیقی_قومی
علیرضا نادری شخصیتی کاملا وابسته به فرهنگ بومی وقومی است ایشان بارها خود را یک لرستانی علاقه مند به باورهای اصیل قوم خود معرفی کرده است.
نادری علاقه وافری به زبان کهن لکی دارد و بسیاری از ترانههای ایشان هم به زبان لری است، وی درآغاز انقلاب درترانه ای از آلبوم «عشق آگرین» عشایر، لرو لک را به وحدت و یکدلی فرا می خواند.« بُوِن وه خَوَر یارانِ جانشینِ اتابک، دلیرونِ لرسون و عشایر لر و لک...»
علاقه زیاد ایشان به فرهنگ و ادبیات بومی باعث شده است که ترانه هایی در تقبیح بی اصالتی و بیگانگی فرهنگی و چنین ستایش فرهنگ بومی داشته باشد.
یکی ازنخستین کارهای ایشان «برامینو برامینو» است که به تعبیر خودش حاصل برخورد ذهن سنت گرای خود، با مظاهرفرهنگی جدیدبود. چون درمصاحبه دراین باره صحبت کرده است به این اشاره بسنده میکنم.
نادری هر جا فرصت یافته است از لرستان و زبان و فرهنگ و رفتار و مناسبت های محلی یاد کرده و ترانه ساخته است.
یکی از ترانههای ایشان «جشن لران» در آلبوم «جشن لران» است. در این ترانه توانسته است از برخی آیین ها و مناسبت هایی که لرها و لک ها دارند به شکل گزیده نام ببرند:
«امشب «بنی برون» است (مردم لرستان ماهها پیش از آمدن شب یلدا گوسفندی یا گوساله ای را دربند می کردند و آن را پروار و فربه می نمودند تا شب یلدا-چله- درآیین «بنی بران» آن را سرببرند) شبی است که همه لرستانی ها آتشگاه شان روشن است و بساط عیش و کامشان فراهم است/ در این شب شادی و هلهله برپاست به ویژه آن که عروس مهمان باشد و مردان عیان در قسمتی از سیاه چادر به عنوان مهمان سرای مردانه«لامردو» نشسته باشند و گل بگویند و گل بخندند...»
علیرضانادری دریکی دیگراز ترانه ها با عنوان«لالایی» قصه غمگنانه ی مادری را روایت می کند که فرزندی بزرگ می کندو اما می رود و برنمی گردد و به نوعی می خواهد نقش سخت مادران را درفرهنگ بومی این دیار به همه گوشزد کند:
«لالایی می خوانم! این پسر خاص و خوب من است که شیرخوار است و بزرگش می کنم تا شیران را در زنجیر کند! پسر خوب من دارد بزرگ می شودزلف هایش را شانه«تاو» می دهد و چقدرزیباست وقتی چشم هایش را با وقارو سنگین میچرخاند...»
دراین روایت پسربزرگ می شود اما ناگهان از چشم مادرناپدید می شود شاید هم ناخواسته به جنگ می رود و هرگز برنمی گردد اما همیشه این مادراست که از سوزجگر مویه می کند:
«...چشمانم چشم به راه کسی است که دو چشم قهوهای دارد و هر روز، دستم را سایبان چشمم می کنم و به انتظارش می نشینم! خوش به حال روزی که بالای بلندش را از دور ببینم تا غم و «پژاره» ام یکجا از یاد برود اما غمگین و دل خونین چندین سال است نشستهام ولی نمی آید...»
ترانه ی «کوچ» که شعرآن ازاشعار فولکلور است یکی از زیباترین ترانه های نادری است که به توصیف کوچ و هیاهوی ایل و نگاه و دلمشغولی عاشق می پردازد.
«دوستان فردا هنگامه ی کوچ است به من بگویید «مینگه» یا مالگه ی پیش رو کجاست؟ به نظرم هرجایی که دوست بگوید همانجانیکوست..»
«زنگ ها به صدادرآمدند و ناقوس پازنان -بزنرپیشتاز- بلند شده است صدای کوچ به گوش می رسد و شنیده ام خانه ی دوست بارکرده و کوچیده است و من برجانم لرزه افتاده است...»
ترانه ی «کوچ» نادری از ترانه های ماندگاراین هنرمند مردمی است.
این بخش جای بحث بیشتری داشت که گزیده کردیم!
اگرچه بسیاری از ترانه های استادنادری دارای فضایی عاشقانه اند اما به روشنی پیداست که درپس عاشقانه های ایشان سوزی حاصل ناکامی و حکایت یک عشق شکست خورده پیچیده است.
این که علیرضا نادری نتوانسته است که عشق را تنها به خاطر زیبایی آن، نه یک کلمه پیش و نه کم، فریاد کند و همواره تلاش کرده است این عشق را یک عشقی مرتبط با خدا بداند باز مسئله ایست که به خاستگاهی برمی گردد که ایشان درآن پروش یافته است.
خاستگاهی که عشق و عاشقی و دوست داشتن همواره درلفافه ای از حیا و شرم پنهان بود و دراین مقام بسیاری از زبان ها به لکنت می افتادند.
این عشق با این ویژه گی ها، یکی از مولفه های فرهنگی قوم ماست و البته همین شرم و حیای قومی بوده است که بسیاری از عاشقان را درسوگ عشق خود نشانده است و بسیاری از عشق ها درناکامی و شکست غوطه خوردند.
بسیاری از ترانه های پرسوزو گداز فولکلور«ادبیات عامه» حاصل همین دردهای جگرسوز و دلخراش نرسیدن ها و ناکامی هاست که پس از سال ها هنوز تازگی و طراوت از از تک تک واژه هایشان می تراود!
ترانه های«موسیقار»،«مهرعزیز»،«گارم مرواری»،«میرنوروزی» و....ازاین گونه اند.
ادامه دارد...
صدای مردم لک
@lakvahid
✍علی گودرزیان ع پایدار
🔹بخش ششم
#موسیقی_قومی
علیرضا نادری شخصیتی کاملا وابسته به فرهنگ بومی وقومی است ایشان بارها خود را یک لرستانی علاقه مند به باورهای اصیل قوم خود معرفی کرده است.
نادری علاقه وافری به زبان کهن لکی دارد و بسیاری از ترانههای ایشان هم به زبان لری است، وی درآغاز انقلاب درترانه ای از آلبوم «عشق آگرین» عشایر، لرو لک را به وحدت و یکدلی فرا می خواند.« بُوِن وه خَوَر یارانِ جانشینِ اتابک، دلیرونِ لرسون و عشایر لر و لک...»
علاقه زیاد ایشان به فرهنگ و ادبیات بومی باعث شده است که ترانه هایی در تقبیح بی اصالتی و بیگانگی فرهنگی و چنین ستایش فرهنگ بومی داشته باشد.
یکی ازنخستین کارهای ایشان «برامینو برامینو» است که به تعبیر خودش حاصل برخورد ذهن سنت گرای خود، با مظاهرفرهنگی جدیدبود. چون درمصاحبه دراین باره صحبت کرده است به این اشاره بسنده میکنم.
نادری هر جا فرصت یافته است از لرستان و زبان و فرهنگ و رفتار و مناسبت های محلی یاد کرده و ترانه ساخته است.
یکی از ترانههای ایشان «جشن لران» در آلبوم «جشن لران» است. در این ترانه توانسته است از برخی آیین ها و مناسبت هایی که لرها و لک ها دارند به شکل گزیده نام ببرند:
«امشب «بنی برون» است (مردم لرستان ماهها پیش از آمدن شب یلدا گوسفندی یا گوساله ای را دربند می کردند و آن را پروار و فربه می نمودند تا شب یلدا-چله- درآیین «بنی بران» آن را سرببرند) شبی است که همه لرستانی ها آتشگاه شان روشن است و بساط عیش و کامشان فراهم است/ در این شب شادی و هلهله برپاست به ویژه آن که عروس مهمان باشد و مردان عیان در قسمتی از سیاه چادر به عنوان مهمان سرای مردانه«لامردو» نشسته باشند و گل بگویند و گل بخندند...»
علیرضانادری دریکی دیگراز ترانه ها با عنوان«لالایی» قصه غمگنانه ی مادری را روایت می کند که فرزندی بزرگ می کندو اما می رود و برنمی گردد و به نوعی می خواهد نقش سخت مادران را درفرهنگ بومی این دیار به همه گوشزد کند:
«لالایی می خوانم! این پسر خاص و خوب من است که شیرخوار است و بزرگش می کنم تا شیران را در زنجیر کند! پسر خوب من دارد بزرگ می شودزلف هایش را شانه«تاو» می دهد و چقدرزیباست وقتی چشم هایش را با وقارو سنگین میچرخاند...»
دراین روایت پسربزرگ می شود اما ناگهان از چشم مادرناپدید می شود شاید هم ناخواسته به جنگ می رود و هرگز برنمی گردد اما همیشه این مادراست که از سوزجگر مویه می کند:
«...چشمانم چشم به راه کسی است که دو چشم قهوهای دارد و هر روز، دستم را سایبان چشمم می کنم و به انتظارش می نشینم! خوش به حال روزی که بالای بلندش را از دور ببینم تا غم و «پژاره» ام یکجا از یاد برود اما غمگین و دل خونین چندین سال است نشستهام ولی نمی آید...»
ترانه ی «کوچ» که شعرآن ازاشعار فولکلور است یکی از زیباترین ترانه های نادری است که به توصیف کوچ و هیاهوی ایل و نگاه و دلمشغولی عاشق می پردازد.
«دوستان فردا هنگامه ی کوچ است به من بگویید «مینگه» یا مالگه ی پیش رو کجاست؟ به نظرم هرجایی که دوست بگوید همانجانیکوست..»
«زنگ ها به صدادرآمدند و ناقوس پازنان -بزنرپیشتاز- بلند شده است صدای کوچ به گوش می رسد و شنیده ام خانه ی دوست بارکرده و کوچیده است و من برجانم لرزه افتاده است...»
ترانه ی «کوچ» نادری از ترانه های ماندگاراین هنرمند مردمی است.
این بخش جای بحث بیشتری داشت که گزیده کردیم!
اگرچه بسیاری از ترانه های استادنادری دارای فضایی عاشقانه اند اما به روشنی پیداست که درپس عاشقانه های ایشان سوزی حاصل ناکامی و حکایت یک عشق شکست خورده پیچیده است.
این که علیرضا نادری نتوانسته است که عشق را تنها به خاطر زیبایی آن، نه یک کلمه پیش و نه کم، فریاد کند و همواره تلاش کرده است این عشق را یک عشقی مرتبط با خدا بداند باز مسئله ایست که به خاستگاهی برمی گردد که ایشان درآن پروش یافته است.
خاستگاهی که عشق و عاشقی و دوست داشتن همواره درلفافه ای از حیا و شرم پنهان بود و دراین مقام بسیاری از زبان ها به لکنت می افتادند.
این عشق با این ویژه گی ها، یکی از مولفه های فرهنگی قوم ماست و البته همین شرم و حیای قومی بوده است که بسیاری از عاشقان را درسوگ عشق خود نشانده است و بسیاری از عشق ها درناکامی و شکست غوطه خوردند.
بسیاری از ترانه های پرسوزو گداز فولکلور«ادبیات عامه» حاصل همین دردهای جگرسوز و دلخراش نرسیدن ها و ناکامی هاست که پس از سال ها هنوز تازگی و طراوت از از تک تک واژه هایشان می تراود!
ترانه های«موسیقار»،«مهرعزیز»،«گارم مرواری»،«میرنوروزی» و....ازاین گونه اند.
ادامه دارد...
صدای مردم لک
@lakvahid
Telegram
attach 📎
نگاهی به آلبوم های موسیقی #علیرضانادری و بازنشر یک مصاحبه....
✍علی گودرزیان ع پایدار
بخش هشتم
#مصاحبه۱
#حافظه_آهنگین_زاگرس
خالی از لطف ندیدیم که بعداز گذشت هفت سال، مصاحبه ی استادعلیرضانادری را بازنشرکنم، تاهم برای دوست داران و علاقه مندان به صدا و ترانه های ایشان تجدید خاطره ای و هم بزنگاهی برای کنجکاوی و کندوکاو نسل های جوان باشد.
بنده «علی گودرزیان ع پایدار» درآن مصاحبه ایشان را باعنوان «حافظه ی آهنگین قوم لر» معرفی کردم و اکنون اورا «حافظه ی آهنگین زاگرس»می نامم.
لازم دیدم پیش از انتشار متن مصاحبه ی استادنادری، درنگی روی آلبوم های وی داشته باشم و بعداز سال ها بازذهنم را به کارهای سترگ ایشان درگیر کنم.
حاصل این درنگ کوتاه، نوشته هایی بود که دراین شب های اخیر درهفت بخش تقدیم علاقه مندان موسیقی بومی به ویژه آثار استادنادری شد.
اگرچه تمام آثارایشان را دردسترس نداشتم و ازجمله آلبوم «عشق آگرین» که یکی از آلبوم های پرمحتوای ایشان است به دستم نرسید اما دریک تقسیم بندی کلی آثارایشان را با عنوان های
#موسیقی_بزمی
#موسیقی_مقاومت
#موسیقی_اجتماعی
#موسیقی_طبیعت
#موسیقی_کار
#موسیقی_قومی
#موسیقی_عرفانی
به علاقه مندان معرفی کردم و جادارد بیش ازاین، درآثارو احوال این استاد ارزشمند دقیق شویم.
باوردارم که دوستان و علاقه مندان، همه ی آنان که دستی درنوشتن دارند آستین همت بالا بزنند و برای نسل های آینده #سرمایه های_ادبی_بومی را بازخوانی و کارناقص ماها را تکمیل کنند.
سرمایه های اجتماعی لک و لر، کم نیستند ازباباطاهرعریان، ملاپریشان، میرنوروز، ارکوازی و... تا خوانندگان و نوازندگان معاصر که نامشان به گویایی نام های حسینخانی و رضا سقایی و... است، همه شایسته بازخوانی و معرفی به نسل های آینده اند.
در لایه های شخصیت های #هنری_ادبی ، #سیاسی_اجتماعی لرستانی می توان بسیار نکات تازه یافت؛ می توان این شخصیت هارا به نسل های آینده معرفی کرد؛ می توان به ویژه دربررسی رفتار، منش، گویش #شخصیت_های_سیاسی و مسیرهای طی شده، راه درست را به آیندگان نشان داد این کارها، هیچ مغایرتی با داشتن اندیشه ی جهانی ندارد.....الخ
علیرضا نادری از آن دسته کسان است که باید با او نشست و گفت و شنید. سخنش ساده است و رنگ زلال جویبارهای سلسله و نشان شقایقهای خودروی کوههای لرستان دارد و کلامش به روانی همه ی رودخانه های جاری لرستان از گلال تا سزار و از کهمان و زز تا کشکان و سیمره، صاف و هموارو همه کس فهم است؛ دلش سرشاراز عشق ایران است و «جوانان»، «ایران»، «لرستان» ، «لک»، «لر»، «وطن»، «شهیدان وطن»، «داداوه»،«روله»، «تفنگ»، «جنگ»،«غم»،«دل»،«عشق» و... بسامد واژگان اوست.
استادنادری اهل مصاحبه نبوده و نیست کم حرف است و بیشتر در حال و هوای انفسی و آفاقی خود سیرو سیاحت می کند اما به خاطر قرابت خانوادگی سال هاپیش، شبی از شب ها که سازدل ایشان برحسب اتفاق کوک و فصل بهار وخردادماه ۱۳۹۲بود، افتخاری پیدا کردیم تا رواق منظر چشممان آشیانه استاد شود که گفته اند:«گاهی بساط عیش خودش جور می شود» و پای حرف ها و خاطره ها و گفتنی ها و شنیدنی های وی بنشینیم.
بعدها با اجازه این هنرمند پرآوازه، متن این گفت وگو را که تنظیم شد و به رویت وی رسیده بود درنشریه وزین «سیمره ی همیشه جاری لرستان»درتاریخ هفتم تیرماه ۱۳۹۲ منتشرکردیم.
#متن_مصاحبه
استادنادری متولد شهر خرمآباد است و بسیار به زادگاه خود علاقه دارد. هر چند پرورش یافتهی دامنههای پاک«گرین» است.
از ایل و تبارش که پرسیدیم، گفت: من ایرانیام. منتهی ما به رسم مرسوم اصرار کردیم! گفت:« از تبار شیراوندها هستم.»
به شوخی وکمی هم به جدی مانسته میگفت: «شاید این نام شیراوند از شیراوژن گرفته شده باشد.» برای تصدیق گفته خود بیتی چنین با لحن خود زمزمه کرد:
«شاپور شاپورانِ شیرِ شیراوژن/ مردانِ جنگی گه ژَ دُشمن سَن. راستی شاید هم شاپورشاهِ شیراوژن ، از ایل شیراوندها باشد!؟»
علیرضا نادری را یکجوری وادار میکنیم تا از کودکی خود بگوید:
« سال ۱۳۳۳ در بیمارستان ارتش (رحیمی خرمآباد) متولد شدم. اگرچه همیشه به من علیرضا نادری گفتند. اما نام شناسنامهای من«علی» ثبت شده است و البته که به «علیرضا» مشهور شدم ، مرحوم پدربزرگم علیرغم اینکه پدر و مادرم در قید حیات بودند، تصمیم میگیرد، تا شخصاً مرا بزرگ کند، مرحوم ابوالفتح مشهور به الفت میرزا (پدربزرگم) گاه و بیگاه برایم آواز میخواند. گوش جانم پرورش یافتهی زمزمههای آهنگین و دلنشین مرحوم پدربزرگم، الفت است.
ادامه دارد...
صدای مردم لک
@lakvahid
✍علی گودرزیان ع پایدار
بخش هشتم
#مصاحبه۱
#حافظه_آهنگین_زاگرس
خالی از لطف ندیدیم که بعداز گذشت هفت سال، مصاحبه ی استادعلیرضانادری را بازنشرکنم، تاهم برای دوست داران و علاقه مندان به صدا و ترانه های ایشان تجدید خاطره ای و هم بزنگاهی برای کنجکاوی و کندوکاو نسل های جوان باشد.
بنده «علی گودرزیان ع پایدار» درآن مصاحبه ایشان را باعنوان «حافظه ی آهنگین قوم لر» معرفی کردم و اکنون اورا «حافظه ی آهنگین زاگرس»می نامم.
لازم دیدم پیش از انتشار متن مصاحبه ی استادنادری، درنگی روی آلبوم های وی داشته باشم و بعداز سال ها بازذهنم را به کارهای سترگ ایشان درگیر کنم.
حاصل این درنگ کوتاه، نوشته هایی بود که دراین شب های اخیر درهفت بخش تقدیم علاقه مندان موسیقی بومی به ویژه آثار استادنادری شد.
اگرچه تمام آثارایشان را دردسترس نداشتم و ازجمله آلبوم «عشق آگرین» که یکی از آلبوم های پرمحتوای ایشان است به دستم نرسید اما دریک تقسیم بندی کلی آثارایشان را با عنوان های
#موسیقی_بزمی
#موسیقی_مقاومت
#موسیقی_اجتماعی
#موسیقی_طبیعت
#موسیقی_کار
#موسیقی_قومی
#موسیقی_عرفانی
به علاقه مندان معرفی کردم و جادارد بیش ازاین، درآثارو احوال این استاد ارزشمند دقیق شویم.
باوردارم که دوستان و علاقه مندان، همه ی آنان که دستی درنوشتن دارند آستین همت بالا بزنند و برای نسل های آینده #سرمایه های_ادبی_بومی را بازخوانی و کارناقص ماها را تکمیل کنند.
سرمایه های اجتماعی لک و لر، کم نیستند ازباباطاهرعریان، ملاپریشان، میرنوروز، ارکوازی و... تا خوانندگان و نوازندگان معاصر که نامشان به گویایی نام های حسینخانی و رضا سقایی و... است، همه شایسته بازخوانی و معرفی به نسل های آینده اند.
در لایه های شخصیت های #هنری_ادبی ، #سیاسی_اجتماعی لرستانی می توان بسیار نکات تازه یافت؛ می توان این شخصیت هارا به نسل های آینده معرفی کرد؛ می توان به ویژه دربررسی رفتار، منش، گویش #شخصیت_های_سیاسی و مسیرهای طی شده، راه درست را به آیندگان نشان داد این کارها، هیچ مغایرتی با داشتن اندیشه ی جهانی ندارد.....الخ
علیرضا نادری از آن دسته کسان است که باید با او نشست و گفت و شنید. سخنش ساده است و رنگ زلال جویبارهای سلسله و نشان شقایقهای خودروی کوههای لرستان دارد و کلامش به روانی همه ی رودخانه های جاری لرستان از گلال تا سزار و از کهمان و زز تا کشکان و سیمره، صاف و هموارو همه کس فهم است؛ دلش سرشاراز عشق ایران است و «جوانان»، «ایران»، «لرستان» ، «لک»، «لر»، «وطن»، «شهیدان وطن»، «داداوه»،«روله»، «تفنگ»، «جنگ»،«غم»،«دل»،«عشق» و... بسامد واژگان اوست.
استادنادری اهل مصاحبه نبوده و نیست کم حرف است و بیشتر در حال و هوای انفسی و آفاقی خود سیرو سیاحت می کند اما به خاطر قرابت خانوادگی سال هاپیش، شبی از شب ها که سازدل ایشان برحسب اتفاق کوک و فصل بهار وخردادماه ۱۳۹۲بود، افتخاری پیدا کردیم تا رواق منظر چشممان آشیانه استاد شود که گفته اند:«گاهی بساط عیش خودش جور می شود» و پای حرف ها و خاطره ها و گفتنی ها و شنیدنی های وی بنشینیم.
بعدها با اجازه این هنرمند پرآوازه، متن این گفت وگو را که تنظیم شد و به رویت وی رسیده بود درنشریه وزین «سیمره ی همیشه جاری لرستان»درتاریخ هفتم تیرماه ۱۳۹۲ منتشرکردیم.
#متن_مصاحبه
استادنادری متولد شهر خرمآباد است و بسیار به زادگاه خود علاقه دارد. هر چند پرورش یافتهی دامنههای پاک«گرین» است.
از ایل و تبارش که پرسیدیم، گفت: من ایرانیام. منتهی ما به رسم مرسوم اصرار کردیم! گفت:« از تبار شیراوندها هستم.»
به شوخی وکمی هم به جدی مانسته میگفت: «شاید این نام شیراوند از شیراوژن گرفته شده باشد.» برای تصدیق گفته خود بیتی چنین با لحن خود زمزمه کرد:
«شاپور شاپورانِ شیرِ شیراوژن/ مردانِ جنگی گه ژَ دُشمن سَن. راستی شاید هم شاپورشاهِ شیراوژن ، از ایل شیراوندها باشد!؟»
علیرضا نادری را یکجوری وادار میکنیم تا از کودکی خود بگوید:
« سال ۱۳۳۳ در بیمارستان ارتش (رحیمی خرمآباد) متولد شدم. اگرچه همیشه به من علیرضا نادری گفتند. اما نام شناسنامهای من«علی» ثبت شده است و البته که به «علیرضا» مشهور شدم ، مرحوم پدربزرگم علیرغم اینکه پدر و مادرم در قید حیات بودند، تصمیم میگیرد، تا شخصاً مرا بزرگ کند، مرحوم ابوالفتح مشهور به الفت میرزا (پدربزرگم) گاه و بیگاه برایم آواز میخواند. گوش جانم پرورش یافتهی زمزمههای آهنگین و دلنشین مرحوم پدربزرگم، الفت است.
ادامه دارد...
صدای مردم لک
@lakvahid
Telegram
attach 📎