کوه‌نویسان ایران
799 subscribers
1.31K photos
277 videos
60 files
1.49K links
کانال"صعودقلم"/کوه‌نویسان ایران
تشکل مستقل فرهنگی-ورزشی باسابقه۱۸ساله
از کوه‌نویسان محترم تقاضا می شود چنانچه تمایل به همکاری مستقیم با این کانال تلگرامی دارید با مدیر کانال ارتباط بگیرید
Instagram.com/soudeghalam
Download Telegram
حرفی برای گفتن
بی خردی در تاریخ کوهنوردی
باز نگری و تحلیل وقایع و سوابق تاریخ کوهنوردی ایران و فراسوی مرزها حاکی بر این است که بسیاری از رخدادهای تلخ وشیرین ریشه قضا وقدر نداشته  وعلل اغلب آنها  سهل انگاری وبی خردی بوده است٬ یقینا همه حوادثی که تاکنون به وقوع پیوسته ویا در آینده قابل پیش بینی است،  نیازمند تحلیل ومطالعه کارشناسان خبره می باشد که صلاحیت تشخیص پیش فرض های  آن را  داشته باشند٬ تاریخ ۸۰ ساله کوهنوردی در ایران  مملو از وقایع ورخدادهای نابهنگامی است که تا هنوز در ابهام و به آن دستی نیست ٬بقول سعدی
قضا دگر نشود گر هزار ناله وآه
  به شکر یا به شکایت بر آید از دهنی
فرشته ای که وکیل است بر خزائن باد 
چه غم خورد که بمیرد چراغ پیر زنی
می توان گفت فقط  وقوع حوادث وجان باختن در فعالیت های کوهنوردی ریشه بی خردی نیست٬  بلکه بسیاری از کم وکاستی های نوشتاری وساماندهی تشکیلات ودیگر فعالیت های ستادی  در طول تاریخ اغلب  بدلیل سهل انگاری و فراموش خیالی٬ قربانی نادانسته های راهیان کوه است ،وقوع حادثه ورخدادهای نابهنگام همانند دیگر پدیده ها در کوهستان دور از ذهن نیست٬ اما طبق نظریه کارشناسان وبررسی های اولیه اغلب حوادث که منجر به مرگ ویا نقص عضو شده اند٬ قبل از وقوع قابل پیش بینی و می توان گفت٬ اغلب آنان قربانی بی خردی وریسک بی قاعده شده اند٬ همه تجهیزات وابزارهای کوهنوردی برای استفاده در مناطق کوهستانی ودر مسیرهای صعب العبور تولید ودر اختیار است٬ با این حال به مراتب دیده شده است ٬پس از حادثه لوازمی به همراه مصدوم بوده که هنوز از کاور خارج نشده وعلت حادثه  نیز عدم استفاده از ابزار مورد نظر بوده است ٬یا در اغلب حوادث که علت آن پرت شدن وسقوط در شیب ها بوده فرد ،حادثه دیده بصورت انفرادی وبدون حمایت سقوط کرده ویا در صعودهای گروهی نفرات از طول طناب وثابت گذاری پرهیز کرده اند ٬ اما پس از بررسی های به عمل آمده جای تعجب است که طول طناب ولوازم ثابت گذاری نیز به همراه بوده است ٬ویا در پیش بینی هواشناسی  و ناپایداری جوی طبق گزارشات واصله  اغلب کسانیکه گرفتار رعد وبرق وشرایط خطر ناک جوی شده اند وجان باخته اند٬ قبل از وقوع حادثه با کارشناسان فن هواشناسی تماس داشته ودر حقیقت از عاقبت کار بی اطلاع نبوده اند ٬اما آنان نیز آگاهانه  پس از ساعاتی ویا دقایقی خویشتن را در محل حادثه در محاصره یافته وتسلیم مرگ نابهنگام شده اند٬ برخی ازبرنامه های کوهنوردی  مشاهده می شود، از سوی سرپرستی ویا مربیان تدابیر ایمنی واستفاده از تجهیزات برای اعضای تیم ضروری والزامی می شود ٬اگر چه خطرات ودرصد حوادث در برنامه های مورد نظر بسیار اندک است ،ولی الزام کردن نفرات در رعایت ایمنی واستفاده از تجهیزات هم پیشگیری از حوادث است ٬ هم باز آموزی ویاد آوری دروس پایه  می باشد ٬در این خصوص برخی نیز با گلایه و تمسخر اجرای چنین برنامه هایی را بزرگ نمایی ونمایشی از خود شیفته گی می پندارند در صورتیکه به مراتب دیده وشنیده ایم برخی حوادث بی هنگام وغافلگیر کننده در چنین برنامه هایی به وقوع پیوسته است ٬به تعبیر بیت شعری از استاد سخن
براه بادیه رفتن به از نشستن باطل 
  که گر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم
طبق روایت تاریخی از کتاب  فن فرهنگ کوهنوردی استاد محمدی فر 
علی اصغر اردوخانی در سال ۱۳۳۱در فرود به چاه قلعه بندر شیراز دچار حادثه شد و فوت می کند٬ اکنون پس از هفت دهه از حادثه مورد نظر تا کنون صدها  نفر در مناطق کوهستانی  قربانی حادثه شده وجان باخته اند٬ که به باور اغلب کارشنان فن آنان نیز همانند زنده یاد اردوخانی به خوبی از خطرات در کمین اگاهی داشته وریسک بد یمن آن را بجان خریده اند ٬ چنانچه بی حرمتی نباشد اکثریت قربانیان کوه چوب هراج ٬ به اندوخته ها وتجارب خویشتن زده و  در دام بی خردی قربانی شده اند٬ لذا موارد ذکر شده وحوادث ناگوار در ذات کوهنوردی حرفه ای بوده ودر حریم کوهستان  تفاوتی بین مبتدی ویا دانش اندوخته نیست ٬مگر اینکه از خرد وتجهیزات به موقع استفاده شود٬ لازم به ذکر است  وقوع حوادث وسهل انگاری فقط برای ایرانیان ومناطق کوهستانی داخلی نیست٬ زیرا گزارشات واخبار منتشره از فراسوی مرزها حاکی بر این است که با تاسف برخی از بزرگان کوهنوردی جهان حتی در دامنه ها قربانی بی خردی  شده وتاوان آن رابه سختی پس داده اند
( من از مردی که ۱۰ هزار ضربه را یک باره تمرین کرده است، نمی ترسم ،من از مردی می ترسم که یک ضربه را ۱۰ هزار بار تمرین کرده است٬ بروس لی)
فرجی پور مرداد ۱۴۰۳
http://T.me/koohnevisaneiran
حرفی برای گفتن
به مناسبت روز خبرنگار
قاصدک هان چه خبر آوردی
عرصه خبرنگاری وحضور در صحنه های اطلاع رسانی و روشنگری عموم مردم وجامعه ،کار پر زحمت ودشواری است که بر شانه های خبرنگاران وراویان اخبار سنگینی می کند
سپیده صبح ،نیمه های شب، ودر همه ایام نگاه  ریز بین جامعه منتظر اخبار وگزارش رخدادهای تلخ وشیرینی است که از سوی خبرنگاران وزحمت کشان عرصه رسانه بزحمت وبا دشواری تدوین ومنتشر می شود
تدوین وآماده سازی گزارش وترسیم صحنه ها وتصاویر  نیازمند هوش وذکاوت ورعایت همه ملاحظات کار ارزنده‌ وپر زحمتی است که به کسوت خبر نگار  جلوه گر است
آنان همواره به عنوان سربازان صلح ودوستی روایت کننده اخبار وگزارشی هستند که برای همه آرامش وامتنان خاطر به همراه داشته باشد و تجلی بخش لبخندی به سیمای مخاطب وشنونده گردد
یقینا آنان از ارسال ویا نتشار اخبار ناگوار وبد یمن پریشان خاطر خواهند شد ودر ذهن وجان آنان دلنشین وروح بخش نیست
اما رسالت ومنشور  شغل خبر نگاری ارسال و نگارش واقعیت ها بدون سانسور وبی ملاحظه است
آنان هموار متهمان ردیف اول‌ راستی وصداقت هستند که‌ شاید تیتر ها ونوشته ها منتشره  به مذاق خیلی خوش آیند نباشد
به تعبیر بیت شعر سعدی
سخن تا نگویی بر او دست است
چو گفته شود یابد او بر تو دست
جایگاه ومرتبه  پیشه خبر نگاری ارزنده و ولامقام است
آنجا که مخاطب در منزل ومحفل خانواده ویا در میانه آسمان و در مدخل هواپیما ،در آنسوی مرزها ودر فلات عظیم کویر ویا در دور دست ها بروی آبهای روان اقیانوس ها ونیز در مناطق دور از دسترس ودر روستا وکوه ودشت و بیابان همه چشم براه خبری هستند که قرار است از قاصدکی خوش خبر واصل گردد
بخاطر بماند که کوهنویسی وتدوین گزارش وهمچنین کاربران فضای مجازی در  حوزه ورزش کوهنوردی نیز از زحمتکشان عرصه قلم و حرفه خبر نگاری هستند که زمان نمی شناسند وهمواره راوی اخبار وگزارشاتی از بلندای قلل ومدخل غارها ونیز مناطق صعب العبور می باشند که شاید صحت‌و سقم ونیز تدوین  آن به مراتب سخت و دشوار باشد ،اما اهمیت وتقدم آن بر این است که همه زحمات طاقت فرسا بروی قلل مرتفع وکوهستان با جوهر قلم واستعداد نویسنده ونگارنده باز تاب و در معرض مخاطب وعموم قرار خواهد گرفت
به این خاطر کار ارزنده وبا ارزش خبرنگار وکوهنویسان  وجه مشترک اطلاع رسانی بوده که  آنان سفیران روشنگری جامعه و میدان دار موت ودوستی ها‌هستند
بدینوسیله روز خبرنگار را به زحمتکشان عرصه قلم و اطلاع‌رسانی تبریک گفته ،امید است همواره شاهد اخبار وگزارشی باشیم که شادی بخش وامید آفرین‌باشد
فرجی پور ۱۷ امرداد ۱۴۰۳

http://T.me/koohnevisaneiran
سلام به عصر ..
سلام به کوهستان و یالهایش ...

سلام به زندگی که همچنان جاریست ..
سلام به دستها و چشم‌هایت که جانم را با خودش برده است ‌..

عصرها بیادت هستم و از جام چشمانت شراب می‌نوشم ...
سلام به عصرها
به دستها و چشمهایت....

ناهید امیری
📷علی قره‌ویسی


http://T.me/koohnevisaneiran
حرفی برای گفتن
فرهنگ کوهنویسی
آمدی جانم به قربانت..
نقل وقولی از دوست وهمنوردی شنیدم که گفت (مدت ها با خویشتن قرار می گذاشتم تا به ملاقات یکی از دوستان قدیمی و پیشکسوتی رهسپار شوم واین بی توجهی به درازا کشید تا اینکه روزی عزم خود را جزم کردم و راهی منزل ایشان شدم اما شور بختانه وقتی به درب ورودی رسیدم مقارن با  هفتمین روز درگذشت او بود )
ودر جای دیگر از دوست وهمصحبتی شنیدم که همیشه می گفت
(وقتی در کنار مزار بستگان در حال عبور هستم٬ لحظه ای توقف ودرنگ کرده  وسپس با صدای بلند می گویم٬ همه شما قابل احترام هستید٬ اما آنان که زنده اند هم اکنون  اولویت بیشتری دارند ٬پس ابتدا به سرکشی آنان می روم )
همچنین در جایی خواندم
(مادری در انتظار دیدار فرزند لحظه شماری می کرد ٬اما در نگاه اول  پلک ها فرو بست ونفس در گلو فرو ماند ودیدار میسر نشد )
در بسیاری از موارد شنیده ودیده شده است که وقتی خبر فوت ویا درگذشت یکی از بستگان ویا دوست وهمنوردی  به گوش می رسد به یک باره در ضمیر ناخداگاه خویشتن با پرسشی چالش بر انگیز مواجه می شویم که ای کاش قبل از مرگ دیداری صورت می گرفت به تعبیر بیت شعر
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
وجود فضای مجازی وتکنولوپی ارتباطات با همه مزایا ومحسنات با ناخرسندی درروابط چهره به چهره ودیدار سایه اش بس سنگین است ٬ بسیاری از نزدیکان واقوام دور ونزدیک مشکلات تردد وپای بندی به تشریفات وملاحظات را سد راه دانسته و لذت دیدار در آغوش کشیدن همدیگر را براحتی وبا ناخرسندی از دست می دهند ٬به این خاطر گاهی سستی وتنبلی وبی توجهی نیز دستمایه شده وسبب تاخیر در روابط دیداری می گردد و به  غفلت فرصت های خوب به سر انجامی بد یمن ختم می شود  که ماحصل آن پریشانی وپشیمانی ناگوار ونا بخشوده به همراه دارد به تعبیر بیت شعر   
اگر گویی که بتوانم قدم نه که بتوانی
وگر گویی که نتوانم برو بنشین که نتوانی 
در این باب برخی با بیان اینکه فرصت وشرایط دیدار هنوز محیا نشده  ویا سرکشی وجویای احوال هم اکنون هزینه بر ودر انجام آن دل ودماغی نمانده ودهها عذر وبهانه که درستی ونادرستی آن قضاوتی سخت٬ و شاید تشویش خاطر به همراه داشته باشد اما به مراتب دیده وملاحظه شده است ٬که پس از دیدار در چهره وسیمای  ملاقات شونده و ملاقات کننده رضایت خاطر وآرامشی اطمینان بخش  تبلور می یابد که معیار و میزانی در وصف آن نیست٬  ونیز به مراتب تجربه شده است ٬ تمام دلواپسی ها وملاحظات پیش از دیدار باورهای ذهنی  بوده ودلایل متقنی بر صحت وسقم آن نیست٬ به این خاطر آداب وسنن در مناسبات اجتماعی به ویژه خانواده وبستگان دور ونزدیک جایگاه بلند مرتبه ای دارد و دلجویی از بزرگترها وبیماران  تقدم داشته ودر انجام آن هیچ استخاره ای نیست ٬اساسا فرهنک وسنن بر خواسته از مناسبات اجتماعی در آداب ورسوم ایرانیان وبرخی ملل بر این است که سر کشی ودلجویی از دیگران به خصوص اقوام  همواره دراولویت بوده ودر عمل سبب دلگرمی وآرامش خیال فی مابین  می گردد٬ لذا به نظر می رسد تمام محاسبات ودلنگرانی های قبل از دیدار پیش فرض های بی پایه ونابجایی  بوده که در خاتمه دیدار تابوی آن شکسته می شود
برخیز جماعت چه سخن ها که نگفتم
ای کاش یکی زین همه گفتن اثری داشت
به این خاطر ورزش کوهنوردی وفلسفه آن پاسداری از ارزش های انسانی ونیز احترام به کسوت بزرگان واساتید ومدرسان  است که به قضا وقدر ویا کهولت سن وابتلا به بیماری خانه نشین واز مراجعت به کوهستان ومحافل ومجالس محروم می باشند٬ آنان روزی بر فراز قله های ودر جمع راهیان کوه پیشقراول بودند٬ اما به قول پیش کسوتی خداوند چشم ٬گوش ٬بینایی وتوانایی و..  داد ٬اما شاید حکمتی هم اکنون هست که همه را یکی پس از دیگری می ستاند  بقول حافظ
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
  چون بشد دلبر وبا یار وفادرا چه کرد
اشگ من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد
آنکه پر نقش زد این دایره مینایی 
کس ندانست که در گردش پر گار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد 
امید که سرکشی ودلجویی از دیگران به ویژه پیشکسوتان کوهنوردی  و کسانیکه احوال ناخوشی دارند سر لوحه باشد وفضای مجازی را دل مشغوله ای برای طفره رفتن واهمال وسستی خود بهانه نکنیم
فرجی پور .مرداد
۱۴۰۳http://T.me/koohnevisaneiran
حرفی برای گفتن
ما زیاران چشم یاری داشتیم
دیر زمانی سپری نشده که به محض ورود ویا بدرقه، بسیاری از همنوردان دور ونزدیک سر قرار گرد هم می آمدند ودر مسیر پیش رو ضمن اینکه از حال وروز هم با خبر می شدند با همفکری ومشورت ونیز دعوت‌از دیگر دوستان ویاران‌ بساط دورهمی ویا‌برنامه‌ کوهنوردی چند ساعته‌ویا یک روزه نیز‌منعقد می شد همچنین درد دل نیز دستمایه ودلخوشی دیدار بود ،با رسیدن به محل استقبال ویا بدرقه ملاقات ودیدار بسیاری از چهره های شاخص وپیشکسوتان وهمچنین شور وشعف جوانان‌ونسل از‌راه رسیده همه از محاسن وارزش های مندرجه در بستر دیدار بود به تعبیر بیت شعر
تا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم وتخمی کاشتیم
بی گمان مناسبت بدرقه واستقبال فرصت بسیار مغتنم ولحظات با شکوهی بود‌ که‌اغلب مسولین ومربیان ونیز همنوردان پا براه ،دقایقی چهره به چهره وگاهی با در آغوش کشیدن از حال وروز هم با خبر شده واطمینان خاطر حاصل می شد که هنوز زنده ایم وهنوز همدیگر را بخاطر داریم
بقول سعدی
به سامانم نمی پرسی ،نمی دانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی ،نمی دانم مگر دردم
از سویی بازگشایی گرهی ویا همفکری برای  رفع موانع و مشکلات‌جامعه کوهنوردی ماحصل دیدارها بود ،به خاطر است در نقاب عکس پایانی جایی برای همه نبود وبسیاری با تواضع نظارگر وبا تکان دادن دستی ویا انگشت اشاره اکتفا می کردند، اما همه موارد وصحنه ها حکایت از عشق وعلاقه ونیز همراهی بود  همچنین مواهب و حسن دیدارها دلگرمی واحساس غرور برای ورزشکاری بود که راهی صعود ویا بازگشت  بود که او نیز لحظاتی بر شانه های جمع با شاخه گلی خویشتن را بر فراز نامتناهی رفاقت ودوستی سربلند می دید
وباز به تعبیر بیت شعر
گفته بودی که ،بیایم چو،به جان آیی تو
من بجان آمدم،اینک تو چرا می نایی
چهره های گرد هم آمده در ذهن وروح اومستولی می شد که به دگر بار  نوبت اوست که در فراخوان دیگر در صحنه بماند وقدم رنجه کند‌‌
به قول عراقی
گفتی از لب بدهم کام عراقی ،روزی
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی
اکنون آنچه مشاهده می شود به خرسندی ویا تلخ تر از ذهر، واقعیت‌بر آمده از جامعه فعلی است که در کمپ های برخی قلل جایی برای دایر کردن چادر نیست ودر فضای مجازی ملاحظه ای در نقد وگفتار نیست‌و با نا باوری همراهی در بدرقه واستقبال نیست
بقول حافظ
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چی شد؟
اینچنین است که در محافل ومجالس ودر بدرقه واستقبال تو می مانی و قهرمانی بر شانه ها  تنها،پس تو بمان
ای شیرین ترین رویای من
ای روشنگر‌دنیای من به جهان ،تو بمان
فرجی پور مرداد ۱۴۰۳
http://T.me/koohnevisaneiran
قهرمان بمان،تو بمان ،قهرمان بمان
http://T.me/koohnevisaneiran
قهرمان علی پور، در آغوش مادر

T.me/koohnevisaneiran
باشگاه کوهنوردی صعود قلم
قصهِ کوه های امروز
کوه‌نورد نماها

داستانِ کوه، داستان صعود به کوه هاست، صعود به قله هایی همچون دماوند، سبلان، علم کوه و قلل دیگر که از همان ابتدای پاکوب ها توسط وسایل نقلیه و آدم ها شخم خورده و گّرد و خاک و غبار بر گُل ها وگیاهان چنبره زده است و محیطِ زیست را یارای نفس کشیدن نیست.

در خصوص مباحث مختلف: از جمله کوه و طبیعت، حفاظت از محیط زیست، ادبیات  کوه‌نوردی،  مسایل فنی و غیره، کوه‌نویسان و اهالی قلم و طبیعت دوستان با واژه های گهربار، کتاب ها و مقاله ها نوشته اند و دراختیار ما قرارگرفته است، اما کو گوش شنوا؟

ما فقط شعار می دهیم.
نمی خواهم کسی را آزرده کنم و یا خدای نکرده به کسی بی احترامی شود.

پس بگذارید این طور شروع کنم :
زمانی که همنوردی، عشق و شوری در سر دارد می گوید: دماوند ای گُنبد گیتی‌! من به زیارت تو آمده ام، شیدا وار و با شور و شوق آمده ام، ای دماوند مرا پذیرا باش، تا بر قله ات بوسه زنم، نیتم آرامش است، خلاصه عاشقتم.
پس اگر عاشق کوه ها هستی، چرا این همه زباله و تخریب ؟
فصل تابستان در دماوند بیشتر همنوردان مسیر جنوبی را برای صعود انتخاب می کنند و با وسیله نقلیه خود را به گوسفند سرابه ارتفاع م 3000 می رسانند و کوله پشتی شان را تا بارگاه سوم به ارتفاع م 4150  با قاطر حمل می کنند و در برگشت هم همینطور، چون این کوه‌پیمایان برای پرداخت هزینه‌ها درِ کیسه پول را شل می کنند و طرف فقط کارت بکشد، باکی نیست، او هم زحمت می کشد و باید نان بخورد، آری ما کوه‌پیمایان بیشتر اوقات کوله پشتی مان را حمل نمی کنیم و در هنگام صعود به حوادث پیش روی هم امکان دارد در صعود رخ بدهد، فکر نمی کنیم.

باز هم شعار:
دماوند ای گنبد گیتی،ای نمادملی،ای سرزمین اسطوره ها،عاشقتم، دست خودم نیست.
پس اگر عاشق سرزمینت هستی، چرا همه جا را به گند کشیدین؟ بین شکاف سنگ ها و گوشه ی قله ها، پوست شکلات و بطری های نوشابه، همراه باد در هوا می رقصند و تو فقط به فکر سلفی گرفتن هستی، و یا بعضی ها با غرور تمام می گویند یک روزه و یا چند ساعته قله را زدیم، ای بابا پوست شکلاتی که تو در مسیر رها کردی او زودتر از تو به قله رسیده است.

#محمد_امجدیان
telegram.me/mohamadamjadean
🌈💦🕊🌈💦🕊

https://t.me/koohnevisaneiran
پرواز چهار کوه‌نورد فرانسوی از فراز قله k2

چند روز پیش چهار کوه‌نورد فرانسوی بعد از اینکه قله k2 رو بدون اکسیژن صعود کردند،بال های خودشون رو بر فراز قله گشودند و پروازی جانانه و بی نظیر رو انجام دادند.البته چون مجوز پرواز نداشتند راز این پرواز و صحبت کردن در موردش رو به تعویق انداختند.
ژان ایوز فردریکسن،بنجامین ودرینز،لیو سانسوز و زیب روش چهار خلبانی هستند که علیرغم کار خارق العاده ای که انجام دادند باید منتظر بمونند دولت پاکستان در مورد اون ها چه تصمیمی می گیره. شاید کوه‌نوردان نه تنها از پرواز پاراگلایدر، بلکه از صعود در کشور منع شوند.
پیشتر یک خلبان برزیلی در حادثه مشابهی کشته شده است.
سانسوز در جایی گفته: "این یک پرواز جادویی بود.با قد و زیبایی بسیار.حتی امروز، فقط فکر کردن به آن ما را سرد می کند!"

گلایدر دونفره سفارشی این زوج فقط 2.43کیلوگرم وزن داشت و گلایدر فردریکسن حتی سبک تر بود: 1.1 کیلوگرم.
ودرینز هم موفقیت خود را به عنوان یک "رویای بزرگ" توصیف کرده.او K2 را در 11 ساعت بدون اکسیژن صعود کرد و سپس از قله 8611...

بیشتر بخوانید:
Instagram.com/koohnevisaneiran
فرشته احمدیانفر
T.me/koohnevisaneiran
حرفی برای گفتن
محارم اسرار بیماران
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
از آداب وسنن است که هر کسی در زندگی شخصی وحریم خصوصی ناگفته ونانوشته هایی دارد که شاید تا نفس بر می‌آید از باز گویی آن امتنا می کند
حتی در یاد آوری وذکر آن در خلوت خویشتن نیز در معذورات است  وآن را از اسرار خصوصی  وناگشوده می داند
اما برای همگان اعیان وآشکار است که وقتی وارد اتاق پزشک می شویم سفره دل را باز کرده وهر آنچه از دل تنگ بر می آید بدون ملاحظه باز گو می گردد
حتی نزدیک ترین عضو خانواده اگر همراه باشد شاید به توصیه پزشک  اتاق را ترک می کند ،تا بیمار بتواند براحتی ابراز سخن کرده ومعالج خود را امین و محرم ترین فرد به خود می پندارد و آنچه را بر همه‌کس احیانا پنهان‌کرده  برای پزشک بی مقدمه باز گو کند، چون تصور بر این است که با راست‌گویی بتواند  معالج خود را به‌صرافت آورده و منشا" بیماری او را  زودتر علاج نماید
این هم یکی از رازها ومجهولات زندگی بشر وتاریخ است که بین بیمار وپزشک همواره ماندگار ومحفوظ مانده است
یقینا بیمار در مطب پزشک راحت و اطمینان خاطر به او دارد که در هر ناحیه درد وبیماری دارد با نگاه به چهره وسیمای پزشک والبته با ملاحظاتی محترمانه ذکر می کند ودر دنیای پیرامون خویش بظاهر فقط به او اعتماد دارد
یرای پزشکان عزیز وگرامی که محرم اسرار بیماران هستند آروزی موفقیت وسلامتی داریم
یکم شهریور روز پزشک گرامی باد🌹🌹🌹

http://Instagram.com/koohnevisaneiran

فرجی پور.  یکم شهریور ۱۴۰۳
فرهنگ کوهنویسی
روستایئان صاحبان اصلی کوهستان
شب قبل از برنامه‌ همیشه اضطراب دارم، آیا سر موقع بیدار خواهم شد؟ نکند جابمانم وانگشت نما شوم
کلیه لوازم و خوراکی وپوشاک را روز قبل وارسی کرده ودر کوله جاسازی کرده ام ٬وسایل سنگین وپر حجم را قسمت تهتانی‌کوله ولوازم سبک تر ومورد نیاز را در قسمت میانی وبالای کوله مرتب چیده ام ٬برخی لوازم مورد نیاز مثل دستکش ٬هد لامپ ٬لیوان وامثال نوشیدنی وخوراکی را در جیب های بغل جا داده ام ودر یک کاغذ همه اقلام را یاد داشت کرده تا سر موقع دسترسی به آنها راحت تر باشد
یکی از مربیان همیشه می گفت
(برای هرقله بخاطر شرایط و ویژه گی های آن تجهیزات مورد نیاز آن برنامه را به همراه داشته باشید ٬وسایل سنگین واضافی با خود‌نیاورید)
او گاهی کوله ها را چک می کرد واگر همراه کسی لوازم اضافی وغیر کاربردی بود به او  نمره منفی می داد
او اعتقاد داشت به موقع سر قرار رسیدن نیمی از صعود است٬ وهمیشه کسانیکه چند دقیقه زودتر می رسیدند مورد تحسین او بودند٬ به تعبیر بیت شعر خواجوی کرمانی
(ز تو با تو راز گویم به زبان بی زبانی  به تو از تو راه جویم به نشان بی نشانی )
به هر حال عقربه های ساعت بسرعت در گردش  هستند وبا دیدن آنها اضطراب واسترس دو چندان می شود
کوله وکفش ها‌ودیگر وسایل را در  راهرو ‌به دیوار تکیه‌داده وسر بر بالین می گذارم ٬عادت همیشگی است که‌ذهن‌مشوشی دارم وخواب کوهستان وبرنامه می بینم ٬در حقیقت خواب وبیدار هستم ودقایقی سپری می شود به خواب  عمیق می روم
به خیال خود لختی نگذشته زنگ ساعت کوکی قدیمی  بصدا در می آید ومن سراسیمه بیدار شده وشال کلاه کرده خود را بسرعت‌ از ترس مربی که نکند جریمه نقدی شوم به سر قرار می رسانم٬ اما اثری از کسی نیست وبا تعجب به اطراف وحرکت اتومبیل ها خیره شده وسپس سر را بالا گرفته به آسمان نگاهی کرده به نظر می رسد ،خیلی زود سر قرار آمده ام ویا جا مانده ام ،با سرعت در پی کسی هستم و جویای  زمان سنج ‌وساعت اما‌ در کناره میدان بانکی است که ساعتی نیز در داخل آن بروی دیوار چهره نمایی می کند ،با دیدن آن معلوم می شود  یک ساعت زودتر ساعت را‌کوک‌کرده بودم ٬سپس با خیال راحت بر روی سکوی بانک نشسته ومنتظر می مانم ٬ پس از دقایقی همنوردان یکی پس از دیگری از راه می رسند

در کنار خیابان یک نفر چرخ گاری خود را متوقف کرده  ونیم تنه اش در ظرف فلزی زباله ها بدنبال چیزی می گردد٬ او خیلی نزدیک است وهیچ توجهی به من ندارد ٬او بدنبال زباله های پلاستیکی  در تکاپو است درداخل بسته ای  چای کیسه ای مصرف شده را بر می دارد ودر جایی امن پنهان می کند ٬او به هیچ عنوان متوجه اطراف نیست وبا دقت محتویات برخی نایلکس را وارسی می کند٬ چنانچه شکلات یا باقی مانده غذایی ویا کیک وکلوچه ای باشد در ظرفی مجزا جاسازی می کند
با این حال از قصد او آگاه نیستم٬ اما با ملاحظه چنین صحنه ای، افکارم بهم می ریزد
  فروردین ماه است وصدای جیک جیک پرندگان بهاری بروی درختان کنار خیابان شنیده می شود، مثل همیشه دوست نازنینی آخرین نفر است و چند دقیقه تاخیر دارد که جریمه  می شود که در برگشت بستنی بدهد
به هر حال سوار مینی بوس شده و راهی  می شویم
خواب وبیداری وچرت صبحگاهی بسراغ همه می آید وسرپرست همه‌ را فرا می خواند وکمی در‌خصوص برنامه توضیحاتی می دهد
وسفارش می کند که آنان که قبلا قله را صعود کرده اند٬  وظیفه دارند قبل از برنامه پیش نویس گزارش را تهیه نموده وپس از خاتمه برنامه آن‌را با گزارش اصلی برنامه مقایسه نمایند
پس از یکساعت به روستایی زیبا می رسیم رمه های گوسفندان ودام های روستا نشینان بطرف صحرا  و کوهستان رهسپار هستند
سگ ها دم گره کرده وبا سرعت به طرف ما قصد حمله دارند٬ اما چوپان هوار زده وآنان پراکنده می شوند٬ آنگاه ما نیز با سلام واحوال  پرسی وادای احترام و به یکی از اهالی روستا که سالیان سال مهمان پذیر کوهنوردان بود وخانه اش را در اختیار می گذاشت یادی از او می کنیم که البته دیگر در قید حیات نیست٬ و روستا را بطرف قله ترک می کنیم
به تعبیر بیت شعر ژاله اصفهانی
( زندگی صحنه یکتای هنر مندی ماست ٬هرکسی نغمه خود خواند واز صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست٬ خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد ) 
مسیر پیاده روی وپاکوب شده مشخص ومعلوم است ٬در یک  ستون از کناره های دره ای پر آب گذر کرده‌ وپس از یک ساعت خود را به یال قله می رسانیم٬ سپیده دم است وهوا بسیار مطبوع وبتدرج برف های زمستان وکوبیده شده در مسیر نوازشگر کفش ها ونگاه ما است ٬روستایی دیگر در سمت راست دیده وملاحظه می شود وآنجا نیز صدای بع بع گوسفندان وتعداد چند راس گاو جلب نظر می کند
http://Instagram.com/koohnevisaneiran
آنجا نیز سگ ها وفا داری می کنند وبرای دفاع از رمه وپاسبانی از احشام در جنب وجوش بوده تا رضایت خاطر صاحب وچوپان‌را بدست آورند
ما نیز مسیر خودرا در پیش می گیریم  ٬ با توقفی کوتاه لباس کم کرده وبا نوشیدن اّب ومقداری خوراکی سپس مسیر را ادامه می دهیم
روباهی در چند قدمی ما سراسیمه در حال فرار است او از دیدن میهمان ناخوانده نگران و آن را تعرض به قلمروی خود می داند  ٬سرپرست هر چند دقیقه یک نفر را برای جلوداری وسر قدم روانه می کند ومراغب اوضاع است٬ با همه چهره به چهره صحبت می کند ٬وتلاش دارد از حال وروز همه با خبر باشد ٬ بسیار مهربان وحواسش به همه چیز است ٬ تعدادی از اعضای تیم برای اولین بار است که در این برنامه حضور دارند وسرپرست در سخنان اولیه اظهار می کند  ٬که ما همدیگر را در اینجا خوب نمی شناسیم وبهتر است در این برنامه با ملاحظه باشیم  واز آنها  مراقبت بیشتری نماییم٬ به تعبیر بیت شعر استاد سخن سعدی
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل ،آن دمست
نه هر که چشم و گوش و دهان داردآدمیست   
بس دیو را که صورت فرزند آدمست
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
،پس از حدود یک ساعت به جانپناهی رسیده وبساط صبحانه وچای را براه می اندزیم
در اطراف کمپ انباشته از برف است٬ یکی از دوستان قصد دارد برف آب کرده وبا آن چای درست‌کند٬ سرپرست‌اشاره می کند‌که دور ترین نقطه را برای برداشت برف انتخاب‌کند چون در حوالی جانپناه فضولات انسانی است٬ پس از صرف صبحانه همگی بطرف قله راهی می شویم٬ اما دقایقی بعد یکی از همراهان احوال خوشی ندارد وقصد برگشت دارد ٬او تاکید دارد که خودش به جانپناه بر می گردد ودر همان جا منتظر می ماند٬ اما سرپرست نمی پذیرد ویکی از همنوردان با تجربه را همراه او کرده وسفارش می کند که اورا به جانپناه رسانده واگر احوال او رو به بهبود بود٬ مجدد خودش برگرد بطرف قله وبه گروه ملحق شود٬ اما چنانچه دوست ومهمان حال مساعد نداشت ٬ در پیش او بماند ٬به قول شاعر
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
   کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
سپس دقایقی با سکوت مسیر را ادامه می دهیم وبر روی یال قله نور گرما بخش خورشید لذت بخش وسرمای پیرامون قابل تحمل ونیز آواز پرندگان و گنجشک ها لذت بخش وآرامش خوبی به همراه دارد ٬ صدای تیاره ای در بلندای‌ اسمان زوزه کنان راهی بود وانسان شگفت زده که اکنون صدها نفر در داخل آن بر روی صندلی های راحت در در خواب وبیداری وشاید در حال ومطالعه باشند وچنین است دنیای تکنولوژی وصنعت ٬آن نیز از تیر رس دیدگان محو می شود
یکی دیگر از همنوردان گویی خسته است وبا نوشیدن یک فنجان دم نوش بهتر شده ومقداری از وسایل اورا بین خودمان تقسیم می کنیم وسپس او نیز همراه می شود ٬سر پرست اورا در ستون پشت سر جلو دار راهی می کند ودر گوشی با او چند کلمه خودمانی  حرف می زند٬ از دو  سمت  خط اراس وقلل بسیاری دیده می سود وسرپرست نام همه را بر زبان می آورد وگاهی خاطره ای نیز چاشنی می شود٬ سمت چپ نیز دره ای انباشته از برف است‌که او خاطره ای تلخ از حادثه بهمن ومرگ یکی از کوهنوردان را بنام ذکر می کند٬ که بسیار جانکاه است ،اکنون راس قله نمایان است و یخچالی بزرگ وانباشته از برف پیش رو است که با احتیاط وسر قدمی سرپرست طی می شود ٬ پس از دقایقی  تابلوی آن نمایان می شود که بر روی آن  عدد ۴۰۵۰ متر رویت می شود وهمه با شور‌واشتیاق همدیگر را در آغوش گرفته‌٬ لحظاتی با اشگ وشادمانی ومهرورزی سپری می گردد سرپرست تاکید دارد که لباس گرم بپوشید ومقداری خوراکی میل کنید وسپس همانند همیشه فرصت را‌غنیمت شمرده وقله های اطراف ودور دست ها را معرفی می کند وبا انگشت نشان می دهد وسفارش می کند که همه در گزارش مختصات قله وپیرامون را ذکر کنند
به یاد بیت شعر حافظ
این جهان کوه است وفعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا 
سپس عکسی به یادگار گرفته می شود وقله را به سمت روستا ترک خواهیم کرد٬  یخچال پیشرو با احتیاط پشت سرگذاشته می شود و به توصیه سرپرست  مسیری دیگر برای بازگشت انتخاب می گردد ٬پس از یکساعت  به گوسفند سرایی رسیده ومحل کمپ چوپانان ودامداران که همانند همیشه با استقبال تعداد زیادی سگ روبروخواهیم شد ٬که با پادرمیانی صاحب گله سگ ها کوتاه آمده و سکوت خواهند کرد٬ بانویی سالخورده در کمپ  یک دبه ماست پیشکش ما می کند ودر قبال آن پول هم نمی گیرد و می گوید دبه را با خود ببرید و ماست آن  را نوش جان کنید و در روستا به فلانی تحویل دهید ،ما نیز شرمنده شده وآن را گرفته‌ویکی از دوستان ٬ما را به ‌صرافت می اندازد که بخشی از کنسرو ها وغذاهای خودرا به آنان بدهیم وهمه موافقت کرده وچنین می شود وآنان نیز با تعارف  اما مهرورزی از ما قبول کرده وتشکر می‌کنند٬ من چون به چادر نزدیک تر بودم٬ شنیدم که یکی از داخل ،گفت
http://Instagram.com/koohnevisaneiran
(به به امروز چه غذایی داریم ،امروز خدا با مااست٬  ودیگری گفت مشتی یونس ای کاش من دندان داشتم وغذای امروز به من لذت می داد ٬واو پاسخ داد خدا بزرگ است شاید دم ساعت حسینعلی بیاید دندان های خودش را به توبدهد)
ما پس از لحظاتی با آنان خدا حافظی کرده وبه سمت جانپناه رهسپار می شویم وبا دیدن دو همنورد خود دلشاد گشته ونهار با ماست ودیگر خوراکی ها صرف می شود وسپس راهی روستا شده وطبق سفارش دبه را نیز به شخص مورد نظر تحویل داده٬ اما حسب احترام و وظیفه مقداری خوراکی نیز در آن می گذاریم و نیز بروی کاغذی  جمله ای می نویسیم
(  هم ولایتی خدا به مال وزندگی شما برکت دهد ،مارا حلال کنید)
سپس خودرا به مینی بوس رسانده وبطرف شهر رهسپار می شویم ٬تعداد گروه ۱۲ نفر ٬ نام قله و روستا محفوظ
     http://Instagram.com/koohnevisaneiran
فرجی پور فرودین ۱۳۸۹
در_زمستانی_سرد_به_دماوند_سلامی_دوباره_می_کنم
<unknown>
پادکست مانگ هلات منتشر می کند؛
اپیزود ۴۲  با عنوان :
"در زمستانی سرد به دماوند سلامی دوباره می کنم"
این اپیزود روایتیست از صعود زمستانی قله دماوند از جبهه شمالی؛ تعبیری ازیک  آرزو و یک هدف.
داستان صعود محسن دامغانی کوه‌نوردی از دیار کرمان به بلندای دماوند، از جبهه‌ی سرد و سوزان شمالی را روایت می‌کنیم. او که آرزوی دیرینه‌اش فتح این قله بود، در این مسیر دشوار با سرمای گزنده، بادهای سهمگین و چالش‌هایی نفس‌گیر روبه‌رو می‌شود. اما گام به گام، با اراده‌ای استوار، به تنهایی از صخره‌های صعب‌العبور عبور می‌کند و در نهایت بر فراز قله، در میانه‌ی ابرها، طعم شیرین پیروزی و تحقق آرزویی بزرگ را می‌چشد. در اوج این لحظه‌ی ناب، قلبش هنوز در جستجوی ماجراجویی‌های تازه‌ای است؛ این بار با رویای صعود به K2، قله‌ای که حالا مقصد بعدی اوست.

فرشته احمدیانفر/محسن نیکروش
https://t.me/Mang_halat
T.me/koohnevisaneiran
اپیزود چهل و دوم پادکست مانگ هلات منتشر شد.
این اپیزود را می توانید از طریق همه اپ های پادگیر گوش دهید.
#فزشته_احمدیانقر
#محسن_نیکروش
شهریور ۱۴۰۳

T.me/mang_halat
T me/koohnevisaneiran
حرفی یرای گفتن
‌شرافت انسانی وآنسوی فرومایگی
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
در مسیر جاده ای پر تردد صحنه ای به نظرم  خوش آیند آمد٬ گروهی بی نام ونشان با همه توان وعزمی راسخ بدون توجه به واکنش  پیرامون وبدور از تظاهر وریا در حال جمع آوری زباله ٬به ویژه ته سیگار بودند ٬همچنین در  گوشه ای کیسه های حاوی زباله گرد آوری شده بود  که نشان از همت بلند آنان بود ٬ لذا  بدون فوت وقت  و هماهنگی در حاشیه جاده توقف کرده وصحنه مورد نظر نگاه دیگران ونگارنده را به خود جلب کرد ، برخی از خودروها با علامت بوق زدن واشاره دست وبرخی نیز با کنترل سرعت تلاش می کردند ،هم داستان شده واز کار ارزشمند آنان تشکر واظهار محبت نمایند٬ لازم به یاد آوری است که اکنون  ‌در همه معابر وگذرگاههای عمومی شهر وحتی مناطق کوهستانی انباشته از ته سیگار و پسماند زباله می باشدکه دل انسان بدرد می آید  به تعبیر بیت شعر
برخیز جماعت چه سخن ها که نگفتم
ای کاش یکی زین همه گفتن اثری داشت
پیمانه نمی داد به پیمان شکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
همه کسانیکه شاهد وناظر چنین صحنه هایی هستند دلواپس تخریب  محیط زیست و فرهنگ سازی نا مبارک  آن در جامعه می باشند٬
راستی تفاوت افکار ونگرش ها  نسبت به رخدادهای پیرامون از سوی شهروندان چقدر متفاوت است؟
برخی با بجا‌گذاشتن زباله ودود کردن سیگار بخشی از آن را بی ملاحظه در انظار ودر گذرگاهها به ویژه مسیرهای پر‌ترد همانند حاشیه جاده ها و مترو  رها کرده  وشاید در ارتکاب آن لذتی هم همراه باشد واز سوی دیگر برخی  با همه توان وتعلق خاطر به حفظ آراستگی محیط پیرامون آستین بالا زده وبا اشتیاق واز سر شوق نسبت به جمع آوری زباله های بجای مانده اقدام می کنند و عمل شایسته خود را به فال نیک می گیرند  ٬به تعبیر ضرب والمثل
( این کجا وآن کجا‌ )
بی تردید باور همه انسان ها وشهروندان مملو از مهر وانسانیت نهفته است ودر ذات انسان در حفظ ارزش ها و رعایت حقوق دیگران‌ کم وکاستی نیست٬  اما چنانچه لحطاتی ویا دقایقی اهمال وسستی بر او قالب گردد ٬ مرتبه ومیزان عمل  زشت وزیبا  جایگاه خود را از دست داده و  فرد  مورد نظر سست عنصر وبی مبالات می گردد  ،که دستی بر آن نیست ٬به این خاطر بسیاری از شهروندان جمع آوری زباله را از وظایف نهادهای ذیربط ورفت گران می دانند ویا در برخی مواقع عمل ناشایست خود را واکنش تلافی جویانه در ازای کارهای نادرست ومخرب دیگران می پندارند که  البته  دلایل متقنی بر آن نیست ٬ اما با ناخرسندی برخی تحت تاثیر محیط ومظاهر پیرامون قرار گرفته ومسولیت والای شهروندی وکرامت انسانی خودرا از خاطر برده وخدشه دار می کنند از طرفی برخی نیز بدور از تملق گویی وتظاهر در انجام کار خوب وزیبا هیچ استخاره نکرده و در حسن انجام آن لذت می برند
میزان درستی ونادرستی اقدام  دو قشر مورد نطر از منظر اجتماعی وکارشناسان چه توجهی دارد.؟
چگونه می شود برخی بدون ملاحظه وبدون هیچ معذوراتی زباله ویا باقی مانده سیگار خودرا براحتی در هر جایی رها کرده  وتوقع بر این است که  دیگران در جمع آوری  وپاکسازی محیط مورد نظر  مهیا شوند
جان اف کندی می گوید
( نپرسید کشور شما چه کاری می تواند برای شما انجام دهد، بپرسید چه کاری می توانید برای کشور خود انجام دهید. )
به این خاطر گروه مزبور در تلاش بودند تحت تاثیر  واکنش پیرامون ودیگران قرار نگرفته و آنچه در اندیشه ودر کرامت انسانی آنان جلوه می کرد تواضع و ارادت  به انجام کاربود  ٬نگارنده  نیز در حد وسع  تلاش کردم صحنه مورد نظر را بخاطر سپرده تا انگیزه وچرایی چنین کاری را در ذهن وباور خود تجسم نمایم ٬ از پیشکسوتی شنیده بودم که می گفت (ما زباله نمی ریزیم وزباله هم جمع نمی کنیم )
انجام کارهای داوطلبانه همانند پاکسازی  وجمع آوری زباله در قالب  باور و اعتقاد بوده ویقینا از باب خود ستایی وتظاهر نیست ٬لذا به تصور نگارنده منظره وسیمای بد یمن انباشت زباله همواره ملال آور وشاید در گرد آوری آن تمایل ورغبتی نباشد ٬اما انسان حسب داشتن پای بندی به ارزش های اخلاقی گاهی در انجام چنین کارهایی از دیگران  سبقت گرفته وهمه موارد را به فال نیک می گیرد  ٬به این خاطر چنانچه به تصاویر زشت وناخوش آیند پیش از پاکسازی وپاکیزگی رخساره زیبای طبیعت پس از آن دقت نظر شود، جایگاه بلند مرتبه آن شایسته تقدیر ومثال زدنی است
به تعبیر روزولت
(آینده متعلق به کسانی است که به زیبایی رویاهای خود ایمان دارند)
فرجی پور شهریور۱۴۰۳
http://Instagram.com/koohnevisaneiran
حرفی برای گفتن
غزلی از استاد سخن
                       
شکست عهد مودت نگار دلبندم

برید مهر و وفا یار سست پیوندم

به خاک پای عزیزان که از محبت دوست

دل از محبت دنیا و آخرت کندم

تطاولی که تو کردی به دوستی با من

من آن به دشمن خون خوار خویش نپسندم

اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی

هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم

بیار ساقی سرمست جام باده عشق

بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم

من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا

پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم

به خاک پای تو سوگند و جان زنده دلان

که من به پای تو در مردن آرزومندم

بیا بیا صنما کز سر پریشانی

نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم

به خنده گفت که سعدی از این سخن بگریز

کجا روم که به زندان عشق در بندم
http://Instagram.com/koohnevisaneiran

🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🔺به اطلاع می رسانیم اپیزود چهل و دوم پادکست مانگ هلات در اپلیکیشن کست باکس و دیگر اپ های پادگیر هم منتشر شد.
اینجا بشنوید:
https://castbox.fm/vb/733127317

این اپیزود روایتیست از صعود زمستانی دماوند(از جبهه شمالی) ؛ یک انتقال تجربه و بیان چالش های مرتبط با این صعود از زبان "محسن دامغانی" کوه‌نورد کرمانی
#فرشته_احمدیانفر
#محسن_نیکروش

لطفا پادکست مانگ هلات را به دیگران معرفی کنید.

T.me/mang_halat
R.me/koohnevisaneiran