This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📹عامل آزار و اذیت چند کودک در تهران: از قربانیانم فیلم می گرفتم و در تلگرام می گذاشتم. همه قربانیانم پسر بچه بودند، به آن ها قرص می دادم.
▪️
▪️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مشاهده شدن یک خرس قهوهای به همراه سه تولهاش در اشنویه
🔹اداره حفاظت محیط زیست شهرستان اشنویه در استان آذربایجان غربی، از مشاهده شدن یک خرس قهوهای به همراه سه تولهاش خبر داد.
🔹به گفته این مقام سازمان محیط زیست، حضور چهار قلاده خرس قهوهای «اتفاقی کمنظیر» در سالهای اخیر به شمار میآید.
🔹کوهستانهای اشنویه یکی از زیستگاههای خرس قهوهای در استان آذربایجان غربی بهشمار میرود.
🔹اداره حفاظت محیط زیست شهرستان اشنویه در استان آذربایجان غربی، از مشاهده شدن یک خرس قهوهای به همراه سه تولهاش خبر داد.
🔹به گفته این مقام سازمان محیط زیست، حضور چهار قلاده خرس قهوهای «اتفاقی کمنظیر» در سالهای اخیر به شمار میآید.
🔹کوهستانهای اشنویه یکی از زیستگاههای خرس قهوهای در استان آذربایجان غربی بهشمار میرود.
Forwarded from شب بخیر ایران
#شاهزاده_بن_سلمان ، جاسوسهای انگلیسی ، فرانسوی و سلطنتطلبان و اصلاحطلبان را بشدت عصبانی کرده است😊
#TrustTrump #MIGA #MAGA
#RESTART_OPPOSITION
@pastonews
#Make_Iran_Great_Again
#TrustTrump #MIGA #MAGA
#RESTART_OPPOSITION
@pastonews
#Make_Iran_Great_Again
کینگ محمد
امام محمد باقر علیه السلام از طرف پدر و مادر نوه علی بود. او با نوه ابوبکر ازدواج کرد. حاصل آن صوفیسمی کبیر شد جعفر صادق #کینگمحمد
شهادت قطب العالمین امام جعفرصادق
بر فقرای سلسله نعمت الهی و تمام سلاسل وحدت وجود
تبریک و تهنیت باد
شهادت هنر مردان خداست
#کینگمحمد
امامی که وعده ی سرزمین پارس و کینگ محمد را داد.
https://t.me/KingM121/62238
بر فقرای سلسله نعمت الهی و تمام سلاسل وحدت وجود
تبریک و تهنیت باد
شهادت هنر مردان خداست
#کینگمحمد
امامی که وعده ی سرزمین پارس و کینگ محمد را داد.
https://t.me/KingM121/62238
Telegram
کینگ محمد
جمهوری اسلامی این روزها از عرفان و تصوف میگوید و مطالب سانسور شده در ۸۰ سال اخیر را ، در رسانه های خود، پروموت میکند
بعنوان نمونه اینجا رو فشار بده تا یکیش رو ببینی
جمهوری اسلامی و سازمان های امنیتی میدانند که ری استارت یا همان عرفان و تصوف می آید، پس آماده…
بعنوان نمونه اینجا رو فشار بده تا یکیش رو ببینی
جمهوری اسلامی و سازمان های امنیتی میدانند که ری استارت یا همان عرفان و تصوف می آید، پس آماده…
Forwarded from شب بخیر ایران
جمهوری اسلامی و #ترکیه ….
در حال ورود به #اردن 😊
#TrustTrump #MIGA #MAGA
#RESTART_OPPOSITION
@pastonews
#Make_Iran_Great_Again
در حال ورود به #اردن 😊
#TrustTrump #MIGA #MAGA
#RESTART_OPPOSITION
@pastonews
#Make_Iran_Great_Again
Forwarded from شب بخیر ایران
پرزیدنت ترامپ :
زلنسکی سودش در ادامهٔ جنگ است
ولی من میخواهم کشتار تمام شود
#کریمه برای روسیه است ( والسلام)
#TrustTrump #MIGA #MAGA
#RESTART_OPPOSITION
@pastonews
#Make_Iran_Great_Again
#مثلث_آمریکا_ری_استارت_روسیه
زلنسکی سودش در ادامهٔ جنگ است
ولی من میخواهم کشتار تمام شود
#کریمه برای روسیه است ( والسلام)
#TrustTrump #MIGA #MAGA
#RESTART_OPPOSITION
@pastonews
#Make_Iran_Great_Again
#مثلث_آمریکا_ری_استارت_روسیه
کینگ محمد
#ابوبکر_صدیق و #عمر_فاروق از صوفیان بودند و عثمان، خلیفه سوم مسلمانان از صحابی پیامبر اسلام محسوب میشد که قضاوتش با مولای متقیان است نه یه مشت بچه مذهبی شاسکول که زیر علم و طوقِ زرتشتی ها سالیان سال سینه و زنجیر زدند! سالها، توئه بچه شیعه ی احمق زیر پرچم…
وقتی #کارت_طلایی رو کشیدم لا (ت)
چیزی که
سیخ میره بالا
#آنتن ما نیست
لنگای شماست…
Free
✅⚖️
I wanna thank king 👑
For
Believe In KING
برنده رو کینگ محمد مشخص میکنه مای فرند
خواهیم دید…
سوم اردیبهشت
@KingM121
چیزی که
سیخ میره بالا
#آنتن ما نیست
لنگای شماست…
Free
✅⚖️
I wanna thank king 👑
For
Believe In KING
برنده رو کینگ محمد مشخص میکنه مای فرند
خواهیم دید…
سوم اردیبهشت
@KingM121
انشالله هر چه زودتر برای همه مون اتفاق های خوب بیفته و این یاس و دلمردگیای که توی صورت هموطنام میبینم به لبخند و امید تبدیل بشه
بقول قدیمیا گوسفندو کشتیم
پوست کندیم
به دمبش رسوندیم
جا نزنیم و دل بدیم به مردان خدا
و از علی مدد بگیریم و ادامه بدیم تا کباب این گوسفند هم نصیب همه مون بشه
یا حق
بقول قدیمیا گوسفندو کشتیم
پوست کندیم
به دمبش رسوندیم
جا نزنیم و دل بدیم به مردان خدا
و از علی مدد بگیریم و ادامه بدیم تا کباب این گوسفند هم نصیب همه مون بشه
یا حق
کینگ محمد
🔰نامه التماس آمیز پیشه وری به استالین «ما هشت ماه تمام است که برخلاف احساسات مردم ما، بر خلاف آرزوها و تمایلات اعضا و فعالان فرقه مان؛ بخاطر پیشرفت امور و حل مسالمت آمیز اختلافات؛ با در نظرداشت سیاست جهانی دوست بزرگمان اتحاد شوروی و با توجه به میانجیگری…
علی دهقان : در یکی از روزهای بهار سال 1324 از کنسولگری روس تلفن کردند که « هاشم اف» ویس کنسول شوروی که از اهالی قفقاز بود به ادارة فرهنگ خواهد آمد. خوب به یاد دارم او معاونی داشت به نام «علی اکبر اف» که ادارة امور شهر ارومیه و دهات منطقه با وی بود و تمام طوایف کرد منطقه به وسیلة کوماندان شوروی در اختیار او بودند. اکراد به تحریک او به خانه های مردم میریختند و به قتل و غارت میپرداختند.
به هر حال « هاشم اف» آن روز آمد که مرا به رفتن به جمهوی خودمختار آذربایجان شوروی که یکی از پانزده جمهوری خودمختار تشکیلدهندة « اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» بود دعوت کند. وی گفت از طرف دولت شوروی شما را دعوت میکنم تا 15 روز میهمان شوروی در آذربایجان باشید. در جواب گفتم بسیار علاقمند به این سفر هستم تا حداقل از مدارس باکو بازدید کنم ولی باید از مرکز اجازه بگیرم. گفت اجازه گرفتن لازم نیست، همة مدعوین در مرکز منتظر من و شما هستند که فردا حرکت کنیم. مقصود وی از مرکز، تبریز بود نه تهران. مقدمات قیام پیشهوری داشت در تبریز فراهم میشد که از تهران جدا شود. به هر حال فوری به وزارت فرهنگ تلگراف کردم. تلفن دایر نبود. جوابی به امضای مرحوم فیوضات معاون وزارتخانه رسید که در نزدیکی امتحانات ترک کردن محل ماموریت درست نیست، عذر بخواهید. در حالی که دعوت 15 روزه بود و بیشتر از یک ماه به امتحانات مانده بود. به هر حال وقتی جواب را برای هاشم اف ترجمه کردم، ناراحت شد و خودنویسی که در دست داشت محکم روی میز کوبید به طوری که خودنویس شکست. وی گفت: ما میدانستیم « سن سیدضیانین قویروغی سان» یعنی شما دم سید ضیاء هستید ولی نمیدانستیم این قدر جرات و جسارت دارید که دعوت رسمی دولت شوروی را رد کنید. در صورتی که من در عمرم نه سیدضیاءالدین طباطبایی را دیده بودم نه با نظرات وی موافق بودم. وقتی از هاشم اف جدا شدم در بیرون اتاق او با علی اکبر اف معاونش برخوردم. وقتی که دید برافروخته ام مرا به اتاق خود برد و گفت: آقای دهقان شانس یک بار در خانه آدم را میزند. چرا شما به شانس خود پشت پا می زنید. من توصیه میکنم تلگرافی که از وزارتخانه تهران برای شما رسیده زمین بگذارید و فردا با ما به شوروی بیایید و این قدر کنسول را هم ناراحت نکنید. روسها میخواستند مرا به عنوان وزیر فرهنگ دولت پیشهوری تعیین کنند. ولی من با این تحمل مشقات و ناملایمات فراوان خود را از آذربایجان بیرون انداختم و به تهران آمدم. به هر حال آن روز هاشم اف با «نقی خان بوزچلو» از خوانین سلدوز به آذربایجان شوروی رفت و بعد بوزچلو در دولت پیشهوری معاون بی ریا وزیر فرهنگ پیشهوری شد.
🆔️ @KingM121
به هر حال « هاشم اف» آن روز آمد که مرا به رفتن به جمهوی خودمختار آذربایجان شوروی که یکی از پانزده جمهوری خودمختار تشکیلدهندة « اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» بود دعوت کند. وی گفت از طرف دولت شوروی شما را دعوت میکنم تا 15 روز میهمان شوروی در آذربایجان باشید. در جواب گفتم بسیار علاقمند به این سفر هستم تا حداقل از مدارس باکو بازدید کنم ولی باید از مرکز اجازه بگیرم. گفت اجازه گرفتن لازم نیست، همة مدعوین در مرکز منتظر من و شما هستند که فردا حرکت کنیم. مقصود وی از مرکز، تبریز بود نه تهران. مقدمات قیام پیشهوری داشت در تبریز فراهم میشد که از تهران جدا شود. به هر حال فوری به وزارت فرهنگ تلگراف کردم. تلفن دایر نبود. جوابی به امضای مرحوم فیوضات معاون وزارتخانه رسید که در نزدیکی امتحانات ترک کردن محل ماموریت درست نیست، عذر بخواهید. در حالی که دعوت 15 روزه بود و بیشتر از یک ماه به امتحانات مانده بود. به هر حال وقتی جواب را برای هاشم اف ترجمه کردم، ناراحت شد و خودنویسی که در دست داشت محکم روی میز کوبید به طوری که خودنویس شکست. وی گفت: ما میدانستیم « سن سیدضیانین قویروغی سان» یعنی شما دم سید ضیاء هستید ولی نمیدانستیم این قدر جرات و جسارت دارید که دعوت رسمی دولت شوروی را رد کنید. در صورتی که من در عمرم نه سیدضیاءالدین طباطبایی را دیده بودم نه با نظرات وی موافق بودم. وقتی از هاشم اف جدا شدم در بیرون اتاق او با علی اکبر اف معاونش برخوردم. وقتی که دید برافروخته ام مرا به اتاق خود برد و گفت: آقای دهقان شانس یک بار در خانه آدم را میزند. چرا شما به شانس خود پشت پا می زنید. من توصیه میکنم تلگرافی که از وزارتخانه تهران برای شما رسیده زمین بگذارید و فردا با ما به شوروی بیایید و این قدر کنسول را هم ناراحت نکنید. روسها میخواستند مرا به عنوان وزیر فرهنگ دولت پیشهوری تعیین کنند. ولی من با این تحمل مشقات و ناملایمات فراوان خود را از آذربایجان بیرون انداختم و به تهران آمدم. به هر حال آن روز هاشم اف با «نقی خان بوزچلو» از خوانین سلدوز به آذربایجان شوروی رفت و بعد بوزچلو در دولت پیشهوری معاون بی ریا وزیر فرهنگ پیشهوری شد.
🆔️ @KingM121
📜خاطرهای از دوره حکومت دستنشاندهٔ فرقه دموکرات آذربایجان در زنجان
روایت دکتر محمد یگانه
محمد یگانه، زاده زنجان (۱۳۰۲ه.ش.)، اقتصاددان و تکنوکرات برجسته ایرانی که در سوابق خدماتش، ریاست بانک مرکزی، ریاست سازمان برنامه و بودجه و وزارت آبادانی را داشته است. در زمان اشغال کشور توسط شوروی و انگلستان و وقتی که متجاسرینِ فرقه دموکرات آذربایجان بر شمالغرب کشور حاکم شدند، وی هم شاهد اوضاع در زنجان بود و هم تهران، محل تحصیلش. گوشهای از خاطرات یگانه از آن روزها در مصاحبه وی با تاریخ شفاهی هاروارد، آمده است که در ادامه، در دو فرسته (پست)، میآوریم.
(بخش ۱)
[اشاره: فرقه دموکرات آذربایجان در طول یک سال حکومت خود از آذر ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۵ بهعنوان دستنشانده شوروی در شمالغرب ایران، ظلم و جنایت فراوان کرد؛ از اقدامات شنیع شبهنظامیان موسوم به فداییان فرقه تا برپایی دادگاههای غیرقانونی و انواع شیوههای آزار مردم، از جمله در زنجان. محمد یگانه میگوید:]
▫️[در سال ۱۳۲۴] فرقه دموکرات در زنجان حاکم بود و بعداً هم بهجایی رسید که اطلاع دارید آذربایجان و خمسه در زمان پیشهوری برای مدت یک سال خودمختاری بهدست آوردند. در آن موقع من در تهران تحصیلاتم را میکردم پدرم در زنجان بود. این اوایل بود. اوایل این دوره.
ولی بعد از اینکه اوضاع قدری مشکلتر شد پدرم مجبور شدند که بهخاطر اینکه خطری وجود دارد برایشان و ممکن است فردا تجار و مالکین و غیره و اینها را بگیرند [از زنجان گریختند]. در صورتیکه ایشان شخص سیاسی نبود، ولی یک عده را در زنجان گرفتند از جمله حاج علیاکبر توفیقی. ایشان اقدامات زیادی در این شهر کرده بود من جمله مدرسه سازی. فرقه وی را تیرباران کرد.
در آن موقع من برای اینکه کمک بکنم به فامیل، رفتم به زنجان. پدرم از آنجا آمد بیرون. من سال آخر [تحصیل] در دانشکده اقتصاد بود. در آن موقع در آنجا رئیس فرقه دکتر جهانشاهلو بود که ایشان بعداً معاون نخستوزیر شد، معاون پیشهوری و رئیس دانشگاه آذربایجان. ما با هم در دانشگاه تهران تحصیل میکردیم ایشان در دانشکده طب بودند و من در دانشکده حقوق. از نزدیک با هم آشنا نبودیم ولی از دور همدیگر را میشناختیم. وقتی که رفتم به زنجان، مرا خواست به این انتظار که بروم قبول بکنم در این حکومت خودمختاری آذربایجان [همکاری کنم].
از من خواستند مدعیالعموم زنجان بشوم. من حقوق را تمام کرده بودم و دنبال افرادی میگشتند که … در آن موقع به آنها [به جهانشاهلو و فرقه] گفتم اجازه بدهید برویم فکر بکنیم و فلان. نمیشد یک مرتبه گفت نه در صورتیکه جواب من در همان آن اول نه بود.
در آن موقع همکاران و افراد فامیلی و دوستان و اینها همهشان فشار آوردند که وضع را که میبینید مردم را میگیرند و میاندازند توی حبس و فردا هم نوبه شما خواهد بود! حداقل برای نجات خود و افراد فامیلتان بهتر است که صاحب مقامی بشوید.
در آن موقع هر کسی از این جریانات نگرانی زیادی داشت، ولی مادر من در جهت عکس از من نگرانی داشت که اگر من وارد این رشته بشوم عاقبتش چه خواهد بود. بعد از اینکه فشار آمد من بهخاطر حفظ فامیل بهنظرم رسید خودمان را قربانی بکنیم. قربان فامیل بکنیم. برای مدتی بگوییم که «آره …» شاید هم در آنجا به مردم هم توانستیم کمک بکنیم. وقتی که میرفتم به جهانشاهلو بگویم که بله، مادرم حافظ را گرفت دستش و آورد گفت، از پلهها میرفتم بالا که وارد کوچه بشوم در آنجا دالان خیلی هم نور زیادی نداشت آورد حافظ را که «ببین از حافظ فال بگیر.» چون اعتقاد داشت. حافظ را باز کردیم، آمد این شعر:
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد چو تقدیر چنین بود
گفتم که قرین بدت افکند بدین حال
گفتا که مرا بخت بد خویش قرین بود
حافظ هم نظرش را داد - ولو اینکه ما برای سرگرمی این کار را میکردیم؛ و من پنجاه پنجاه که آیا دنبال پرنسیب خودم بروم بگویم نه یا اینکه دنبال نجات فامیل بروم بگویم بله...
ما رفتیم پیش آقای جهانشاهلو و گفتیم: ... خیلی لطف فرمودید و غیره، ولی من متأسفانه برایم عملی نیست و برای شما هم عملی نیست. چون من بیست و سه سال بیشتر ندارم و مطابق قوانینی که شما دارید حداقل من بایستی بیستوپنج سال داشته باشم. به این ترتیب جهانشاهلو گفت که خیلی خب، ما میخواهیم نشریهای داشته باشیم به زبان ترکی، شما بیایید به ما در انتشار آن کمک بکنید. گفتم، «خیلی خب، دراینباره هم فکر میکنیم.» مدتی گذشت. اینها رفتند وسایلش را درست بکنند و غیره، در این موقع آقای منوچهر وزیری که بعداً وکیل مجلس شد، روزی آمد به من گفت، «آره تصمیم گرفتند که من و شما با هم همکاری بکنیم برای تهیه این روزنامه.»
ادامه 👇...
🆔️ @KingM121
روایت دکتر محمد یگانه
محمد یگانه، زاده زنجان (۱۳۰۲ه.ش.)، اقتصاددان و تکنوکرات برجسته ایرانی که در سوابق خدماتش، ریاست بانک مرکزی، ریاست سازمان برنامه و بودجه و وزارت آبادانی را داشته است. در زمان اشغال کشور توسط شوروی و انگلستان و وقتی که متجاسرینِ فرقه دموکرات آذربایجان بر شمالغرب کشور حاکم شدند، وی هم شاهد اوضاع در زنجان بود و هم تهران، محل تحصیلش. گوشهای از خاطرات یگانه از آن روزها در مصاحبه وی با تاریخ شفاهی هاروارد، آمده است که در ادامه، در دو فرسته (پست)، میآوریم.
(بخش ۱)
[اشاره: فرقه دموکرات آذربایجان در طول یک سال حکومت خود از آذر ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۵ بهعنوان دستنشانده شوروی در شمالغرب ایران، ظلم و جنایت فراوان کرد؛ از اقدامات شنیع شبهنظامیان موسوم به فداییان فرقه تا برپایی دادگاههای غیرقانونی و انواع شیوههای آزار مردم، از جمله در زنجان. محمد یگانه میگوید:]
▫️[در سال ۱۳۲۴] فرقه دموکرات در زنجان حاکم بود و بعداً هم بهجایی رسید که اطلاع دارید آذربایجان و خمسه در زمان پیشهوری برای مدت یک سال خودمختاری بهدست آوردند. در آن موقع من در تهران تحصیلاتم را میکردم پدرم در زنجان بود. این اوایل بود. اوایل این دوره.
ولی بعد از اینکه اوضاع قدری مشکلتر شد پدرم مجبور شدند که بهخاطر اینکه خطری وجود دارد برایشان و ممکن است فردا تجار و مالکین و غیره و اینها را بگیرند [از زنجان گریختند]. در صورتیکه ایشان شخص سیاسی نبود، ولی یک عده را در زنجان گرفتند از جمله حاج علیاکبر توفیقی. ایشان اقدامات زیادی در این شهر کرده بود من جمله مدرسه سازی. فرقه وی را تیرباران کرد.
در آن موقع من برای اینکه کمک بکنم به فامیل، رفتم به زنجان. پدرم از آنجا آمد بیرون. من سال آخر [تحصیل] در دانشکده اقتصاد بود. در آن موقع در آنجا رئیس فرقه دکتر جهانشاهلو بود که ایشان بعداً معاون نخستوزیر شد، معاون پیشهوری و رئیس دانشگاه آذربایجان. ما با هم در دانشگاه تهران تحصیل میکردیم ایشان در دانشکده طب بودند و من در دانشکده حقوق. از نزدیک با هم آشنا نبودیم ولی از دور همدیگر را میشناختیم. وقتی که رفتم به زنجان، مرا خواست به این انتظار که بروم قبول بکنم در این حکومت خودمختاری آذربایجان [همکاری کنم].
از من خواستند مدعیالعموم زنجان بشوم. من حقوق را تمام کرده بودم و دنبال افرادی میگشتند که … در آن موقع به آنها [به جهانشاهلو و فرقه] گفتم اجازه بدهید برویم فکر بکنیم و فلان. نمیشد یک مرتبه گفت نه در صورتیکه جواب من در همان آن اول نه بود.
در آن موقع همکاران و افراد فامیلی و دوستان و اینها همهشان فشار آوردند که وضع را که میبینید مردم را میگیرند و میاندازند توی حبس و فردا هم نوبه شما خواهد بود! حداقل برای نجات خود و افراد فامیلتان بهتر است که صاحب مقامی بشوید.
در آن موقع هر کسی از این جریانات نگرانی زیادی داشت، ولی مادر من در جهت عکس از من نگرانی داشت که اگر من وارد این رشته بشوم عاقبتش چه خواهد بود. بعد از اینکه فشار آمد من بهخاطر حفظ فامیل بهنظرم رسید خودمان را قربانی بکنیم. قربان فامیل بکنیم. برای مدتی بگوییم که «آره …» شاید هم در آنجا به مردم هم توانستیم کمک بکنیم. وقتی که میرفتم به جهانشاهلو بگویم که بله، مادرم حافظ را گرفت دستش و آورد گفت، از پلهها میرفتم بالا که وارد کوچه بشوم در آنجا دالان خیلی هم نور زیادی نداشت آورد حافظ را که «ببین از حافظ فال بگیر.» چون اعتقاد داشت. حافظ را باز کردیم، آمد این شعر:
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد چو تقدیر چنین بود
گفتم که قرین بدت افکند بدین حال
گفتا که مرا بخت بد خویش قرین بود
حافظ هم نظرش را داد - ولو اینکه ما برای سرگرمی این کار را میکردیم؛ و من پنجاه پنجاه که آیا دنبال پرنسیب خودم بروم بگویم نه یا اینکه دنبال نجات فامیل بروم بگویم بله...
ما رفتیم پیش آقای جهانشاهلو و گفتیم: ... خیلی لطف فرمودید و غیره، ولی من متأسفانه برایم عملی نیست و برای شما هم عملی نیست. چون من بیست و سه سال بیشتر ندارم و مطابق قوانینی که شما دارید حداقل من بایستی بیستوپنج سال داشته باشم. به این ترتیب جهانشاهلو گفت که خیلی خب، ما میخواهیم نشریهای داشته باشیم به زبان ترکی، شما بیایید به ما در انتشار آن کمک بکنید. گفتم، «خیلی خب، دراینباره هم فکر میکنیم.» مدتی گذشت. اینها رفتند وسایلش را درست بکنند و غیره، در این موقع آقای منوچهر وزیری که بعداً وکیل مجلس شد، روزی آمد به من گفت، «آره تصمیم گرفتند که من و شما با هم همکاری بکنیم برای تهیه این روزنامه.»
ادامه 👇...
🆔️ @KingM121
(بخش ۲)
ادامه روایت دکتر محمد یگانه از دوره حکومت دستنشاندهٔ فرقه دموکرات آذربایجان در زنجان
... قبل از این هم بایستی بگویم یک حادثهای در آن موقع اتفاق افتاد که در عین حالی که من سعی میکردم وضع فامیل را درست بکنم و پدرمان فرار کرده بود. همه گونه گرفتاری وجود داشت [میخواستیم] مقداری در صورت امکان که بتوانیم بچهها را بفرستیم از آنجا خارج بشوند و بعد من بروم بیرون. در آن موقع پست و اینها وجود نداشت. میبایستی نامه بنویسیم و به این ترتیب به وسیله دوستانی که با قطار میرفتند به تهران بفرستیم.
در این موقع که رفته بودم به وسیله فردی که با قطار سفر میکرد، نامهای برای پدرم بفرستم، دو نفر از مهاجرینی که قبلاً از شوروی آمده بودند و پدرم برایشان خیلی کمک کرده بود دند ما را گرفتند. یکی از آنها در یکی از آن کارخانجات یا کارگاههای شیشهسازی آنجا شاغل بود، یکی هم عکاس بود [که به او] دکانی داده بودیم و اجاره نمیگرفتیم، بر خلاف اینکه فکر میکردم [این دو] به من کمک خواهند کرد، ما را بردند و انداختند توی حبس، که بله این پسر فلان باباست! فلان شخص است و میخواسته اطلاعاتی بفرستد. و بعد میروند جریان را به فرماندار و رئیس فرقه که جهانشاهلو بود میگویند. جهانشاهلو هم ناراحت میشود. درحالی که از طرف دیگر هم میخواسته مرا قانع به همکاری بکند ولی موفقیتی هم نداشته. میگوید نامهها را نگاه کنید! نامه را هم نگاه میکنند و میبینند که هیچ چیز وجود ندارد و فقط «حال ما خوب است و نگران نباشید و همه چیز مطابق معمول میگذرد و غیره و اینها.» بنابراین آمدند ما را از حبس بیرون کردند و بلافاصله بعد از آن بود که یادشان افتاد سراغ ما بیایند و بگویید بیایید این روزنامه را به راه بیندازید.
ولی در همان موقع به فکر من رسید که دیگر برای من کار بهجایی رسیده که خیلی سخت است اینجا ماندن و … از این لحاظ من رفتم. ... [یک شب] نمایشی برگزار میشد که همان آقای جهانشاهلو و غلام یحیی مشهور [سرکرده فداییان فرقه] هم آنجا بود. من هم رفته بودم. بعد به آقای جهانشاهلو گفتم، «میخواستم اجازه بگیرم و فردا یا پس فردا بروم تهران و از آنجا …» گفت، «برای چه؟ ما برای تو نقشهای داشتیم و فلان.» گفتم، «تصمیم من این است که بروم تحصیلات خودم را بکنم، تحصیلاتم را ادامه بدهم.» ایشان البته قدری ناراحت شد ولی گفت «خیلی خب حالا این تصمیمت است برو…» بعد پرسید، «به کجا؟» گفتم، «آمریکا.» یک مرتبه زده شد. «خوب چرا آمریکا؟» گفتم «اروپا وضع جنگ هست و تحصیل عملی نیست از این لحاظ.»
خلاصه ایشان جلوی ما را نگرفت ولی موقعی که میخواستم حرکت بکنم در آنجا [در زنجان تحت حکومت فرقه] یک رئیس نظمیهای بود، رئیس شهربانی. و این شخص قبلاً کارش باربری بود. یک گاری داشت باربری میکرد و سواد هم نداشت. [وقتی در حال خروج از زنجان بودم، مأموران نظمیه جلو ما را گرفته] اثاثیه ما را باز کرده بودند و نگاه میکردند. در همان آن خیابان ایشان [رییس نظمیه] هم میگذشت و بعد مأمورین رفتند [او را] آوردند که بیایید نگاه کنید آقای رئیس شهربانی. ایشان هم که سواد ندارد [و میدید و با خود میپنداشت] که این بابا کتابهایی با خودش میبرد که نقشههای دنیا در آن وجود دارد. یک کتاب جغرافیا یا تاریخ بود که بعضی از این نقشهها [را داشت]. این سطح این افراد بود که در آن موقع حداقل در آن شهر داشتند حکومت میکردند. و خیلی وضع ناراحتکنندهای بود از این لحاظ. با این سوابق که مملکت زیر لگد خارجیها هست، این وضع عدم ثبات و غیره مرا خیلی تشویق میکرد که بروم دنبال تحصیلم و بعد تا ببینیم وضع چه میشود.
🆔️ @KingM121
ادامه روایت دکتر محمد یگانه از دوره حکومت دستنشاندهٔ فرقه دموکرات آذربایجان در زنجان
... قبل از این هم بایستی بگویم یک حادثهای در آن موقع اتفاق افتاد که در عین حالی که من سعی میکردم وضع فامیل را درست بکنم و پدرمان فرار کرده بود. همه گونه گرفتاری وجود داشت [میخواستیم] مقداری در صورت امکان که بتوانیم بچهها را بفرستیم از آنجا خارج بشوند و بعد من بروم بیرون. در آن موقع پست و اینها وجود نداشت. میبایستی نامه بنویسیم و به این ترتیب به وسیله دوستانی که با قطار میرفتند به تهران بفرستیم.
در این موقع که رفته بودم به وسیله فردی که با قطار سفر میکرد، نامهای برای پدرم بفرستم، دو نفر از مهاجرینی که قبلاً از شوروی آمده بودند و پدرم برایشان خیلی کمک کرده بود دند ما را گرفتند. یکی از آنها در یکی از آن کارخانجات یا کارگاههای شیشهسازی آنجا شاغل بود، یکی هم عکاس بود [که به او] دکانی داده بودیم و اجاره نمیگرفتیم، بر خلاف اینکه فکر میکردم [این دو] به من کمک خواهند کرد، ما را بردند و انداختند توی حبس، که بله این پسر فلان باباست! فلان شخص است و میخواسته اطلاعاتی بفرستد. و بعد میروند جریان را به فرماندار و رئیس فرقه که جهانشاهلو بود میگویند. جهانشاهلو هم ناراحت میشود. درحالی که از طرف دیگر هم میخواسته مرا قانع به همکاری بکند ولی موفقیتی هم نداشته. میگوید نامهها را نگاه کنید! نامه را هم نگاه میکنند و میبینند که هیچ چیز وجود ندارد و فقط «حال ما خوب است و نگران نباشید و همه چیز مطابق معمول میگذرد و غیره و اینها.» بنابراین آمدند ما را از حبس بیرون کردند و بلافاصله بعد از آن بود که یادشان افتاد سراغ ما بیایند و بگویید بیایید این روزنامه را به راه بیندازید.
ولی در همان موقع به فکر من رسید که دیگر برای من کار بهجایی رسیده که خیلی سخت است اینجا ماندن و … از این لحاظ من رفتم. ... [یک شب] نمایشی برگزار میشد که همان آقای جهانشاهلو و غلام یحیی مشهور [سرکرده فداییان فرقه] هم آنجا بود. من هم رفته بودم. بعد به آقای جهانشاهلو گفتم، «میخواستم اجازه بگیرم و فردا یا پس فردا بروم تهران و از آنجا …» گفت، «برای چه؟ ما برای تو نقشهای داشتیم و فلان.» گفتم، «تصمیم من این است که بروم تحصیلات خودم را بکنم، تحصیلاتم را ادامه بدهم.» ایشان البته قدری ناراحت شد ولی گفت «خیلی خب حالا این تصمیمت است برو…» بعد پرسید، «به کجا؟» گفتم، «آمریکا.» یک مرتبه زده شد. «خوب چرا آمریکا؟» گفتم «اروپا وضع جنگ هست و تحصیل عملی نیست از این لحاظ.»
خلاصه ایشان جلوی ما را نگرفت ولی موقعی که میخواستم حرکت بکنم در آنجا [در زنجان تحت حکومت فرقه] یک رئیس نظمیهای بود، رئیس شهربانی. و این شخص قبلاً کارش باربری بود. یک گاری داشت باربری میکرد و سواد هم نداشت. [وقتی در حال خروج از زنجان بودم، مأموران نظمیه جلو ما را گرفته] اثاثیه ما را باز کرده بودند و نگاه میکردند. در همان آن خیابان ایشان [رییس نظمیه] هم میگذشت و بعد مأمورین رفتند [او را] آوردند که بیایید نگاه کنید آقای رئیس شهربانی. ایشان هم که سواد ندارد [و میدید و با خود میپنداشت] که این بابا کتابهایی با خودش میبرد که نقشههای دنیا در آن وجود دارد. یک کتاب جغرافیا یا تاریخ بود که بعضی از این نقشهها [را داشت]. این سطح این افراد بود که در آن موقع حداقل در آن شهر داشتند حکومت میکردند. و خیلی وضع ناراحتکنندهای بود از این لحاظ. با این سوابق که مملکت زیر لگد خارجیها هست، این وضع عدم ثبات و غیره مرا خیلی تشویق میکرد که بروم دنبال تحصیلم و بعد تا ببینیم وضع چه میشود.
🆔️ @KingM121
سوم اردیبهشت
🌺روز معمار مبارک🌺
#حضرت_آقای_حاج_مهندس_معمار_سید_علیرضا_جذبی_ثابتعلیشاه_اروحنافداه
@valie_hai 🕊️
Instagram:valie_hai 🕊️
🌺روز معمار مبارک🌺
#حضرت_آقای_حاج_مهندس_معمار_سید_علیرضا_جذبی_ثابتعلیشاه_اروحنافداه
@valie_hai 🕊️
Instagram:valie_hai 🕊️
🇨🇳 اینترنت 10 گیگابیتی در چین فعال شد؛ سرعتی فراتر از تصور!
▪️چین رسماً اولین کشور جهانه که اینترنت 10 گیگابیتی رو نه تو آزمایشگاه، بلکه توی خونههای مردم راهاندازی کرده!
▫️سرعت دانلود: 9834 مگابیت بر ثانیه
▫️سرعت آپلود: 1008 مگابیت
▫️پینگ: فقط 3 میلیثانیه
🔥برای مقایسه : یه فیلم دو ساعته با کیفیت 8K رو فقط تو ۷۲ ثانیه میتونی دانلود کنی!
این شبکه داره بهسرعت تو کل کشور گسترش پیدا میکنه؛ از محلههای مسکونی گرفته تا کارخانهها.
▪️چین رسماً اولین کشور جهانه که اینترنت 10 گیگابیتی رو نه تو آزمایشگاه، بلکه توی خونههای مردم راهاندازی کرده!
▫️سرعت دانلود: 9834 مگابیت بر ثانیه
▫️سرعت آپلود: 1008 مگابیت
▫️پینگ: فقط 3 میلیثانیه
🔥برای مقایسه : یه فیلم دو ساعته با کیفیت 8K رو فقط تو ۷۲ ثانیه میتونی دانلود کنی!
این شبکه داره بهسرعت تو کل کشور گسترش پیدا میکنه؛ از محلههای مسکونی گرفته تا کارخانهها.