Forwarded from کمپین بازگشت شاهزاده
🔺️ هشتگ #مهسا_امینی به بزرگترین هشتگ تاریخ از ابتدای اختراع اینترنت تبدیل شد!
تا الان نزدیک به ۱۵۰ میلیون بار
#MahsaAmini
#مهسا_امینی
@C_B_SHAHZADEH
تا الان نزدیک به ۱۵۰ میلیون بار
#MahsaAmini
#مهسا_امینی
@C_B_SHAHZADEH
⚫️⚫️⚫️⚫️ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم.
«خامنهای از ولایت منعزل است»؛
بیانیۀ جمعی از طلاب و مدرسین حوزههای علمیۀ قم، مشهد و تهران
جمعی از طلاب و مدرسین حوزههای علمیۀ قم، مشهد و تهران، در بیانیهای که در اختیار زیتون قرار گرفته است اعلام کردند که کسانی که در سرکوب اعتراضات و جرح و قتل مردم شرکت میکنند «طبق شریعت محمدی»، محکوم به «احکام قصاص و دیات هستند».
در این بیانیه شدیداللحن با تاکید بر اینکه «هیچیک از صاحبمنصبان تأثیرگذار و افراد دارای تریبون، مجتهد نیستند و تحصیلات حوزوی درخوری ندارند» امده است که «نفر اول حکومت، یعنی آقای علی خامنهای، به هیچوجه مجتهد محسوب نمیشود، تا چه رسد به مرجع تقلید. مراجع تقلید و فضلای حوزه، هیچگاه او را، نه در عنفوان جوانی و نه در حال
حاضر، بهعنوان یک شخص فاضل و ممحض در علوم حوزوی نمیشناختند و نمیشناسند».
امضاءکنندگان همچنین گفتهاند «بر فرض پذیرش ولایت فقیه در امور عامه، آقای خامنهای از ابتدا ولایتی نداشته است و بر فرض پذیرش ولایت ابتدائی او، با توجه به جنایات و تقصیرات متعددی که در طول حکومتش مستند به اوست و تکبر و تفرعن و استبداد رأی و طغیانی که در او موج میزند و مشهود همگان است، از ولایت منعزل است و احکام صادره از او و منصوبانش – از جمله رئیس قوۀ قضائیه و قضات محاکم – نامشروع و فاقد نفوذ است و رجوع به ایشان، مصداق رجوع به طاغوت»
متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته است در ادامه میآید:
https://www.zeitoons.com/105642
https://t.me/khosrovanooshiravan
«خامنهای از ولایت منعزل است»؛
بیانیۀ جمعی از طلاب و مدرسین حوزههای علمیۀ قم، مشهد و تهران
جمعی از طلاب و مدرسین حوزههای علمیۀ قم، مشهد و تهران، در بیانیهای که در اختیار زیتون قرار گرفته است اعلام کردند که کسانی که در سرکوب اعتراضات و جرح و قتل مردم شرکت میکنند «طبق شریعت محمدی»، محکوم به «احکام قصاص و دیات هستند».
در این بیانیه شدیداللحن با تاکید بر اینکه «هیچیک از صاحبمنصبان تأثیرگذار و افراد دارای تریبون، مجتهد نیستند و تحصیلات حوزوی درخوری ندارند» امده است که «نفر اول حکومت، یعنی آقای علی خامنهای، به هیچوجه مجتهد محسوب نمیشود، تا چه رسد به مرجع تقلید. مراجع تقلید و فضلای حوزه، هیچگاه او را، نه در عنفوان جوانی و نه در حال
حاضر، بهعنوان یک شخص فاضل و ممحض در علوم حوزوی نمیشناختند و نمیشناسند».
امضاءکنندگان همچنین گفتهاند «بر فرض پذیرش ولایت فقیه در امور عامه، آقای خامنهای از ابتدا ولایتی نداشته است و بر فرض پذیرش ولایت ابتدائی او، با توجه به جنایات و تقصیرات متعددی که در طول حکومتش مستند به اوست و تکبر و تفرعن و استبداد رأی و طغیانی که در او موج میزند و مشهود همگان است، از ولایت منعزل است و احکام صادره از او و منصوبانش – از جمله رئیس قوۀ قضائیه و قضات محاکم – نامشروع و فاقد نفوذ است و رجوع به ایشان، مصداق رجوع به طاغوت»
متن کامل این بیانیه که برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته است در ادامه میآید:
https://www.zeitoons.com/105642
https://t.me/khosrovanooshiravan
سایت خبری تحلیلی زیتون
«خامنهای از ولایت منعزل است»؛ بیانیۀ جمعی از طلاب و مدرسین حوزههای علمیۀ قم، مشهد و تهران | سایت خبری تحلیلی زیتون
زیتون– جمعی از طلاب و مدرسین حوزههای علمیۀ قم، مشهد و تهران، در بیانیهای که در اختیار زیتون قرار گرفته است اعلام کردند که کسانی که در سرکوب اعتراضات و جرح و قتل مردم شرکت میکنند «طبق شریعت محمدی»، محکوم به «احکام قصاص و دیات هستند». در این بیانیه شدیداللحن…
Forwarded from حجت کلاشی
وزارت اطلاعات طی بیانیهای اعلام کرد در حوادث اخیر، تاکنون ۹۲ تن -بصورت رسمی- وابسته به جریان پادشاهی مشروطه بازداشت شده است.
جریان مشروطهخواه وظیفه دارد رستاخیز ایران را تا پیروزی در خط ملی هدایت و نقشه دشمنان ایران را نقش برآب کند
#بازگشت_به_مشروطه
@kalashi_hojjat
جریان مشروطهخواه وظیفه دارد رستاخیز ایران را تا پیروزی در خط ملی هدایت و نقشه دشمنان ایران را نقش برآب کند
#بازگشت_به_مشروطه
@kalashi_hojjat
خسرو انوشیروان
⚫️ #یاسمین_اعتماد_امینی #معصومه_قمیکلا #چپ_آپیژیشیون https://t.me/khosrovanooshiravan/8494 او مینویسد : مسیح متوقف نشدنی است.... https://t.me/khosrovanooshiravan/6589 ما از اینجا ضربه میخوریم. خواهش میکنم #یاسمین_اعتماد_امینی را در همین درگاه جستجو و بررسی…
⚫️⚫️⚫️ این ...
یک #انقلاب_زنانه نیست .
چرا محدود میکنی ؟
چرا همگام با چپها ، پیدرپی برای ضربه زدن به #اساس_ایران گام برمیداری ...!؟
چرا اینکارو میکنی ...!؟
https://t.me/khosrovanooshiravan/8497
داری به ما ضربه میزنی اینجا
به نظرم تو و مشاوران #والاحضرت_شاهزاده در #نوفدی و دفاتر سلطنتی ، آخرین قطعهها از پازل ۵۷ هستید که درست در بزنگاه و بر جایگاهی که نباید نشسته و قصد دارید تا آخرین میخها را به تابوت #نهاد_پادشاهی_ایران بکوبید ؛ اما ...
تمام شد.
https://t.me/khosrovanooshiravan/8498
دیگه کافیه
یک #انقلاب_زنانه نیست .
چرا محدود میکنی ؟
چرا همگام با چپها ، پیدرپی برای ضربه زدن به #اساس_ایران گام برمیداری ...!؟
چرا اینکارو میکنی ...!؟
https://t.me/khosrovanooshiravan/8497
داری به ما ضربه میزنی اینجا
به نظرم تو و مشاوران #والاحضرت_شاهزاده در #نوفدی و دفاتر سلطنتی ، آخرین قطعهها از پازل ۵۷ هستید که درست در بزنگاه و بر جایگاهی که نباید نشسته و قصد دارید تا آخرین میخها را به تابوت #نهاد_پادشاهی_ایران بکوبید ؛ اما ...
تمام شد.
https://t.me/khosrovanooshiravan/8498
دیگه کافیه
Forwarded from منم "سرباز ایران"
قبلا گفتیم که👇
'آینده" 'فردا' هست!
و
'بر' 'آیند' رفتار 'امروز' ما!
و
این یعنی آغاز گرفتاری!
چون
برای اینکه بدانیم حاصل رفتارمون در فردامون چی هست!
باید به معنا پی برده باشیم!
که بدونیم!!!
و
باید به "معنا" آگاه و آ دم باشیم!!!
و این یعنی آغاز گرفتاری!
چون
خیل مردم"آگاهی" رو خبر میدونن!
و
ایران رو نبود مثلا خامنه ای یا آخوند کلا
یا هرچیزی بجز اصل کاری!!!
و
اگرم کسی اصل کاری رو بشناسه فقط
اسمش رو میدونه!
اما راه رسیدن بهش یا به تخت نشوندنش رو ..ـ..
وایسادن تا خودش بیاد بلاخره!!!
وایساتابیاد!
ثابت کردن اینم که"جهان"ساخته ست سخته نیست!!!
برای مثال ؛
سوال!!!
آیا اگر روشنعنفکران پیزوری و دوزاری
و بی بوته و جوزده و بی رگ و ریشه!
در سال ۵۷ بجای"فرهنگ های بیگانه"فرهنگ ایران یا دستکم شاهنامه رو فهم!میده بودن
اصلا اسم "جمهوری"رو می،آوردن که روزگار ما اینجوری
سیاه بشه!!؟؟؟
حال با توجه به خیزشهای جدید؛
دوباره دارند با شعار چپ بنام "زن زندگی آزادی" میخاهند روزگار ما را سیاه کند؛
و
ما"ایرانیان"وطن پرست بایدهوشیارانه عمل کنیم و آگاه باشیم و"آلترناتیو"خود را صدا بزنم که رمز پیروز ماست و آن شعار جز👈 #جاوید_شاه نیست!
@iranmaa1400
'آینده" 'فردا' هست!
و
'بر' 'آیند' رفتار 'امروز' ما!
و
این یعنی آغاز گرفتاری!
چون
برای اینکه بدانیم حاصل رفتارمون در فردامون چی هست!
باید به معنا پی برده باشیم!
که بدونیم!!!
و
باید به "معنا" آگاه و آ دم باشیم!!!
و این یعنی آغاز گرفتاری!
چون
خیل مردم"آگاهی" رو خبر میدونن!
و
ایران رو نبود مثلا خامنه ای یا آخوند کلا
یا هرچیزی بجز اصل کاری!!!
و
اگرم کسی اصل کاری رو بشناسه فقط
اسمش رو میدونه!
اما راه رسیدن بهش یا به تخت نشوندنش رو ..ـ..
وایسادن تا خودش بیاد بلاخره!!!
وایساتابیاد!
ثابت کردن اینم که"جهان"ساخته ست سخته نیست!!!
برای مثال ؛
سوال!!!
آیا اگر روشنعنفکران پیزوری و دوزاری
و بی بوته و جوزده و بی رگ و ریشه!
در سال ۵۷ بجای"فرهنگ های بیگانه"فرهنگ ایران یا دستکم شاهنامه رو فهم!میده بودن
اصلا اسم "جمهوری"رو می،آوردن که روزگار ما اینجوری
سیاه بشه!!؟؟؟
حال با توجه به خیزشهای جدید؛
دوباره دارند با شعار چپ بنام "زن زندگی آزادی" میخاهند روزگار ما را سیاه کند؛
و
ما"ایرانیان"وطن پرست بایدهوشیارانه عمل کنیم و آگاه باشیم و"آلترناتیو"خود را صدا بزنم که رمز پیروز ماست و آن شعار جز👈 #جاوید_شاه نیست!
@iranmaa1400
خسرو انوشیروان
⚫️ #گمشو_میمون https://t.me/khosrovanooshiravan/8493
⚫️ مردم خوبم ...!؟
تو سگ کی باشی
صیغهای الدنگ 😡😡😡
https://t.me/khosrovanooshiravan/8494
#عفریته_کثیف
#سلیطه_دهن_دریده
تو سگ کی باشی
صیغهای الدنگ 😡😡😡
https://t.me/khosrovanooshiravan/8494
#عفریته_کثیف
#سلیطه_دهن_دریده
Forwarded from کمپین بازگشت شاهزاده
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاسخ مردم در تهران به ادعاهای روانپریش مشهور و خو د رهبرپندار اصلاحطلبان و مامور در خارج از کشور، مسیح قمیکلاغ
@C_B_SHAHZADEH
@C_B_SHAHZADEH
Forwarded from یادداشتها و جستارها
انقلابِ «ملّی» در انقلاب اسلامی
بخش نخست
«انقلاب در انقلاب» عنوان کتابی بود که یک فرانسوی روشنفکر، رژیس دبره، که چه گوارا را در بلیوی همراهی میکرد، اندکی پیش از مرگ اِل چه به فرانسه نوشت و بلافاصله به زبانهای دیگر ترجمه شد. داستان رسیدن نسخههایی از چاپ جیبی ترجمۀ انگلیسی این کتاب را من به خاطر دارم. گمان میکنم سال 45 بود که در یک بعد ظهر در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی خبر پیچید که بچهها چه نشستهاید نسخههایی از کتاب رژیس دبره به تهران رسیده است. نزدیکترین جای به دانشگاه این گونه کتابها به آنجا میرسید یک کتابفروشی در خیابان شاهرضا نرسیده به میدان فرودسی بود که کتاب انگلیسی وارد میکرد. اندک کسانی که چیزی از انگلیسی یاد گرفته بودند، گاهی، سری به آنجا میزدند. فکر میکنم صاحب مغازه یک هموطن ارمنی بود. گروههایی از دانشکده مخفیانه رو به میدان فردوسی گذاشتند و با خرج دو سه تومان – یعنی بیست سی ریال رایج ممالک محروسه، معادل قیمت بُن ارزانترین غذای دانشگاه – نسخهای از این شاهکار را خریدند، در حالیکه به اطراف نگاه میکردند، در جیب خود مخفی کردند و خود را به پستوی خانه رساندند تا درخت انقلابیگری خود را خزعبلات اشرافزادۀ فرانسوی آبیاری کنند. ذهن من در آن زمان هنوز چندان عیب پیدا نکرده بود که بخواهم از نخستین کسانی باشم که آن شاهکار را بخرم و اگر بتوانم بخوانم. چند سالی گذشت تا پایم به پاریس رسید. در این فاصله رژیس دبره با فشار دولت فرانسه از زندان آزاد شده و پس اقامتی در شیلی آلینده و کودتای پینوشته به پاریس برگشته بود و عملیات چریکی را در ساحل چپ رود سِن سازمان میداد و البته با «جذابیت پنهان بورژوازی» نیز آشنایی پیدا میکرد.
من «انقلاب در انقلاب» را در همان ماههای اول دانشجویی در دانشگاه پاریس و به فرانسه خواندم. این بیانیۀ سیاسی، چنانکه از عنوان آن برمیآید، توضیح میداد که عصر انقلابهای کلاسیک گذشته است و میتوان با جنگهای چریکی و بر پا کردن «صدها ویتنام»، (1) به تعبیری که چه گوارا در یک مقاله به کار برده بود، کمر امپریالیسم را شکست و بر آن فائق آمد. انقلاب کوبا نخستینِ از این انقلابها بود و اِل چه، که مانند همۀ انقلابیان سادهلوح و خیالاندیش بود، فیدل کاسترو را ترک کرد و با گروهی به جنگلهای بلیوی رفت که رژیس دبره یکی از آنها بود. داستان گرفتار شدن چه گوارا و یاران را همه میدانند و نیازی به تکرار آن نیست. این داستان بیشباهت به «حماسۀ سیاهکل» خودمان نیست که تقلیدی از آن و تکرار همان تجربۀ محتوم به شکست بود. در هر دو مورد، رفقا به یاری و همّت همان کسانی گرفتار شدند که کمر به رهایی آنان بسته بودند. رژیس دبره، به عنوان شهروند فرانسوی، چندان خطر نکرده بود. دولت بلیوی او را به حبس ابد محکوم کرد و با فشارهای دولت فرانسه نیز او را آزاد کرد. دبره از آن پس، مانند بسیاری از انقلابیانی که توجهی به اشتباه خود پیدا میکنند، چندان هم «وا نداد» و با روی کارآمدن فرانسوا میتران و حزب سوسیالیست فرانسه به رایزنان او پیوست و از طریق دانیل میتران، همسر رسمی، اما «دکور» رئیس جمهوری، رابطۀ میان جنبشهای رهاییبخش با دولت فرانسه را برقرار میکرد. در حکومت میتران، فرانسه یک دولت رسمی داشت که رئیس جمهور و سوسیالیستهای قدیمی آن را اداره میکردند. این دولت رسمی ادامۀ همان دولت فرانسه، به عنوان قدرت استعماری سابق، بود. «دولت» دیگری نیز در این دولت وجود داشت که انقلابی عمل میکرد، و با عقبماندههای همۀ کشورهای جهان سوم، که در زیِّ جنبشهای رهاییبخش عمل میکردند، پیوندهایی داشت. در حالیکه میتران به نفقۀ ملّت فرانسه با «نشمۀ» خود خوش میگذراند، همسر رسمی او با گرو ملّتهای جهان سوم با انقلابیان نرد رهاییبخشی میباخت.
بخش نخست
«انقلاب در انقلاب» عنوان کتابی بود که یک فرانسوی روشنفکر، رژیس دبره، که چه گوارا را در بلیوی همراهی میکرد، اندکی پیش از مرگ اِل چه به فرانسه نوشت و بلافاصله به زبانهای دیگر ترجمه شد. داستان رسیدن نسخههایی از چاپ جیبی ترجمۀ انگلیسی این کتاب را من به خاطر دارم. گمان میکنم سال 45 بود که در یک بعد ظهر در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی خبر پیچید که بچهها چه نشستهاید نسخههایی از کتاب رژیس دبره به تهران رسیده است. نزدیکترین جای به دانشگاه این گونه کتابها به آنجا میرسید یک کتابفروشی در خیابان شاهرضا نرسیده به میدان فرودسی بود که کتاب انگلیسی وارد میکرد. اندک کسانی که چیزی از انگلیسی یاد گرفته بودند، گاهی، سری به آنجا میزدند. فکر میکنم صاحب مغازه یک هموطن ارمنی بود. گروههایی از دانشکده مخفیانه رو به میدان فردوسی گذاشتند و با خرج دو سه تومان – یعنی بیست سی ریال رایج ممالک محروسه، معادل قیمت بُن ارزانترین غذای دانشگاه – نسخهای از این شاهکار را خریدند، در حالیکه به اطراف نگاه میکردند، در جیب خود مخفی کردند و خود را به پستوی خانه رساندند تا درخت انقلابیگری خود را خزعبلات اشرافزادۀ فرانسوی آبیاری کنند. ذهن من در آن زمان هنوز چندان عیب پیدا نکرده بود که بخواهم از نخستین کسانی باشم که آن شاهکار را بخرم و اگر بتوانم بخوانم. چند سالی گذشت تا پایم به پاریس رسید. در این فاصله رژیس دبره با فشار دولت فرانسه از زندان آزاد شده و پس اقامتی در شیلی آلینده و کودتای پینوشته به پاریس برگشته بود و عملیات چریکی را در ساحل چپ رود سِن سازمان میداد و البته با «جذابیت پنهان بورژوازی» نیز آشنایی پیدا میکرد.
من «انقلاب در انقلاب» را در همان ماههای اول دانشجویی در دانشگاه پاریس و به فرانسه خواندم. این بیانیۀ سیاسی، چنانکه از عنوان آن برمیآید، توضیح میداد که عصر انقلابهای کلاسیک گذشته است و میتوان با جنگهای چریکی و بر پا کردن «صدها ویتنام»، (1) به تعبیری که چه گوارا در یک مقاله به کار برده بود، کمر امپریالیسم را شکست و بر آن فائق آمد. انقلاب کوبا نخستینِ از این انقلابها بود و اِل چه، که مانند همۀ انقلابیان سادهلوح و خیالاندیش بود، فیدل کاسترو را ترک کرد و با گروهی به جنگلهای بلیوی رفت که رژیس دبره یکی از آنها بود. داستان گرفتار شدن چه گوارا و یاران را همه میدانند و نیازی به تکرار آن نیست. این داستان بیشباهت به «حماسۀ سیاهکل» خودمان نیست که تقلیدی از آن و تکرار همان تجربۀ محتوم به شکست بود. در هر دو مورد، رفقا به یاری و همّت همان کسانی گرفتار شدند که کمر به رهایی آنان بسته بودند. رژیس دبره، به عنوان شهروند فرانسوی، چندان خطر نکرده بود. دولت بلیوی او را به حبس ابد محکوم کرد و با فشارهای دولت فرانسه نیز او را آزاد کرد. دبره از آن پس، مانند بسیاری از انقلابیانی که توجهی به اشتباه خود پیدا میکنند، چندان هم «وا نداد» و با روی کارآمدن فرانسوا میتران و حزب سوسیالیست فرانسه به رایزنان او پیوست و از طریق دانیل میتران، همسر رسمی، اما «دکور» رئیس جمهوری، رابطۀ میان جنبشهای رهاییبخش با دولت فرانسه را برقرار میکرد. در حکومت میتران، فرانسه یک دولت رسمی داشت که رئیس جمهور و سوسیالیستهای قدیمی آن را اداره میکردند. این دولت رسمی ادامۀ همان دولت فرانسه، به عنوان قدرت استعماری سابق، بود. «دولت» دیگری نیز در این دولت وجود داشت که انقلابی عمل میکرد، و با عقبماندههای همۀ کشورهای جهان سوم، که در زیِّ جنبشهای رهاییبخش عمل میکردند، پیوندهایی داشت. در حالیکه میتران به نفقۀ ملّت فرانسه با «نشمۀ» خود خوش میگذراند، همسر رسمی او با گرو ملّتهای جهان سوم با انقلابیان نرد رهاییبخشی میباخت.
Forwarded from یادداشتها و جستارها
نظریۀ «انقلاب در انقلاب» اگر خطری داشت به همان کشورهایی مربوط میشد که برای «رهایی» آنها تدوین شده بود. نظریههای عقبماندگی – یا فلکزدگی – در کشورهایی مُضرّ هستند که عقبماندهاند و این نظریهها نیز یکی از عوامل عقبماندگی در آن کشورها هستند. آمریکای لاتین یک نمونۀ بارز از این عقبماندگی مضاعف در دورهای است که از فرانسه برای آنها نظریه صادر میشد و از زمانی نیز که این نمودهای عقبماندگی از میان رفتند، یا مردم عقلی پیدا کردند، دیگر به «ردِّ تئوری بقای» روشنفکرانی که هیچ اعتقادی به ترهات خود نداشتند نیازی نبود. حنای رژیس دبره، و محفل چپولهای دانیل میتران، که پسرش، ژان کریستف، به عنوان مشاور پدر در امور افریقا در قاچاق جنگافزار به آنگلا دست داشت و بارها به جرم رشوهخواری محاکمه و حتیٰ محکوم شد، در نزد ملّت فرانسه، که با آسانی نمیتوان سر او را کلاه گذاشت، رنگی نداشت و به تدریج همۀ این گروههای رسوا را از هضم رابع گذراند. خطر آش شلهقلمکار نظریههای عقبماندگی در کشورهایی است که برای آنها بار گذاشتهاند. در کشوری مانند ایران بود که «انقلاب در انقلاب» با انگلیسی شکستهبستۀ مسعود احمدزاده و بیانیۀ سیاسی امیرپرویز پویان به نظریۀ «مبارزۀ مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» و «ردِّ تئوری بقا» تبدیل شد و وقتی، به گفتۀ لنین، این «تئوریها در تودههای» ابلهی که سرکردۀ آنها شکرالله پاکنژادها، بیژن جزنیها، و در سطح نازلتری، فرخ نگهدارها، مسعود رجویها و دیگر عقبماندههای ذهنی بودند «نفوذ کرد به نیروی مادی» تخریب کشور تبدیل شد. آن «انقلاب در انقلاب» نظریهای برای افلاس و فلکزدگی مردم ایران بود و به صورت فاجعهباری در ایران 57 موفق شد. از بختِ بدِ مردم ایران بود که چنین اتفاقی، که در کمتر کشوری میتوانست بیفتد، در ایران افتاد و امروز، پس از چهار دهه، میتوان گفت که کشور را چنان نابود کرده است که حتیٰ اگر روند کنونی دگرگون شود دههها طول خواهد کشید تا اصلاحی در امور ممکن شود.
«انقلاب» در انقلاب 57، به گونهای که از رژیس دبره تا چریکهای ایرانی آن را فهمیده بودند، جز انقلاب ضد ملّی نمیتوانست باشد. «نفوذ این تئوری» در گروههای مذهبی – از مذهبیان شرمگینی مانند جبهۀ ملّی تا نهضت آزادی و از ملایان «سیاسی» زندانی که از سیاست هیچ نمیدانستند تا مجاهدین خلق که تحت تأثیر کسانی مانند علی شریعتی قرائتی چریکیـ توتالیتر از اسلام عرضه کردند – بر صبغۀ ضد ملّی آن افزود : اگر از برخی استثناهای در طیف جبهۀ ملّی صرف نظر کنیم، میتوان گفت که هیچ یک از این گروهها تصوری از ایران و منافع ملّی آن نداشتند. دو گروه بزرگ چپ – با سرکردگی حزب توده و اقمار آن – و مذهبیها، حتیٰ اگر اقرار به لسان میکردند، هیچ تصوری دربارۀ امر ملّی نداشتند. کافی است کسی به اعلامیههای هر یک از این گروهها نظری بیاندازد که از آغاز انقلاب تا اشغال شرمآور «لانۀ جاسوسی» صادر شده و خبرهای مربوط به آش و شورباخوری جلوی همان «لانۀ جاسوسی» را بخواند که در فضای مجازی قابل دسترسی است. چنین کسی خواهد فهمید چگونه نظریههای رهاییبخشی جزئی از استراتژی همان امپریالیسم برای فلکزدگی ملّتهایی بود که دشمنان آشتیناپذیر درونی داشت و در لحظهای پرمخاطره دست در دست دادند تا با «انقلاب» ضد ملّی ایران را نابود کنند. همان رژیس دبره، که همۀ عیبهای او را گفتم، این هنر را نیز داشت که «خَلقِ کُرد» را به بانو متیران قالب کرد. پیشتر، سازمان ملل برای «ملّتهای بدون کشور» تسهیلات ویژهای را در نظر گرفته بود. برای وارد کردن «خلق کورد» در این مقوله و تخصیص امتیازهای ویژه به آن، دانیل میتران «مادر ملّت کورد» خوانده شد و ژیلبر میتران، پسر دیگر همان دانیل در «پارلمان اقلیم کوردستان» سخنرانی کرد. بدیهی است که نه مادر و نه پسر پیش از آنکه قرار شود نقشۀ خاورمیانه را بر هم بزنند، با رهنمودهای چپ افراطی فرانسه، از ژان پُل سارتر تا همین دبره، و جانفشانیهای پادوهای داخلی آنان، چیزی دربارۀ خلق کرد نشنیده بودند، اما منافع فرانسه ایجاب میکرد که اتفاقهایی در منطقه بیفتد، که افتاد!
«انقلاب» در انقلاب 57، به گونهای که از رژیس دبره تا چریکهای ایرانی آن را فهمیده بودند، جز انقلاب ضد ملّی نمیتوانست باشد. «نفوذ این تئوری» در گروههای مذهبی – از مذهبیان شرمگینی مانند جبهۀ ملّی تا نهضت آزادی و از ملایان «سیاسی» زندانی که از سیاست هیچ نمیدانستند تا مجاهدین خلق که تحت تأثیر کسانی مانند علی شریعتی قرائتی چریکیـ توتالیتر از اسلام عرضه کردند – بر صبغۀ ضد ملّی آن افزود : اگر از برخی استثناهای در طیف جبهۀ ملّی صرف نظر کنیم، میتوان گفت که هیچ یک از این گروهها تصوری از ایران و منافع ملّی آن نداشتند. دو گروه بزرگ چپ – با سرکردگی حزب توده و اقمار آن – و مذهبیها، حتیٰ اگر اقرار به لسان میکردند، هیچ تصوری دربارۀ امر ملّی نداشتند. کافی است کسی به اعلامیههای هر یک از این گروهها نظری بیاندازد که از آغاز انقلاب تا اشغال شرمآور «لانۀ جاسوسی» صادر شده و خبرهای مربوط به آش و شورباخوری جلوی همان «لانۀ جاسوسی» را بخواند که در فضای مجازی قابل دسترسی است. چنین کسی خواهد فهمید چگونه نظریههای رهاییبخشی جزئی از استراتژی همان امپریالیسم برای فلکزدگی ملّتهایی بود که دشمنان آشتیناپذیر درونی داشت و در لحظهای پرمخاطره دست در دست دادند تا با «انقلاب» ضد ملّی ایران را نابود کنند. همان رژیس دبره، که همۀ عیبهای او را گفتم، این هنر را نیز داشت که «خَلقِ کُرد» را به بانو متیران قالب کرد. پیشتر، سازمان ملل برای «ملّتهای بدون کشور» تسهیلات ویژهای را در نظر گرفته بود. برای وارد کردن «خلق کورد» در این مقوله و تخصیص امتیازهای ویژه به آن، دانیل میتران «مادر ملّت کورد» خوانده شد و ژیلبر میتران، پسر دیگر همان دانیل در «پارلمان اقلیم کوردستان» سخنرانی کرد. بدیهی است که نه مادر و نه پسر پیش از آنکه قرار شود نقشۀ خاورمیانه را بر هم بزنند، با رهنمودهای چپ افراطی فرانسه، از ژان پُل سارتر تا همین دبره، و جانفشانیهای پادوهای داخلی آنان، چیزی دربارۀ خلق کرد نشنیده بودند، اما منافع فرانسه ایجاب میکرد که اتفاقهایی در منطقه بیفتد، که افتاد!
Forwarded from یادداشتها و جستارها
با خاکستر «ایدئولوژیکی» که از سالها پیش از آن آل احمدها و شریعتیها در چشم ایرانیان کرده بودند چشم بسیاری از اینان کور یا کمسو شده بود و زمانی که آنان را زیر عَلَمِ «امتـ خلقها» هُل دادند نمیتوانستند ببینند که زیر کدام علم و کُتلی سینه میزنند. آنچه نه طیف گروههای چپ، نه طیف گروههای مذهبی نمیدانستند این بود که «انقلاب» در انقلاب آنان در کشوری اتفاق افتاده است که یک دولت ملّی درازآهنگ دارد و این امکان وجود دارد که روزی انقلابی دیگر در «انقلاب» آنان رخ دهد. چنین انقلابی، اگر اتفاق میافتاد، یا اگر بیفتد، میتواند به معنای شکست نهایی این هر دو طیف باشد. از دههها پیش، این اتفاق به صورت زیرزمینی در حال افتادن بود، اما دو نوع چشمبندی – چشمبندی خدا و ایدئولوژی چریکی، که سیاهزخم ذهن و شعور آدمی است – اجازه نمیداد که دیده شود. به نظر من، حتیٰ خداوند هم در جایی «وارثان خود بر روی زمین» را به حال خود رها میکند، یعنی اگر بتوان گفت مشیت الهی ایدئولوژیکی عمل نمیکند که پشتیبان همۀ بلاهت وارثان خود باشد. آن انقلابی که میبایست در «انقلاب» میافتاد، این روزها، در ایران، در حال افتادن است. در رخدادهای سالهای اخیر، برای کسی که چشمی داشت معلوم بود که «جمع کردن از کف خیابان» بدترین راه حلِّ ممکن است. اگر بخواهم به زبان اهل «جمع کردن» سخن بگویم میتوانم نظر آنان را به آیهای از سورۀ آل عمران جلب کنم.(2) کوشش برای تبدیل یکی از کهنترین ملّتها به امّتـ خلقها بزرگترین اشتباهی بود دو طیف مذهبی و ضد مذهبی انقلاب 57 مرتکب شدند. همۀ وقایع روزهای اخیر – و ماهها و سالهای پیش از آن – دلیلی بر این تحول شگرف در کشور است که ملّت ایران انقلابی «ملّی» در انقلاب کردهاند و آن را پیش میبرند. این «انقلاب ملّی» تنها در ایران ممکن بود، و اینک که ممکن شده است پیش میرود. این جنبش ملّی نیازمند توضیحی است که در دنبالۀ مطلب خواهم آورد.
دنباله دارد
https://t.me/jtjostarha
دنباله دارد
https://t.me/jtjostarha
Telegram
یادداشتها و جستارها
نوشته های کوتاه جواد طباطبایی
Forwarded from یادداشتها و جستارها
(1) این مقاله در همان زمان به فارسی شکستهبستهای ترجمه شد و در مجلۀ نگین، به سردبیری محمود عنایت، برادر حمید عنایت، انتشار پیدا کرد.
(2) نص و ترجمۀ فارسی آیه ای که به آن اشاره می کنم چنین است : «و البته نبايد كسانى كه كافر شدهاند تصور كنند این كه به ايشان مهلت مىدهيم براى آنان نيكوست؛ ما فقط به ايشان مهلت مىدهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند، و [آنگاه] عذابى خفتآور خواهند داشت.» وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ. آیۀ 178، سورۀ آل عمران.
https://t.me/jtjostarha
(2) نص و ترجمۀ فارسی آیه ای که به آن اشاره می کنم چنین است : «و البته نبايد كسانى كه كافر شدهاند تصور كنند این كه به ايشان مهلت مىدهيم براى آنان نيكوست؛ ما فقط به ايشان مهلت مىدهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند، و [آنگاه] عذابى خفتآور خواهند داشت.» وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ. آیۀ 178، سورۀ آل عمران.
https://t.me/jtjostarha
Telegram
یادداشتها و جستارها
نوشته های کوتاه جواد طباطبایی
Forwarded from یادداشتها و جستارها
انقلابِ «ملّی» در انقلاب اسلامی
بخش دوم
روند تکاملی ملّت شدن یک قوم – یا اقوام – روندی پیچیده و بغرنج است و زمانی که یک قوم به طور تاریخی به ملّت تبدیل شد نمیتوان آن را به گذشته برگرداند. برعکس، امّت امری تاریخی نیست؛ جماعتی میتواند، در زمانی، و در شرایط خاصّی، در صورت امّت درآید، زمانی بپاید و از این پس نیز مانند دود به هوا رود. هر امّتی قائم به شخصی است که دارای فرّۀ ایزدی است و با افول او نابود میشود، زیرا امّت امری تاریخی نیست، معنوی است. وانگهی، تشکیل امّت در دورۀ پیش از مدرن ممکن شده و با آغاز دوران جدید نیز زمان آن برای همیشه گذشته است. نیازی به گفتن نیست که در کشورهایی که هنوز وارد دوران جدید نشدهاند بقایایی از واقعیت امّت میتواند وجود داشته باشد، اما وجود این عناصر پیش از مدرن تنها میتواند مانع تحقّق روند کامل تجدد شود. بیشتر کشورهایی که در بیرون میدان جاذبۀ غرب قرار گرفتهاند، به درجات مختلف، هنوز با این بقایای امّت، و مقولات و مباحث آن، درگیر هستند. بقایای عناصری از نظام امّت همچون مانعهایی هستند که در برابر تجدد و اندیشۀ آن عمل میکنند و تا زمانی که تصفیه حسابی با این مانعها صورت نگرفته باشد راه تحقّق مدرنیته هموار نخواهد شد.
در ایران، با پیروزی جنبش مشروطهخواهی، دوران جدید ایران آغاز شد. چنانکه از مذاکرات مجلس اول میتوان دریافت، همین مجلس نخست همچون مکان تدوین نظریهای برای تجدد ایرانی بود. نخستین امری که در این مجلس ظهور پیدا کرد، چنانکه در جای دیگری توضیح دادهام، «امر ملّی» بود و منطق همین «امر ملّی» بود که دیگر شئون کشور را مُتعیّن میکرد که تدوین قانون اساسی و نظام قانونها – یا حکومت قانون – در صدر آنها قرار داشت. در ایران، این امر ملّی امری تاریخی بود. به خلاف بسیاری از کشورهای جهان اسلام، و حتیٰ کشورهای اروپای غربی، که ناحیههایی از امّت بزرگ مسیح یا اسلام بودند، ایران توانست استقلال «ملّی» خود را حفظ کند و، بیشتر از آن، چیزی که تاکنون بیشتر توجه چندانی به آن نشده است، «روایتی» برای این استقلال «ملّی» تدوین کند. میدانیم که ایرانیان به هر صورتی «اسلام آوردند»، اما به تعبیری که جای دیگری به کار بردهام «ایمان نیاوردند». منظورم این نیست که ایرانیان مسلمان نبودند، اما با همین اسلام روایت خود تاریخ و «هویت» خود را تدوین کردند و پیش بردند. نمونۀ بارز این روایت همان است که در شاهنامه آمده است که بیان «خاطرۀ» تاریخی ایرانیان است.
میدانیم که ایرانیان، در دورۀ اسلامی، بسیار زود به تاریخنویسی روی آوردند و کوشش کردند جایی برای گذشتۀ تاریخی خود در تاریخ «جهانی» باز کنند، اما تدوین این «خاطرۀ» تاریخی همۀ تاریخ ایران را در بر نمیگرفت. یکی از منابع این تاریخهای نخستین همان «خداینامههای» دوران باستان بود، اما فردوسی از این خداینامهها در صورت دیگر بهره گرفت و بر پایۀ آن «حافظۀ» تاریخی روایتی از «خاطرۀ» تاریخی ایرانیان عرضه کرد. یکی از وجوه تمایز ایران با دیگر کشورها همین مشروعیتیابی دوگانه برپایۀ «حافظه» و «خاطره» است. خاستگاه آنچه من «امر ملّی» مینامم همین مشروعیتیابی مضاعف است. تبدیل تدریجی قوم – و اقوام – ایرانی به ملّت از کهنترین روزگار در چنین شرایطی ممکن شد. قوم – و اقوام – ایرانی، که هرگز بخشی از هیچ امّتی نبود، توانست، بر پایۀ همین «امر ملّی»، سامانی از یک واقعیت تاریخی را ایجاد کند که در دوران جدید از آن به «ملّت» تعبیر کردهاند. این «سامانِ» قومی در ایران با تکیه بر تمایز دو وجه مشروعیتیابی ایجاد شد و در تحول تاریخی آن به ملّت تبدیل شد.
بخش دوم
روند تکاملی ملّت شدن یک قوم – یا اقوام – روندی پیچیده و بغرنج است و زمانی که یک قوم به طور تاریخی به ملّت تبدیل شد نمیتوان آن را به گذشته برگرداند. برعکس، امّت امری تاریخی نیست؛ جماعتی میتواند، در زمانی، و در شرایط خاصّی، در صورت امّت درآید، زمانی بپاید و از این پس نیز مانند دود به هوا رود. هر امّتی قائم به شخصی است که دارای فرّۀ ایزدی است و با افول او نابود میشود، زیرا امّت امری تاریخی نیست، معنوی است. وانگهی، تشکیل امّت در دورۀ پیش از مدرن ممکن شده و با آغاز دوران جدید نیز زمان آن برای همیشه گذشته است. نیازی به گفتن نیست که در کشورهایی که هنوز وارد دوران جدید نشدهاند بقایایی از واقعیت امّت میتواند وجود داشته باشد، اما وجود این عناصر پیش از مدرن تنها میتواند مانع تحقّق روند کامل تجدد شود. بیشتر کشورهایی که در بیرون میدان جاذبۀ غرب قرار گرفتهاند، به درجات مختلف، هنوز با این بقایای امّت، و مقولات و مباحث آن، درگیر هستند. بقایای عناصری از نظام امّت همچون مانعهایی هستند که در برابر تجدد و اندیشۀ آن عمل میکنند و تا زمانی که تصفیه حسابی با این مانعها صورت نگرفته باشد راه تحقّق مدرنیته هموار نخواهد شد.
در ایران، با پیروزی جنبش مشروطهخواهی، دوران جدید ایران آغاز شد. چنانکه از مذاکرات مجلس اول میتوان دریافت، همین مجلس نخست همچون مکان تدوین نظریهای برای تجدد ایرانی بود. نخستین امری که در این مجلس ظهور پیدا کرد، چنانکه در جای دیگری توضیح دادهام، «امر ملّی» بود و منطق همین «امر ملّی» بود که دیگر شئون کشور را مُتعیّن میکرد که تدوین قانون اساسی و نظام قانونها – یا حکومت قانون – در صدر آنها قرار داشت. در ایران، این امر ملّی امری تاریخی بود. به خلاف بسیاری از کشورهای جهان اسلام، و حتیٰ کشورهای اروپای غربی، که ناحیههایی از امّت بزرگ مسیح یا اسلام بودند، ایران توانست استقلال «ملّی» خود را حفظ کند و، بیشتر از آن، چیزی که تاکنون بیشتر توجه چندانی به آن نشده است، «روایتی» برای این استقلال «ملّی» تدوین کند. میدانیم که ایرانیان به هر صورتی «اسلام آوردند»، اما به تعبیری که جای دیگری به کار بردهام «ایمان نیاوردند». منظورم این نیست که ایرانیان مسلمان نبودند، اما با همین اسلام روایت خود تاریخ و «هویت» خود را تدوین کردند و پیش بردند. نمونۀ بارز این روایت همان است که در شاهنامه آمده است که بیان «خاطرۀ» تاریخی ایرانیان است.
میدانیم که ایرانیان، در دورۀ اسلامی، بسیار زود به تاریخنویسی روی آوردند و کوشش کردند جایی برای گذشتۀ تاریخی خود در تاریخ «جهانی» باز کنند، اما تدوین این «خاطرۀ» تاریخی همۀ تاریخ ایران را در بر نمیگرفت. یکی از منابع این تاریخهای نخستین همان «خداینامههای» دوران باستان بود، اما فردوسی از این خداینامهها در صورت دیگر بهره گرفت و بر پایۀ آن «حافظۀ» تاریخی روایتی از «خاطرۀ» تاریخی ایرانیان عرضه کرد. یکی از وجوه تمایز ایران با دیگر کشورها همین مشروعیتیابی دوگانه برپایۀ «حافظه» و «خاطره» است. خاستگاه آنچه من «امر ملّی» مینامم همین مشروعیتیابی مضاعف است. تبدیل تدریجی قوم – و اقوام – ایرانی به ملّت از کهنترین روزگار در چنین شرایطی ممکن شد. قوم – و اقوام – ایرانی، که هرگز بخشی از هیچ امّتی نبود، توانست، بر پایۀ همین «امر ملّی»، سامانی از یک واقعیت تاریخی را ایجاد کند که در دوران جدید از آن به «ملّت» تعبیر کردهاند. این «سامانِ» قومی در ایران با تکیه بر تمایز دو وجه مشروعیتیابی ایجاد شد و در تحول تاریخی آن به ملّت تبدیل شد.
Forwarded from یادداشتها و جستارها
ملّیت ایرانی، مانند «امر ملّی»، که شالودۀ آن است، به خلاف آنچه دربارۀ امّت گفتم، امری تاریخی است، یعنی به طور تاریخی و در تاریخ تکوین پیدا کرده و ایرانیان توانستهاند نهال آن را با «خاطرهای» که از آن پیدا کردهاند آبیاری کنند : «زین آتش نهفته که در سینۀ» ماست ...! رمز فهم بیشترین شعرهای حافظ در همین «سینۀ منی که ماست» قرار دارد. دلیل اینکه حافظ را هم میفهمیم و هم نمیفهمیم در همین نکتۀ ظریف نهفته است. به لحاظ «ملّی»، «ما» همه، به شهود، حافظ بودهایم، هستیم، همچنانکه حافظ ما بوده است؛ این «امر ملّی»، آن «آتش نهفته»، را همه در سینه داشتهایم و همچنان داریم. بر هر امر تاریخی میتواند، در تحول تاریخی آن، آسیبهای جدّی وارد شود، اما اگر روند تکاملی ملّت به کمال رسیده باشد دستخوش فروپاشی از درون ممکن نمیشود. امّت با «ارتحال» شخص دارای فرۀ ایزدی از درون فرومیپاشد و تجدید آن ممکن نیست، در حالیکه یک ملّت تاریخی، به تعبیر ریچارد فرای، همچون سروی است که با هر بادی خم میشود، اما نمیشکند. نمیخواهم اینجا در جزئیات وارد شوم، بلکه کوشش میکنم مقدمات ابتدایی را به دست دهم که بتوانیم بفهمیم چگونه ناگهان «در آسمان آبی» امّتمداری ج.ا. «تندرهای انقلاب ملّی به غریدن آغاز کرد». من از بیش از دو دهه پیش، با فهمی که از تاریخ «امر ملّی» داشتم نظرها را به این برخاستن «قُقنس ایران از خاکستر خود» – تعبیر زرینکوب در تاریخ مردم ایران – جلب کرده بودم. در نوشتهای که پیشتر در همین جا دربارۀ بیانات گهربار یکی از معاونان ریاست جمهوری که گفته بود : «ما اصلاً با دولت و ملّت مسئله داریم» نوشته بودم که این «دولت» از «کسان به شما ناکسان رسید»؛ این عرعر خران شما نیز بگذرد! چرا؟ چون از خران شما بزرگتر هم بر این کشور چیره شده و فرمان رانده بودند، اما نه عرب، نه ترک، نه مغول و نه غلزاییان پیشاطالبانی چنین جرئتی به خود نداده بودند که با ملّیت «ما» مسئله داشته باشند. میتوان پرسید : چرا؟ پاسخ من این است : زیرا حتیٰ آنان هم میدانستند کجا فرمان میرانند.
انقلاب ملّی کنونی همان «امر ملّی» تاریخی ایران است که ناگهان از زیر خاکستر انقلاب اسلامی سر برآورده است. مشکل فرمانروایی با احمدی نژادها و رئیسیها، در دولت یکدست، این اشکال را دارد که کوری را به عصاکشی کوران دیگر میگمارند و گمان نمیبرند که چه پرتگاه هولناکی در پیش است. برکشیدن کوخنشینان آسانترین راه حکومت است، اما اینان باید بتوانند در زمان و مکانی حکومت کنند که دوران جدید و عصر ملّیتهاست. کوخنشینان، چنانکه از نام آنان برمیآید، موجوداتی هستند که وطن ندارند و چون وطن ندارند، و نمیدانند وطن چیست، آن را نابود میکنند. ابن خلدون، که خود عرب اصیلی بود و در زمان خود چیزی نبود که دربارۀ عرب نداند گفته است که عرب موجودی شهری نیست و نمیداند شهر چیست و آنگاه که بر شهرها مسلط میشود، برای اینکه بتواند زنده بماند، شهر را نابود میکند. بدیهی است که نابودی کامل شهرها در هیچ جایی ممکن نبوده است و همین شهرها بودند که ماندند و انتقام خود را از عرب گرفتند : آنان را فاسد کردند، و عصبیت عربی نابود شد. ابن خلدون مقدمۀ تاریخ خود را برای توضیح این زوال عصبیت نوشته است. ما هنوز نتوانستهایم توضیح دهیم که کوخنشینان چه بر سر ملّیت ایرانی آوردند، اما آیا این خیزش ملّی همان توضیح در عمل نیست؟ من فکر میکنم هست. این اجماع شگفتانگیز همۀ افراد یک ملّت کهن نشان از این دارد که در عصر ملّیتها میتوان برای مدتی منطق امر ملّی را مسکوت گذاشت، اما فائق آمدن بر آن ممکن نیست.
دنباله دارد
https://t.me/jtjostarha
انقلاب ملّی کنونی همان «امر ملّی» تاریخی ایران است که ناگهان از زیر خاکستر انقلاب اسلامی سر برآورده است. مشکل فرمانروایی با احمدی نژادها و رئیسیها، در دولت یکدست، این اشکال را دارد که کوری را به عصاکشی کوران دیگر میگمارند و گمان نمیبرند که چه پرتگاه هولناکی در پیش است. برکشیدن کوخنشینان آسانترین راه حکومت است، اما اینان باید بتوانند در زمان و مکانی حکومت کنند که دوران جدید و عصر ملّیتهاست. کوخنشینان، چنانکه از نام آنان برمیآید، موجوداتی هستند که وطن ندارند و چون وطن ندارند، و نمیدانند وطن چیست، آن را نابود میکنند. ابن خلدون، که خود عرب اصیلی بود و در زمان خود چیزی نبود که دربارۀ عرب نداند گفته است که عرب موجودی شهری نیست و نمیداند شهر چیست و آنگاه که بر شهرها مسلط میشود، برای اینکه بتواند زنده بماند، شهر را نابود میکند. بدیهی است که نابودی کامل شهرها در هیچ جایی ممکن نبوده است و همین شهرها بودند که ماندند و انتقام خود را از عرب گرفتند : آنان را فاسد کردند، و عصبیت عربی نابود شد. ابن خلدون مقدمۀ تاریخ خود را برای توضیح این زوال عصبیت نوشته است. ما هنوز نتوانستهایم توضیح دهیم که کوخنشینان چه بر سر ملّیت ایرانی آوردند، اما آیا این خیزش ملّی همان توضیح در عمل نیست؟ من فکر میکنم هست. این اجماع شگفتانگیز همۀ افراد یک ملّت کهن نشان از این دارد که در عصر ملّیتها میتوان برای مدتی منطق امر ملّی را مسکوت گذاشت، اما فائق آمدن بر آن ممکن نیست.
دنباله دارد
https://t.me/jtjostarha
Telegram
یادداشتها و جستارها
نوشته های کوتاه جواد طباطبایی
Forwarded from یادداشتها و جستارها
انقلابِ «ملّی» در انقلاب اسلامی
بخش سوم
انقلاب «ملّی» ایران از ویژگیهای ایران، به عنوان ایرانشهر، است که از دو سه دهۀ پیش من کوشش کردهام به برخی از وجوه آن اشاره کنم. اقوام ایرانی، از کهنترین ایام تاریخ این کشور، زیر لوای فرهنگ فراگیر آن وحدتی پیدا کردهاند که در سدههای اخیر از آن به ملّت تعبیر میکنند. این وحدت «ملّی»، به عنوان وحدت فرهنگی، بهرغم تنشهایی که پیوسته به عنوان یک اجتماع داشته است، این ویژگی بنیادین مهم را نیز داشته است که در دورههای حساس تاریخ ایران خود را از «دولت» جدا و بنیان قومی خود را حفظ کرده است. فروپاشی ایران، در یورش افغانان، به توپ بستن مجلس و کوشش برای تسخیر دوبارۀ ایران با تکیه بر سالداتهای روس از نمونههای این بیاعتنایی ملّت به نظم دولتی است که ملّی نبود : اگر دولت توان نگاهداشت وحدت ملّی و دفاع از حقوق ملّت را ندارد ضرورتی ندارد که مردم خون خود را برای حفظ دولتیان هدر دهند. جای شگفتی نیست که وقتی شاه سلطان حسین برافتاد و نادر برای دفاع از اجتماع ملّت ظاهر شد بخش بزرگی از مردم که به صفویان پشت کرده بودند به سپاهیان او پیوستند و شاه را به امان دیوانهای افغانی رها کردند تا از وحدت سرزمینی کشور دفاع کنند. برای این پیوستن عامّه به نادر نیز زمانی مُقدَّر شده بود و آنگاه که کار نادر به ماجراجویی کشید در شبی سر او را بریدند و فردای آن روز آن سر زیر پای کودکان افتاده بود. از ویژگیهای این پدیدار شدن یک ملّت آن است که این «ملّت» هر دولتی را دولت «ملّی» نمیداند. اگر بتوان گفت، هر دولتی تا زمانی دولت «ملّی» است که دولت وظیفۀ تأمین حقوق ملّت را بر عهده داشته باشد. از ویژگیهای تاریخ ایران این است که اجتماع ملّت امری اساسیتر از دولت آن بوده است. اغلب خربندههایی که بر ایران فرمان راندهاند نمیدانستهاند که ایرانی خود را متولی «دفاع از اجتماع ملّت» میداند نه گوشت دم توپ دولتهای ماجراجو! یک نمونۀ جالب توجه اقبالِ عامّه برای رفتن به جبههها در آغاز جنگ و پشت کردن به جبههها زمانی بود که خاک کشور آزاد شده بود، اما ماجراجوییهای ج.ا. به دلایلی که موضوع بحث من نیست میخواست جنگِ به عنوان «نعمت» را ادامه دهد. پیش از آنکه تمایز مفهومی دولت و جامعه در اندیشۀ سیاسی و در علوم اجتماعی جدید ظاهر شود، ایرانیان، پیوسته، نوعی آگاهی از تمایز میان دولت و اجتماع ملّت داشتهاند.
در ایران، این آگاهی از «حقوق ملّت» سابقهای طولانی دارد، اگرچه جریانهای آگاهیستیز نیز هرگز اندک نبوده است که به هر مناسبتی به دامن «مشایخ و مراجع» چنگ میزد تا به دولتی که خود بخشی از آن بودند نصیحت کنند که حقوق مردم را تأمین کند. بدیهی است که این واژههای نو که اینجا به کار میبرم همه جعل جدید هستند، اما هیچ جدیدی وجود ندارد که سابقهای در قدیم نداشته باشد. هر دورهای سطحِ خودآگاهی خود را داشته و، در ایران، فرهنگ مهمترین ابزار برای درافتادن با نظام ایدئولوژیکی دولت بوده است. در ایران، وحدت «ملّی» پیوسته وحدت فرهنگی «ملّی» در سطح اجتماع ملّت بوده است، اما نخست در جنبش مشروطهخواهی و با پیروزی مشروطیت بود که صورت جدیدی از خودآگاهی پیدا شد. با مشروطیت، فرهنگ در صورت قانونخواهی ظاهر شد. اینکه تا پیروزی مشروطیت ایران فاقد نظام حقوقی درستی بود تفصیلی دارد که اینجا نمیتوان به آن پرداخت، اما همین قدر اشاره میکنم که متولیان ادارۀ بخش بزرگی از نظام حقوقی کشور همان «مشایخ و مراجع» بودند که قانون شرع را مطابق میل و فهم خود تفسیر میکردند، یعنی نظام اجتماع ملّت را در خدمت منافع خود و برای حفظ دولت قربانی میکردند. پیشتر، در دوران قدیم تاریخ ایران، که ایرانیان ابزارهای لازم برای درافتادن با پیآمدهای نامطلوب این نظام حقوقی را نداشتند، ادب فارسی مکانی برای پیکار با «مشایخ و مراجع» بود، اما با آغاز دوران جدید، و آشنایی ایرانیان با مفاهیم جدید، پیکار برای حقوق جای ادب فارسی را گرفت. جنبش مشروطهخواهی از این حیث آغاز دوران جدید تاریخ ایران بود که ابزار جدیدی در دسترس ملّت میگذاشت تا بتواند حقوق خود را تأمین کند. با همین نظام، حقوقی ایران وارد دوران جدید خود شد، بنیاد «ملّت» واحد استوار شد و ملّت به بلوغ خودآگاهی رسید. نظام حقوقی جدید مهمترین دستاوردی بود که ملّت ایران به آن دست یافت، اما همۀ نیروهای سیاهیهای سدههای میانه، که با پیروزی مشروطیت و اعدام شیخ شهید عقبنشینی کرده بودند، بار دیگر به میدان آمدند.
بخش سوم
انقلاب «ملّی» ایران از ویژگیهای ایران، به عنوان ایرانشهر، است که از دو سه دهۀ پیش من کوشش کردهام به برخی از وجوه آن اشاره کنم. اقوام ایرانی، از کهنترین ایام تاریخ این کشور، زیر لوای فرهنگ فراگیر آن وحدتی پیدا کردهاند که در سدههای اخیر از آن به ملّت تعبیر میکنند. این وحدت «ملّی»، به عنوان وحدت فرهنگی، بهرغم تنشهایی که پیوسته به عنوان یک اجتماع داشته است، این ویژگی بنیادین مهم را نیز داشته است که در دورههای حساس تاریخ ایران خود را از «دولت» جدا و بنیان قومی خود را حفظ کرده است. فروپاشی ایران، در یورش افغانان، به توپ بستن مجلس و کوشش برای تسخیر دوبارۀ ایران با تکیه بر سالداتهای روس از نمونههای این بیاعتنایی ملّت به نظم دولتی است که ملّی نبود : اگر دولت توان نگاهداشت وحدت ملّی و دفاع از حقوق ملّت را ندارد ضرورتی ندارد که مردم خون خود را برای حفظ دولتیان هدر دهند. جای شگفتی نیست که وقتی شاه سلطان حسین برافتاد و نادر برای دفاع از اجتماع ملّت ظاهر شد بخش بزرگی از مردم که به صفویان پشت کرده بودند به سپاهیان او پیوستند و شاه را به امان دیوانهای افغانی رها کردند تا از وحدت سرزمینی کشور دفاع کنند. برای این پیوستن عامّه به نادر نیز زمانی مُقدَّر شده بود و آنگاه که کار نادر به ماجراجویی کشید در شبی سر او را بریدند و فردای آن روز آن سر زیر پای کودکان افتاده بود. از ویژگیهای این پدیدار شدن یک ملّت آن است که این «ملّت» هر دولتی را دولت «ملّی» نمیداند. اگر بتوان گفت، هر دولتی تا زمانی دولت «ملّی» است که دولت وظیفۀ تأمین حقوق ملّت را بر عهده داشته باشد. از ویژگیهای تاریخ ایران این است که اجتماع ملّت امری اساسیتر از دولت آن بوده است. اغلب خربندههایی که بر ایران فرمان راندهاند نمیدانستهاند که ایرانی خود را متولی «دفاع از اجتماع ملّت» میداند نه گوشت دم توپ دولتهای ماجراجو! یک نمونۀ جالب توجه اقبالِ عامّه برای رفتن به جبههها در آغاز جنگ و پشت کردن به جبههها زمانی بود که خاک کشور آزاد شده بود، اما ماجراجوییهای ج.ا. به دلایلی که موضوع بحث من نیست میخواست جنگِ به عنوان «نعمت» را ادامه دهد. پیش از آنکه تمایز مفهومی دولت و جامعه در اندیشۀ سیاسی و در علوم اجتماعی جدید ظاهر شود، ایرانیان، پیوسته، نوعی آگاهی از تمایز میان دولت و اجتماع ملّت داشتهاند.
در ایران، این آگاهی از «حقوق ملّت» سابقهای طولانی دارد، اگرچه جریانهای آگاهیستیز نیز هرگز اندک نبوده است که به هر مناسبتی به دامن «مشایخ و مراجع» چنگ میزد تا به دولتی که خود بخشی از آن بودند نصیحت کنند که حقوق مردم را تأمین کند. بدیهی است که این واژههای نو که اینجا به کار میبرم همه جعل جدید هستند، اما هیچ جدیدی وجود ندارد که سابقهای در قدیم نداشته باشد. هر دورهای سطحِ خودآگاهی خود را داشته و، در ایران، فرهنگ مهمترین ابزار برای درافتادن با نظام ایدئولوژیکی دولت بوده است. در ایران، وحدت «ملّی» پیوسته وحدت فرهنگی «ملّی» در سطح اجتماع ملّت بوده است، اما نخست در جنبش مشروطهخواهی و با پیروزی مشروطیت بود که صورت جدیدی از خودآگاهی پیدا شد. با مشروطیت، فرهنگ در صورت قانونخواهی ظاهر شد. اینکه تا پیروزی مشروطیت ایران فاقد نظام حقوقی درستی بود تفصیلی دارد که اینجا نمیتوان به آن پرداخت، اما همین قدر اشاره میکنم که متولیان ادارۀ بخش بزرگی از نظام حقوقی کشور همان «مشایخ و مراجع» بودند که قانون شرع را مطابق میل و فهم خود تفسیر میکردند، یعنی نظام اجتماع ملّت را در خدمت منافع خود و برای حفظ دولت قربانی میکردند. پیشتر، در دوران قدیم تاریخ ایران، که ایرانیان ابزارهای لازم برای درافتادن با پیآمدهای نامطلوب این نظام حقوقی را نداشتند، ادب فارسی مکانی برای پیکار با «مشایخ و مراجع» بود، اما با آغاز دوران جدید، و آشنایی ایرانیان با مفاهیم جدید، پیکار برای حقوق جای ادب فارسی را گرفت. جنبش مشروطهخواهی از این حیث آغاز دوران جدید تاریخ ایران بود که ابزار جدیدی در دسترس ملّت میگذاشت تا بتواند حقوق خود را تأمین کند. با همین نظام، حقوقی ایران وارد دوران جدید خود شد، بنیاد «ملّت» واحد استوار شد و ملّت به بلوغ خودآگاهی رسید. نظام حقوقی جدید مهمترین دستاوردی بود که ملّت ایران به آن دست یافت، اما همۀ نیروهای سیاهیهای سدههای میانه، که با پیروزی مشروطیت و اعدام شیخ شهید عقبنشینی کرده بودند، بار دیگر به میدان آمدند.
Forwarded from یادداشتها و جستارها
انقلاب اسلامی انتقام «مشایخ و مراجع» از نظام حکومت قانون بود. این انقلاب، در آغاز، توانست با پراکندن خاکستر ایدئولوژی چپیـ شریعتی در چشم مردم آنان را از دیدن محروم کند. یکی دو دهۀ نخست پس از انقلاب، این طور القا میشد که زمان دولتهای ملّی گذشته است. این کوششی بود برای بیحسی موضعی دادن به ملّتی که گیجی انقلاب او را فراگرفته بود. کوشش برای تبدیل ملّت به امّت – و در نهایت بخشی از یک امّت بزرگتر – که فراهم آمده از جماعات بیهویت، پراکنده، بدوی و، بیش از هر چیز، دشمن ملّت ایران، از همان آغاز، محتوم به شکست بود، اما ایدئولوژی چپیـ شریعتی تنها مردم را از نعمت بینایی محروم نکرده بود، بلکه سازندگان آن ایدئولوژی خود نیز قربانی ایدئولوژی خود بودند و نتوانستند ببینند که بر روی کدام تپهای از شنهای مواج نشستهاند و زمانی که توفان به وزیدن آغاز کند آنان دیگر مکان و جهت خود را پیدا نخواهند کرد. اینکه در سالهای اخیر روند اعتراضهای مردمی، که از حقوق از دست رفتۀ خود آگاهی پیدا کردهاند، شتاب بیشتری گرفته است، در حالیکه حکومتیان روز به روز گیجتر شدهاند، اینکه از خاندان جلیل شریعتی و شریعتیچیان، و اتحاد شوم چپ وطنی صدایی بلند نمیشود، این همه، نشانۀ این واقعیت اسفناک تاریخ معاصر ایران است که عاملان و فاعلان دگرگونیهای سیاسی گروههایی از عقبماندههای ذهنی، از فدایی، مجاهد، پیکار، تودهای تا گروهکهای مذهبی، فراهم آمده بود که همه کلنگ به دست آمادۀ نابودی کشور، بنیان ملّیت آن، و دولت ملّی بودند، اما حتیٰ توان گذاشتن یک دو آجر روی هم را نداشتند. به نظر من، ورای همۀ توضیحهایی که میتوان از شکست کنونی ج.ا. داد این نکته اهمیت بیشتری دارد که رویکرد مسئولان آن نسبت به ملّیت ایرانی دعوت به خودکشی جمعی ما بود. بدیهی است چنین دعوتی در کشوری با چنان سابقهای تاریخی و خودآگاهی ملّی نمیتوانست در دراز مدت مورد اجابت قرار گیرد. من گمان میکنم که مسئولان ج.ا. جز این یک دعوت هیچ برنامۀ دیگری برای حکومت ندارند. برهان قاطع من بر این ادعا نیز در این اشارۀ به دعوت مجدد شورای نگهبان به اینکه گویا آنان «بر اجرای احکام شرع اصرار» دارند آمده است. آیا همین «اصرار» نیز نوعی دعوت به خودکشی ج.ا. نیست؟ مسئولان خود دانند!
رخدادهای اخیر آشکارا نشان میدهد که از خیل آن همه سازمان و گروه و گروهک چیزی جز «فعالان سیاسی» سخت متوسط و «تحلیلگران مسائل ایرانی» که دیگر وجود ندارد درنیامده است. در بسیاری از انقلابهای دیگر، از فرانسه تا انقلاب اکتبر، رهبرانی پیدا شدهاند که فکر کنند انقلاب آنان چگونه به بیراهه رفت؛ فعالان سازمانهای چپ و مذهبی ایران، که چنانکه به عیان در چهل سال گذشته دیدهایم، یکی از دیگری عقبماندهتر هستند در سنّت سیاست معاصر ایران پتویی سر کشیدهاند و در خیالات خود در روزهایی به سر میبرند که میتوانستند ژ.ث. به دست در خیابانهای تهران جلولان دهند و فوکو مینوشت که «من تردیدی ندارم که این دستهایی که چنین بلند شدهاند نمیتوانند شکست بخورند». با مایه از بلاهت، فوکو، و آنان که دل به عشوۀ او سپرده بودند، تنها میتوانستند شکست بخورند. نه فوکو و نه فریفتگان او نمیدانستند ایران چگونه کشوری و ملّیت ایرانی چگونه ملّیتی است. این کشور و این ملّت که بسیار کوشش کردهاند توضیح دهند که هرگز وجود نداشته است، چون هم کشور بود و هم ملّت، و اهمیتی ندارد که علوم اجتماعی جدید چه سفسطهای میتواند دربارۀ آنها ببافد، اینک، همۀ رشتههای آنان را پنبه کرده است. انقلاب ملّی ایران در راه است، میتوان آن را فهمید، اما میتوان همچنان «اصرار» داشت. بدیهی است که در این صورت انقلاب راه خود را خواهد رفت. آنگاه که چرخ انقلاب راه افتاد هیچ «اصراری» نخواهد توانست زیر آن له نشود.
نه! این برف را دیگر سرِ ایستادن نیست!
دنباله دارد
https://t.me/jtjostarha
رخدادهای اخیر آشکارا نشان میدهد که از خیل آن همه سازمان و گروه و گروهک چیزی جز «فعالان سیاسی» سخت متوسط و «تحلیلگران مسائل ایرانی» که دیگر وجود ندارد درنیامده است. در بسیاری از انقلابهای دیگر، از فرانسه تا انقلاب اکتبر، رهبرانی پیدا شدهاند که فکر کنند انقلاب آنان چگونه به بیراهه رفت؛ فعالان سازمانهای چپ و مذهبی ایران، که چنانکه به عیان در چهل سال گذشته دیدهایم، یکی از دیگری عقبماندهتر هستند در سنّت سیاست معاصر ایران پتویی سر کشیدهاند و در خیالات خود در روزهایی به سر میبرند که میتوانستند ژ.ث. به دست در خیابانهای تهران جلولان دهند و فوکو مینوشت که «من تردیدی ندارم که این دستهایی که چنین بلند شدهاند نمیتوانند شکست بخورند». با مایه از بلاهت، فوکو، و آنان که دل به عشوۀ او سپرده بودند، تنها میتوانستند شکست بخورند. نه فوکو و نه فریفتگان او نمیدانستند ایران چگونه کشوری و ملّیت ایرانی چگونه ملّیتی است. این کشور و این ملّت که بسیار کوشش کردهاند توضیح دهند که هرگز وجود نداشته است، چون هم کشور بود و هم ملّت، و اهمیتی ندارد که علوم اجتماعی جدید چه سفسطهای میتواند دربارۀ آنها ببافد، اینک، همۀ رشتههای آنان را پنبه کرده است. انقلاب ملّی ایران در راه است، میتوان آن را فهمید، اما میتوان همچنان «اصرار» داشت. بدیهی است که در این صورت انقلاب راه خود را خواهد رفت. آنگاه که چرخ انقلاب راه افتاد هیچ «اصراری» نخواهد توانست زیر آن له نشود.
نه! این برف را دیگر سرِ ایستادن نیست!
دنباله دارد
https://t.me/jtjostarha
Telegram
یادداشتها و جستارها
نوشته های کوتاه جواد طباطبایی
خسرو انوشیروان
❌ هرگونه ائتلاف با شورشیان پنجاه و هفتی پنهان در بطن اپوزوسیون ؛ در راستای انجام براندازی ، نه تنها شکست خواهد خورد بلکه منجر به کاهش محبوبیت و کارایی #سامانه_پادشاهیخواه در نزد ایرانیان میشود. @khosrovanooshiravan آنها قصد دارند از اعتبار #نهاد_پادشاهی…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚫️ حال هر آدم عاقلی رو به هم میزنه ...
این همایش ؛ نفرت انگیزه
https://t.me/khosrovanooshiravan/3807
پرچم تجزیهطلبها در کنار #شیر_و_خورشید و یک زن عریان ...
این همایش ؛ نفرت انگیزه
https://t.me/khosrovanooshiravan/3807
پرچم تجزیهطلبها در کنار #شیر_و_خورشید و یک زن عریان ...
خسرو انوشیروان
⚫️ حال هر آدم عاقلی رو به هم میزنه ... این همایش ؛ نفرت انگیزه https://t.me/khosrovanooshiravan/3807 پرچم تجزیهطلبها در کنار #شیر_و_خورشید و یک زن عریان ...
⚫️ خیلی جلوی خودمو گرفتم که ننویسم اینو ولی ...
نمیشه :
https://t.me/khosrovanooshiravan
جمهوری اسلامی ...
داره بازی میکنه ؛ بازی ، بازی ، بازی ...
برای آدمی مثل من که دی ۹۶ و آبان ۹۸ وسط خیابون بوده ، این بازیه ؛ بازی .
جمهوری اسلامی اینجوری ...!؟ 😳
به هیچ وجه با یک خیزش هدفمند در جهت براندازی اینجوری برخورد نمیکنه ؛ یه جای کارش میلنگه .
شاید داره بهرهبرداری میکنه :
۱_ اجازه میده جمعیتهای محدود شکل بگیره
۲_ خوراک رسانهای میده
۳_ اجازه میده چپها هوار بکشند و اختیارات اپوزوسیونو ببلعند .
۴_ به ملت میگه : این زنیکه رو ببین لخت ایستاده عربده میزنه ، اون تجزیهطلبه رو ببین .
میبینی ؟
اینها اپوزوسیون من هستند .
۵_ به اروپا میگه ببین ، این وحشیها به قوانین شما هم تو کشور خودتون احترام نمیگذارن ، ایرانی جماعت همینه .
شل وا بدی از درو دیوار سفارت هرجا که بشه میره بالا ؛ مسلمون و آتئیست نداره.
۶_ مدتهاست که میخواد گشایش اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ایجاد کنه تا رهبر بعدی مستقر بشه ؛ اما سخته .
یه سری هوادار تندرو داره که مدتهاست تو مغزشون خاکه اره ریخته ؛ شرایطو درک نمیکنن . اینطوری به اون هواداری که همچنان نیازمند به حضورش هست اما باید قانع بشه میگه :
ببین چی شد ؟
دیدی آشوب شد ؟
حجاب باید آزادتر باشه ، حالا قانونی هم نه ...
ولی گشت ارشادو تخته میکنیم تو هم حق نداری مزاحم مردم بشی ، بالاشهر که آزاده پائینم دهنتو ببند ، مصلحته ...
یه مذاکره کوچیکم میکنیم ، حالا ...
داد مردم در اومده ، میبینی ؟
👈 حفظ نظام در اولویته
الان وقت مداراست ...
وقت سرکوبم میرسه .
۷_ اوفففففف صف سلبریتیها و فوتبالیستهای مردمی تازه از بازداشت در اومده رو ببین ،
از این پس ، با چه محبوبیت مضاعفی در اختیار نظامند .☺️
https://t.me/khosrovanooshiravan
در مجموع ؛ جمهوری اسلامی یه مشکل گنده داره :
یعنی داشت .
👈 هرچی به مردم میگفت ؛ پیش خودشون میگفتن :
این آخونده داره دروغ میگه ...
الان حوصله میکنه تا زمانش برسه بعد یه کاری میکنه که از این به بعد هرچی به مردم گفت ، بگن :
بدم نمیگهها ...
دیدی دو سال پیش ، پنج سال پیش ...
ده سال پیش چی شد !؟
👈 هرکی بیاد از اینا بدتره ؛ با همینا بسازیم انشالله بهتر میشن.
👆 اینو الان #نوشتم که یه روزی بزنم تو صورت چهارتا عوضی احمق ؛ یادتون باشه تا وقتش برسه .
نمیشه :
https://t.me/khosrovanooshiravan
جمهوری اسلامی ...
داره بازی میکنه ؛ بازی ، بازی ، بازی ...
برای آدمی مثل من که دی ۹۶ و آبان ۹۸ وسط خیابون بوده ، این بازیه ؛ بازی .
جمهوری اسلامی اینجوری ...!؟ 😳
به هیچ وجه با یک خیزش هدفمند در جهت براندازی اینجوری برخورد نمیکنه ؛ یه جای کارش میلنگه .
شاید داره بهرهبرداری میکنه :
۱_ اجازه میده جمعیتهای محدود شکل بگیره
۲_ خوراک رسانهای میده
۳_ اجازه میده چپها هوار بکشند و اختیارات اپوزوسیونو ببلعند .
۴_ به ملت میگه : این زنیکه رو ببین لخت ایستاده عربده میزنه ، اون تجزیهطلبه رو ببین .
میبینی ؟
اینها اپوزوسیون من هستند .
۵_ به اروپا میگه ببین ، این وحشیها به قوانین شما هم تو کشور خودتون احترام نمیگذارن ، ایرانی جماعت همینه .
شل وا بدی از درو دیوار سفارت هرجا که بشه میره بالا ؛ مسلمون و آتئیست نداره.
۶_ مدتهاست که میخواد گشایش اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی ایجاد کنه تا رهبر بعدی مستقر بشه ؛ اما سخته .
یه سری هوادار تندرو داره که مدتهاست تو مغزشون خاکه اره ریخته ؛ شرایطو درک نمیکنن . اینطوری به اون هواداری که همچنان نیازمند به حضورش هست اما باید قانع بشه میگه :
ببین چی شد ؟
دیدی آشوب شد ؟
حجاب باید آزادتر باشه ، حالا قانونی هم نه ...
ولی گشت ارشادو تخته میکنیم تو هم حق نداری مزاحم مردم بشی ، بالاشهر که آزاده پائینم دهنتو ببند ، مصلحته ...
یه مذاکره کوچیکم میکنیم ، حالا ...
داد مردم در اومده ، میبینی ؟
👈 حفظ نظام در اولویته
الان وقت مداراست ...
وقت سرکوبم میرسه .
۷_ اوفففففف صف سلبریتیها و فوتبالیستهای مردمی تازه از بازداشت در اومده رو ببین ،
از این پس ، با چه محبوبیت مضاعفی در اختیار نظامند .☺️
https://t.me/khosrovanooshiravan
در مجموع ؛ جمهوری اسلامی یه مشکل گنده داره :
یعنی داشت .
👈 هرچی به مردم میگفت ؛ پیش خودشون میگفتن :
این آخونده داره دروغ میگه ...
الان حوصله میکنه تا زمانش برسه بعد یه کاری میکنه که از این به بعد هرچی به مردم گفت ، بگن :
بدم نمیگهها ...
دیدی دو سال پیش ، پنج سال پیش ...
ده سال پیش چی شد !؟
👈 هرکی بیاد از اینا بدتره ؛ با همینا بسازیم انشالله بهتر میشن.
👆 اینو الان #نوشتم که یه روزی بزنم تو صورت چهارتا عوضی احمق ؛ یادتون باشه تا وقتش برسه .
Telegram
خسرو انوشیروان
به نام خردمند یزدان پاک
امروز، چهاردهم دی ماهِ نودوهشت خواستم تا همهی آنچه از ابتدا تا کنون در مجازی نوشته ام و هرآنچه را شاید از این پس بفهمم؛ بنویسم و برای بایگانی در این درگاه درج کنم.
من؛ فقط به سود مملکتم مینویسم.
#خسرو
از همراهی شما سپاسگزارم .
امروز، چهاردهم دی ماهِ نودوهشت خواستم تا همهی آنچه از ابتدا تا کنون در مجازی نوشته ام و هرآنچه را شاید از این پس بفهمم؛ بنویسم و برای بایگانی در این درگاه درج کنم.
من؛ فقط به سود مملکتم مینویسم.
#خسرو
از همراهی شما سپاسگزارم .