خسرو انوشیروان
1.11K subscribers
6.84K photos
3.94K videos
119 files
10.7K links
به نام خردمند یزدان پاک
امروز، چهاردهم دی ماهِ نودوهشت خواستم تا همه‌ی آنچه از ابتدا تا کنون در مجازی نوشته ام و هرآنچه را شاید از این پس بفهمم؛ بنویسم و برای بایگانی در این درگاه درج کنم.
من؛ فقط به سود مملکتم می‌نویسم.
#خسرو

از همراهی شما سپاسگزارم .
Download Telegram
خسرو انوشیروان
🛑 در سال ۱۰۰۷ هجری قمری (۱۵۹۸) دو نفر از نجیب‌زادگان انگلیسی به نام آنتونی شرلی و رابرت شرلی به همراه بیست و پنج نفر انگلیسی دیگر از راه ونیز و حلب و بغداد به قزوین وارد شدند. هیئت نامبرده از سوی دولت ایران به گرمی پذیرفته شد و شاه عباس از وجود آنان برای تجهیز…
🛑 به گفته ی برخی منابع #شاه_عباس_بزرگ پیش از مردن وصیت کرد تا کالبدش را جایی دفن کنند که بر همه کس ناپیدا باشد.
 برخی منابع نیز مدعی‌اند کالبد او به نجف برده و در آنجا به خاک سپردند . اما بسیاری منابع می‌گویند پیکر #بهادر_خان_شهریار_ایران که در مازندران درگذشت و قرار بود به اصفهان منتقل شود در میانه ی راه در کاشان دفن شد.

تصویر آرامگاه‌ شاه عباس در کاشان امام‌زاده حبیب بن موسی

#ابوالمظفر_عباس_بهادر_خان
https://t.me/khosrovanooshiravan/1505
در روزهایی که یک سیلی به یک سرباز از طرف یک نماینده برای همه جذاب و پر هیاهو بود،
مرگ ۵کولبر،۵انسان،۵نان آور، ۵پدر، در اثر سرما، بر اثر یخ زدگی، زیر آوار برف، برای کسی جلب توجه نکرد..
@C_B_SHAHZADEH
🔴"اگر انسان آزاد نباشد که بتواند به دلخواه خود زندگی کند و راهی را که میپسندد در پیش گیرد پیشرفت تمدن امکان پذیر نخواهد بود..و آنجا که اندیشه ها در بازار آزاد عرضه نشود حجاب از چهره حقیقت بر نخواهد افتاد و جایی برای ابتکار،خودجوشی،نبوغ و قدرت فکری و شجاعت اخلاقی نخواهد ماند
چنین اجتماعی در زیر بار فشار ابتذالات گروهی در هم خواهد شکست!
آنچه غنا و تحول است زیر سنگینی بار رسوم و عادات و تبعیت از تمایل طبیعی مردم به همرنگی با جماعت ،خرد و نابود خواهد شد و حاصلی جز استعدادهای فرو مرده و مردمی کوته بین له شده و فسرده و کج و معوج ببار نخواهد آورد"
تمام خطرات احتمالی آزادی در برابر این شر که فرد وادار و ناچار به عملی باشدهیچ است.
@khosrovanooshiravan
جان استوارت میل
🛑 بدترین بیسواد، بیسواد سیاسی است
وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمی‌داند که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، آزادی،مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند.
او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو می‌اندازد و میگوید که…: “از سیاست بیزار است، من سیاسی نیستم”.
چنین آدم عوام و بی مسئولیتی نمی‌فهمد که بی‌توجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی می‌سازد، قتــل و غــارت را زیاد می‌کند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید و استبداد را دامنگیر می کند.
@khosrovanooshiravan
"برتولت برشت"
امروز مصادف‌است‌ با سال‌مرگ حسن تقی‌زاده؛ از مشروطه‌خواهان برجسته که در آشنایی تجددگرایان و همفکرانش با اصول صحیح کشورداری، تاثیر بسیاری داشت.

🔹تلاش‌های او در راه تصویب قانون اساسی مشروطه و اجرای صحیح آن و همچنین رعایت آداب و اصول نمایندگان مردم در مجلس، در آن مقطع بسیار راه‌گشا بوده است.

🔹تقی‌زاده پس از به توپ بسته‌شدن مجلس‌اول به آلمان رفت و در اوج جنگ‌جهانی اول، مجله کاوه را با حضور چهره‌هایی چون ابراهیم پورداوود، محمدعلی جمال‌زاده، محمدقزوینی و... بنیان گذاشت، که از مهم‌ترین مجلات تاریخ ایران به‌شمار می‌آید. این جمع علیه نفوذ انگلیس و روسیه در ایران تبلیغ می‌کردند و با چاپ مقاله و انواع سخنرانی‌ها توجه افکار عمومی را در غرب به جنایت‌های روسیه در ایران جلب می‌کردند.

🔹تقی‌زاده که بسیار مورد احترام رضاشاه بود چندباری در دولت‌های آن‌زمان، به‌وزارت یا سفارت ایران در کشورهای اروپایی رسید و تا دهه ۴۰ خورشیدی بارها به نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا برگزیده یا از طرف محمدرضاشاه پهلوی منصوب شد.

یادش گرامی

#کمپین_بازگشت_به_مشروطه

@khosrovanooshiravan
🛑 مساله وبینش ما این نیست که از مسیر عدم خشونت به آن معنایی که گاندی می گفت پیروز خواهیم شد،
مساله ما اینست که پادشاهی خواهی بدنبال حرکت قهری و خشونت آمیز نیست و قرار نیست از راه خشونت پادشاهی به ایران برگردد که اگر قرار بود از مدار خشونت و سرکوب،‏پادشاهی در ایران مستقر شود، که حکومت قبلی هم ساواک داشت و هم ارتش و دیوان‌سالاری دستش بود بهتر می توانست سرکوب بکند.
اما چون این بینش دقیق آنجا وجود داشت و می دانستند که نباید پادشاهی را بر روی خون ها استوار کرد به همین خاطر خشونت و سرکوب وجود نداشت یا کم بود.
#جاوید_شاه

@khosrovanooshiravan
#حجت_کلاشی
‏میهمانان ‎#شاهنشاه_آریامهر همگی به صف در پشت ایشان حرکت میکردند VS تروریست هایی که مهمان نه بلکه صاحبخانه در رژیم اسلامی هستند
#جاویدشاه
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشـمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیـره گشت

#کمپین_بازگشت_به_مشروطه
@khosrovanooshiravan
🛑 تحلیلگر برجسته ی بی.بی.سی
#مزدور_ملکه_مسعود_بهنود در حال آموختن درسِ #سفسطه

@khosrovanooshiravan
👈 چرا شورش کردید ...؟

@khosrovanooshiravan
سناتور شاه و سرباز راهنمایی رانندگی!

هوشنگ اسدی

تابستان بود حتما و به گمانم سال ۱۳۵۱ و مجلس ختم یکی از بستگان دکتر مصطفی مصباح‌زاده برقرار بود؛ شاید خواهرش.
مجلس، مجلسِ سناتور انتصابی شاه بود و صاحب مؤسسه عظیم کیهان. رژیم پادشاهی در اوج قدرت و کیهان نگین درخشان نشریات ایران. من که تازه سردبیر شب کیهان شده بودم، می‌خواستم موضوعی را با «دکتر» مشورت کنم و ایستادم تا مجلس از انبوه جمعیت از عارف و عامی خالی شد با بدرقه‌ی صاحب مجلس. جلو رفتم تا طرح مسئله کنم. «دکتر» گفت:
-بیا با هم به روزنامه برویم و توی راه حرف بزنیم…
سوار شِورُلت معروف «دکتر» شدیم. مثل همیشه خودش رانندگی می‌کرد، نه خدم و حشمی و نه راننده‌ای برای «سناتور» که دست‌کم ده راننده با «جیپ»ها ی نو در حیاط کیهان گوش به فرمانش بودند.

میدان حسن‌آباد را دور زدیم و صحبت‌کنان از یک خیابان فرعی وارد خیابان ضلع شمالی «باغ سنگلج» شدیم. در اواسط خیابان– درست مقابل در شمالی باغ- مأمور جوانی از پرسنل شهربانی به عنوان مأمور راهنمایی و رانندگی ایستاده بود. هوا گرم بود و د رخیابان اتومبیلی دیده نمی‌شد. چند قدمی که از مأمور رد شدیم، «دکتر» اطراف را به دقت پائید و خیلی آهسته دور زد. مأمور را دیدم که به طرف اتومبیل می‌دود و دستش را تکان می‌دهد. هنوز به ما نرسیده بود که فریادش را شنیدیم.
-وایستا… خواهر…!
دیدم که صورت دکتر از شرم سرخ شد. دشنام به خواهری که از مراسم ختم‌اش بر می‌گشتیم!

«دکتر» اتومبیل را متوقف کرد. تا ایستادیم، پیاده شدیم؛ مأمور خشمگین رسید. «دکتر» دستش را دراز کرد و گفت:
-من خواهر… نیستم، من دکتر مصباح‌زاده هستم…
سرباز یا نشناخت و یا شناخت به روی خودش نیاورد و گفت:
-شما در جای ممنوع دور زدید…
و تابلو را نشان داد. «دکتر» لبخندی زد و گفت:
-حق با توست. حالا جریمه را بنویس!
سرباز که از این رفتار مؤدبانه جا خورده بود، دست‌دست می‌کرد.
-حالا اینبار میهمان ما آقای دکتر!
«دکتر» خنده‌ی مخصوص خودش را کرد و گفت:
-به اندازه کافی پذیرایی شدیم! جریمه را بنویس.
مأمور جریمه را نوشت و دو دستی به «دکتر» داد. «دکتر» در حالی که جریمه را تا می‌کرد، گفت:
-یادت باشد؛ هیچکس خواهرفلان نیست! ادب شرط اول انجام وظیفه است!

سوار شدیم و راه افتادیم. چهره‌ی «دکتر« در هم بود. وقتی به خیابان خیام پیچیدیم، پرسیدم:
-اسمش را یادداشت کردم. نمی‌خواهید او را گوشمالی بدهید؟
«دکتر» نگاهی به من انداخت و گفت:
-با گوشمالی نمی‌شود خریّت را درمان کرد. کار اصلی ما در کیهان این است که به تدریج فرهنگ خریّت را از میان برداریم…

به کیهان رسیدیم. هنوز شاد و آباد بود. و تا بیاییم فرهنگ را عوض کنیم به اِشغال اوباش در آمد و «کیهان امنیتی» در ساختن فضایی یاری کرد که «نماینده»‌ی نوکیسه بر صورت سربازی که به وظیفه‌ی خود عمل می‌کند سیلی می‌زند. همین حکایت گمانم برای قیاس دو سیستم کافیست و نشان می دهد بر ایران چه رفته است!

#کمپین_بازگشت_به_مشروطه

لینک مطلب، منتشر شده در کیهان لندن:
https://kayhan.london/fa/?p=228205

@khosrovanooshiravan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

🔴در ماه بهمن، دو رویداد بسیار مهم در ایران رخ داد که تقابل روشنی و نور بود :

⚪️نخستین رویداد در ششم بهمن ١٣۴١ بود که اصلاحات ارزشمندی به پیشنهاد محمدرضا شاه از طریق برگزاری یک رفراندوم (همه پرسی) به تأیید مردم رسید. این اصلاحات ارزشمند ، " انقلاب سفید" نام گرفت و سبب پیشرفت چشمگیر ایران شد.

⚫️دومین رویداد، انقلاب سیاهی بود که در ۲۲ بهمن ١٣۵٧ به نتیجه رسید. این نقشه توسط استعمارگران برای نابودی ایران طرح ریزی شده بود و سالها کمپانی‌های نفتی و مافیای جهانی از طریق رسانه‌های تحت اختیار خود و خائنین داخلی و خارجی، سعی در فریب ملت ایران و دروغگویی علیه شاهنشاه را داشتند.
@DrMehraMaleki
هفت خواهران نفتی.pdf
66.4 MB
🔴 برای نخستین بار در اینترنت :
کتاب ارزشمند و نایاب "هفت خواهران نفتی" (چاپ زمان شاه).

در این کتاب با هفت شرکت نفتی بزرگ جهان آشنا می‌شوید و خواهید دید که چطور محمدرضا شاه با تأسیس سازمان " اوپِک" (OPEC) و متحد کردن کشورهای نفت‌خیز، نه تنها برای حقوق ملت ایران، بلکه برای گرفتن حق سایر کشورهای جهان گام بر میداشت و چگونه در دهه هفتاد میلادی (دهه پنجاه خورشیدی)، در تقابل با استعمارگران، شاهنشاه ایران قیمت نفت را چهار برابر کرد.

این کتاب در سال ١٣۵٧ توسط "ذبیح‌الله منصور" ترجمه شد و چاپ شد؛ اما پس از روی کار آمدن جمهوری اشغالگر اسلامی، دیگر هرگز مجوز چاپ نگرفت و تا امروز هیچ نسخه پی دی اف نیز از آن برای دانلود در دسترس نبوده است.
👈🏼امروز برای نخستین بار، نسخه الکترونیک این کتاب را که برای تهیه آن ساعتها وقت صرف شده، با شما هم میهنانم به اشتراک می‌گذارم. لطفاً کتاب را بخوانید و به اشتراک بگذارید.
مهرا ملکی
نهم بهمن ٢۵٧٩ ایرانی (١٣٩٩)
@DrMehraMaleki
🔺سید حسن تقی زاده #مشروطه_خواه لیبرال روی ویلچر

#کمپین_بازگشت_به_مشروطه

@khosrovanooshiravan
خسرو انوشیروان
🔺سید حسن تقی زاده #مشروطه_خواه لیبرال روی ویلچر #کمپین_بازگشت_به_مشروطه @khosrovanooshiravan
🔳وقتی رئیس مجلس سنا پول خرید چند کیلو برنج را ندارد!

این عکس را از آرش افشار گرفته‌ام. از میان عکس‌هایی که از تقی‌زاده دیده‌ام این را بیشتر دوست دارم. گذر زمان مرد استواری را که بی‌رسمی‌ها و بدرگی‌های سهمناک سیاست نتوانست از پای بیفکندش، به زمین زده و بر صندلی چرخ‌دار نشانده. ولی با چه محبتی به مجتبی مینوی می‌نگرد. مینوی که برکشیده و پروردۀ او بود. مینوی چه حق‌گزارانه مرد پیر را نماز برده است. دیگر ستیهنده نیست. فروتن و مهربان و نرم است. ایرج افشار جوان را ببینید. چشمانش هم از تماشای بزرگانش چراغان است و می‌خندد. نمی‌دانم. شاید تقی‌زاده در دل می‌گفت می‌روم اما می‌دانم که بخشی از آرزوهای دیرینۀ من برای ایران را مینوی و افشار محقق خواهند کرد. مشعل را به دست آنان می‌سپارم.

الان در این نیمشبی در مصاحبۀ شاهرخ مسکوب با هوشنگ نهاوندی چیزی خواندم که آمدم و به این عکس خیره شدم. پدر هوشنگ نهاوندی میرزا علی‌اکبر تاجر، دوست دیرین و هم‌مسلک سیاسی تقی‌زاده بود. مرد متموّلی هم بود. تقی‌زاده زمانی که رئیس مجلس سنا بود، برای گذران امور روزمرۀ زندگی از پدر نهاوندی مبالغی در حد چند صدتومان قرض می‌کرد. این عبارات را بخوانید:

«تقی‌زاده گاهی تلفن می‌کرد و به پدر من می‌گفت اگر ممکن باشد برای من یک کیسه برنج از بازار بخرید بعد پولش را حساب می‌کنم. با آن دقتی که مرحوم تقی‌زاده داشت که حتما این وجوه را به سرعت بپردازد دو هفته سه‌ هفته چهار هفته که رئیس مجلس سنای ایران در پرداخت این وجوه تأخیر می‌کرد، معلوم بود واقعاً باید منتظر باشد که حقوق آخر ماهش را از مجلس سنا بگیرد»(تاریخ شفاهی هاروارد، نوار۳، ص۵).
می‌بینید! رئیس هفتاد هشتاد سالۀ مجلس سنا بعد از اینکه سال‌ها وکیل و سفیر و والی و وزیر بود، برای خرید مایحتاج منزل باید قرض می‌کرد.

در کانالم نوشته‌ام که تقی‌زاده پیرانه‌سر برای مداوا مجبور شد کتابخانه‌اش را بفروشد. ساواک هم گواهی داده بود که او مکنتی ندارد. از نامه‌های تقی‌زاده به مینورسکی هم برمی‌آید که او برای مداوا چقدر در مضیقه بوده است. یک گواهی هم در این زمینه از نجف دریابندری نقل کنم. می‌دانیم مرام سیاسی دریابندری از تقی‌زاده جدا بوده است:
«به خانۀ تقی‌زاده رفتم. خانه‌اش یک خانۀ قدیمی کلنگی بود. اشیاء هم همه کهنه و فرسوده بود. معلوم بود این آدم اهل دنیا نیست. اگر می‌خواست لابد خیلی پول می‌توانست دربیاورد. سمت‌های مهم داشت. روزی که من به ملاقاتش رفتم چیزی به پایان عمرش باقی نمانده بود. توی ویلچر نشسته بود» (بخارا، ش۱۰۰، ص۳۷۰).
دریابندری گفته «تقی‌زاده را از نزدیک دیدم و فهمیدم او چه جور آدمی است» . او در مناقشۀ میان کسروی و تقی‌زاده حق را به تقی‌زاده داده است.

آهای آقای تقی‌زاده! ای نماد غربزدگی و خیانت و هزار چیز دیگر! ای کسی که دکتر مصدق می‌فرمود که«مثل تو شاید مادر روزگار کسی را نزاید که به بیگانه چنین خدمت کند»! با ما بگو کشورت را به چه فروخته بودی که آخر عمری برای خرید چند کیلو برنج و پرداخت خرج دوا و درمان درمانده می‌شدی؟

میلاد عظیمی
https://t.me/khosrovanooshiravan/2284