عرفان و خودشناسی
50.4K subscribers
9.1K photos
1.36K videos
1.28K links
✔️ کپی مطالب فقط با ذکر منبع مجاز هست

Admin

@hossein_mysticosm
Download Telegram
هرگاه با حواس جمعی راه می روید، ۱۰۰ درصد خود را در راه رفتن تان می گذارید. از هر گام آگاه می شوید. از هر گام آگاه هستید: شما هستید که آگاهانه راه می روید، انرژی خو گرفته نیست که شما را می کشاند‌. اختیار داری و اقتدار خود را نگاه می دارید. شاه یا ملکه ای است که تصمیم می گیرد. راه می روید چون نیتتان راه رفتن است و در هر گام آزادی دارید. هر گام را نیت مندانه بر میدارید و هر گامی که با حواس جمعی برداشته میشود شما را در تماس با شگفتی های زندگی می گذارد که اینجا و اکنون در دسترس است. با راه رفتن به این شیوه كل تن و ذهن تان را در هر گام می گذارید. برای همین است که هنگام راه رفتن، نمی اندیشید. اگر بیندیشید، اندیشیدن، راه رفتن تان را از شما می دزدد. دیگر راه نمی روید چون گفت و گوی درون راه رفتن تان را از شما میگیرد.
راه رفتن به این شیوه لذت بخش است. زمانی که حواس جمعی و کانونمندی هنوز در شما زنده است، خودتان هستید، خودتان را از دست نمی دهید، مانند یک بودا راه می روید، بدون حواس جمعی، می توانید راه رفتن را تحمیل ببینید، کاری توان فرسا. با حواس جمعی، راه رفتن را زندگی می بینید.


تیک نات هان
سکوت
ص 93
Dancing in the Rain
Dan Gibson
🌿 موسیقی بیکلام Dancing in the Rain اثری از Dan Gibson 🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - حکایتِ پادشاهِ جهودِ دیگر که در هلاکِ دینِ عیسی سعی می نمود

قسمت قبلی

(778) بُت شکستن، سهل باشد، نیک سهل
سهل دیـــــدن نفـــــس را جهل است جهل


شکستن بُت تراشیده شده ظاهری، کاری بس آسان است. ولی آسان گرفتن نفس اماره و ناچیز شمردن آن، بسیار نابخردانه است.

(779) صورتِ نَفس از بجویی ای پسر
قـــــصّۀ دوزخ بـــــخوان با هـــــفت در


ای پسر! اگر میخواهی صورت حقیقی نفس را بشناسی، باید توصیف دوزخ را با هفت دری که دارد از قرآن کریم بخوانی و بفهمی. آری نفس انسان مانند دوزخ دارای هفت در است.

(780) هر نَفَس مکری و در هر مکر ز آن
غـــــرقه صد فـــــرعون، با فـــــرعونیان


این نَفْسِ بُتگر و بُتْ ساز در هر لحظه و دمی میتواند مکرها و حیله ها و فریب ها بر سر راه انسان بگستراند، توانایی حیله گری نفس اماره تا بدانجاست که میتواند صدها فرعون و خیل عظیم فرعونیان را غرق کند. بس که مکار و مقتدر است.

(781) در خدایِ موسی و موسی گُریز
آبِ ایـــــمان را ز فـــــرعونی، مَـــــریز


اگر میخواهی آب ایمانت به دست فرعون نفس ریخته نشود، یعنی اگر میخواهی از شر و گزند نفس اماره خلاص شوی به خدای موسی و خودِ موسی (و جمیع موسی صفتان در هر عصر و زمانی) پناه ببر. وجه دیگر مصراع دوم: به سبب تکبّر، آب ایمانت را مریز.

(782) دست را اندر اَحَد و احمد بزن
ای بـــــرادر وارَه از بُـــــوجـــــهلِ تن


ای برادر معنوی! به خداوند یگانه و حضرت احمد (ص) متوسل شو، تا از دست تن (هوای نفس و شهوات) که همچون ابوجهل سرسخت و مکار است رها شوی.

به سخن آمدن طفل در میان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن به آتش

(783) یک زنی با طفل آورد آن جُهود
پیشِ آن بُت، و آتش انــــدر شــــعله بود


آن شاه جهود، زنی را همراه بچهاش کنار آن بُت آورد در حالی که آتش زبانه،می کشید.

(784) طفل از و بِشتَد در آتش درفکند
زن بـــــترسید و دل از ایـــــمان بکـــــند


شاه جهود، بچّه را از آن زن گرفت و در میان آتش افکند. آن زن از شراره های انبوه آتش ترسید و نزدیک بود که دست از ایمان بردارد.

(785) خواست تا او سَجده آرد پیشِ بُت
بـــــانگ زد آن طـــــفل كِـــــانّی لَمْ أَمُتْ


همینکه زن خواست که بر آن بت سجده آورد، کودک فریاد زد: براستی که من نمرده ام!

(786) اندر آ ای مادر! اینجا من خوشم
گـــــر چه در صـــــورت، مـــــیان آتـــشم


کودک گفت: ای مادر به میان آتش در آی که من اینجا حالی خوش دارم. هر چند که ظاهراً در میان آتش به سر می برم.


🌿🌿🌿🌿🌿🌿
دوزخ


گفته شده است، دوزخ جاییست که گناهکاران پس از مرگ به آنجا میروند و تا ابد در آن میمانند. به این ترتیب گناهکار محکوم است تا ابد در آتش دوزخ بماند و بسوزد.
خدا رحمان و رحیم است و ذات خدا جز عشق نیست. عشق یکی از صفات خدا نیست بلکه ذات مبارک اوست و عشق، تاب رنج و عذاب دایمی کسی را ندارد، بلکه میخواهد یکایک ما به مراتب والاتری از کمال برسیم و پاکی و نیکی در ما رشد کرده و افزایش یابد. بنابراین اگر آتشی در کار هست، آتش تطهیر و پاکسازی ست. زمانی که روح کاملاً تطهیر شود، دیگر لازم نیست در آتش بسوزد.
دوزخ قسمتی از عالم اختری ست، نوعی قرنطینه روحی ست که برخی از ارواح به واسطه اعمال نادرست خود باید در آن بمانند تا تصفیه و پالوده و تطهیر شوند.
باید به یاد داشت که این مرتبه و عالم، ابدی نیست. سفر روح به سوی کمال همچنان ادامه دارد تا جایی که به پاکی و کمال مطلق برسد و با خدا یکی شود.
اما فرایند تصفیه و تطهیر چگونه انجام میشود؟ در آن مقطع، روح باید با سوابق و گذشته خود رو به رو شود. همه گناهانی که طی اقامت در زمین از سر غفلت یا آگاهانه مرتکب شده است، در برابر او پدیدار میشوند.
وقتی که روح با سابقه خود مواجه میشود، نسبت به آن واکنش نشان می دهد. او تشخیص میدهد که زندگی اش یک زندگی آرمانی و درست نبوده است. در نتیجه تضادی میان جنبه های والای وجود او (خودِ الهی) و جنبه پست ترش به وجود می آید و همین عذاب و پشیمانی شدیدی را برایش پیش می آورد.
در واقع دوزخ، شامل تشخیص دادن اهمیت و تأثیر اعمال ناشایست ماست که نتیجه آن عذاب و رنج درونی را به دنبال دارد که عذاب دوزخی تلقی شده است. کسی دست ما را نمیگیرد و در آتش نمی افکند‌. آتش و سایر وسایل و روش های عذاب و شکنجه ای که گفته شده در دوزخ وجود دارد، نمادی از رنج روحی ست که فرد با تشخیص بدی ها و لغزش های خود دچار آن می شود‌.
باید دانست که بهشت و دوزخ مرتبه ای از آگاهی هستند و از آنجایی که در عالم اختری افرادی که دارای نگرش، اعتقاد، عملکرد و در نتیجه امواج و فرکانس مشترک و مشابه هستند جذب هم میشوند، بهشت و دوزخ را می سازند. در روح دوزخ می آموزد که گناه رنجی اجتناب ناپذیر به دنبال دارد و بذر رنج را در خود می پرورد. هیچ گناهی نیست که به رنج منتهی نشود.
در دوزخ، روح تصفیه میشود، درست مانند طلا که در کوره ذوب میشود تا ناخالصی هایش جدا شوند. اما در دوزخ همۀ ناپاکی ها تصفیه نمیشوند و ارواح معدودی که بسیار پاک و قوی هستند، میتوانند چنان آتش تصفیه کننده ای را تاب بیاورند. بنابراین روح در یک مرحله پاکسازی به پاکی مطلق نمی رسد، بلکه تا جایی که تاب دارد پاکسازی میشود و این تخلیه اعمال گذشته است که باعث رنج کشیدن او در زمین میشود.
دوزخ چنانچه قبلاً گفته شد جا یا مکانی خاص نیست، بلکه حالت و مرتبه ای از آگاهیست. اما کسانی که دارای یک نوع آگاهی هستند، گرد هم می آیند و آنگاه دوزخ برای آنها یک مکان روانی ست. میتوان فضای چنین مکانی را تجسم کرد. کسانی که در قلبشان نفرت دارند، کسانی که گرفتار شهوت هستند و کسانی که خواسته های ارضا نشده و ناپاک دارند، همگی در یک مکان قرار میگیرند و به این ترتیب جهنمی به پا می کنند.


جی. پی. وسوانی
زندگی پس از مرگ
ص 64 و 65 و 66

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
Dream Weaver
Steven Halpern
🌿 موسیقی بیکلام Dream Weaver اثری از Steven Halpern 🌿
🔈 فایل صوتی

📁 شرح غزل «به مقام خاک بودی»

👤 دکتر محمدجواد اعتمادی

مدت زمان 4 دقیقه

@Khodshenasivo
@hozoormolana
🆑 کانال عرفان و خودشناسی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - حکایتِ پادشاهِ جهودِ دیگر که در هلاکِ دینِ عیسی سعی می نمود

قسمت قبلی

(787) چشم بند است آتش از بهرِ حجاب
رحـــــمت است این ســـر برآورده از جَیب


آنان که در حجاب غفلت و نادانی پوشیده شده اند، رحمت خدا را آتش می بینند. و این آتش در واقع رحمتی است که سر از گریبان غیب برآورده و نمایان شده است.

(788) اندر آ مادر ببین بُرهانِ حق
تا ببینی عشـــــرتِ خـــــاصانِ حق


ای مادر! به میان آتش بیا و برهان و آیت حضرت حق را تماشا کن تا بتوانی عیش و عشرت معنوی گزیدگان و دوستداران خاص حق را ببینی.

(789) اندر آ و آب بین آتش مثال
از جهانی کـــــآتش است آبش مثال


ای مادر! به میان آتش بیا تا مشاهده کنی که این آتش ظاهراً آتش است، اما باطناً، آبی است زلال. یعنی از جهانی که بظاهر مثل آب است و بباطن، آتش است به جهانی در آی که صورتاً آتش است و سیر تا آب.

(790) اندر آ اسرارِ ابراهیم بین
کـو در آتش یافت سَرو و یاسمین


ای مادر! بیا و اسرار ابراهیم(ع) را مشاهده کن که چگونه در میان آتش، گل و یاسمن پیدا کرد. یعنی آتش بر او سرد و سازگار شد.

(791) مرگ می دیدم گَهِ زادن ز تو
ســـــخت خـــوفم بود افــتادن ز تو


ای مادر! در آن هنگام که از تو زاده میشدم و از رحِم تو بیرون می آمدم بسیار بیمناک بودم، زیرا خیال میکردم که جهانی فراخ تر از رحم تو یافت نمیشود!

(792) چون بزادم، رَستَم از زندانِ تنگ
در جـــــهانی خـــــوش هوایِ خــــوبرنگ


همینکه از رحِم تو زاده شدم، از زندان تنگ خلاصی یافتم و به دنیایی زیبا در آمدم با هوایی بس روح انگیز.

(793) من جهان را چون رَحِم دیدم کنون
چـــــون در این آتش بدیدم ایـــــن سکون


ای مادر! من این جهان طبیعت را هم اکنون مانند همان رَحِم میبینم که برای من تنگ و تاریک بود، زیرا که در میان این آتش به آرامش و سکون حقیقی رسیده ام.

(794) اندرین آتش بدیدم عالَمی
ذره ذره انـــــدر او عـــــیسی دَمی


در میان این آتش، جهانی دیدم که هر جزء آن، دمی مسیحیایی دارد. یعنی باعث حیات و زندگی می شود.

(795) نک، جهانِ نیست شکلِ هست ذات
و آن جـــــهانِ هست شـــــکلِ بی ثَـــــبات


اینک این جهانِ پُر آتش که من درون آن هستم ظاهراً نیست (زیرا شکل و خواص ماده را ندارد) ولی در واقع وجود دارد. و این جهان طبیعت ظاهراً هست (زیرا حواس ظاهره ما آنرا احساس میکند) ولی در واقع وجود ندارد، زیرا که در معرض تغییر و زوال است و صورت های آن دوامی ندارد.

🌿🌿🌿🌿🌿🌿
هنگامی که شخصیت اصلی مانند یک قاضی بزرگ رفتار می کند، بدن ما با ترس واکنش نشان می دهد. «من» در جهان ما، همان نقش قلدر مدرسه را بازی می کند که آماده مشت زدن یا ترساندن ماست. شخصیت اصلی در داستان هر کس، نقش قانون گذار، قاضی، مجری و همچنین رهبر ملت خصوصی خود او را بر عهده دارد. از این رو، باید توجه داشته باشیم که ما چگونه از طریق «من» سخن میگوییم.
ذهن بخشاینده، ذهنی ست که دادگر و منصف باشد. بخشایش، ما را در برابر درد ایمن می سازد. ما نباید خودمان را برای خطاهای گذشته تنبیه کنیم یا در تخیلاتمان، خطاهایی جدید را کشف نماییم. ما در هر وضعیتی، نهایت تلاش خود را به کار می بندیم. در صورتی میتوانیم در آینده بهتر عمل کنیم که از قاضی یا کسی که ریاست نظام قضایی ما را بر عهده دارد، نهراسیم. همه ما نیاز به بررسی و تعادل داریم و فقط با تمرین از طریق خودآگاهی میتوانیم به آن دست یابیم. ما باید مطمئن شویم که قوانین ما به هیچ انسانی آسیب نمی رساند و باید یقین حاصل کنیم که یک دیوانه، واقعیتمان را زیر سلطه نگرفته باشد.


دُن میگل روییز
سه پرسش
ص 61
مدیتیشن یعنی خود را در معرض نا ایمنی قرار دادن، زیبایی فوق العاده ای در مدیتیشن وجود دارد، نه زیبایی چیزهایی که به وسیله بشر یا طبیعت ساخته شده است؛ این زیبایی، زیبایی سکوت است. این سکوت تهی ای است که در آن و از آن همه چیز جریان می یابد و هستی میگیرد؛ ناشناخته ای است که عقل و احساس را در آن راهی نیست، برای تحقق آن هیچ راهی وجود ندارد، اگر راهی باشد آن راه از ساخته های ذهن زیرک و آزمند است. تمام شیوه ها و تمهیدات حسابگرانه «خود» باید به کلی از بین برود، هر گونه زمان و اندیشه فردا باید پایان یابد. مدیتیشن یعنی ویران ساختن قالب شرطی؛ و این ویران سازی برای کسانی که میل دارند یک زندگی متظاهرانه، سطحی و رؤیایی را دنبال کنند بسیار خطرناک است.


کریشنامورتی
شعله حضور و مدیتیشن
ص 182
Feather On The Wind
Golana
🌿 موسیقی بیکلام Feather On The Wind اثری از Golana 🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿

شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر اول - حکایتِ پادشاهِ جهودِ دیگر که در هلاکِ دینِ عیسی سعی می نمود

قسمت قبلی

(796) اندر آ مادر به حقّ مادری
بین که ایـــــن آذر نـــــدارد آذری


ای مادر تو را به حق مقام مادری قسم میدهم به میان آتش بیا و ببین که این آتش، اصلاً خاصیت آتش را ندارد.

(797) اندر آ مادر، که اقبال آمده ست
اندر آ مــــادر، مَـــــدِه دولـــــت از دست


ای مادر درون آتش بیا که بخت به تو روی آورده است. ای مادر به آتش درآی و دولت و حشمت معنوی را از دست مده.

(798) قدرتِ آن سگ بدیدی، اندر آ
تـــــا بـــــبینی قـــــدرتِ لطف خـــدا


تو قدرت آن شاه سگ سیرت را دیدی. اینک به درون آتش درآی تا قدرت لطف حضرت پروردگار را ببینی.

(799) من ز رحمت، می کشانم پایِ تو
كـــــز طَـــــرَب خود نیستم پـَـــروایِ تو


من از روی مهربانی پای تو را به سوی آتش میکشانم، ولی به قدری در خوشی و شادی این آتش، مستغرق شده ام که به سوی تو توجهی ندارم.

(800) اندر آ و دیگران را هم بخوان
کانـــــدر آتش شـــاه بنهاده ست خوان


ای مادر به درون آتش بیا و دیگران را هم به سوی آن فرا بخوان زیرا شاه جهان هستی در درون آتش ریاضت و فنای فی الله سفرۀ احسان و کرمش را گسترده است.

(801) اندر آیید ای مسلمانان همه
غیرِ این عَذبی عذاب است آن همه


ای مسلمانان (ای اهل ایمان) جملگی به درون این آتش درآیید که بجز لذت معنوی، جميع لذات حقيقتا عذابی است بس بزرگ.

(802) اندر آیید ای همه! پروانه وار
انـــــدرین بـــــهره که دارد صد بـــهار


ای مسلمانان! همگی مانند پروانه به درون آتش بروید و بیایید به سوی این بهره و نصیب که بهاران فراوانی دارد.

(803) بانگ میزد در میانِ آن گُروه
پُر هـــــمی شد جانِ خَلْقان از شُکوه


آن طفل صغیر در میان آن جماعت ندا در میداد، چندانکه از هیبت و عظمت آن ندا جانهای مردم پر از شکوه یقین شد.

(804) خَلْق، خود را بعد از آن بی خویشتن
می فـــــکندند انـــــدر آتـــــش مَـــــرد و زن


مردم از مرد و زن پس از شنیدن آن ندا بی اختیار خود را به میان آتش می افکندند

🌿🌿🌿🌿🌿🌿
الفاظ قشنگ


تو فکر میکنی رواج کلمات و تعارفات قشنگ و خوش نما در اجتماعات و بین انسان ها بیخودی است؟ نه. اینها نقش دارد اینها ابزار فریب است. من در قلبم احساس صلح و دوستی و سازگاری و آشتی ندارم‌. ساختمان وجود من با اینها بیگانه است. و اگر بر فرض محال داشتم، به دلیلی که گفتم حیفم می آمد چیزی از آن را به جامعه ایثار کنم و در روابط خود از اصالت هایم مایه بگذارم. از طرفی رابطه سوداگرانه ایجاب میکند که در ازاء گرفتن "به به" چیزی بپردازم. آنچه می پردازم، حرف است، شعار خوش نماست. می آیم نعرۀ صلح و صفا بلند میکنم.
این نعره در واقع همان لفاف است، همان آب قشری زلال است بر روی آن نهر تیره ای که در عمق وجود من جریان دارد. تو الان ببین دولت ها نعره شان در تلویزیون ها و رادیوها بلندست که میخواهیم صلح جهانی بیاوریم، میخواهیم تحديد سلاح کنیم. جكسون وانمود میکند من میخواهم ولی مکسون نمیخواهد، مكسون هم همین را میگوید‌ و هر دو اشتباه میکنند اینها فقط در بند نمرۀ شخصیت خودشان اند. کسی که میگوید میخواهم صلح بیاورم، در وجودش کیفیت صلح نیست، صلح آوردنی نیست؛ بلکه کیفیتی است از بودن. اگر خشم و نفرت و ترس و حساسیت و خودخواهی و تعصب و عوامل دیگر ناهنجاری و ناسازگاری وجود مرا نگرفته بود، آیا به تو میگفتم من میخواهم با تو صلح کنم؟ نه. من از قبل و خود بخود در کیفیت صلح با تو بودم.
اصلاً حرف و گفت و گویی لازم نبود. پس اگر بگویم میخواهم با تو صلح کنم، معنایش اینست که هم اکنون در حالت صلح با تو نیستم، و معنایش اینست که خشم و نفرت، کیفیت در صلح بودن را از درون من زایل کرده است. و تا آن عوامل هست، ادعای صلح من نمیتواند چیزی جز وانمود، فریب، نفرت و میل انتقام باشد. با وجود هویت فکری - که بنیادش بر خشم و نفرت و میل انتقام گرفتن است - صحبت از صلح کردن چیزی جز ریا و نمایش نیست. به قول یک آقایی، جای صلح در قلب است نه روی کاغذ و توافق قراردادی.
تو از همین امروز با درون خودت یک قرارداد ببند که از این پس یک بار هم با خودت دعوا نکنی، به خودت نق نزنی، خودت را ملامت و آزار نکنی، با خودت توافق داشته باشی، خودت را عزیز بداری، هستی خودت را دوست بداری و آنرا با شوق بپذیری؛ آن را محکوم و طرد نکنی. اگر توانستی چنین قراری را برای حتی یک ساعت، حتی برای یک ثانیه رعایت کنی، آنوقت من باورم می شود که میتوانی چنین قراری را با همسایه ات هم رعایت کنی.
بگذار حکایتی برایت تعریف کنم که نمونه و نماینده ماهیت روابط همۀ ما در تمام زمینه هاست. یک ایرانی در آلمان به یک آلمانی یک بسته هروئین می فروشد. قرار میگذارند غروب آفتاب، یعنی در تاریکی، در یک پارک همدیگر را ببینند و معامله کنند. ایرانی بسته هروئین را در یک جعبه شیرینی تحویل میدهد و پولش را می گیرد. وقتی به خانه می رود و پول ها را در روشنایی نگاه میکند متوجه میشود که پول ها تقلبی است. آلمانی هم وقتی در منزل جعبه هروئین را باز میکند میبیند مثلاً گرد آسپرین است. این دقیقاً نماینده ماهیت روابط ماست - رابطه تقلبی، رابطه ریایی و نمایشی، رابطه ای که بنیانش بر لفافه های خوش نما به منظور فریب است.
میشنویم که میگویند شناخت نظام اجتماعات و اینکه با چه مکانیسمی حرکت میکنند کار مشکلی است. میدانی چرا مشکل است؟ علتش اینست که ما نمیخواهیم چشممان را باز کنیم و به واقعیت و ماهیت رابطه ای که در پشت روابط ظاهری جریان دارد نگاه کنیم. یکی از خصوصيات هویت فکری اینست که صریح نگری را از انسان سلب کرده است.
اگر خوب توجه کنی می بینی که روابط انسانها در تمام زمینه ها دوگونه است، در دو سطح متفاوت جریان دارد، ظاهر و باطن دارد. یکی پشت صحنه است، یکی روى صحنه. يكى واقعیت هایی است در آنسوی مه تیره ای که انسان آنها را نمی بیند - یعنی میل ندارد ببیند؛ یکی هم این سوی مه، عوامل حاکم بر رفتار و روابط ما به صورت یک نهر عظیم در زیر یک قشر و لعاب خوش نما پنهان است. و ما مصلحت خود را در این می بینیم که همان قشر را ببینیم. حال آنکه آن نهر زیرین تعیین کنندۀ روابط ماست و روابط ما را اداره می کند.


محمد جعفر مصفا
رابطه
ص 165 و 166 و 167

🆔 @Khodshenasivo
🆑 عرفان و خودشناسی
Sacred Dance
Devakant
🌿 موسیقی بیکلام Sacred Dance اثری از Devakant 🌿
🔈 فایل صوتی

📁 حکمت‌های زندگی (دفتر چهارم مثنوی)

📂 1) جنسیت و سنخیت 2) مقدمه 3) تعریف مولانا از جنسیت 4) انواع جنسیت 5) توهم جنسیت 6) جنسیت و دین‌داری 7) جنسیت در روابط انسانی 8) جنسیت در رابطه‌ی شمس و مولانا 9) جنسیت و خودشناسی

👤 دكتر ایرج شهبازی

2️⃣2️⃣ قسمت بیست و دوم

↪️ قسمت قبلی اینجا

مدت زمان 80 دقیقه

@Khodshenasivo
@irajshahbazi
🆑 کانال عرفان و خودشناسی