بی کسیهای مرا اشعار میفهمد فقط
ناله ی غمگین, دلِ گیتار میفهمد فقط
بارها شد گریه کردم در میان شعرها
اشکهایم, دفتر نم دار میفهمد فقط
من بهاری بودم و باد خزان بر من وزید
حالِ بیمارم, تن تبدار میفهمد فقط
جغدِ شومی آمد و آواز خوان قصه شد
قدر گل را بلبل گلزار میفهمد فقط
غم گرفته آسمانِ سینه ی دلتنگیم
بغض باران, آدمِ تودار میفهمد فقط
دردِ یوسف, چشمِ دیدن را گرفته از نبی
لذتِ دیدن, بدان دیدار میفهمد فقط
دل نباشد سفره ای تا وا شود در هر کجا
حرف دل را محرم اسرار میفهمد فقط
غم مخور سنگ صبورم کس تو را درکت نکرد
بی کسیهای مرا اشعار میفهمد فقط
#ناشناس
ناله ی غمگین, دلِ گیتار میفهمد فقط
بارها شد گریه کردم در میان شعرها
اشکهایم, دفتر نم دار میفهمد فقط
من بهاری بودم و باد خزان بر من وزید
حالِ بیمارم, تن تبدار میفهمد فقط
جغدِ شومی آمد و آواز خوان قصه شد
قدر گل را بلبل گلزار میفهمد فقط
غم گرفته آسمانِ سینه ی دلتنگیم
بغض باران, آدمِ تودار میفهمد فقط
دردِ یوسف, چشمِ دیدن را گرفته از نبی
لذتِ دیدن, بدان دیدار میفهمد فقط
دل نباشد سفره ای تا وا شود در هر کجا
حرف دل را محرم اسرار میفهمد فقط
غم مخور سنگ صبورم کس تو را درکت نکرد
بی کسیهای مرا اشعار میفهمد فقط
#ناشناس
از همان لحظه ی اول، علناَ سر بودی
خب، تعارف که نداریم، تو بهتر بودی
من و تو عشق، چه ایام خوشی بود ولی
ته قلبت پیِ یک موردِ دیگر بودی
#ناشناس
خب، تعارف که نداریم، تو بهتر بودی
من و تو عشق، چه ایام خوشی بود ولی
ته قلبت پیِ یک موردِ دیگر بودی
#ناشناس
مرا از خویشتن بیگانه کردی جان شیرینم
غمم را نقل هر کاشانه کردی جان شیرینم
عبادتگاه چشمت را به روی چشم من بستی
پناهم را دل میخانه کردی جان شیرینم
تهی شد جام امیدم چو با دل اشنا گشتی
شبم مست وبه روز افسانه کردی جان شیرینم
ضرر کردی بلای دل درین سودا ندانستی
که یک دیوانه را دیوانه کردی جان شیرینم
دل از بی هم زبانی با می ومستی ترین امد
مرا هم صحبت پیمانه کردی جان شیرینم
عیان شد راز پنهانم دلم در بزم می خواران
چو هر قطره اشکم خانه کردی جان شیرینم
لبم خاموش ودل خاموش اشکم صد زبان دارد
تو هرگز گریه ی مستانه کردی جان شیرینم...
یک امشب با دلم بنشین که شاید بی سحر مانم
چو بر اتش مرا پروانه کردی جان شیرینم
#ناشناس
غمم را نقل هر کاشانه کردی جان شیرینم
عبادتگاه چشمت را به روی چشم من بستی
پناهم را دل میخانه کردی جان شیرینم
تهی شد جام امیدم چو با دل اشنا گشتی
شبم مست وبه روز افسانه کردی جان شیرینم
ضرر کردی بلای دل درین سودا ندانستی
که یک دیوانه را دیوانه کردی جان شیرینم
دل از بی هم زبانی با می ومستی ترین امد
مرا هم صحبت پیمانه کردی جان شیرینم
عیان شد راز پنهانم دلم در بزم می خواران
چو هر قطره اشکم خانه کردی جان شیرینم
لبم خاموش ودل خاموش اشکم صد زبان دارد
تو هرگز گریه ی مستانه کردی جان شیرینم...
یک امشب با دلم بنشین که شاید بی سحر مانم
چو بر اتش مرا پروانه کردی جان شیرینم
#ناشناس