می روم...اما نمی پرسم زخویش
ره کجا...؟منزل کجا...؟مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
#فروغ_فرخزاد
می روم...اما نمی پرسم زخویش
ره کجا...؟منزل کجا...؟مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
#فروغ_فرخزاد
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان میکنم ویرانهای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان میکنم کاشانهای را
#فروغ_فرخزاد
فروزان میکنم ویرانهای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان میکنم کاشانهای را
#فروغ_فرخزاد
بعد من با ياد من بيگانه اي،
در بر آينه مي ماند به جاي،
تار مويي...
نقش دستي...
شانه اي....
#فروغ_فرخزاد
در بر آينه مي ماند به جاي،
تار مويي...
نقش دستي...
شانه اي....
#فروغ_فرخزاد
به لب هایم مزن قفل خموشی
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه ی پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرت ها سر آمد روزگارم
#فروغ_فرخزاد
F
که در دل قصه ای ناگفته دارم
ز پایم باز کن بند گران را
کزین سودا دلی آشفته دارم
منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست
به سر اندیشه ی پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه ی تنگ
به حسرت ها سر آمد روزگارم
#فروغ_فرخزاد
F
سایه تو ام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو ... در تو آورم پناه
#فروغ_فرخزاد
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو ... در تو آورم پناه
#فروغ_فرخزاد
میروم خسته و افسرده و زارسوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شمادل شوریده و دیوانهی خویش
#فروغ_فرخزاد
به خدا می برم از شهر شمادل شوریده و دیوانهی خویش
#فروغ_فرخزاد