چله نشین.pdf
3 MB
⛔️ رمان : #چله_نشین
⛔️ نویسنده: #مهرشاد_لسانی
⛔️ ژانر: #عاشقانه
⛔️ خلاصه :
همتای قصه ما مثل دخترهای بالاشهری ، زیبا و بینی عمل کرده و برنزه،بی همتا نیست! اتفاقا لنگه زیاد دارد...بیتا نیست! تا دارد...آن هم بسیار...
دختری ست معمولی با خواسته های معمولی که شاید اوج ارزوی همسن و سالانش باشد...او جزیی ازین شهر درندشت و بی در و پیکر است...شهری که گاهی آنقدر سیاه و هیولا می شود که آدمهایش را مثل شب در خود فرو می برد و می بلعد...شهری که برخی اوقات به آن می گویند شهر وحشت!همتا در یک گوشه ازین شهر پر آشوب زندگی می کند...کار می کند...با آدمهای دور و برش تقابل دارد...گاهی دلش می شکند اما...همیشه غیرمنتظره ها زندگی آدمها را می سازند...زندگی همتای قصه ما هم دستخوش اتفاقات و غیرمنتظره هاست...وقتی دل می بندد،نمی داند که نباید دل ببندد...وقتی می شکند،رنگ سیاه بر تن می کند...رنگی که او را چله نشین می کند.
@khaterehbaziya0
#khaterhbaziya0
#خاطره_باضیا
#معرفی_کتاب
#رمان
⛔️ نویسنده: #مهرشاد_لسانی
⛔️ ژانر: #عاشقانه
⛔️ خلاصه :
همتای قصه ما مثل دخترهای بالاشهری ، زیبا و بینی عمل کرده و برنزه،بی همتا نیست! اتفاقا لنگه زیاد دارد...بیتا نیست! تا دارد...آن هم بسیار...
دختری ست معمولی با خواسته های معمولی که شاید اوج ارزوی همسن و سالانش باشد...او جزیی ازین شهر درندشت و بی در و پیکر است...شهری که گاهی آنقدر سیاه و هیولا می شود که آدمهایش را مثل شب در خود فرو می برد و می بلعد...شهری که برخی اوقات به آن می گویند شهر وحشت!همتا در یک گوشه ازین شهر پر آشوب زندگی می کند...کار می کند...با آدمهای دور و برش تقابل دارد...گاهی دلش می شکند اما...همیشه غیرمنتظره ها زندگی آدمها را می سازند...زندگی همتای قصه ما هم دستخوش اتفاقات و غیرمنتظره هاست...وقتی دل می بندد،نمی داند که نباید دل ببندد...وقتی می شکند،رنگ سیاه بر تن می کند...رنگی که او را چله نشین می کند.
@khaterehbaziya0
#khaterhbaziya0
#خاطره_باضیا
#معرفی_کتاب
#رمان
خانوم تبعید شده.pdf
1.7 MB
⛔️ رمـان : #خانوم_تبعید_شده
⛔️ نویسنده: #فاطمه_اسدیان
⛔️ ژانر : #عاشقانه
⛔️ خلاصه:
شروعش را با تو آغاز کردم اما پایانش را بی تو به اخر رساندم.خودم را نباختم،خودم را گم نکردم؛اما تو با همه ی زرنگی وجودت،هم مرا و هم خودت را باختی.
تا به حال به شاخه ای گیلاس فکر کردی که همه ی گیلاس ها کنار هم خودنمایی می کنند اما یک گیلاس تنها درست ابتدای شاخه تک مانده و منتظر چیده شدن و خودنمایی مانده؟
زندگی ام را تغییر میدهم و تو را کنار میگذارم.
دیگران تو را ترس نامیدند اما من دیگر اسمت را هم نمی اورم چون تو تمام شده هستی.
@khaterehbaziya0
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
#معرفی_کتاب
#رمان
⛔️ نویسنده: #فاطمه_اسدیان
⛔️ ژانر : #عاشقانه
⛔️ خلاصه:
شروعش را با تو آغاز کردم اما پایانش را بی تو به اخر رساندم.خودم را نباختم،خودم را گم نکردم؛اما تو با همه ی زرنگی وجودت،هم مرا و هم خودت را باختی.
تا به حال به شاخه ای گیلاس فکر کردی که همه ی گیلاس ها کنار هم خودنمایی می کنند اما یک گیلاس تنها درست ابتدای شاخه تک مانده و منتظر چیده شدن و خودنمایی مانده؟
زندگی ام را تغییر میدهم و تو را کنار میگذارم.
دیگران تو را ترس نامیدند اما من دیگر اسمت را هم نمی اورم چون تو تمام شده هستی.
@khaterehbaziya0
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
#معرفی_کتاب
#رمان
نامرمان : #زیر_ایوان_ماه
نویسنده : #ف_صفایی_فر
ژانر : #عاشقانه #هیجانی
خلاصه :
زخمهای تنشان را زیر لباسها پنهان میکردند، اما هیچکس نگفت زخمهای روح پنهان نمیشوند. با هر نگاه، با هر کلام، حتی از لای لبخندها بیرون میزدند.
بهی، فلور، کاوه و فرهاد، چهار شخصیت اصلی قصه که زخمهایشان آنها را به هم پیوند زده و... میزند.
بهی که چند سال پیش خواهرش را از دست داده تمام تلاشش را برای زندگی خواهرزاده ی چهارساله و شوهرخواهرش میکند، کاوه هم که علاقهاش به بهی را در دل مخفی کرده، تمام تلاشش را برای نزدیک ماندن به او میکند اما فلور، خالهی کاوه قرار نیست بگذارد این مسیر برای کاوه آسان بگذرد...
خیلی ساده ست، مگه نه؟ آخه این فقط ظاهر ماجراست... زخمها آروم آروم رازها رو رسوا میکنن.
به قول بهی: غریبههایی که یکدفعه سر کلهشان وسط زندگی آدم پیدا میشد، آدمهای عادی نبودند.
#جدید💜
𖨂☆#زیر_ایوان_ماه╮
╰ @khaterehbaziya0
╰❥•━━━━━━━━━━━━━
#khaterehbaziya0
#رمان
#کتاب
#خاطره_باضیا
م : gh
نویسنده : #ف_صفایی_فر
ژانر : #عاشقانه #هیجانی
خلاصه :
زخمهای تنشان را زیر لباسها پنهان میکردند، اما هیچکس نگفت زخمهای روح پنهان نمیشوند. با هر نگاه، با هر کلام، حتی از لای لبخندها بیرون میزدند.
بهی، فلور، کاوه و فرهاد، چهار شخصیت اصلی قصه که زخمهایشان آنها را به هم پیوند زده و... میزند.
بهی که چند سال پیش خواهرش را از دست داده تمام تلاشش را برای زندگی خواهرزاده ی چهارساله و شوهرخواهرش میکند، کاوه هم که علاقهاش به بهی را در دل مخفی کرده، تمام تلاشش را برای نزدیک ماندن به او میکند اما فلور، خالهی کاوه قرار نیست بگذارد این مسیر برای کاوه آسان بگذرد...
خیلی ساده ست، مگه نه؟ آخه این فقط ظاهر ماجراست... زخمها آروم آروم رازها رو رسوا میکنن.
به قول بهی: غریبههایی که یکدفعه سر کلهشان وسط زندگی آدم پیدا میشد، آدمهای عادی نبودند.
#جدید💜
𖨂☆#زیر_ایوان_ماه╮
╰ @khaterehbaziya0
╰❥•━━━━━━━━━━━━━
#khaterehbaziya0
#رمان
#کتاب
#خاطره_باضیا
م : gh
نام رمان : #عمر_هیچ_درختی_ابدی_نیست
نویسنده : #مهسا_نجف_زاده
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
ترا به ترانه ها بخشیدم به صدای موسیقی ، به سکوت شکوفه ها که به میوه بدل می شوند و از دستم می چینند . ترا به ترانه ها بخشیدم ، با من تمام عمر هیچ درختی ابدی نیست باید به جدایی از زندگی عادت کرد ...
پایان خوش!
𖨂☆#عمر_هیچ_درختی_ابدی_نیست╮
╰ @khaterehbaziya0
╰❥•━━━━━━━━━━━━━
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
#کتاب
#رمان
م:gh
نویسنده : #مهسا_نجف_زاده
ژانر : #عاشقانه #اجتماعی
خلاصه :
ترا به ترانه ها بخشیدم به صدای موسیقی ، به سکوت شکوفه ها که به میوه بدل می شوند و از دستم می چینند . ترا به ترانه ها بخشیدم ، با من تمام عمر هیچ درختی ابدی نیست باید به جدایی از زندگی عادت کرد ...
پایان خوش!
𖨂☆#عمر_هیچ_درختی_ابدی_نیست╮
╰ @khaterehbaziya0
╰❥•━━━━━━━━━━━━━
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
#کتاب
#رمان
م:gh
نام رمان :#مادمازل
نویسنده : #باروونی
ژانر : #عاشقانه #واقعی #اجتماعی
تعداد صفحات : 410
خلاصه :
داستان من داستان زندگی مریمه…دختری که فقیر زاده شده و فقیر هم بزرگ شده.تنها زاده شده و تنها زندگی میکنه.دست سرنوشت اونو میبره به دنیایی جدید…خیلی جدید…عاشق میشه و عشقش با همه عشقا فرق داره…کهنه میشه و مثل شراب کهنه
ارضا کننده تر و مثل اشیا عتیقه قیمتی تر…بامن و مریم همراه باشید…مریم از
جنس من و شما دور نیست…از احساساتش دور نباشید…
موضوع داستان و حتی برخی دیالوگ ها کاملا واقعی اند.چهره ها هم همینطور.اما
اسامی گاه غیر واقعی و گاها حقیقی اند...
پایان خوش.
𖨂☆#مادمازل╮
╰ @khaterehbaziya0
◣◢
╰❥•━━━━━━━━━━━━━
#khaterehbaziya0
#خاطره_باضیا
#رمان
معرف:gh
نویسنده : #باروونی
ژانر : #عاشقانه #واقعی #اجتماعی
تعداد صفحات : 410
خلاصه :
داستان من داستان زندگی مریمه…دختری که فقیر زاده شده و فقیر هم بزرگ شده.تنها زاده شده و تنها زندگی میکنه.دست سرنوشت اونو میبره به دنیایی جدید…خیلی جدید…عاشق میشه و عشقش با همه عشقا فرق داره…کهنه میشه و مثل شراب کهنه
ارضا کننده تر و مثل اشیا عتیقه قیمتی تر…بامن و مریم همراه باشید…مریم از
جنس من و شما دور نیست…از احساساتش دور نباشید…
موضوع داستان و حتی برخی دیالوگ ها کاملا واقعی اند.چهره ها هم همینطور.اما
اسامی گاه غیر واقعی و گاها حقیقی اند...
پایان خوش.
𖨂☆#مادمازل╮
╰ @khaterehbaziya0
◣◢
╰❥•━━━━━━━━━━━━━
#khaterehbaziya0
#خاطره_باضیا
#رمان
معرف:gh
@romane_ghachaghiباد مارا خواهد برد.pdf
50.6 MB
⛔️رمان #باد_ما_را_خواهد_برد
⛔️نویسنده: #مژگان_مظفری #نشاط_داوودی
⛔️ژانر: #عاشقانه
⛔️خلاصه:
رمانی مهیج، آمیخته به عشق و پر از درس زندگی است که با پردهبرداری از درون انسانها و کندوکاو در عمق احساساتشان، تصویری روشن از تعهدات، وظایف و روابط انسانی ارائه میدهد.
موضوع این رمان واقعیتی ملموس و آشناست که با حقیقت آدمها پیوند خورده و ذرهای دور از ذهن نیست. شما در حین داستان با دنیای قشنگ باغ کهریزک و آدمهای نیکوکار و نیکوسرشت آشنا میشوید. در کتاب باد ما را خواهد برد با ماجراهای تکان دهندهای روبهرو خواهید شد و شاید ساعتها به آن بیندیشید که زندگی ما انسانها مثل رودخانهای پرخروش در مسیر آب قرار دارد.
#رمان
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
معرف:gh
⛔️نویسنده: #مژگان_مظفری #نشاط_داوودی
⛔️ژانر: #عاشقانه
⛔️خلاصه:
رمانی مهیج، آمیخته به عشق و پر از درس زندگی است که با پردهبرداری از درون انسانها و کندوکاو در عمق احساساتشان، تصویری روشن از تعهدات، وظایف و روابط انسانی ارائه میدهد.
موضوع این رمان واقعیتی ملموس و آشناست که با حقیقت آدمها پیوند خورده و ذرهای دور از ذهن نیست. شما در حین داستان با دنیای قشنگ باغ کهریزک و آدمهای نیکوکار و نیکوسرشت آشنا میشوید. در کتاب باد ما را خواهد برد با ماجراهای تکان دهندهای روبهرو خواهید شد و شاید ساعتها به آن بیندیشید که زندگی ما انسانها مثل رودخانهای پرخروش در مسیر آب قرار دارد.
#رمان
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
معرف:gh
💚 رمان: #کابوس_پر_از_خواب 👇
🍀 نویسنده: #مریم_سلطانی
🍀 ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
💚 خلاصه:
صدای بگو و بخند بچهها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنبوجوش بیشتری داخل محوطه شده بود.
لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم.
جرعهای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم.
آسمانِ آبی، با آن ابرهای دودیرنگ که جابهجای آن را لک انداخته بود، انگار آبستنِ خبرهای خوبی نبود. آن هم برای من که نیمی از دغدغهام این داخل و نیمِ دیگر آن بیرون و هنوز بار ماشین بود.
-خانم مهندس؟
نگاهم بلافاصله چرخید.
مرتضی کنار بخاری بزرگی که وسط محوطه عَلم شده بود ایستاد و خندان گفت:
-بیا که میدونم خوراکته الان.
#جدید🔥
❉┄┅┄┅┄ ✿★✿ ┄┅┄┅┄❉
🍃@khaterehbaziya0 🍃
#khaterehbaziya0
#خاطره_باضیا
🍀 نویسنده: #مریم_سلطانی
🍀 ژانر: #عاشقانه #اجتماعی
💚 خلاصه:
صدای بگو و بخند بچهها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنبوجوش بیشتری داخل محوطه شده بود.
لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم.
جرعهای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم.
آسمانِ آبی، با آن ابرهای دودیرنگ که جابهجای آن را لک انداخته بود، انگار آبستنِ خبرهای خوبی نبود. آن هم برای من که نیمی از دغدغهام این داخل و نیمِ دیگر آن بیرون و هنوز بار ماشین بود.
-خانم مهندس؟
نگاهم بلافاصله چرخید.
مرتضی کنار بخاری بزرگی که وسط محوطه عَلم شده بود ایستاد و خندان گفت:
-بیا که میدونم خوراکته الان.
#جدید🔥
❉┄┅┄┅┄ ✿★✿ ┄┅┄┅┄❉
🍃@khaterehbaziya0 🍃
#khaterehbaziya0
#خاطره_باضیا