Forwarded from برنامه تلويزيونی «فرمول یک»
ای همیشه نیلگون، ای خلیج فارس
نام نامی ات هماره جاودانه است
نام نامی ات هماره بر زبان موج
جاودان ترین سرود عاشقانه است
روز ملی خلیج فارس مبارک
@formoolyek
نام نامی ات هماره جاودانه است
نام نامی ات هماره بر زبان موج
جاودان ترین سرود عاشقانه است
روز ملی خلیج فارس مبارک
@formoolyek
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به بهانه روز روان شناس
تقدیم به همه عزیزان
مخصوصا ریحان جعفری زاده عزیز
به امید اینکه همه ما به اهمیت وجود روان شناس در زندگیمون پی ببریم
#روانشناس #روزروانشناس #باضیا #علی_ضیا
#پست
#باضیا
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
📆 1403/02/10🌸
#khaterehbaziya0🌸
@khaterehbaziya0🌸
@aliziyaoriginal🌸
تقدیم به همه عزیزان
مخصوصا ریحان جعفری زاده عزیز
به امید اینکه همه ما به اهمیت وجود روان شناس در زندگیمون پی ببریم
#روانشناس #روزروانشناس #باضیا #علی_ضیا
#پست
#باضیا
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#کاشان_گردی۶
مادر که باشی آخرین کار روزانهات میشود کاری که از صبح با خودت قرار گذاشتهای که حتما انجامش دهی.کاری که برای خودت میخواهی بکنی.خلاصه که تاخیر در نوشتن را بر من ببخشایید.
نمیدانم روز چندم بود که هوس کردم بروم سراغ محلهی یهودیهای کاشان.تا جایی که من میدانم در حال حاضر فرد یهودیای در کاشان زندگی نمیکند.اما وقتی بچه بودیم صحبت از محلهی یهودیها مثل یک راز مگو بود.از آن حرفهای یواشکی که ما بچهها نباید میشنیدیم.راست یا دروغش را نمیدانم ولی گمانم در آن محله خانههایی بودند که وسایل و شرایط لهو و لعب اقایان را فراهم میکردند.آنقدر زنها در گوشی میگفتند که من هیچوقت پایم به آن محل نرسید.امسال وقتی سربالایی کوچه را بالا رفتم باغچهای دیدم و خانههایی به قاعده.از چند نفری که ساعت چهار ماه رمضان در کوچه بودند سوال کردم.گفتند:
_درست آمدهای ولی همه چیز عوض شده.
رفتم تا رسیدم به کوچهای باریک که به جای آشتی کنان میشد اسمش را گذاشت کوچهی آغوش.بعد به خانههایی رسیدم که در حال ویران شدن بودند.به عادت همیشه ایستادم تا صدایی بشنوم از کسانی که روزگاری آنجا زندگی میکردند.هزار حرف دارم از گفتههایشان.رفتم تا از آبانبار و کاروانسرایی سر درآوردم که میرسید به بازاری که بسته بود و کاسبهایی که لابد روزه بودند و در خواب آرام بعداز ظهر رویاهایی پر پول میدیدند.
عصا زنان رسیدم به کاروانسرای چهارگوش.تا ایستادم به عکس گرفتن،پیرمردی پیدایش شد که خدا لعنت کنه این غریبها رو میان کاشو کار یا بچهها ما میدن.
گفتم:نگو حاجی.نمیگی پول میارن تو کاشو خرج میکنن.در ضمن م غریب نیسم
با دندانهای خط در میان خندید:
_تو که معلومه کاشی هسی.حالا از کدوم خونوادهی؟
از بازاری که مغازههایش بسته بود خواهم نوشت.
#کاشان_گردی
#شهره_احدیت
#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
📆1403/02/11💐
#khaterehbaziya0🌸
@khaterehbaziya0🌸
@aliziyaoriginal🌸
مادر که باشی آخرین کار روزانهات میشود کاری که از صبح با خودت قرار گذاشتهای که حتما انجامش دهی.کاری که برای خودت میخواهی بکنی.خلاصه که تاخیر در نوشتن را بر من ببخشایید.
نمیدانم روز چندم بود که هوس کردم بروم سراغ محلهی یهودیهای کاشان.تا جایی که من میدانم در حال حاضر فرد یهودیای در کاشان زندگی نمیکند.اما وقتی بچه بودیم صحبت از محلهی یهودیها مثل یک راز مگو بود.از آن حرفهای یواشکی که ما بچهها نباید میشنیدیم.راست یا دروغش را نمیدانم ولی گمانم در آن محله خانههایی بودند که وسایل و شرایط لهو و لعب اقایان را فراهم میکردند.آنقدر زنها در گوشی میگفتند که من هیچوقت پایم به آن محل نرسید.امسال وقتی سربالایی کوچه را بالا رفتم باغچهای دیدم و خانههایی به قاعده.از چند نفری که ساعت چهار ماه رمضان در کوچه بودند سوال کردم.گفتند:
_درست آمدهای ولی همه چیز عوض شده.
رفتم تا رسیدم به کوچهای باریک که به جای آشتی کنان میشد اسمش را گذاشت کوچهی آغوش.بعد به خانههایی رسیدم که در حال ویران شدن بودند.به عادت همیشه ایستادم تا صدایی بشنوم از کسانی که روزگاری آنجا زندگی میکردند.هزار حرف دارم از گفتههایشان.رفتم تا از آبانبار و کاروانسرایی سر درآوردم که میرسید به بازاری که بسته بود و کاسبهایی که لابد روزه بودند و در خواب آرام بعداز ظهر رویاهایی پر پول میدیدند.
عصا زنان رسیدم به کاروانسرای چهارگوش.تا ایستادم به عکس گرفتن،پیرمردی پیدایش شد که خدا لعنت کنه این غریبها رو میان کاشو کار یا بچهها ما میدن.
گفتم:نگو حاجی.نمیگی پول میارن تو کاشو خرج میکنن.در ضمن م غریب نیسم
با دندانهای خط در میان خندید:
_تو که معلومه کاشی هسی.حالا از کدوم خونوادهی؟
از بازاری که مغازههایش بسته بود خواهم نوشت.
#کاشان_گردی
#شهره_احدیت
#پست
#شهره_احدیت
#سیدعلی_ضیا
#خاطره_باضیا
📆1403/02/11
#khaterehbaziya0
@khaterehbaziya0
@aliziyaoriginal
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Ali Ziya
به دست هاي تو فكر ميكنم
به حقوق هاي نگرفته ات
به دست هايش و حقوق هاي نجمويشان
به تو فكر ميكنم كه هميشه اولين نفر براي اخراج تو هستي
به تعديل نيروها
به فرزندت كه چند ساليست منتظر خريد يك دوچرخه ي ساده است
به فرزندش كه اخرين مدل ماشين ها فقط براي او وارد ميشود
به تو فكر ميكنم
كه چگونه بگويم روزت مبارك
رويم مثل دست هاي تو سياه
من خجالت زده ي لبخند توام كه سالهاست نزده اي
روزت گرامي
كارگر شريف ايراني
علي ضيا
به حقوق هاي نگرفته ات
به دست هايش و حقوق هاي نجمويشان
به تو فكر ميكنم كه هميشه اولين نفر براي اخراج تو هستي
به تعديل نيروها
به فرزندت كه چند ساليست منتظر خريد يك دوچرخه ي ساده است
به فرزندش كه اخرين مدل ماشين ها فقط براي او وارد ميشود
به تو فكر ميكنم
كه چگونه بگويم روزت مبارك
رويم مثل دست هاي تو سياه
من خجالت زده ي لبخند توام كه سالهاست نزده اي
روزت گرامي
كارگر شريف ايراني
علي ضيا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM