(رمان)A collection of dark novels
9 subscribers
1.02K photos
113 videos
16 files
69 links
کانـــــــالے سرشـــــار از:
رُمان جَنجـــــالے....
(A collection of dark novels)
فصل اول....👰Ruthless💍bride😈
Wildbeautiful🐺....فصل دوم
فصل سوم....🔥Proud hunter🕸
فصل چهارم...🌸Hell Angel
Download Telegram
فرشته جهنمی
#پارت_192
درد کل وجودش را فرا گرفت ...
چشمانش تهی از هر حس و حالی بود گویا در این خلقت و دراین مکان وجود ندارد، در خلسه ای از هوا و آسمان بود .
باد در میان موهای مواج دارش می گذشت و سردی اش را به تن بی رمق و پر دردش به رخ میکشید و زور ازمایی میکرد.
او حتی توان اینکه لب هایش را از هم باز کند و فریاد درد آوری بکشد را هم نداشت.
آن موجود در نزدیک ترین حالت به او شده بود ، نفس های داغش بر روی چهره او می‌خورد و درون پره های بینی اش حتی نفوذ می نمود.
_"من را بخاطر داشته باش ای فرشته جهنمیان. تو از آن کسی خواهی بود که این قدرت را به تن و روحت داده یعنی ابلیس بزرگ!"
گردش را کج کرد .چشمان کنت استیون بیشتر باز شد .نفس کشیدن برایش سخت شده بود،با دقت حرکات ریز او را زیر نظر گرفته و دست و پایش به لرزه در آمد.
آب دهانش را به سختی قورت داد.
خدای بزرگش حال کجا بود که او درحال جان کندن توسط شیطان تنها دشمن او بود.
به راستی که او فرستاده خود شیطان نبود بلکه خود شیطان بود .
دست آن موجود بر پشت گردن او نشست.لرزی سرد بر تنش افتاد ،به سمت عقب سر اورا راند.
صورتش درست در مقابل آسمان حضور داشت.
بارش شهاب سنگ و آسمان پر ستاره بر روی چشمان عسلی اش انعکاس شد.
_ "خدای تو امشب داره این شب رو ستاره باران میکنه و با شهاب سنگ های کوچیک و بی شمارش این لذت رو برای من صد و شاید هزاران برابر میکنه!"
همیشه در کتاب مقدس انجیل نوشته شده بود که خدای عزوجل هیچ کاری را بیهوده انجام نمی‌دهد پس حال این قصد خداوند و شیطان چرا باید سرنوشت اورا سیه و تیره کند؟
از ترس وشوک شوهب زیاد لبانش قاصر بود اما دلش تنها یاری خدا را می‌طلبید!
دو شعبه ی تیز..دو شی تیز تر از خنجر هایی که در دست ملینا بود ...
همچون خنجر شمشیری به پوست سفید و گردن خوش تراشش درست کنار شاهرگ حیاتی وجودش نفوذ کرد و برید