خانه فرهنگ خاتمی
443 subscribers
489 photos
122 videos
74 files
156 links
www.khatami-culc.ir
ارتباط با ادمین کانال
@khatamiculcadmin
Download Telegram
وقار روزه ‏دارى
صائم بايد گونه ای وقار و سنگينى خاص داشته باشد. اصلا صوم‏ براى اين است كه انسان سنگينى داشته باشد و سبك سرى نكند، چون‏ همه معصيت‏ ها در نتيجه سبكى است. اين است كه وقار الصائم بايد داشته باشد. اين راجع به صوم. «واجعل صيامى فيه صيام الصائمين» يعنى: خدايا مرا مثل روزه‏ دار هاى حقيقى قرار بده، روزه من، روزه‏ راستين باشد؛ يعنى آن گاه كه روزه گرفتم، چنان باشد كه از محرمات هم‏ اجتناب بكنم. چشم و گوش و دل و همه اعضاء و جوارحم از گناه ‏خوددارى بكند. بعد در بند دوم مى ‏فرمايند: «و قيامى فيه قياما لقائمين» و قيام مرا، قيام القائمين قرار بده.
«قيام» يعنى ايستادن و مسلط شدن بر امرى. ولى اينجا و نظائر اين مراد از قيام، شب زنده‏ دارى است. ايشان مى‏ فرمايد: «خدايا! در اين‏ ماه رمضان، قيام مرا، يعنى شب زنده ‏دارى و عبادت مرا، مانند شب‏ زنده ‏دارى آن عباد خاص خودت كه شب زنده ‏دارى مى ‏كنند، و نماز شب مى ‏خوانند، قرار بده.» و در بند سوم دعا مى ‏فرمايد: «و نبهنى ‏فيه عن نومه الغافلين، و مرا از خواب غفلت - خوابى كه غفلت زدگان‏ دارند بيدار كن. يعنى انسان، وقتى كه به خودش توجه ندارد؛ به خدا نيز توجه ندارد؛ خودش و خدا را فراموش مى ‏كند و اعمالش برطبق صلاح و مصلحت خودش و رضاى خدا نيست؛ لذا مى ‏فرمايند خدايا اين پرده ‏غفلت را از پيش چشم من بردار و مرا بيدار كن. و در بند چهارم ‏مى ‏خوانيم: «وهب لى جرمى فيه يا اله العالمين» و در اين روز جرم و گناهان مرا ببخش‏اى پروردگار عالميان. و در آخرين بند از دعاى اين ‏روز مى ‏گوييم: «واعف عنى يا عافيا عن المجرمين» يعنى:اى خداى‏ عالميان! گناهان مرا ببخش و از من درگذر.اى كسى كه از گناهان گنه کاران ‏در مى ‏گذرى، از تو مى ‏خواهيم كه عفو و بخشش خودت را شامل حال ما گردانى، اى خدايى كه خطاكاران و دارندگان جرم را مى‏ بخشايى و مورد گذشت و عفو خود قرار مى ‏دهى.

🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ
🔹شرح دعای روز های ماه مبارک رمضان🔹
"دعاى روز دوم"
«آیت اللّه سیّد روح اللّه خاتمی»

بالاترين مقام براى بنده
سه جمله دعا براى اين روز ذكر شده است. اول مى‏فرمايد: «اللهم‏ قربنى فيه الى مرضاتك» يعنى (خدايا! مرا به مرضات خودت نزديك ‏بفرما). مرضات، رضا، رضوان، اينها همه ‏اش مصدر است از باب «رضىْ»و اصل معناى مرضات يا رضا، خشنودى است. شما مثلاً مى ‏گوييد من از پسرم راضى هستم، يعنى از او خشنودم و كار او را مى ‏پسندم.
راضى بودن خدا از بنده چگونه حاصل مى‏ شود؟ هم چنان كه به ‏فرض شما مى ‏گوييد: من از پسرم راضى هستم» يعنى ايرادى بر كارهايش ندارم و كارهايش مورد پسند من است و يعنى، به وظيفه ‏اى‏ كه بايد عمل بكند، عمل مى ‏كند. خدا هم از بنده وقتى راضى است كه‏ كارهاى بنده را بپسندد و بنده به وظايف بندگى خودش عمل بكند، مثل‏ همان رضايتى كه در مورد خودمان مى ‏گوييم. خلاصه رضاى خدا يعنى ‏اينكه خدا اين بنده را به بندگى پذيرفته و او را براى بندگى خود پسنديده ‏است. بنابراين چنان چه معناى رضاى خدا اين باشد، بالاترين سعادت و بالاترين هدف براى بنده و در نتيجه بالاترين مقام بنده اين است كه خدا او را به بندگى پذيرفته باشد، و از او راضى باشد. اين بالا ترين مقامى ‏است كه براى بنده حاصل مى ‏شود و اگر ما واقعاً بنده باشيم و خدا را شناخته باشيم؛ بايد همين مقام را بر همه مقامات مادى و معنوى كه خدا به ما مى ‏دهد، ترجيح بدهيم. زيرا اگر بنده به وظيفه بندگى ‏اش رفتار كرد خدا همه چيزها را به او مى ‏دهد. اين معنا هم در قرآن كريم و هم در فرمايشات معصومين«عليهم‏السلام» بسيار آمده است. خداوند متعال‏در قرآن كريم مى‏ فرمايد:
«وعد الله المومنين و المومنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين‏ فيها و مساكن طيبة فنى جنات عدن...»
يعنى خداوند براى مردان و زنان با ايمان از حيث مسكن، بهشت را براى آن ها قرار داده؛ بهشتى كه نهر ها در آن جريان دارد و جاها ومنزل‏ هاى پاك و پاكيزه دارد و... آرى در بهشت هر چيزى كه انسان‏ بخواهد برايش فراهم هست و همه اين ها را خداوند منان وعده داده است ‏و در ادامه آيه مى‏ فرمايد:
«و رضوان من الله‏ اكبر»
چيزى كه هست، اين ها در برابر رضاى خدا چيزى نيست.رضايت ‏مندى خداوند بالاتر از همه آن هاست. بندگان خاص خدا هميشه ‏سعى ‏شان بر اين است كه خشنودى خدا را به دست بياورند و آن رامى ‏خواهند. بلى، خداوند وعده حور و قصور و غلمان و آب و شير و هرچيزى كه به چشم انسان خوش آيد و هر چيزى كه گوش انسان بپسندد و هر منزل و ماوايى را كه ديگر از آن بالاتر نباشد، در بهشت به بنده ‏اش ‏مى ‏دهد. ولى به تصريح قرآن كريم، رضوان خدا اكبر است و بندگان‏ خاص خدا هم رضوان و خشنودى خدا را بالاتر از هر چيزى مى‏ دانند.
حضرت اميرالمومنين على«ع» در دعاى روح ‏بخش كميل‏ مى ‏فرمايند: «گيرم كه بر عذاب هاى تو صبر كردم و بردبارى به خرج دادم، ولى با فراق و جدايى تو چه كنم؟ اينكه تو از من دور باشى و تو از من‏ راضى نباشى و تو از من ناخشنود باشى، اين را نمى ‏توانم تحمل بكنم! اين‏ بالاتر از همه آن هاست.
آن حضرت سپس ادامه مى ‏دهند: «و هب لى صبرت على حرّ نارك ‏فكيف اصبر عن‏ النظر الى كرامتك» يعنى: گيرم كه به آن آتش ‏هاى ‏سوزان عذاب تو، تن در دادم و صبر كردم، ولى چگونه از اين كه تو مرا از نظر كرامت خويش انداخته ‏اى و به من بى ‏اعتنا شده ‏اى و نظر كرامت به‏ من ندارى بگذرم. اين را چطور بر خود هموار كنم؟ در جايى ديگر نيز آن حضرت مى‏ فرمايند: «ما عبدتك طمعا فى جنتك و لاخوفا من نارك».(من عبادت تو را كه مى‏ كنم برای اين نيست كه براى طمع بهشت يا براى ترس از آتش باشد. نه! چون تو شايسته عبادتى، من تو را عبادت ‏مى‏ كنم).
پس بنده خاص خدا كسى است كه هميشه سعى ‏اش بر اين باشد كه ‏رضاى خدا را تحصيل كند. رضاى خدا كى تحصيل مى ‏شود؟ وقتى كه ‏بنده به وظايف بندگى خودش عمل بكند. اگر به بندگى خود عمل كرد خدا از او خشنود است، او هم از خدا خشنود است و خدا همه چيز را به اومى ‏دهد؛ او هم همه چيز را از جانب خدا دريافت مى‏ كند.
در بخش ديگرى از دعاى روز دوم مى‏ خوانيم: «و جنبنى فيه من‏ سخطك و نقماتك». بديهى است كه اين دعاى دوم تاكيد بر همان دعاى ‏اول است. مى ‏گويد: «مرا به سوى مرضات و خشنودى خودت نزديك‏ كن و از خشم خودت و نقمت و عذاب خودت دور بدار». اين هر دو يكى ‏مى‏ شود؛ به جهت اين كه اگر خدا از انسان خشنود باشد، قهراً بر او خشم‏ ندارد. اگر خدا از او خشنود باشد، عذابش نمى‏ دهد.
دعاى سوم و خواسته سومى كه در اين روز از خدا مى ‏خواهيم، اين‏ است «و وفقنى فيه لقرائة اياتك» يعنى: خدايا مرا توفيق بده كه در اين‏ ماه آيات تو را قرائت بكنم، يعنى قرائت قرآن داشته باشم.🔽
قرآن، برنامه انسان سازی
مى‏ دانيد كه ماه رمضان، بهار عبادت و به خصوص بهار قرائت قرآن ‏است. در روايت وارد شده از حضرت رسول(ص) كه فضايل ماه رمضان ‏را بيان مى ‏فرمايد، يكى از آن ها اين است كه: اگر كسى در ماه رمضان يك ‏آيه از آيات قرآن را بخواند، مثل اين است كه تمام قرآن را ختم كرده ‏است. ماه رمضان اين قدر بركت دارد. در ماه رمضان، قرآن را بايد بيشتر قرائت كرد، گو اين كه قرآن اصل نزولش براى عمل است. قرآن،كتابى است كه بايد به آن عمل بشود. اين كتاب مقدس آسمانى صرفاً براى ‏خواندن نازل نشده كه انسان همين طور آن را بخواند و به كنار بگذارد. بلكه در اصل قرآن براى عمل است؛ براى انسان ‏سازى است و انسان ‏بايد از راهنمايى ‏ها و هدايت ‏هاى قرآن، هم در امر اعتقادات و هم در امر اعمال استفاده بكند و البته همه افراد هم نمى‏ توانند به يك اندازه از قرآن‏ كريم استفاده بكنند. اول استفاده ‏اش براى حضرات معصومين‏ (سلام‏ الله ‏عليهم ‏اجمعين) است و در ثانى براى علمايى است كه عامل دين ‏بوده و زحمت كشيده باشند، هر کسی علی اختلاف مراتبهم. ولى چرا گفته ‏اند قرآن را قرائت بكنيم؟براى اينكه بايد هميشه با قرآن رابطه داشته باشيم. اقل رابطه ‏اى كه بنده‏ مى ‏تواند بين خودش و قرآن ايجاد بكند، همان رابطه قرائت است. شما وقتى كه قرآن را قرائت مى‏ كنيد، به خدا توجه پيدا مى ‏كنيد؛ به ياد خدا مى ‏افتيد؛ همان خواندن قرآن، شما را بر می انگیزد و وادار مى ‏سازد به ‏اينكه معصيت نكنيد. زبانى كه قرآن مى ‏خواند، خودش عارش مى‏ شود ازاين كه ديگر دروغ بگويد. گوشى كه قرآن را مى‏ شنود، ديگر عارش ‏مى ‏شود از اين كه معصيت بكند. بدين ‏سبب براى قرائت قرآن اين قدر سفارش و تاكيد شده است.
مراتب قرائت قرآن
البته قرائت قرآن هم خيلى فرق دارد. كسى كه معناى تحت ‏اللفظى ‏قرآن مى ‏فهمند با آن كسى كه اصلا نمى ‏فهمد، فرق دارد. كسى كه مفسر است؛ اهل تفسير است؛ معانى باطنى قرآن را تا حدى كم و بيش‏ در می یابد؛ مقام قرائتش بالاتر است. ولى به هر حال هر كسى كه از قرآن استفاده مى ‏كند، در اندازه خودش از آن بهره مى‏ برد. همان قرآن‏ خواندن آن عامى هم كه معنى قرآن را نمى ‏فهمد؛ وقتى كه مى ‏خواند؛ متوجه مى‏ شود خدا اين كتاب را نازل كرده. براى چه؟ براى اينكه ‏بندگان را به سوى خودش هدايت بكند؛ براى آنكه سعادت دنيا وآخرت آن‏ ها را تامين كند. تبعاً همين آدم كه با قرآن ارتباط دارد - حتى ‏اگر صد در صد هم تاثير نكند، كه ديگر اصلا معصيت خدا نكند. مسلما از خيلى معصيت‏ ها بركنار مى‏ ماند. اين است كه در مورد قرائت قرآن – به ویژه در ماه مبارك رمضان - تاكيد شده است. لذا مومنان بايد هر چه در توانشان هست، بکوشند هميشه قرآن را قرائت بكنند؛ بخصوص در ماه رمضان، باتوجه به همين معنايى كه عرض كردم، يعنى ‏اين كه بفهمد كه چه مى ‏كند. وقتى كه قرآن مى ‏خواند مثل اين‏ نباشد كه يك كتاب رمان مى‏ خواند. وقتى كه قرآن مى ‏خواند چنان ‏نباشد كه مثلا كتاب رياضى مى ‏خواند، يا مقاله يا روزنامه ‏مى ‏خواند، قرآن كه مى‏ خواند دست کم متوجه اين معنا باشد كه اين كلام‏ خداست و اين كلام خدا اصلا نازل شده براى تربيت بندگان، براى اقامه ‏عدل و قسط، بنابراين، بايد به طور اجمال به آن چيزهايى كه بايد از قرآن آموخته شود، توجه بكند ، طبعاً اينجور قرائت قرآن در او اثر خير مى‏ گذارد.
اما ادامه دعا، آخرين قسمت از دعاى روز دوم سوگند است، مى ‏گويد:
«برحمتك يا ارحم‏ الراحمين»
رحمت خداوندی
ما، رحمت را به فارسى «مهربانى» ترجمه مى‏ كنيم. مهربانى اين است‏ كه انسان براى كسى حالت رقّتى پيدا مى ‏كند، كسى را مى ‏بيند كه ‏نيازهايى دارد؛ به حالش رقّت مى‏ كند و رقّت كه كرد سبب مى ‏شود كه برخيزد و اين ناهموارى‏ هايى كه در زندگى او هست و نيازهايى را كه در زندگى او مى ‏بيند، برآورده سازد. حالا خدا كه «العياذ بالله» آن تاثر را ندارد كه دلش براى كسى بسوزد، در واقع دلى ندارد كه براى كسى ‏بسوزد. پس وقتى گفته مى‏ شود كه خدا رحيم است؛ يعنى نسبت به ‏بندگانش احسان مى‏ كند؛ نيازهاى بندگانش را برآورده مى‏ سازد؛ به‏ بندگانش توجه دارد. اين است كه يكى از نام ‏هاى خدا رحيم است و معمولا آخر دعاها توسل مى‏ جوييم به يكى از صفات جلال، جمال يا افعال ‏خداوند. در اين دعا مى ‏گوييم و يا در جاهاى ديگر نيز معمول است كه ‏بعد از دعا مى ‏گويند؛ «برحمتك يا ارحم الراحمين». يعنى «اى كسى كه ‏رحيم ترين رحم‏ كنندگان هستى، ما چنگ مى‏ زنيم به رحمت تو. براى ‏اينكه ما را دريابى و به ما احسان كنى.»
بار الها! مرا به رضا و خشنودى خودت نزديك فرما و از خشم و عذاب‏ هاى خودت دور بدار. بار الها! توفيق قرائت قرآن را در اين روزبه من عطا فرما، به رحمت تو اى مهربان ترين مهربانان.
🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ
🔹شرح دعای روز های ماه مبارک رمضان🔹
"دعاى روز سوم"
«آیت اللّه سیّد روح اللّه خاتمی»

در دعاى روز سوم، سه چيز خواسته شده است.
اول مى ‏فرمايد:«اللهم ارزقنى فيه‏ الذهن و التنبيه». خدايا! به من روزى كن ذهن و تنبيه‏ را. در اينجا ذكر يك توضيح، براى ذهن و تنبه ضرورت دارد. ذهن يعنى ‏آن قوه ‏اى در انسان كه چيزها را مى ‏فهمد و مسايل را درك و ضبط مى ‏كند و نگاه مى ‏دارد. تنبيه به معناى بيدار كردن و آگاهى دادن است.فعلا توضيح بيشترى لازم نيست. پس در اين دعا از خدا مى‏ خواهى كه‏ پروردگارا به ما هوشيارى عطا كن و به ما آگاهى بده.
زيركى ممدوح و زيركى مذموم
هوشيار، يعنى كسى كه چيزها را خوب مى ‏فهمد؛ خوب حفظ مى ‏كند؛خوب ضبط مى‏ كند؛ خوب به كار مى ‏برد و زيرك است. واضح است كه‏ اين هوشيارى و زيركى ممكن است در كارهاى باطل باشد. بعضى ‏ها درخوردن مال مردم خيلى هوشيارند؛ يعنى، پشت هم انداختن و سعى وكوشش كردن و انجام كارهايى كه از آن طريق مال مردم را ببرند. ‏اين ‏ها يك قسم هوشيارى دارند. يا آن ‏هايى كه مثلا از راه حرام مالى راكسب مى ‏كنند، يا آن‏ هايى كه از مسيرى ناحق به رياست مى ‏رسند، بطور نامشروع سلطنتى و يا رياستى پيدا مى‏ كنند، اين‏ ها خيلى هوشيارند، ولى ‏در كار و روش خودشان. اما چون كارشان كارى بد است و ختم به‏ خير و صلاح نمى‏ شود و موجب فساد است - هم براى جامعه و هم براى‏ خودشان - اين قسم هوشيارى، هوشيارى مذموم است كه با آن نكرا ‏مى‏ گويند. شيطان هوشيارتر از همه كس است، ولى هوشيارى ‏اش در چه ‏راهى است؟ در راه فساد، هوشياری ای كه در راه فساد اعمال شود، مذموم است. بنابراين در دعا مى ‏گوييم خدايا! ذهن، هوشيارى وزيركى ‏و دانايى به ما عطا كن؛ يعنى، آن هوشيارى و آن دانايى ‏هايى را كه موجب ‏سعادت انسان بشود و براى انسان مشتمل برخير باشد. پس ذهن، يعنى‏ آن حالت و قوه‏ اى كه انسان راه خير و سعادت خودش را خوب مى‏ فهمد و آن راه را خوب حفظ مى ‏كند.
حال چرا به دنبالش «والتنبيه» گفته شده است؟ چون فرق دارد. يك‏ وقت انسان هوش و زيركى دارد ولى در كارهاى بد و خلاف. اين ‏مطلوب ما نيست. مطلوب ما اين است كه چيزهايى را خوب بفهميم كه ‏در خير و صلاح ما است؛ آن‏ها را خوب تجزيه و تحليل كنيم و خوب به‏ كار ببنديدم؛ اين كار ذهن است. حال يك وقتى انسان اين طور است:ذهن دارد، در مسير و راه راست است، هوشيار است و در كارهايش‏ خوب عمل مى ‏كند، خوب تشخيص مى‏دهد، خوب قضايا را تحليل‏ مى‏ كند و حركت او در طريق سعادتش است. ولى گاهى پيشامد هايى رخ می دهد و عوارضى پيدا مى ‏شود كه غفلت مى‏ كند. مثلا شما خيلى‏ چيزها را مى ‏دانيد؛ ولى گاهی حواس‏ پرتى برايتان پيش مى ‏آيد و همان ‏چيزهايى را كه مى‏ دانيد، فراموش مى‏ كنيد و از روى غفلت خلاف آن‏ چيزى را كه مى ‏دانيد انجام مى‏ دهيد. يعنى غفلت باعث مى ‏شود آن‏ دانسته ‏ها و هوشيارى ‏هاى شما به دردتان نخورد. اينجا مى ‏گويند تنبيه ‏لازم است.
تنبيه بدين معناست كه شخص را به مختصر چيزى به راه خودش ‏توجه بدهى، آن قسم اولى كه هوش و ذكاوتش را در راه‏ هاى غير صلاح ‏به كار مى ‏برد، فايده ندارد. برفرض هم به او بگوييد، تاثيرى ندارد. ولى ‏اين آدم هوش و ذكاوتش را معمولا در راه ‏هايى كه به صلاحش است به ‏كار مى ‏گيرد. ولى اتفاقا حالا غفلت كرده و متوجه نبوده و پايش لغزيده ‏است؛ حالا يك جهاتى پيش آمده كه پرده ‏بر روى دانسته ‏هايش افكنده‏ شده. اين را مى‏ گويند تنبيه اش بكنيد؛ يعنى، پرده از جلوى چشمش ‏برداريد تا به سوى راه و كار خودش برگردد. اين يك فرق بين ذهن وتنبيه است. خدايا! به من هوشيارى بده و آگاه كن مرا. در مواقعى كه‏ ممكن است بر اين هوشيارى‏ ام پرده ‏اى افكنده شده باشد. تو مرا آگاه ومتوجه كن.🔽
سفاهت و سفسطه
در بندى ديگر از اين دعا مى ‏خوانيم: «و باعدنى فيه من السفاهه و التمويه» و مرا از سفاهت و تمويه دور بدار. سفاهت و تمويه يعنى چه؟سفاهت يعنى جهالت، حماقت و نادانى، كار بيهوده كردن، باطل‏ كارى.وقتى كه مى‏ گويند شخصى سفيه است، يعنى كارهايش غلط است، درست‏ نمى ‏فهمد. «تمويه» در اصل به معناى زر اندود كردن است.بر روی فلزى آب طلا مى‏ دهند. يا روكش چيز ديگرى برآن مى ‏كشند، اين رامى ‏گويند «تمويه». پس تمويه يعنى شبه كارى، يعنى چيزى را كه طلا نيست، جورى مى‏ كنند كه نمايش طلا داشته باشد و چيزى را چنان ‏آرايش مى‏ كنند كه برخلاف آنچه هست نشان داده بشود. حالا اينجا كه ‏مى‏ فرمايد سفاهت و تمويه، «سفاهت» اين است كه در حقيقت اين آدم ‏نمى‏ داند، اصلا باطل كار است، احمق است، كارهاى بى ‏ربط مى‏ كند. ولى«تمويه» اين است كه شخص شيطنت دارد، كارهاى بد را به صورت‏ خوب انجام مى ‏دهد. يعنى با اين كه بد است تظاهر به خوبى مى ‏كند، با اين كه كارش خوب نيست ولى خود را جورى آرايش مى ‏دهد كه خوب‏ جلوه كند. پس مى ‏گوييم خدايا مرا در زمره هيچ كدام از اين دو قرار نده، نه ‏آدمى باشم نادان كه چيز فهم نباشم و كارى بيهوده كنم، يا اين كه خداى‏ نكرده كار بد و خوب را بدانم، ولى ظاهرسازى و شبه‏ كارى كنم و بصورت ‏منافقانه كارها را انجام دهم، اين است كه مى ‏فرمايد: مرا هم از سفاهت وهم از تمويه حفظ كن.
اسباب نزول خيرات و بركات
«واجعل لى نصيبا من كل خير تنزل ‏فيه» و براى من از هر خيرى كه در اين ماه مبارك بربندگانت فرو مى‏ فرستى، نصيب و بهره‏ اى قرار بده، چنان كه در اخبار مربوط به ‏فضائل ماه رمضان آمده است، در اين ماه خير و بركات خدا از ماه های دیگر بیش تر است. سرّش هم این است که خیر و برکت خدا وقتى نازل ‏مى‏ شود كه بندگان استحاق داشته باشند. خدا بخيل نيست، ولى بايد مردم براى خير و بركت شايستگى داشته باشند تا خدا خير و بركت به ‏ايشان بدهد. گرچه بطور كلى خير و بركت خدا شامل همه مى‏ شود، ولى ‏براى بهره ‏مند شدن از آن خير و بركت خاص و مخصوص خدا، آدمی باید ‏شايستگى پيدا بكند و ماه رمضان ماهى است كه اين شايستگى را به انسان ‏مى ‏دهد.
كسى كه روزه مى ‏گيرد، صفايى در باطنش پيدا مى ‏شود، آن گاه ‏كه از معصيت خوددارى مى ‏كند، مستحق خير و بركت مى ‏شود. اين است ‏كه زمينه برخوردارى از بركات در ماه رمضان زياد است.
مهمان‏ هاى حق تعالى
انسان در نتيجه روزه و عباداتى كه انجام مى‏ دهد، آمادگى و شايستگى براى تشرف در محضر ربوبى پيدا مى‏كند. چنان كه‏ حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى(ص) در خطبه مشهور (توصيف‏ ماه رمضان) فرموده ‏اند: «هو الشهر دعيتم الى ضيافه الله و جعلتم فيه من ‏اهل كرامه الله».
جود نامحدود
در آخر اين دعا مى ‏گوييم: خدايا! از اين‏ خير و بركت‏ هاى اضافى كه در اين ماه رمضان بر بندگانت فرو مى ‏فرستى، براى من هم نصيب و بهره ‏اى قرار بده. «يا اجود الاجودين»اى كسى كه از همه بخشايش گران، بخشايش گر ترى. بلى، خدا هم‏ بخشنده است و هم بخشنده ‏اى است كه هيچ حد و اندازه‏ اى در بخشندگى ‏اش نيست. آنجا مى‏ گفت «برحمتك»، اينجا مى‏ گويد «بجودك» خدايا! ما به صفت جود تو چنگ مى ‏زنيم، جود و بخشش تو كه حد وپايان ندارد. به غير از ذات مقدس خداوند هر كس جود و بخششى داشته ‏باشد محدود است. اگر يك كسى همه چيزش را به من ببخشد، باز هم‏ محدود است و به همان اندازه به من جود و بخشش مى ‏كند. اما خدا، جودش نامحدود است، چون صفاتش عين ذاتش نامحدود است، پس‏جود و بخشش او هم نامحدود است.
خدايا! ما تمسك مى ‏جوييم به اين جود تو كه در اين ماه رمضان، اين‏ خيرات را به همه ما بندگان بخشش و عطا فرمايى.
🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ
🔹شرح دعای روز های ماه مبارک رمضان🔹
"دعاى روز چهارم"
«آیت اللّه سیّد روح اللّه خاتمی»

اقامه امر يا شريعت پروردگار
در اين دعا چند چيز را از خداوند مى ‏خواهيم. مضمون دعا اين‏ است:
خدايا به ما اين قوت وتوان را بده كه امر تو را بر پاى داريم (آن‏ را اقامه كنيم).
«قيام» به معناى ايستادن است، و «اقامه» معناى بر پا داشتن رادارد. قيام بر امرى داشتن، يعنى بر كارى مسلط و مستولى شدن. اقامه‏ مى ‏كند امر را، يعنى اين امر را سازمان مى ‏دهد و بر پاى مى‏ دارد؛ يا بنا بر تعبيرى ديگر، اين چيز را محكم و بلند مى‏ كند. در قسمت اول دعا مى ‏گوييم: خدايا مرا توانى بده كه امر تو را اقامه كنم و برپاى بدارم.
فرق اقامه با اطاعت
برپاى داشتن امر خدا، غير از اطاعت امر خداست، و الا مى ‏گفت:خدايا! مرا توفيق بده، امر تو را اطاعت بكنم. نمى ‏گفت كه توفيق بده امر تو را بر پاى دارم؛ يعنى، سازمان بدهم امر تو را. امر خدا چه چيزى است؟ امر خدا، همان شريعتى است كه از جانب خدا آمده است. پس عمل به‏ شريعت خدا، اقامه امر خداست. بطور اجمال، خداوند متعال در قرآن ‏كريم در بسيارى از جا ها فرموده كه امر او چيست. از جمله در آيه 40 سوره يوسف كه مى‏ فرمايد: «امر ان لاتعبدو الا اياه» امر خدا اين است كه ‏شما غير خدا را نپرستيد، و در جايى ديگر مى ‏فرمايد: «امر ربى ‏بالقسط» امر پروردگار من اين است كه شما عدالت و قسط را اقامه ‏بكنيد. خدا پيغمبران را فرستاده است براى اين كه به عدل و دادگرى ‏برخيزند «ليقوم الناس بالقسط»، همان طور كه مى ‏فرمايد: «ان الله يامر بالعدل و الاحسان» خدا امر مى ‏كند به عدالت و نيكوكارى. خب، امر خدا اجمالا معلوم است؛ يعنى عمل كردن به دستورات اسلام؛ اين امر خداست. نماز خواندن، روزه گرفتن، زكات دادن، به عدالت رفتار كردن، احسان كردن، با پدر و مادر مهربانى كردن، همه اين‏ ها جزئياتش معلوم ‏است. اين كه مى ‏گويد: مرا توان بده براى اقامه امر تو؛ يعنى، كارى بكنم كه ‏اين اوامر و شريعت تو در ميان همه مردم رواج داشته باشد، امر به ‏معروف بكنم و نهى ‏از منكر نمايم.
بله، اولين كارى كه در اقامه امر بايد بكنم اين است كه من خودم ‏را با شريعت اسلام منطبق سازم؛ يعنى، اعمال و كردار و رفتارم مطابق با اسلام باشد. اگر چنين شد تا اندازه ‏اى امر پرورگار را اقامه كرده‏ ام، ولى بطور كلى امر پروردگار را هنوز اقامه نكرده‏ ام. بايد بکوشیم كه اسلام در ميان مردم هم برپا باشد. نه تنها خودمان اسلام‏ را درباره خودمان پياده كرده باشيم، بلكه بايد مردم را ارشاد بكنيم؛هركسى به اندازه خودش بايد دراين جهت اقدام بكند. اين است كه آدم، توانايى مى‏ خواهد و اين كار مشكلى است و الا تنها نماز خواندن و روزه ‏گرفتن و خمس و زكات دادن (كه اين هم شايد به خيلى ‏ها تعلق نگيرد)يك كار محدودى است. اين كار، كار پر زحمتى نيست. توانايى را ما وقتى ‏مى ‏خواهيم كه كار دشوارى در ميان باشد و آن كار دشوار، اين است كه ‏آدم سعى بكند در امر به ‏معروف و نهى ‏از منكر. البته هر كسى به قدر مقام ‏و دانايى خودش، به قدر دانايى و توانايى ‏اش بايد سعى بكند كه احكام ‏اسلام جارى باشد. اما گاهى فقط مى ‏تواند اين كار را بكند كه اسلام و احكام اسلام در ميان خودش و فرزندانش و خانواده ‏اش جارى باشد، بيش از همين مقدار توانايى ندارد؛ يكى وقتى هم او عالم است، زور دارد، يا به اصطلاح جاه و رياست دارد، در اين صورت خيلى بيشتر مى ‏تواند در يك مملكت يا در يك جامعه سعى بكند كه احكام اسلام‏ بر پاى داشته شود. اين وظيفه‏ اى است كه هر كسى به قدر توانايى ‏اش بايد به آن عمل كند. اين است كه مى‏ گويد: «قونى» مرا نيرو بده ‏كه بتوانم امر تو را بر پاى دارم و خواسته تو را اقامه نمايم.🔽
ياد خدا و مراتب آن
دومين عبارتى كه در اين دعاى شريف آمده چنين است:«و اذقنى فیه حلاوة ذكرك». يكى از چيزهايى كه در اين روز از خدا مى‏ خواهيم اين است كه ذكر خودش را در مذاق ما شيرين كند. ذكر يعنى چه؟ ذكر يعنى، ياد خدا. می گوید: برای من یاد خدا شیرین باشد. یاد خدا یعنی توجه به خدا، توجه به صفات خدا، توجه به اسماء خدا، خداى قادر متعال، خداى رازق، خداى خالق، خداى راحم، خداى تائب، خداى محسن و... اين صفات و اسمائى كه خدا دارد، با اين صفات واسماء خدا را ياد بكنيم و اين ياد خدا، بالاترين عبادت است و منشأ همه ‏عبادات است و ذكر لفظى هم كه به زبان مى‏ گويند، اين هم به اعتبار همان ذكر قلبى است، والا اساساً ذكر به معناى ياد كردن است. حالا يك ‏وقت، خدا را در دلم ياد مى‏ كنم؛ يعنى به عظمت پروردگار توجه مى‏ كنم.اين ياد، است. ياد قلبى يك وقت ياد مى‏ كنم خدا را به اينكه اوامر پروردگار را اطاعت مى ‏كنم. اين يعنى خدا را به اطاعت ياد كرده ‏ام. يك ‏وقت خدا را به زبان ياد مى‏ كنم؛ يعنى ذكرش را مى‏ خوانم، سبحان‏ الله ‏مى ‏گويم، الحمدلله مى ‏گويم، صلوات مى ‏فرستم، از اين قبيل چيزها. اين‏ ها ذكر لفظى است، اين‏ ها مراتب ذكر است، ولى اولين مرتبه ذكر است،بالا ترين مرتبه ذكر كه باقى ذكرها از شاخه ‏هاى آن منشعب مى ‏شود،توجه قلبى است؛ به عظمت حضرت پروردگار؛ به غناء و بى ‏نيازى‏ حضرت پروردگار؛ به جود و بخشش حضرت پرورگار؛ به آن صفات و اسماء الهى كه دارد. وقتى كه به اين امر توجه شد، آن گاه انسان بر انگيخته ‏مى ‏شود كه با خدايى كه اين جور است، ديگر مخالفت نكند. ذكر لفظى هم‏ خوب است. انسان اگر كسى را دوست مى ‏دارد تعظيمش مى ‏كند، هميشه ‏مى ‏خواهد اسمش را ببرد؛ ذكر خدا هم، حتى اگر ذكر لفظى است، نشانه‏ محبت به خداست.

ياد خدا، مقدمه شكر خدا
در سومين بند دعا مى‏ فرمايد: «و اوزعنى فيه لاداء شكرك» دراين روز و در اين ماه خدايا! مرا برانگيز و وادار بكن كه شكر تو را ادا كنم. اين شكر هم مترتب بر ذكر است. اگر انسان خدا را ياد بكند، قهراً خدا را هم شكر مى ‏كند. اجمالا بايد عرض كنم كه شكر خدا يعنى، شكر نعمت‏ خدا.
حقيقت شكر اين است كه انسان آن نعمت را در آن راهى كه‏ خدا خواسته است به كار ببرد: شكر نعمت،يعنى به كار گرفتن نعمت ‏هادر راه صلاح و در راه رضاى خدا. شما مال دارى، شكر نعمت مال اين ‏است كه البته خرج خودت، زندگى خودت بكنى، بدون اسراف و باقى ‏اش ‏را هم در راه خدا انفاق كنى. رياست دارى، قدرت دارى، شكرش اين ‏است كه آن را در يارى مظلومان به كار ببرى، در رفع گرفتارى ‏هاى ‏مردم. شكر اولاد؛ اولادى كه خدا به تو داده، اين است كه او را خوب‏ تربيت بكنى. شكر خانه اين است كه در اين خانه عبادت بكنى، الى ‏غير ذلك.
خدا در نعمتى كه به تو داده، وظايفى برقرار كرده است. شكر يعنى، با نعمت ‏ها همان طور رفتار بكنى كه خداوند خواسته، اين ‏شكر است. مى ‏فرمايد: «مرا توفيق بده براى اداء شكرت».
مسلماً كسى كه به ياد خدا بوده و به او توجه داشته باشد و بداند كه همه اين نعمت‏ هايى كه دارد از خداست، عملا توفيق اداى شكر هم ‏پيدا مى‏ كند. در ادامه مى ‏گوييم: «و احفظنى فيه بحفظك وسترك» و مرا حفظ فرما؛ حفظى كه در دعاها مى ‏خواهيم، حفظ از معصيت است. يعنى،خدايا! مرا نگاه بدار و حفظ بكن تا اين كه از راه تو منحرف نشوم، حفظى ‏كه انسان در مقام دعا مى‏ خواهد، اين است؛ حفظ كن مرا از معصيت، به‏ حفظ خودت، به پوشش خودت، به نگه دارى خودت، مرا از معصيت‏ كردن و از منحرف شدن از راه خودت نگاه دار. «يا ابصر الناظرين» اينجا ‏به عنوان ختم دعاى اين روز مى ‏گويد:اى
كسى كه بينا تر از همه نگرندگان و همه نگاه‏ كنندگان هستى.
«ناظر» يعنى آن كسى كه به چيزى نگاه مى ‏كند و نگاه كردن. غير از ديدن است. نگاه كردن، اين است كه توجه مى ‏كنم به اين كه ببينم. تو اى ‏خدا «ابصر الناظرين» هستى؛ يعنى از همه نظر كنندگان (كسانى كه نظر مى ‏كنند و مى‏ خواهند چيزى ببينند) تو افضلى. خدا بصير است تا جايى كه ‏حتى يك ذره فكرى كه در قلب يكى از بندگانش بگذرد، خدا متوجه ‏و ناظر اوست.
بارالها! توانى به من عطا كن كه بتوانم امر تو را بر آورم و ذكر خودت را در مذاقم شيرين بفرما، كه من هرگاه ياد تو مى‏ كنم در مذاقم ‏شيرين باشد، و نشاط پيدا بكنم.
واقعاً هم اگر ايمان و خداشناسى انسان كامل بشود، ذكر خدا و ياد خدا درنزدش از همه چيز عزيز تر و شريف ‏تر است. اين است كه ‏مى ‏گويد: ذكر خودت را در مذاق من شيرين فرما و براى اداى شركت ‏مرا برانگيز و مرا وادار كن كه شكر تو را ادا بكنم و نگه ‏دار مرا ازمعصيت‏ ها و پوشش قرار بده برنابكارى ‏هاى من. اى كسى كه بيناتر از همه ناظران هستى.

🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ
🔹شرح دعای روز های ماه مبارک رمضان🔹
"دعاى روز پنجم"
«آیت اللّه سیّد روح اللّه خاتمی»
دعاى روز پنجم
اين جا و در اين دعا سه خواسته داريم و بعد هم تمسك مى ‏جوييم به ‏رأفت حضرت پروردگار كه خواسته ‏ها ما را برآورده سازد. خواسته اول‏ اين است؛ مى‏ گويم: «خدايا! در اين روز ما را از استغفار كنندگان قرار بده». آمرزش خدا شامل حال چه كسانى مى ‏شود؟ خدا آمرزنده است. در قرآن بسیار بر روى آمرزندگى خداوند تأكيد شده و خداوند غفاريت‏ و آمرزندگى خودش را براى بندگان به انحاء مختلف مقرر فرموده است.از جمله اين آيات: «انالله يغفرالذنوب جمیعا» يعنى: خداوند همه‏ گناهان را مى‏ آمرزد. در همان آیه مى ‏فرمايد: «يا عبادي الذين ‏اسرفوا على انفسهم لاتقنطوا من رحمةالله ان الله يغفرالذنوب جميعا» خداوند متعال در اين آيه به بندگانش خطاب مى ‏كند كه از رحمت‏ بي منتهاى من مأيوس نشويد. آمرزش بخواهيد، من آمرزنده ام. «انه ‏هو العزيز الغفار».
«غفار» صيغه مبالغه و به معناى بسيار آمرزنده است. يعنى، خدا بسيار آمرزنده است. حالا بسيار آمرزنده بودنش يا از باب اين است كه ‏كسانى را مى‏ آمرزد، كه خيلى زياد هستند و به اين اعتبار، از جهت كميت «كثرت آمرزيده شدگان»، بسيار آمرزنده است. و يا از باب اين كه هر گناهى را مى‏ بخشد، يعنى از نظر كيفيت و نوع گناهان و معاصى، بسيار آمرزنده است؛ يعنى، كسى هم كه خيلى معصيت كرده باشد و غرق ‏معصيت باشد و يك دنيا معصيت هم داشته باشد - خدايى كه غفار است- همه اين ها را مى ‏آمرزد. ولى چيزى كه هست غفاريت و آمرزش خدا، فرع بر اين است كه انسان توبه بكند، يعنى، بايد زمينه مغفرت را خودبنده براى خودش مهيا بكند تا آمرزش حاصل آید. خداوند در صورتى ‏غفار و آمرزنده است كه بنده قابليت آمرزش را پيدا بكند؛ مثل آن‏زمين كه بايد قابليت زراعت را پيدا بكند تا در آن زراعت بشود.
اما چه وقتى بنده قابليت آمرزش مى‏ يابد؟ وقتى كه توبه بكند و به‏ خدا توجه نماید و به سوى او باز گردد. اين است كه در آيه شريفه‏ مى ‏فرمايد: «و انى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم اهتدى» من‏ بسيار آمرزنده هستم. ولى چه كسى را مى ‏آمرزم؟ آن كسى كه ايمان‏ بياورد و عمل صالح انجام بدهد. «ثم اهتدى»: سپس در راه راست باقى ‏بماند؛ در راهى كه وظيفه دارد برود. خلاصه اينكه تا انسان توبه نكند،خدا گناهانش را نمي ‏آمرزد. شما در حالى كه داريد معصيت مى‏ كنيد؛ باك از گناه هم نداريد؛ اگر فردا هم زمينه اش پيش آمد، براى تكرار اين‏ معصيت آماده ايد؛ مسلم است كه اگر بگوييد «استغفرالله واتوب اليه» اين استغفار نيست. استغفار وقتى است كه شما توبه بكنى. توبه يعنى‏چه؟ يعنى، اگر معصيت كردى، پشيمان باشى از معصيت و تصميم بگيرى ‏كه بعد از اين معصيت نكنى. آن وقت بيايى در پيشگاه خدا و بگويى كه:خدايا! من پشيمانم؛ بد كردم: ديگر اين معصيت را مرتكب نمي شوم. اگراين را از صدق دل و باطن گفتى و تصميم گرفتى كه ديگر اين معصيت ‏را تكرار نكنى، اين استغفار، بجاست. البته «استغفرالله ربى و اتوب اليه»بگو، ولى بايد توجه داشته باشى كه اگر تو هنوز هم در راه معصيت هستى‏ و هنوز هم ممكن است معصيت بكنى؛ اين استغفرالله برايت ثمرى‏ ندارد. وقتى انسان آمادگى غفران و رحمت الهى را پيدا مى ‏كند كه توبه‏ كرده باشد؛ توبه حقيقى نه فقط لفظى.
دومین بند دعای روز پنجم رمضان المبارک این است: « واجعلنی فیه من عبادک الصالحین القنتین»، یعنی « و قرار بده مرا از صالحان و قانتان»
عبد صالح يا قانت
«صالح» يعنى شايسته، تمام. بنده صالح؛ يعنى بند هاى كه شايسته ‏بندگى است؛ بندهاى كه به حقيقت خدا را بندگى مى‏كند. و اما «قانت» ازقنوت و به معناى «تذلّل و خشوع كردن در مقام عبادت است.
مرا از بندگان قانت قرار بده؛ يعنى در زمره آن بندگاني كه در مقام ‏عبوديت، نهايت تذلّل و خشوع را به خرج مى ‏دهند. عبادت بايد قنوت ‏داشته باشد. يك وقت است كه من نماز مى‏ خوانم ولى به فكر چيزوهاى ‏ديگر هستم؛ دلم يك جاى ديگر است؛ چشمم به سوی ديگری است؛گوشم متوجه سمت ديگری است، گرچه حمد و سوره مى ‏خوانم و ركوع و سجود هم مى‏ كنم، اما اين عبادتى است كه قنوت ندارد. قنوت اين است كه‏ انسان با كمال تذلّل و فروتنى - تذلّل قلبى و باطنى - عبادت كند، يعنى‏ خودش را در مقابل خداوند حقير و ناچيز و كوچك و پست بشمارد و آن ‏آدابى را كه در نماز هست، رعايت كند. اين قنوت است؛ قنوت، صفت‏ بزرگى است كه خدا بندگان خاصش را به آن مى ‏ستايد، همان گونه كه درباره مريم عذراء - مادر حضرت عيسى مسيح(س) - چنين مى ‏فرمايد:
«و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بكلمات ربها و كتبه و كانت من القانتين»
در اين آيه بعد از اين كه مريم را به پاكى و طهارت توصيف مى ‏كند مى ‏فرمايد: او كسى بود كه كلمات پروردگارش را تصديق كرد و به آن ‏ايمان آورد و از قانتان بود.🔽
يعنى كسى بود كه در عبادتش كمال خضوع ‏را داشت. اين است كه قنوت، يك مقام بالا تر از مقام صالح است. گر چه ‏صالح اعم است. صالح و شايسته اعم از اين است كه قنوت هم به حد اعلى داشته باشد يا نداشته باشد، ولى قانت كه مى ‏گوييم مقام تواضع وبندگى را به حد اعلى دارد. «و جعلنى فيه من اوليائك المقربين» و قرار بده مرا در اين روز از اولياء مقرب درگاه خودت.

ولايت حق تعالى
«اولياء» جمع ولى است و يك وقتى درباره خدا مى ‏گوييم: «الله ولي الذين آمنوا»، «والله ولي المومنين» خدا ولى كسانى است كه ايمان ‏آوردند؛ خدا ولى ايمان آورندگان است.
ولايت خدا و ولى بودن حق تعالى به اين معنا است كه خداوند صاحب‏ اختيار ماست و تمام امور ما به دست اوست. مثلا ولى صغير كه‏ مى ‏گويند، يعنى قيّم و كسى كه اصلاح امور يتيم به عهده اوست، يا اين كه‏ گفته مى ‏شود فلانى ولىّ امر مردم است؛ يعنى صاحب اختيار و زمام دار امور مملكتى و جامعه اى است. پيغمبر، ولىّ مومنين است، ياائمه اطهار ولىّ هستند، يعنى صاحب اختيار و تنظيم كننده كارها هستند. سررشته دار كارها هستند و رشته كار به دست آن هاست، اصلاح امور به ‏دست آن هاست، اين درباب ولايت خدا. اما در باب ولايت بنده به خدا كه مثلا امامان را توصيف مى ‏كنيم به وليّ الله مى‏ گوييم این ها ولىّ خدا هستند؛ يعنى، دوست خدا، مطيع خدا و فرمان بردار خدا هستند، يعنى ‏كسانى كه خودشان را به ولايت خدا تسليم كردند. اين است كه ولىّ خدا بودن؛ يعنى دوست خدا بودن، در راه خدا بودن، اطاعت خدا كردن. جمعش مى‏ شود«اولياء» به معناى دوست داران، و البته كسى كه ولىّ خدا باشد، به مقدار ولايتش هم به درگاه خدا تقرب دارد. اين است كه اين صفت «مقربين» براى اولياء صفت توضيحى مى‏وشود. يعنى اولياء تو كه مقرب درگاه توهستند. بعد مى ‏گويد: «برأفتك يا ارحم الراحمين».
همان گونه كه پیش تر عرض شد، در پايان هر كدام از اين دعاها به يكى ازصفات جلال و جمال خدا تمسك مى‏ جويد. اينجا نيز مى‏ گويد: «برأفتك» و در دعاى قبل گفت: «برحمتك» يعنى به مقام رحمت خداوند چنگ‏ مى ‏زنيم. در قرآن كريم مى ‏خوانيم «بالمومنين رئوف رحيم» خدا به ‏مؤمنان هم رئوف است، هم مهربان. اين جا تمسك مى‏ جويد به خدا، كه ‏خدايا! به رافتى كه دارى بر من بي چاره ترحم كن و دعايم را مستجاب ‏بفرما.
پروردگارا «مرا در اين روز از استغفار كنندگان قرار بده و مرا در اين‏ روز از بندگان شايسته و قابل خود قرار بده و مرا در اين روز از اولياء مقربين خود بدار؛ «برأفتك» به رأفت و مهربانى و دلسوزى تو «ياارحم الراحمين»اى كسى كه رحيم ترين رحمت كنندگان هستى»

🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ
🔹شرح دعای روز های ماه مبارک رمضان🔹
"دعاى روز ششم"
«آیت اللّه سیّد روح اللّه خاتمی»
در دعاى امروز نيز سه خواسته بيان مى ‏شود؛ اول از خدا مى‏ خواهيم كه دست از يارى ما برندارد و ما را به خود وا نگذارد. انسان -اين آدمي زاد - هميشه با دشمنانى چند در گير و مشغول معارضه است؛ با نفس امّاره درگيرى و نزاع دارد؛ با هواى نفسى كه او را به سوى خلاف مى ‏كشاند، با شیاطين انس كه انسان را اغوا مى ‏كنند، با شياطين جن كه او را مى‏ فريبند و همچنين با ناملايمات طبيعى و حوادث طبيعى كه ‏برخلاف خواست او هستند، نزاع دارد. بنابر اين، انسان همواره مبتلا است: يا بايد با شياطين بجنگد، يا با مفسدان و يا با حوادث طبيعى. اين انسان‏ بي چاره، محتاج به يارى است و يارى كننده هم، كسى جز خدا نيست، خدا است كه بايد بنده را يارى كند و البته خدا هم او را يارى مى‏كند، اما گاه ‏خود انسان سبب مى‏شود كه خدا دست از يارى‏ اش بردارد.
لذا در اين دعا مى‏گويد: «لاتخذلنى»، خذلان يعنى از كسى اميد كمك و يارى داشته‏ايد، ولى او دست از كمك و ياري تان بردارد و شما رايارى نكند. «خذله الله» يعنى، خدا او را يارى نكرد؛ در اين دعا مى‏ فرمايد؛ خدايا! مرا به واسطه اينكه متعرض معصيت تو بشوم،مخذول مفرما، يعنى برای معصيتى كه مرتكب شده‏ام دست از يارى‏ من برمدار. وقتى كه انسان معصيت كرد و از دستورات الهى منحرف‏ گشت، سبب مى‏ شود كه خداوند او را يارى نكند. و اگر خدا كسى را يارى ‏نكند، بی گمان رو به هلاكت مى ‏رود. اين است كه مى‏ فرمايد: مرا مخذول ‏مكن. يعنى خداوندا! يا مرا توفيق بده كه معصيت نكنم و يا اگر معصيت‏كردم توفيق توبه‏ام بده كه معصيت من باعث خذلان تو نشود. چون اگرخدا دست از يارى انسان بردارد، ديگر هيچ كس نمى ‏تواند ياريش كند. قرآن مى ‏فرمايد:
«ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذالذى ينصركم‏ من بعده و على‏ الله فليتوكل المؤمنون»
«اى مؤمنين، اى بندگان اگر خدا شما را يارى بكند، ديگر هيچ‏ كس نمى‏ تواند برشما غالب بشود، شكست در زندگانى شما نيست و اگرخدا شما را مخذول كند (يعنى دست از يارى شما بردارد) ديگر كيست‏ كه بتواند شما را يارى كند؟ يعنى يار و ياورى جز خدا نيست و همه چيز به دست اوست». حالا به حسب ظاهر اگر مى‏ بينيم فلان شخص ما رايارى كرد. يا فلان واقعه و پيش‏ آمدى به داد ما رسيد و ما را يارى كرد،اين‏ ها همه واسطه الهى هستند، اين است كه اگر خدا، انسان را يارى‏ بكند؛ در همه شئون زندگيش پيروز است و شكست نخواهد داشت، و اگرخدا او را يارى نكند و دست از يارى انسان بردارد، هيچ مخلوقى‏ نمى ‏تواند انسان را يارى كند. چيزى كه باعث مى‏شود خدا انسان را يارى‏ نكند، معصيت و نافرمانى است والا خدا بنايش بر يارى كردن است. درجمله ديگر اين دعا مى‏فرمايد: «ولا تضربنى بسياط نقمتك».
تازيانه خداوند
«سياط» جمع سوط است. سوط يعنى تازيانه. اينجا عذاب الهى‏ را به تازيانه زدن تشبيه كرده است و با اين لفظ شيرين مى ‏فرمايد:«خدايا! تو ما را به تازيانه‏ هاى نقمت و غضب و خشم خويش مزن وعذاب مكن». معمولاً پيش تر وقتى كه مى‏ خواستند مجازات و عذاب ‏بكنند، تازيانه مى‏ زدند. گرچه عذاب آخرت چيز ديگرى است، ولى‏ به تازيانه تشبيه شده است و مى‏ گوييم خدايا! تازيانه‏ هاى غضب و خشم‏ خود را برمن فرود نياور.
سومين بند دعا اين است كه مى ‏فرمايد: «زحزحنى فيه من ‏موجبات سخطك» «زحزحنى» يعنى مرا دور بدار - دور داشتن به عجله. مى ‏دانيد كه اگر كسى نزديك لب بام رفته و مى ‏خواهد بيفتد يا اين كه‏ كسى نزديك است به داخل چاه بيفتد، شما با عجله و شتاب مى‏دويد و او را مى ‏گيريد و به عقب مى‏ كشيد. اين را مى ‏گويند «زحزح»، قرآن كريم ‏مى ‏فرمايد: «كل نفس ذائقة الموت و انما توفون اجوركم يوم القيامه فمن ‏زحزح عن النار و ادخل الجنه فقد فاز»
«همه شما مى ‏ميريد؛ پايان هر موجودى مرگ است و شما كه ‏مى‏ ميريد، روز قيامت خدا تمام اجر ها و مزد هاى شما را به شما مى‏ دهد، ولى آن روز شخصی كه از آتش دور داشته شده و كنار زده بشود، اين فرد ‏فائز و رستگار است». در اين بخش از دعا درخواستى داريم: «اى خدا مارا دور بدار از آن چيز ها و كار هايى كه موجب غضب و خشم تو مى‏ شود.» در پايان دعا مى ‏گوييم: «يا منتهى رغبه الراغبين» يعنى: اى كسى كه ‏منتهاى آرزوى رغبت كنندگان و آرزو كنندگان مشتاقان هستى، اين‏ دعاها و همه دعاهاى ما را به مقصد اجابت برسان.

🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ
🔹شرح دعای روز های ماه مبارک رمضان🔹
"دعاى روز هفتم"
«آیت اللّه سیّد روح اللّه خاتمی»

در دعاى امروز هم از خدا مى‏ خواهيم كه سه چيز به ‏ما عطا كند. اولين خواهش ما در دعاى روز هفتم اين‏ است كه: خدايا! ما را يارى كن كه در اين روز و در اين ‏ماه، هم روزه بگيريم و هم نماز بخوانيم.
صيام؛ يعنى روزه گرفتن. قيام در اصل به معناى ‏ايستادن است، ولى هنگامى كه با صيام مى ‏آيد، مقصود نماز است. نماز را قيام هم مى‏ گويند، براى اين كه بيشتر كارهاى نماز، قيام است؛ يعنى ايستادن است. در همه ‏ركعات نمازتان بايد ايستاده باشيد، حتى ركوع هم كه‏ مى ‏روى باز هم بايد بايستى. پس بيشتر كارهاى نماز ايستادن است؛ ايستادن در خدمت خدا. از اين روى، نماز را قيام مى‏ گويند. در ماه رمضان افزون بر اين كه‏ روزه واجب شده است، به نمازهاى مستحبى (نوافل) بسيارى هم سفارش شده است كه اگر انسان خواسته‏ باشد از بركات اين ماه مستفيض بشود، بايد آن نمازها را هم به جا بياورد - يا دست‏ كم بعضى از نمازهاى ‏مستحبى را كه در ايام ديگر هست، در طول شبانه ‏روز به جا بياورد. مثل نوافل يوميه يا نمازهاى ديگر. در ماه ‏رمضان بسيار سفارش شده است كه در كنار روزه به‏ نمازهاى واجب و مستحبى خيلى توجه بشود.
ماه تمرين معنويت و كسب فيوضات
نمازهايى براى ماه رمضان وارد شده است، براى هرشب، براى روزها و شب هاى مخصوص، بايد در كنار روزه ‏به اين نمازها هم توجه بشود. شايسته است كه بندگان‏ خدا بكوشند نوافل يوميه‏ شان را - اگر در ماه هاى ديگرنمي خواندند - در اين ماه به جا بياورند. مخصوصا نماز شب كه خيلى موكد است. اگر كسى در همين يك ماه بنا بگذارد بر اينكه نماز شب بخواند، ممكن است عادت ‏بكند و بعد هم ادامه بدهد. اين توفيق بزرگى است.آن هايى كه نمازهاى قضايى بر ذمه دارند در اين ماه ‏مى ‏توانند نمازهاى قضا و فوت‏ شده‏ شان را به جا بياورند واگر پدرشان، مادرشان، بستگان شان نماز قضا دارند، به ‏نيابت آن ها به جا بياورند. غرض اين است كه ماه رمضان‏ بهار عبادت است. اين است كه ما در اين دعا مى‏ گوييم:«واعنى فيه» خدايا! ما را يارى بكن دراين ماه بر اين كه‏ روزه را به جا بياوريم و نمازها را برپا داريم؛ يعنى، علاوه ‏بر اين كه توفيق روزه مى‏ خواهيم، توفيق مى‏ خواهيم كه نماز را هم به جا بياوريم. «وجنبنى فيه من هفواته و اثامه».
سياه چال لغزش ها
«هفوه» به معناى لغزش است. «آثام» هم كه جمع ‏اثم و به معناى گناه است و در اين دعا مى‏ خواهيم كه ‏خدايا! مرا حفظ كن از لغزش هاى امروز، يا اين ماه يا گناهانى كه در اين ماه ممكن است در معرض آن ها قرار بگيرم.
البته انسان هميشه بايد از خدا بخواهد كه او را از لغزش و گناه حفظ بكند و دور بدارد، به ويژه در ماه ‏رمضان كه لازم است عنايت بيشترى به اين نكته بشود. گاه مى ‏شود اشخاصى كه درست تهذيب و تربيت‏ نشده ‏اند و در دين ضعيف هستند، همين روزه ممكن‏ است كه آثارى در آن ها بگذارد كه معصيت بكند و ازجاى خود در برود. براى اين كه روزه قهراً قدرى موجب ‏ضعف مى ‏شود و روزه ‏دار معمولا عصبانى مى ‏شود، و درنتيجه اين عصبانى شدن، ممكن است حرف بدى هم ‏بزند، در ماه رمضان به واسطه روزه گرفتن، انسانى كه‏ ضعيف است، انسانى كه تربيت شده نيست، قدرى ‏ضعف بر او مستولى مى‏ شود، ضعف اعصاب پيدا مى‏ كند و در نتيجه گرسنه كه مى‏ شود، عصبانى است، تشنه كه‏ مى ‏شود خشمگين است؛ آن وقت اين عصبانيت اش را ممكن است به وجه معصيت انجام بدهد. مثلا دعوا بكند. از اين ‏رو بسيار سفارش شده هنگامى كه روزه ‏دار هستيد افزون بر اينكه از مضطرات و مبطلات روزه‏ خوددارى مى ‏كنيد - كه دست و زبان و پا و همه اعضا وجوارح تان را حفظ كنيد - ناظر به اين مطلب نيز هست ‏به خصوص اين كه گناه اگر در ماه رمضان باشد، روزه انسان‏ را هم خراب مى‏ كند. نه اين كه بگوييم روزه را باطل‏ مى ‏كند و بايد قضاء بشود؛ نه! روزه اگر شد و با نيت، روزه‏ گرفت و همين مفطرات را ترك كرد و نيت روزه هم‏ داشت، اين ديگر قضايش نبايد گرفته بشود، روزه‏ اش را گرفته و كسى او را مواخذه نمي كند كه چرا روزه نگرفتى؟ولى اگر در ضمن روزه گناه بكنى، مثلا غيبت بكنى، تهمت‏ بزنى، دشنام بدهى، بحث و جدل بكنى، اين ها باعث‏ م ى‏شود كه روزه آن فايده مطلوب را نداشته باشد. اين ‏است كه در اين دعا مى‏ گويد: «وجنبنى فيه من هفواته و آثامه» يعنى: خدايا! دراين روز مرا دور بدار از لغزش هايى ‏كه ممكن است براى من پيش بيايد، يا گناهانى كه ممكن‏ است در حال روزه براى من پيش بيايد.🔽
آثار ذکر خدا در زندگی آدمی
«و ارزقنى فيه ذكرك بدوامه» اين بند دعا كامل‏ كننده ‏دعاهاى پيشين است، يعنى مى ‏گوييم: «در اين روز به‏ من توفيق بده كه همواره در ياد تو باشم.» در دعاهاى‏ قبلى عرض كرديم كه ذكر خدا از همه عبادات بالاتر است و ذكر خداست كه انسان را از معصيت باز مى ‏دارد و انسان را به اطاعت وا مى ‏دارد. اين است كه آن‏ خواسته ‏ها را كه بيان مى‏ كند بعد براى اين كه آن‏ خواسته ‏ها متحقق بشود، توفيق به ياد خدا بودن را مى ‏طلبد. انسان اگر در ذكر و ياد خدا باشد، امكان ندارد معصيت بكند. ما كه مى ‏گوئيم: مرا از معصيت حفظ بكن؛ مرا از لغزش حفظ بكن؛ راه حفظ انسان از معصيت اين ‏است كه به ياد خدا باشد؛ براى اين كه اگر به ياد خدا باشد هرگز به گناه و معصيت نمى ‏افتد. بعد مى ‏فرمايد:«بتوفيقك ياهادى المضلّين» در همه اين كارها بايد توفيق باشد. توفيق؛ يعنى جور شدن اسباب كار، وقتى ‏مى ‏گوييم به ما توفيق بده؛ يعنى اسباب كار را جور بكن.بار الها اين كه خواستيم ما را حفظ بكنى از هفوات و آثام؛ ما را توفيق بدهى براى صيام و قيام و ما را توفيق بدهى ‏براى اين كه هميشه در ذكر تو باشيم؛ اين ها بايد به واسطه ‏توفيق تو انجام بشود.
يعنى، تو هستى كه بايد اسباب اين امور را فراهم‏ بياورى «يا هادى المضلّين»،اى كسى كه راهنماى ‏گمراهان هستى و گمراهان را راهنمايى مى‏ كنى.

🔸خانه فرهنگ خاتمی

🔼https://telegram.me/joinchat/AvQNqDvwu1yqe85c9ct8rQ