✨فاصله بین تو و #اهدافت،
یک کلمه پنج حرفیه:
#اراده
این فاصله رو پرکن.
باور کن هدفهات از اون چیزی که فکر میکنی ، به تو نزدیکترن.
🌹https://t.me/khatamajabshir
یک کلمه پنج حرفیه:
#اراده
این فاصله رو پرکن.
باور کن هدفهات از اون چیزی که فکر میکنی ، به تو نزدیکترن.
🌹https://t.me/khatamajabshir
✍داستان تشرف جناب شیخ علی #حلاوی
در شهر #حله
شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا #ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟»
شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج #فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «#غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟»
در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟»
او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.»
مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف )! با من این همه عتاب مکن!
حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست.
اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!»
شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند.
شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد.
قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون آن در میان صحن جاری شود.
وقتی آن چهل نفر خون جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم را در حضور شیخ ذبح کند.
قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند.
در آن حال، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!»
جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایین آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.»
حضرت این جمله را فرمود و ناپدید شد. اینک در خانه جناب شیخ علی حلاوی، بقعه ای موسوم به مقام صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ساخته شده که روی سر در ورودی آن، زیارت مختصری از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) نگاشته شده است. مردمان آن سامان، از دور و نزدیک برای دعا و تضرع به بارگاه الهی به سوی این مکان می شتابند.
🌹https://t.me/khatamajabshir
در شهر #حله
شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا #ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟»
شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج #فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «#غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟»
در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟»
او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.»
مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف )! با من این همه عتاب مکن!
حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست.
اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!»
شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند.
شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد.
قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون آن در میان صحن جاری شود.
وقتی آن چهل نفر خون جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم را در حضور شیخ ذبح کند.
قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند.
در آن حال، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!»
جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایین آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند. امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.»
حضرت این جمله را فرمود و ناپدید شد. اینک در خانه جناب شیخ علی حلاوی، بقعه ای موسوم به مقام صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) ساخته شده که روی سر در ورودی آن، زیارت مختصری از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) نگاشته شده است. مردمان آن سامان، از دور و نزدیک برای دعا و تضرع به بارگاه الهی به سوی این مکان می شتابند.
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#خانمها_بدانند
#مهربان باشید
چیزی که #زن دارد و #مرد را تسخیر می کند ،مهربانی اوست نه سیمای زیبایش .
زن مهربان میتواند خشگمین ترین مردان را آرام کند
#معذرت خواهى كنيد اگر اشتباهی كرديد معذرت خواهى كنيد، و نگران غرورتان نباشيد ،مهم نیست اگر انسانی برای کسی که دوستش دارد، غرورش را از دست بدهد؛ اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ #غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد!
با درايت باشيد اگر همسر شما از شما ناراحت است ، تنها توسط خود شما به آرامش ميرسد ، تمام تلاشتان را
بكنيد تا اين شما باشيد تا #همسرتان را به آرامش مي رسانيد.
مسئول باشيد ، میزان حماقت انسانها رو میشه از میزان
استفادشون از دو کلمه ی #همیشه و #هرگز فهمید، بيشتر به فكر راه حلی باشيد تا سرزنش كردن.
#عاشق باشيد
هیچکس تصادفی برای کسی فرستاده نمیشود،
مثل يك معجزه به #همسر خود نگاه كنيد.
🌹https://t.me/khatamajabshir
#مهربان باشید
چیزی که #زن دارد و #مرد را تسخیر می کند ،مهربانی اوست نه سیمای زیبایش .
زن مهربان میتواند خشگمین ترین مردان را آرام کند
#معذرت خواهى كنيد اگر اشتباهی كرديد معذرت خواهى كنيد، و نگران غرورتان نباشيد ،مهم نیست اگر انسانی برای کسی که دوستش دارد، غرورش را از دست بدهد؛ اما فاجعه است اگر به خاطر حفظ #غرور، کسی را که دوست دارد از دست بدهد!
با درايت باشيد اگر همسر شما از شما ناراحت است ، تنها توسط خود شما به آرامش ميرسد ، تمام تلاشتان را
بكنيد تا اين شما باشيد تا #همسرتان را به آرامش مي رسانيد.
مسئول باشيد ، میزان حماقت انسانها رو میشه از میزان
استفادشون از دو کلمه ی #همیشه و #هرگز فهمید، بيشتر به فكر راه حلی باشيد تا سرزنش كردن.
#عاشق باشيد
هیچکس تصادفی برای کسی فرستاده نمیشود،
مثل يك معجزه به #همسر خود نگاه كنيد.
🌹https://t.me/khatamajabshir
✋چند نکته درباره #احکام_واجبات_نماز:
1. واجبات نماز بر دو قسم است ؛ واجبات رکنی و واجبات غیر رکنی و معنای واجب رکنی این است که اگر عمدا یا سهوا کم یا زیاد شود نماز باطل است. اما واجب غیر رکنی در صورتی که عمدا ترک یا زیاد شود نماز باطل است مثلا یک سجده را عمدا کم یا زیاد کند.
2. یکی از واجبات رکنی ایستادن در هنگام تکبیره الاحرام و ایستادن قبل از رکوع است که اصطلاحا قیام متصل به رکوع گفته می شود.
3. انسان تا وقتی که بتواند ایستاده نماز بخواند هر چند با تکیه بر دیوار یا به کمک عصا، باید نماز را ایستاده بخواند و نباید #نشسته نماز بخواند.حتی اگر بتواند حداقل تکبیره الاحرام را ایستاده بگوید باید تکبیر را ایستاده بگوید.
لذا بعضی به خاطر ترک قیامهای رکنی نمازشان باطل است و قضا دارد، به عنوان مثال کسانی که کل نماز را روی صندلی میخوانند ولی قدرت ایستادن بدون ضرر و مشقت برای تکبیره الاحرام و قیام قبل از رکوع را دارند و با این حال قیام را ترک می کنند نمازشان باطل است و قضا دارد
4. اگر نمازگزار چنانچه بایستد مریض می شود یا ضرر قابل توجهی به او می رسد باید نشسته بخواند و در صورتی که نمازگزاری توانایی ایستادن داشته باشد ولی نمازش را #نشسته می خواند به خاطر ترک قیامهای رکنی نمازش باطل است و قضا دارد ،به عنوان مثال کسانی که تمام نماز را روی صندلی میخوانند در حالی که توانایی ایستادن را دارند و با این حال روی صندلی نماز می خوانند نمازشان باطل است و قضا دارد. (مراجع م 958 و 975 عروه الوثقی فصل فی القیام م 17 )
خداوند متعال همه ما را از نمازگزاران واقعی قرار دهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
🌹https://t.me/khatamajabshir
1. واجبات نماز بر دو قسم است ؛ واجبات رکنی و واجبات غیر رکنی و معنای واجب رکنی این است که اگر عمدا یا سهوا کم یا زیاد شود نماز باطل است. اما واجب غیر رکنی در صورتی که عمدا ترک یا زیاد شود نماز باطل است مثلا یک سجده را عمدا کم یا زیاد کند.
2. یکی از واجبات رکنی ایستادن در هنگام تکبیره الاحرام و ایستادن قبل از رکوع است که اصطلاحا قیام متصل به رکوع گفته می شود.
3. انسان تا وقتی که بتواند ایستاده نماز بخواند هر چند با تکیه بر دیوار یا به کمک عصا، باید نماز را ایستاده بخواند و نباید #نشسته نماز بخواند.حتی اگر بتواند حداقل تکبیره الاحرام را ایستاده بگوید باید تکبیر را ایستاده بگوید.
لذا بعضی به خاطر ترک قیامهای رکنی نمازشان باطل است و قضا دارد، به عنوان مثال کسانی که کل نماز را روی صندلی میخوانند ولی قدرت ایستادن بدون ضرر و مشقت برای تکبیره الاحرام و قیام قبل از رکوع را دارند و با این حال قیام را ترک می کنند نمازشان باطل است و قضا دارد
4. اگر نمازگزار چنانچه بایستد مریض می شود یا ضرر قابل توجهی به او می رسد باید نشسته بخواند و در صورتی که نمازگزاری توانایی ایستادن داشته باشد ولی نمازش را #نشسته می خواند به خاطر ترک قیامهای رکنی نمازش باطل است و قضا دارد ،به عنوان مثال کسانی که تمام نماز را روی صندلی میخوانند در حالی که توانایی ایستادن را دارند و با این حال روی صندلی نماز می خوانند نمازشان باطل است و قضا دارد. (مراجع م 958 و 975 عروه الوثقی فصل فی القیام م 17 )
خداوند متعال همه ما را از نمازگزاران واقعی قرار دهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#داستان مرد آهنگری ڪه با مبارزه با هوای نفس، از عمل حرام و تجاوز خودداری ڪرد و #خداوند، #آتش دنیا و آخرت را بر او حرام کرد.
مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون میآورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود.
آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوشاندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمیآورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همانقدر بدان که تنگدستی طاقتفرسا مرا وادار کرد به خواسته تو پاسخ دهم.من دکان را بسته، با او به خانه رفتم.
وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید میلرزد. پرسیدم: از چه میترسی که اینقدر به لرزه افتادی؟ گفت: هماکنون خدا #شاهد و #ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش #دنیا و #آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت.
همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من #مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند میخواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند». گویا آن زن از بستگان #رسول_خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من تأثیر ندارد.
🌸https://t.me/khatamajabshir
مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون میآورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود.
آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوشاندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمیآورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همانقدر بدان که تنگدستی طاقتفرسا مرا وادار کرد به خواسته تو پاسخ دهم.من دکان را بسته، با او به خانه رفتم.
وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید میلرزد. پرسیدم: از چه میترسی که اینقدر به لرزه افتادی؟ گفت: هماکنون خدا #شاهد و #ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش #دنیا و #آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت.
همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من #مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند میخواهم که در آتش دنیا و آخرت تو را نسوزاند». گویا آن زن از بستگان #رسول_خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من تأثیر ندارد.
🌸
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ #ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ #ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ #ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ #ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ #ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ #ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ...
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ باشیم ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ،
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ :
ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ
ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ
🌸https://t.me/khatamajabshir
ﯾﮑﯽ #ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ #ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ #ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ #ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ #ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ #ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ...
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ باشیم ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ پایین تر ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ،
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ :
ﻧﻪ انسانی ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ
ﻧﻪ انسانی ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ
🌸https://t.me/khatamajabshir
#خودخواهی
#ﺯﻧﺒﻮﺭﯼ_ﻣﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﯿﻠﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﺭﻧﺞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﯽﺩﯾﺪ ﻭ #ﺣﺮﺻﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺰﺩ!
ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﻣﻮﺭ؛ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ؟
ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻣﻄﻌﻢ ﻭ ﻣﺸﺮﺏ (ﺁﺏ ﻭ ﻏﺬﺍ) ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻦ، ﮐﻪ ﻫﺮ ﻃﻌﺎﻡ ﮐﻪ ﻟﺬﯾﺬﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺨﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻧﺮﺳﺪ...
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺭﻡ...
ﺍﯾﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﮐﺎﻥ ﻗﺼﺎﺑﯽ ﭘﺮ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮔﻮﺷﺖ
ﻧﺸﺴﺖ!
ﻗﺼﺎﺏ ﮐﺎﺭﺩ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺰﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ...
ﻣﻮﺭ ﺑﯿﺎﻣﺪ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ.
ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺒﺮﯼ؟
ﻣﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﺹ ﺑﻪ ﺟﺎﺋﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯿﺶ ﮐﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ...
ﻭ ﺍﮔﺮ #ﻋﺎﻗﻞ ﯾﮏ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ #ﺗﺎﻣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ #ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻭﺍﻋﻈﺎﻥ ﺑﯽﻧﯿﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ
🌸https://t.me/khatamajabshir
#ﺯﻧﺒﻮﺭﯼ_ﻣﻮﺭﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﯿﻠﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ
ﺭﻧﺞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﯽﺩﯾﺪ ﻭ #ﺣﺮﺻﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺰﺩ!
ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﻣﻮﺭ؛ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﻬﺎﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ؟
ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻣﻄﻌﻢ ﻭ ﻣﺸﺮﺏ (ﺁﺏ ﻭ ﻏﺬﺍ) ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻦ، ﮐﻪ ﻫﺮ ﻃﻌﺎﻡ ﮐﻪ ﻟﺬﯾﺬﺗﺮ ﺍﺳﺖ، ﺗﺎ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﺨﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻧﺮﺳﺪ...
ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻧﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺭﻡ...
ﺍﯾﻦ ﺑﮕﻔﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﮐﺎﻥ ﻗﺼﺎﺑﯽ ﭘﺮ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮔﻮﺷﺖ
ﻧﺸﺴﺖ!
ﻗﺼﺎﺏ ﮐﺎﺭﺩ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﺰﺩ ﻭ ﺯﻧﺒﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ...
ﻣﻮﺭ ﺑﯿﺎﻣﺪ ﻭ ﭘﺎﯼ ﺍﻭ ﺑﮕﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ.
ﺯﻧﺒﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺒﺮﯼ؟
ﻣﻮﺭ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﺹ ﺑﻪ ﺟﺎﺋﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ، ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯿﺶ ﮐﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ...
ﻭ ﺍﮔﺮ #ﻋﺎﻗﻞ ﯾﮏ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ #ﺗﺎﻣﻞ ﮐﻨﺪ، ﺍﺯ #ﻣﻮﻋﻈﻪ ﻭﺍﻋﻈﺎﻥ ﺑﯽﻧﯿﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ
🌸https://t.me/khatamajabshir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینو بدون که:
هر صبح،
میتونی دوباره از نو شروع کنی ☀️
🎄🎄🎄🌸🌸🍀🍀🍀🌸🌸🎄🎄🎄
آدمها را #مهمان کنید
به یک جرعه #زندگی
یک دل خوش
یک احوالپرسی #ساده و بیقضاوت
یک فنجان زندگی بیدغدغه ...
مهمان مهربانیهایتان
به #دوست داشتن
به خیال راحت از حضورتان
به حس خوب
به حرفــهای بی کینه و کنایه
به لبخندی ، به دعایی، به رویایی...
زندگی یعنی همین🌸
🍀https://t.me/khatamajabshir
هر صبح،
میتونی دوباره از نو شروع کنی ☀️
🎄🎄🎄🌸🌸🍀🍀🍀🌸🌸🎄🎄🎄
آدمها را #مهمان کنید
به یک جرعه #زندگی
یک دل خوش
یک احوالپرسی #ساده و بیقضاوت
یک فنجان زندگی بیدغدغه ...
مهمان مهربانیهایتان
به #دوست داشتن
به خیال راحت از حضورتان
به حس خوب
به حرفــهای بی کینه و کنایه
به لبخندی ، به دعایی، به رویایی...
زندگی یعنی همین🌸
🍀https://t.me/khatamajabshir
ﻣﻴﺪﻭنید #ﺧﻮﻧﻪ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟🏠
🔅ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «#ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ #ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «#ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ #ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ #ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ مهمه ..
🌾🌾🌾🌸🌸🌸🌸🌾🌾🌾
🆔https://t.me/khatamajabshir
🔅ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «#ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ #ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «#ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ #ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ #ﺧﺸﻢ،
ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ»
ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ مهمه ..
🌾🌾🌾🌸🌸🌸🌸🌾🌾🌾
🆔https://t.me/khatamajabshir
gif(2).gif
43.5 KB
💠خوشا به حال این افراد
🔸#امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خوشا به حال کسی که:
1️⃣ پرداختن به #عیبهایش او را از پرداختن به عیبهای دیگران باز دارد
2️⃣ بدون این که خود را خوار سازد #فروتنی کند
3️⃣ با فقها و اهل #رحمت نشست و برخاست کند
4️⃣ با اقشار پایین #جامعه و بیچارگان معاشرت کند
5️⃣ مالی را که از #حرام کسب نکرده #انفاق کند.
📚تفسیر قمی، ج2، ص70؛ بحارالانوار، ج72، ص119
🌾🌾🌾🌸🌸🌸🌸🌾🌾🌾
🌸https://t.me/khatamajabshir
🔸#امیرالمؤمنین(ع) فرمود: خوشا به حال کسی که:
1️⃣ پرداختن به #عیبهایش او را از پرداختن به عیبهای دیگران باز دارد
2️⃣ بدون این که خود را خوار سازد #فروتنی کند
3️⃣ با فقها و اهل #رحمت نشست و برخاست کند
4️⃣ با اقشار پایین #جامعه و بیچارگان معاشرت کند
5️⃣ مالی را که از #حرام کسب نکرده #انفاق کند.
📚تفسیر قمی، ج2، ص70؛ بحارالانوار، ج72، ص119
🌾🌾🌾🌸🌸🌸🌸🌾🌾🌾
🌸https://t.me/khatamajabshir
🔴 #اصل_تغافل_در_زندگی
💠 در مراسم عروسی، #پیرمردی در گوشهی سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟ معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم #مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سالها قبل، #ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همهی دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما #ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع #دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان #چشمهایم را بسته بودم.
💠 گاه با تغافل از خطاهای طبیعی یکدیگر، زمینهی رشد و تربیت را در خود و همسرمان ایجاد کنیم. تغافل، عامل مهمی در تکریم همسرتان و محبوبیّت و عزّت شماست.
💠 با مچگیری، زمینهی دروغگویی و مخفیکاری را فراهم میکنیم و روابط ما در خانه سرد میشود. امّا تغافل بهجا، محیط خانه را به پناهگاهی امن برای اهل خانه تبدیل میکند.
🌾🌾🌾🌸🌸🌸🌸🌾🌾🌾
🌹https://t.me/khatamajabshir
💠 در مراسم عروسی، #پیرمردی در گوشهی سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟ معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم #مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سالها قبل، #ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همهی دانشآموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را میبرید، ولی شما #ساعت را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع #دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان #چشمهایم را بسته بودم.
💠 گاه با تغافل از خطاهای طبیعی یکدیگر، زمینهی رشد و تربیت را در خود و همسرمان ایجاد کنیم. تغافل، عامل مهمی در تکریم همسرتان و محبوبیّت و عزّت شماست.
💠 با مچگیری، زمینهی دروغگویی و مخفیکاری را فراهم میکنیم و روابط ما در خانه سرد میشود. امّا تغافل بهجا، محیط خانه را به پناهگاهی امن برای اهل خانه تبدیل میکند.
🌾🌾🌾🌸🌸🌸🌸🌾🌾🌾
🌹https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
❣#صبح یعنی #عشق
عشق یعنی حس خوب #زندگی
زندگی یعنی زیباترین هدیه #خدا
ســــ🌸ـــلام
🌸https://t.me/khatamajabshir
❣#صبح یعنی #عشق
عشق یعنی حس خوب #زندگی
زندگی یعنی زیباترین هدیه #خدا
ســــ🌸ـــلام
🌸https://t.me/khatamajabshir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#درنگ
#بهترین_سخن
از ارسطو پرسيدند:
بهترين سخن كدام است؟
در پاسخ گفت :
آنچه موافق عقل باشد.
گفتند:
پس از آن چيست؟
گفت:
سخني كه شنونده بپذيرد.
گفتند:
بعد از آن چه؟
گفت:
سخنی كه از سرانجام آن اطمينان داشته باشيم كه ضرری متوجه ما نخواهد ساخت.
گفتند:
بعد از آن چيست؟
گفت:
اگر سخن يكی از اين سه شرط را نداشته باشد از صدای چهارپايان پستتر است.
🍀https://t.me/khatamajabshir
#بهترین_سخن
از ارسطو پرسيدند:
بهترين سخن كدام است؟
در پاسخ گفت :
آنچه موافق عقل باشد.
گفتند:
پس از آن چيست؟
گفت:
سخني كه شنونده بپذيرد.
گفتند:
بعد از آن چه؟
گفت:
سخنی كه از سرانجام آن اطمينان داشته باشيم كه ضرری متوجه ما نخواهد ساخت.
گفتند:
بعد از آن چيست؟
گفت:
اگر سخن يكی از اين سه شرط را نداشته باشد از صدای چهارپايان پستتر است.
🍀https://t.me/khatamajabshir
#یا_مهدی
حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت
الغوث یابن زهرا! عجّل علی ظهورک
زخمِ به خون نشسته، پیشانیِ شکسته
دارند با تو نجوا، عجّل علی ظهورک
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجّل علی ظهورک
هم عمّه ها پریشان، هم جدّ توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجّل علی ظهورک
بر "میثمت" نگاهی، از لطف گاه گاهی
ای چشم حق تعالی! عجّل علی ظهورک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❣
#امام_زمان عجل الله
🌸https://t.me/khatamajabshir
حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت
الغوث یابن زهرا! عجّل علی ظهورک
زخمِ به خون نشسته، پیشانیِ شکسته
دارند با تو نجوا، عجّل علی ظهورک
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجّل علی ظهورک
هم عمّه ها پریشان، هم جدّ توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجّل علی ظهورک
بر "میثمت" نگاهی، از لطف گاه گاهی
ای چشم حق تعالی! عجّل علی ظهورک
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❣
#امام_زمان عجل الله
🌸https://t.me/khatamajabshir
روح الامین روزی از پیشگاه #خدا بانگ لبیک شنید. نمیدانست کدام #بندهٔ_مخلص، او را خوانده است. در زمین و آسمان گشت تا او را بیابد، اما پیدایش نکرد.
رو به سوی خدا آورد و گفت: راهی نما تا او را بیابم.
حضرت حق : به روم برو فلان دير رو بنگر۔
جبرئیل به آن دیر رفت و دید مردی به پای بتی افتاده و با حالی زار و با اخلاص تمام بت را صدا میزند.
برگشت و به خدا گفت: چگونه است که این مرد در دیر از بت یاری میجوید و تو پاسخش میدهی ؟
حضرت حق: او از راه راست دورافتاده است به غلط بت را صدا میکند؛ ولی میدانم که در قلب او چیست و در باطن چه میخواهد؟ او جز من کسی را ندارد. اکنون زبانش را هم به راه می آورم.
جبرئیل شنید که آن بت پرست زبانش هم به خدا خدا، گشوده شد.
پس ای مرغ ناتوان و نومید،بدان که درگاه او بارگاه نیازمندی است.
نه همه زهد مسلم میخرند
"هیچ" بر درگاه او، هم، میخرند
داستانها و پیامهای عطار در منطق الطیر و الهی نامه
دکتر حشمت الله ریاضی
به کوشش : حبیب الله پاک گوهر
🍀🍀🍃🍃🍃🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍀🍀
آرامش ، یعنی لطافت و نرمش روح...
#خدایا !
هدایتم کن ، در برخورد با اطرافیانم
از کاه کوه نسازم،
مسائل را بزرگ نکنم تا چنان
سخت شوم که آرامش را از خودم بگیرم ،
به من قلبی لطیف عطا کن...
و راهی ام کن به راهت ،
که هر چه راهِ غیرِ مقصد توست ،
بیراهه ست!
#پروردگارا...
احوالم چنانست که می دانی
و اعمالم چنین است که می بینی.
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،
بحق کبریایی ات بحق راستی
بحق خوبی بحق بزرگـی
بحق انصاف بحق حقانیت
بحق مهربانیت بهترینها رو
برای همه مقدر فرمـا....
🌸https://t.me/khatamajabshir
رو به سوی خدا آورد و گفت: راهی نما تا او را بیابم.
حضرت حق : به روم برو فلان دير رو بنگر۔
جبرئیل به آن دیر رفت و دید مردی به پای بتی افتاده و با حالی زار و با اخلاص تمام بت را صدا میزند.
برگشت و به خدا گفت: چگونه است که این مرد در دیر از بت یاری میجوید و تو پاسخش میدهی ؟
حضرت حق: او از راه راست دورافتاده است به غلط بت را صدا میکند؛ ولی میدانم که در قلب او چیست و در باطن چه میخواهد؟ او جز من کسی را ندارد. اکنون زبانش را هم به راه می آورم.
جبرئیل شنید که آن بت پرست زبانش هم به خدا خدا، گشوده شد.
پس ای مرغ ناتوان و نومید،بدان که درگاه او بارگاه نیازمندی است.
نه همه زهد مسلم میخرند
"هیچ" بر درگاه او، هم، میخرند
داستانها و پیامهای عطار در منطق الطیر و الهی نامه
دکتر حشمت الله ریاضی
به کوشش : حبیب الله پاک گوهر
🍀🍀🍃🍃🍃🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍀🍀
آرامش ، یعنی لطافت و نرمش روح...
#خدایا !
هدایتم کن ، در برخورد با اطرافیانم
از کاه کوه نسازم،
مسائل را بزرگ نکنم تا چنان
سخت شوم که آرامش را از خودم بگیرم ،
به من قلبی لطیف عطا کن...
و راهی ام کن به راهت ،
که هر چه راهِ غیرِ مقصد توست ،
بیراهه ست!
#پروردگارا...
احوالم چنانست که می دانی
و اعمالم چنین است که می بینی.
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز،
بحق کبریایی ات بحق راستی
بحق خوبی بحق بزرگـی
بحق انصاف بحق حقانیت
بحق مهربانیت بهترینها رو
برای همه مقدر فرمـا....
🌸https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#داستان
یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن ،
یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟
گفت: یه مرد هیچ وقت #عیب زنشو به کسی نمیگه ...
وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟
گفت آدم: پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه ...
بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد ؛
یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟
گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر #زنِ مردم حرف نمیزنه ...
یادمان نرود کثیف ترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد ...
🪴🪴🍀🍀🌹🌸🌸🌸🌸🌹🍀🍀🪴🪴
سیاه پوشیده بود، به #جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من را انتخاب کرد... دستی به تنه و شاخه هایم کشید تبرش را درآورد و زد و زد..... محکم و محکمتر.... من هم به خودم میبالیدم دیگر نمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود میتوانستم یک قایق باشم شاید هم چیز بهتری.....
درد ضربه هایش بیشتر میشد و من هم به امید آینده ی بهتر تحمل میکردم، اما....
ناگهان چشمش به #درخت دیگری افتاد، شاید او تنومندتر بود... شاید هم نه!!
اما هر چه بود به نظر مرد تبر به دست، آن درخت بهتر بود، چوب بهتری داشت و من جلوه ای برایش نداشتم!
مرا رها کرد با زخم هایم و او را برد....
من دیگر نه درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و ... خشک شدم....
این عادت انسانهاست، قبل از اینکه مطمئن شوند انتخاب میکنند... خواسته یا ناخواسته ضربه هایشان را میزنند، اما شرایط بهتری که سر راهشان آمد او را به حال خودش رها میکنند... بی توجه به راه نیمه رفته!
تا مطمئن نشدی #تبر نزن....
تا مطمئن نشدی #احساس نریز...
دیگری #زخمی میشود... #خشک میشود!
🌸https://t.me/khatamajabshir
یکی از دوستام و خانمش میخواستن از هم جدا بشن ،
یه روز تو یه مهمونی بودیم ازش پرسیدم خانومت چه مشکلی داره که میخوای طلاقش بدی؟
گفت: یه مرد هیچ وقت #عیب زنشو به کسی نمیگه ...
وقتی از هم جدا شدن پرسیدم چرا طلاقش دادی؟
گفت آدم: پشت سر دختر مردم حرف نمیزنه ...
بعد از چند ماه از هم جدا شدن و سالِ بعدش خانومش با یکی دیگه ازدواج کرد ؛
یه روز ازش پرسیدم خب حالا بگو چرا طلاقش دادی؟
گفت: یه مرد هیچوقت پشت سر #زنِ مردم حرف نمیزنه ...
یادمان نرود کثیف ترین انسان کسی است که راز دوران دوستی را به وقت دشمنی فاش سازد ...
🪴🪴🍀🍀🌹🌸🌸🌸🌸🌹🍀🍀🪴🪴
سیاه پوشیده بود، به #جنگل آمد... من هم استوار بودم و تنومند! من را انتخاب کرد... دستی به تنه و شاخه هایم کشید تبرش را درآورد و زد و زد..... محکم و محکمتر.... من هم به خودم میبالیدم دیگر نمیخواستم درخت باشم، آینده ی خوبی در انتظارم بود میتوانستم یک قایق باشم شاید هم چیز بهتری.....
درد ضربه هایش بیشتر میشد و من هم به امید آینده ی بهتر تحمل میکردم، اما....
ناگهان چشمش به #درخت دیگری افتاد، شاید او تنومندتر بود... شاید هم نه!!
اما هر چه بود به نظر مرد تبر به دست، آن درخت بهتر بود، چوب بهتری داشت و من جلوه ای برایش نداشتم!
مرا رها کرد با زخم هایم و او را برد....
من دیگر نه درخت بودم، نه تخته سیاه مدرسه، نه عصایی برای پیرمرد و نه قایق و ... خشک شدم....
این عادت انسانهاست، قبل از اینکه مطمئن شوند انتخاب میکنند... خواسته یا ناخواسته ضربه هایشان را میزنند، اما شرایط بهتری که سر راهشان آمد او را به حال خودش رها میکنند... بی توجه به راه نیمه رفته!
تا مطمئن نشدی #تبر نزن....
تا مطمئن نشدی #احساس نریز...
دیگری #زخمی میشود... #خشک میشود!
🌸https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj
#ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت #گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم #آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد #ایران شکست می خورد.
اما در زمان #مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون #آب و بدون #غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، #مادری را دیدم با کودکی در بغل، #کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا #فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، #خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که #اشک از چشمانم سرازیر شد ...
زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر #عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...
#ایران_قوی
🌹🌹🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹
🇮🇷https://t.me/khatamajabshir
من هیچوقت #گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم #آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد #ایران شکست می خورد.
اما در زمان #مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون #آب و بدون #غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، #مادری را دیدم با کودکی در بغل، #کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا #فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، #خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که #اشک از چشمانم سرازیر شد ...
زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر #عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...
#ایران_قوی
🌹🌹🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🌹🌹🌹
🇮🇷https://t.me/khatamajabshir
🏴 سالروز جانگداز رحلت پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و سبط النبی حضرت امام حسن مجتبی (علیهالسلام) تسلیت باد
▪️مدینه مات از داغ حسن بود
طشتی پر از خون باغ حسن بود
از پاره های دل، غم او را بخوانید
وز صلح او تفسیر عاشورا بخوانید
✅https://t.me/khatamajabshir
▪️مدینه مات از داغ حسن بود
طشتی پر از خون باغ حسن بود
از پاره های دل، غم او را بخوانید
وز صلح او تفسیر عاشورا بخوانید
✅https://t.me/khatamajabshir
مواظب قضاوتهایمان باشیم
چه زیبا گفت دکتر شریعتی:
برای کسی که میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای کسی که نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند
عذاب می دهند
مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛
مهم این است که چه درکی دارید...
🌾https://t.me/khatamajabshir
چه زیبا گفت دکتر شریعتی:
برای کسی که میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای کسی که نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است
آنانکه میفهمند
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند
عذاب می دهند
مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛
مهم این است که چه درکی دارید...
🌾https://t.me/khatamajabshir
✨ا﷽ا✨
✍️ #انگیزشی_مثبت
به جای فکر کردن به نخواستن ها ،
نشدن ها و قضاوت کردن ها ؛
به اتفاقات و آدم های خوبِ زندگی ات فکر کن
و خواسته هایی که تا برآورده شدنشان ،
و زندگی پس از این عالم
که بسیارزیبا و فوق العاده است
چیز زیادی نمانده ...
به جای نشستن و افسوس خوردن
برای لکه های کوچکِ روی شیشه ؛
پنجره ات را باز کن ،
زیبایی های منظره را ببین
بیخیالِ هرچیز که نمی خواهی
و هرچیز که نمی شود ...
مگر دنیا چند روز است ؟!
مگه چقد قراره عمر کنیم؟!!
چرا باید اینقدر سخت، بی عشق و بی شادی سپری شود.🍃
🌾https://t.me/khatamajabshir
✍️ #انگیزشی_مثبت
به جای فکر کردن به نخواستن ها ،
نشدن ها و قضاوت کردن ها ؛
به اتفاقات و آدم های خوبِ زندگی ات فکر کن
و خواسته هایی که تا برآورده شدنشان ،
و زندگی پس از این عالم
که بسیارزیبا و فوق العاده است
چیز زیادی نمانده ...
به جای نشستن و افسوس خوردن
برای لکه های کوچکِ روی شیشه ؛
پنجره ات را باز کن ،
زیبایی های منظره را ببین
بیخیالِ هرچیز که نمی خواهی
و هرچیز که نمی شود ...
مگر دنیا چند روز است ؟!
مگه چقد قراره عمر کنیم؟!!
چرا باید اینقدر سخت، بی عشق و بی شادی سپری شود.🍃
🌾https://t.me/khatamajabshir
🌀حکم وضو با خالکوبی و تاتو🌀
⁉️سوال: حکم وضو با خالکوبی و تاتو حتی اگر اسمای جلاله یا آیاتی از قرآن باشند، چیست؟
پاسخ:
1️⃣ «خالکوبی» و «تاتو» اگر مجرد رنگ در زیر پوست است و مانع از رسیدن آب به ظاهر پوست نمی شود، برای وضو و غسل اشکالی ندارد؛ ولی اگر به صورت نقاشی و موقت است و روی پوست کشیده می شود باید برای وضو برطرف شود. [1]
2️⃣ خال کوبی آیات قرآن بر روی بدن حرام و پاک کردن آن در صورتی که مشقت ندارد، [2] واجب است؛ ولی در هر صورت مسّ آنها اشکالی ندارد؛ چون زیر پوست است. [3]
---------------
پی نوشت:
[1]. امام، استفتائات، ج1 (وضو)، س 44؛ بهجت، استفتائات، ج1، س 642؛ خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، س 144؛ سبحانی و صافی: استفتا؛ سیستانی، سایت، سوال ها و جواب ها، وضو، س 16؛ مکارم، استفتائات جدید، ج2، س 72 و احکام بانوان، س 278.
[2]. مکارم: بنابر احتیاط.
[3]. خامنه ای، بهجت و صافی: استفتا؛ مکارم، استفتائات جدید، ج2، س 72.
>>> برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج1، ص 164.
🏴https://t.me/khatamajabshir
⁉️سوال: حکم وضو با خالکوبی و تاتو حتی اگر اسمای جلاله یا آیاتی از قرآن باشند، چیست؟
پاسخ:
1️⃣ «خالکوبی» و «تاتو» اگر مجرد رنگ در زیر پوست است و مانع از رسیدن آب به ظاهر پوست نمی شود، برای وضو و غسل اشکالی ندارد؛ ولی اگر به صورت نقاشی و موقت است و روی پوست کشیده می شود باید برای وضو برطرف شود. [1]
2️⃣ خال کوبی آیات قرآن بر روی بدن حرام و پاک کردن آن در صورتی که مشقت ندارد، [2] واجب است؛ ولی در هر صورت مسّ آنها اشکالی ندارد؛ چون زیر پوست است. [3]
---------------
پی نوشت:
[1]. امام، استفتائات، ج1 (وضو)، س 44؛ بهجت، استفتائات، ج1، س 642؛ خامنه ای، اجوبه الاستفتائات، س 144؛ سبحانی و صافی: استفتا؛ سیستانی، سایت، سوال ها و جواب ها، وضو، س 16؛ مکارم، استفتائات جدید، ج2، س 72 و احکام بانوان، س 278.
[2]. مکارم: بنابر احتیاط.
[3]. خامنه ای، بهجت و صافی: استفتا؛ مکارم، استفتائات جدید، ج2، س 72.
>>> برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج1، ص 164.
🏴https://t.me/khatamajabshir
Telegram
🌸مسجد خاتم عجب شیر🌸
پل ارتباطی https://t.me/javanmard_mj