🌱 @kettab 🌱
مطالعه، مرا در خلوت خود تسلی میبخشد، مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی ، میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند ... هر زمان که درد، خیلی کُشنده و شدید نباشد، مطالعه، چاقوی درد را کُند میکند ... برای منحرفکردن ذهنم از افکار مایوسکننده، صرفا نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.
🌱 @kettab 🌱
کتاب:تسلی بخشی های فلسفه
نشر:ققنوس
#آلن_دوباتن
ترجمه: #عرفان_ثابتی
مطالعه، مرا در خلوت خود تسلی میبخشد، مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و در هر زمانی ، میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند ... هر زمان که درد، خیلی کُشنده و شدید نباشد، مطالعه، چاقوی درد را کُند میکند ... برای منحرفکردن ذهنم از افکار مایوسکننده، صرفا نیاز دارم به کتابها پناه ببرم.
🌱 @kettab 🌱
کتاب:تسلی بخشی های فلسفه
نشر:ققنوس
#آلن_دوباتن
ترجمه: #عرفان_ثابتی
🌱 @kettab 🌱
💢 هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که #جامعه ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس میکنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، نا خودآگاه میخواهند که آن جامعه را نابود کنند.
🌱 @kettab 🌱
#مارتین_لوتر_کینگ
💢 هیچ چیز خطرناکتر از این نیست که #جامعه ای بسازیم که در آن بیشتر مردم حس کنند که هیچ سهمی در آن ندارند. مردمی که حس میکنند سهمی در جامعه دارند از آن جامعه محافظت می کنند، ولی اگر چنین احساسی نداشته باشند، نا خودآگاه میخواهند که آن جامعه را نابود کنند.
🌱 @kettab 🌱
#مارتین_لوتر_کینگ
Forwarded from عکس نگار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌱 @kettab 🌱
الحق که تو آن علی ولـی اللهی
از اســرار خداوند جهان آگاهی
آغـاز ولایتت فرستم صلــوات
دانم ز عنایتت غمـم میکاهی
🌹عیـد سعید غدیر خم مبارک🌹
الحق که تو آن علی ولـی اللهی
از اســرار خداوند جهان آگاهی
آغـاز ولایتت فرستم صلــوات
دانم ز عنایتت غمـم میکاهی
🌹عیـد سعید غدیر خم مبارک🌹
گروه تالار گفتگوی اقتصادی
باحضور اساتید وفعالان اقتصادی کشور
#بازرگانان
#تولیدکنندگان
#صادرکنندگان
#واردکنندگان
#توزیع کنندگان
#به ما بپیوندید
لینک گروه👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BPe3xD8XoN5rkD7Zhaj5Ag
باحضور اساتید وفعالان اقتصادی کشور
#بازرگانان
#تولیدکنندگان
#صادرکنندگان
#واردکنندگان
#توزیع کنندگان
#به ما بپیوندید
لینک گروه👇👇👇
https://telegram.me/joinchat/BPe3xD8XoN5rkD7Zhaj5Ag
Forwarded from اتچ بات
🌱 @kettab 🌱
سکانسهای برتر تاریخ سینمای ایران
🍃شاید وقتی دیگر🍃
کارگردان:بهرام بیضایی
مدت زمان:160دقیقه
درباره فیلم:
شاید وقتی دیگر فیلمی سینمایی ساختهٔ بهرام بیضایی با بازی سوسن تسلیمی و داریوش فرهنگ به سال ۱۳۶۶ است.نقش آفرینی سوسن تسلیمی در سه کاراکتر متفاوت از جمله نکات بارز این فیلم بود،بازی زیرپوستی و درونی ایشان بسیار تاثیر گذار است.در سکانسی که کیان(سوسن تسلیمی)حقایق را بصورت خواب و بیداری در میابد ترکیب بازی زیبای ایشان موسیقی بینظیر بابک بیات فقید و فیلمبرداری اصغر رفیعی جم و البته کارگردانی و تدوین بیضایی سکانسی با کمترین کلام وبیشترین مفهوم و تاثیر را در کارنامه بیضایی و تاریخ سینمای ایران رقم میزند.
داستان:
🌱 @kettab 🌱
مدبر، گوینده گفتار متن فیلمهای تلویزیونی، در نمایی از یک فیلم مستند، همسرش کیان را در سواری مرد ناشناسی میبیند. با کمک دوستانش مرد غریبه را که عتیقهفروش است و حقنگر نام دارد میجوید. در دیدار با حقنگر درمییابد که زنی که در فیلم دیده ویدا است که خواهر دوقولوی کیان و همسر حقنگر است. مدبر همراه همکارانش و به بهانه ساختن فیلمی دربارهٔ آثار عتیقه به خانه حقنگر راه یافته و از کیان میخواهند که به جمع ایشان بپیوندد. کیان پس از دیدار ویدا پی میبرد که پدرشان در کودکی مُرده و مادر نیز کیان را از سرِ تنگدستی سر راه گذاشته و او را زن و مردی دیگر پروردهاند. کیان پس از ترک خانه حقنگر آسوده میشود که خود را بازیافتهاست.
🌱 @kettab 🌱
مشخصات فیلم:
نویسنده و کارگردان: بهرام بیضایی
مدیر فیلمبرداری: اصغر رفیعیجم
صدا: جهانگیر میرشکاری، بهروز معاونیان، اصغر شاهوردی
طراح صحنه: ایرج رامینفر
عکس: عزیز ساعتی
تدوین گر: بهرام بیضایی
موسیقی: بابک بیات
چهرهپرداز: مژده شمسایی، رضا قومی، غلام جهان مهر، فرهنگ معیری
بازیگران: سوسن تسلیمی، داریوش فرهنگ، علیرضا مجلل، سیروس نصیری، حسین محجوب، اکبر دودکار، سیامک اطلسی
سال نمایش: ۱۳۶۷
جایزهها:
لوح زرین بهترین فیلمبرداری در ششمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۶
کاندیدای بهترین تدوین از ششمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۶
شاید وقتی دیگر به تعبیر بسیاری از سینماگران و منتقدان از جمله فیلمهایی است که مانندش تکرار نخواهد شد مگر بهرام بیضایی دست بکارشود. که آنهم.....شاید وقتی دیگر....
🌱 @kettab 🌱
#گردآورنده؛ افشین زمانی
#قسمتی_از_فیلم_را_دانلود_کنید.👇👇👇
سکانسهای برتر تاریخ سینمای ایران
🍃شاید وقتی دیگر🍃
کارگردان:بهرام بیضایی
مدت زمان:160دقیقه
درباره فیلم:
شاید وقتی دیگر فیلمی سینمایی ساختهٔ بهرام بیضایی با بازی سوسن تسلیمی و داریوش فرهنگ به سال ۱۳۶۶ است.نقش آفرینی سوسن تسلیمی در سه کاراکتر متفاوت از جمله نکات بارز این فیلم بود،بازی زیرپوستی و درونی ایشان بسیار تاثیر گذار است.در سکانسی که کیان(سوسن تسلیمی)حقایق را بصورت خواب و بیداری در میابد ترکیب بازی زیبای ایشان موسیقی بینظیر بابک بیات فقید و فیلمبرداری اصغر رفیعی جم و البته کارگردانی و تدوین بیضایی سکانسی با کمترین کلام وبیشترین مفهوم و تاثیر را در کارنامه بیضایی و تاریخ سینمای ایران رقم میزند.
داستان:
🌱 @kettab 🌱
مدبر، گوینده گفتار متن فیلمهای تلویزیونی، در نمایی از یک فیلم مستند، همسرش کیان را در سواری مرد ناشناسی میبیند. با کمک دوستانش مرد غریبه را که عتیقهفروش است و حقنگر نام دارد میجوید. در دیدار با حقنگر درمییابد که زنی که در فیلم دیده ویدا است که خواهر دوقولوی کیان و همسر حقنگر است. مدبر همراه همکارانش و به بهانه ساختن فیلمی دربارهٔ آثار عتیقه به خانه حقنگر راه یافته و از کیان میخواهند که به جمع ایشان بپیوندد. کیان پس از دیدار ویدا پی میبرد که پدرشان در کودکی مُرده و مادر نیز کیان را از سرِ تنگدستی سر راه گذاشته و او را زن و مردی دیگر پروردهاند. کیان پس از ترک خانه حقنگر آسوده میشود که خود را بازیافتهاست.
🌱 @kettab 🌱
مشخصات فیلم:
نویسنده و کارگردان: بهرام بیضایی
مدیر فیلمبرداری: اصغر رفیعیجم
صدا: جهانگیر میرشکاری، بهروز معاونیان، اصغر شاهوردی
طراح صحنه: ایرج رامینفر
عکس: عزیز ساعتی
تدوین گر: بهرام بیضایی
موسیقی: بابک بیات
چهرهپرداز: مژده شمسایی، رضا قومی، غلام جهان مهر، فرهنگ معیری
بازیگران: سوسن تسلیمی، داریوش فرهنگ، علیرضا مجلل، سیروس نصیری، حسین محجوب، اکبر دودکار، سیامک اطلسی
سال نمایش: ۱۳۶۷
جایزهها:
لوح زرین بهترین فیلمبرداری در ششمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۶
کاندیدای بهترین تدوین از ششمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۶۶
شاید وقتی دیگر به تعبیر بسیاری از سینماگران و منتقدان از جمله فیلمهایی است که مانندش تکرار نخواهد شد مگر بهرام بیضایی دست بکارشود. که آنهم.....شاید وقتی دیگر....
🌱 @kettab 🌱
#گردآورنده؛ افشین زمانی
#قسمتی_از_فیلم_را_دانلود_کنید.👇👇👇
Telegram
attach 📎
انگیزه ی تدوین لغت نامه از زبان دهخدا
🌱 @kettab 🌱
وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم،دانستم که ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود، وگرنه ما را جزو ملل وحشی میشمردند
و برما آقائی را روا میدیدند، و آموختن آن اگر بهزبان خارجی بود البته میسر نمیشد
پس بایستی آن علوم و فنون را ما ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب بگذاریم و این میسر نمیشود جز بدینکه اول لغات خود را بدانیم و این کار نوشتن لغتنامهای شامل و کافل ِ تمام لغات را، لازم داشت. این بود که بهفکر تدوین لغتنامه افتادم.
برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراضهای شدید سنّتگرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اندیشه چاپ و نشر تألیف دهخدا به یک ایده ملی تبدیل شد.
🌱 @kettab 🌱
سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی (در رأس آنها محمد مصدق) و به دنبال آن تصویب ماده واحدهای در مجلس، وزارت فرهنگ مکلف به تأمین کارمندان و امکانات لازم برای تدوین لغتنامه شد.
علیاکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او به شهر ری مشایعت و در ابن بابویه در مقبره خانوادگی مدفون گردید.
پس از درگذشت دهخدا، خانهاش تبدیل به دبستانی با نام خودش شد. اما در سالهای پس از انقلاب نام او را از روی دبستان برداشتند.
از جمله افراد سرشناسی که پس از مرگ وی ریاست مرکز لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفتند میتوان به مرحوم "دکتر شهیدی" و پرفسور "علی افخمی" زبان شناس شهیر ایرانی اشاره کرد.
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم،دانستم که ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن آموختن تمام علوم امروزی بود، وگرنه ما را جزو ملل وحشی میشمردند
و برما آقائی را روا میدیدند، و آموختن آن اگر بهزبان خارجی بود البته میسر نمیشد
پس بایستی آن علوم و فنون را ما ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب بگذاریم و این میسر نمیشود جز بدینکه اول لغات خود را بدانیم و این کار نوشتن لغتنامهای شامل و کافل ِ تمام لغات را، لازم داشت. این بود که بهفکر تدوین لغتنامه افتادم.
برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراضهای شدید سنّتگرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، اندیشه چاپ و نشر تألیف دهخدا به یک ایده ملی تبدیل شد.
🌱 @kettab 🌱
سرانجام در سال ۱۳۲۵ با طرح پیشنهادی عدهای از نمایندگان مجلس شورای ملی (در رأس آنها محمد مصدق) و به دنبال آن تصویب ماده واحدهای در مجلس، وزارت فرهنگ مکلف به تأمین کارمندان و امکانات لازم برای تدوین لغتنامه شد.
علیاکبر دهخدا در روز دوشنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه مسکونی خود در خیابان ایرانشهر تهران درگذشت. پیکر او به شهر ری مشایعت و در ابن بابویه در مقبره خانوادگی مدفون گردید.
پس از درگذشت دهخدا، خانهاش تبدیل به دبستانی با نام خودش شد. اما در سالهای پس از انقلاب نام او را از روی دبستان برداشتند.
از جمله افراد سرشناسی که پس از مرگ وی ریاست مرکز لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفتند میتوان به مرحوم "دکتر شهیدی" و پرفسور "علی افخمی" زبان شناس شهیر ایرانی اشاره کرد.
🌱 @kettab 🌱
چرا فاصله ریل های قطار 143.5 سانتیمتر یا 4فوت و 8 و نیم اینچ است؟
🌱 @kettab 🌱
چرا یک عدد صحیح رُند (مثلاً 150 یا 144 سانتیمتر یا 5 فوت) نیست؟!!
سوال فوق در واقع پرسشی است که برای قهرمان داستان کتاب «زهیر» اثر "پائولو کوئلیو" پیش آمد و جواب آن به یک سری پرسش و پاسخ زنجیروار ختم شد
متن ذیل نتیجه این واکاوی می باشد:
- چرا فاصله ریل های قطار 143.5 سانتیمتر است؟
چون در آغاز واگن های قطار توسط کسانی ساخته شد که قبلاً سازندگان تراموا و کالسکه بودند بنابر این از همان معیارهایی برای ساخت محور واگن ها استفاده کردند که در ساخت محور تراموا و کالسکه به کار می رفت.
- چرا فاصله چرخ های کالسکه این قدر بود؟
چون خیابان های قدیم (کالسکه رو) مطابق با این فاصله ساخته شده بود.
- چه کسی تعیین کرده عرض خیابان این قدر باشد؟
رومی ها ٬نخستین مهندسان راهساز در اروپا ٬این طور تصمیم گرفته بودند.
🌱 @kettab 🌱
- دلیلش چه بود؟
ارابه های جنگی را دو اسب می رانند و وقتی دو اسب را از نژادی که آن زمان به کار می رفت٬ کنار هم بگذاریم٬ فضایی معادل ۱۴۳.۵ سانتیمتر را اشغال می کند.
بدین ترتیب رومی های باستان فاصله ی ریل های قطار امروز را تعیین کرده اند٬ ریل هایی که برای مدرن ترین قطارهای سریع السیر هم به کار می رود و وقتی مهاجران اروپایی به ایلات متحده رفتند و شروع کردند به کشیدن خط آهن٬ فکر نکردند شاید بهتر باشد این فاصله را تغییر دهند و همان نسبت را رعایت کردند.
اين موضوع بر ساخت سفینه های فضايی هم تاثير گذاشت؛ زیرا مهندسان امريکايی میخواستند مخازن سوخت را بزرگتر بسازند، اما اين مخازن در ايالت یوتا ساخته می شد و بايد آن ها را با قطار به مرکز فضايی فلوريدا می رساندند ، و تونل ها گنجايش شيئی به اندازه ی بزرگ تر را نداشت ؛ در نتيجه ، مجبور شدند تسليم نظر روميان درباره ی فاصله ی مناسب بين دو ريل بشوند.
و اینگونه فاصله بین دو اسب از نژاد رایج در زمان رومیان بر نحوه ساخت سفینه ای فضایی در قرن 20 تاثیر گذاشت.
باور کنید هر تصمیمی که در زندگی میگیرید یک روزی در یک زمانی و در جایی از کائنات تاثیر خواهد گذاشت.
سرنوشت تمام عالم هرچند اندک هرچند بینهایت ناچیز ،به تصمیم امروز تو بستگی دارد.
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
چرا یک عدد صحیح رُند (مثلاً 150 یا 144 سانتیمتر یا 5 فوت) نیست؟!!
سوال فوق در واقع پرسشی است که برای قهرمان داستان کتاب «زهیر» اثر "پائولو کوئلیو" پیش آمد و جواب آن به یک سری پرسش و پاسخ زنجیروار ختم شد
متن ذیل نتیجه این واکاوی می باشد:
- چرا فاصله ریل های قطار 143.5 سانتیمتر است؟
چون در آغاز واگن های قطار توسط کسانی ساخته شد که قبلاً سازندگان تراموا و کالسکه بودند بنابر این از همان معیارهایی برای ساخت محور واگن ها استفاده کردند که در ساخت محور تراموا و کالسکه به کار می رفت.
- چرا فاصله چرخ های کالسکه این قدر بود؟
چون خیابان های قدیم (کالسکه رو) مطابق با این فاصله ساخته شده بود.
- چه کسی تعیین کرده عرض خیابان این قدر باشد؟
رومی ها ٬نخستین مهندسان راهساز در اروپا ٬این طور تصمیم گرفته بودند.
🌱 @kettab 🌱
- دلیلش چه بود؟
ارابه های جنگی را دو اسب می رانند و وقتی دو اسب را از نژادی که آن زمان به کار می رفت٬ کنار هم بگذاریم٬ فضایی معادل ۱۴۳.۵ سانتیمتر را اشغال می کند.
بدین ترتیب رومی های باستان فاصله ی ریل های قطار امروز را تعیین کرده اند٬ ریل هایی که برای مدرن ترین قطارهای سریع السیر هم به کار می رود و وقتی مهاجران اروپایی به ایلات متحده رفتند و شروع کردند به کشیدن خط آهن٬ فکر نکردند شاید بهتر باشد این فاصله را تغییر دهند و همان نسبت را رعایت کردند.
اين موضوع بر ساخت سفینه های فضايی هم تاثير گذاشت؛ زیرا مهندسان امريکايی میخواستند مخازن سوخت را بزرگتر بسازند، اما اين مخازن در ايالت یوتا ساخته می شد و بايد آن ها را با قطار به مرکز فضايی فلوريدا می رساندند ، و تونل ها گنجايش شيئی به اندازه ی بزرگ تر را نداشت ؛ در نتيجه ، مجبور شدند تسليم نظر روميان درباره ی فاصله ی مناسب بين دو ريل بشوند.
و اینگونه فاصله بین دو اسب از نژاد رایج در زمان رومیان بر نحوه ساخت سفینه ای فضایی در قرن 20 تاثیر گذاشت.
باور کنید هر تصمیمی که در زندگی میگیرید یک روزی در یک زمانی و در جایی از کائنات تاثیر خواهد گذاشت.
سرنوشت تمام عالم هرچند اندک هرچند بینهایت ناچیز ،به تصمیم امروز تو بستگی دارد.
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
نادر شاه کبیر در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت :پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!!من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!!نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ...
🌱 @kettab 🌱
هردو آمدند و نادر شاه گفت :در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!!هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ...ابتدا باغبان گفت :پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده ....سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد :پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم ، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است ، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است . حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند .
همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود !!!
نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر
🌱 @kettab 🌱
نادر شاه کبیر در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت :پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!!من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!!نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ...
🌱 @kettab 🌱
هردو آمدند و نادر شاه گفت :در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!!هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ...ابتدا باغبان گفت :پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده ....سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد :پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم ، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است ، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است . حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند .
همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود !!!
نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
پیش دوستی که آنچنان زیاد اهل مذهب نیست بودم ، هر وقت پیش ایشان هستم معمولا خدا را منکر و درباره همین منکرش فلسفه ها میبافد تا حرفش را به طرف مقابلش به کرسی نشاند. امروز پیش ایشان رفته بودم ناراحت دیدمش. علت ناراحتیش را جویا شدم. گفت : یکی از فرزندانم در آزمایشش بیماری خونی دیده شده، داش فرید داغونم .
گفتم : میگی چه کمکی بهت کنم ؟ خواستم آدرس خدا را بهت بدم دیدم قبولش نداری. وقتی اصل کاری رو قبول نداری چه توقعی میتوان از تو داشت که بتوانی توسل و ارتباط حسی با ائمه معصومین برقرار کنی ؟
برایم جالب و تعجب انگیز بود همین دوست عزیز ناگهان گفت : نذر کردم فرزندم اگه خوب شد پیاده برم مشهد.
🌱 @kettab 🌱
این حرفش مرا به یاد لطیفه ایی انداخت که :
یبار سوار هواپیما شدیم بابام بلند گفت صلوات
همه زدن زیر خنده
بابام گفت : همینارو میبینی بفهمن هواپیما مشکل پیدا کرده بقره رو از حفظ میخونن
🌱 @kettab 🌱
#داش_فرید_صلواتی
روزنامه نگار. هنرمند
پیش دوستی که آنچنان زیاد اهل مذهب نیست بودم ، هر وقت پیش ایشان هستم معمولا خدا را منکر و درباره همین منکرش فلسفه ها میبافد تا حرفش را به طرف مقابلش به کرسی نشاند. امروز پیش ایشان رفته بودم ناراحت دیدمش. علت ناراحتیش را جویا شدم. گفت : یکی از فرزندانم در آزمایشش بیماری خونی دیده شده، داش فرید داغونم .
گفتم : میگی چه کمکی بهت کنم ؟ خواستم آدرس خدا را بهت بدم دیدم قبولش نداری. وقتی اصل کاری رو قبول نداری چه توقعی میتوان از تو داشت که بتوانی توسل و ارتباط حسی با ائمه معصومین برقرار کنی ؟
برایم جالب و تعجب انگیز بود همین دوست عزیز ناگهان گفت : نذر کردم فرزندم اگه خوب شد پیاده برم مشهد.
🌱 @kettab 🌱
این حرفش مرا به یاد لطیفه ایی انداخت که :
یبار سوار هواپیما شدیم بابام بلند گفت صلوات
همه زدن زیر خنده
بابام گفت : همینارو میبینی بفهمن هواپیما مشکل پیدا کرده بقره رو از حفظ میخونن
🌱 @kettab 🌱
#داش_فرید_صلواتی
روزنامه نگار. هنرمند
درسی که پارالمپیک به جامعه داد
🌱 @kettab 🌱
🔺مرتضی مهرزاد تا کلاس دوم راهنمایی، با معدل بالا مشغول به تحصیل بود اما به خاطر تمسخر همکلاسیها، علاقهاش به مدرسه را از دست میدهد.
مادرش به فارس نیوز گفته: با وجود خواهش و التماس ما، مرتضی ترجیح داد به کارگری و کار در مغازهها بپردازد.
🔺بعد چه شد؟ مرتضی روز به روز ناامیدتر میشود. گوشهنشینی اختیار کرده و هفت سال در کنج خانه مینشیند!
طی این مدت، نیم متر دیگر به قامتش اضافه میشود. اعجوبهای که در وجودش، طلای پارالمپیک نهفته بود و میدرخشید.
🔺«والیبال نشسته» مانند معجزه، زندگی مرتضی را تغییر میدهد. پیگیری مداوم هیات جانبازان و معلولین چالوس و سرانجام، پذیرش در تیم ثامن مشهد 🙏
🔺این دو هفته، تقریباً هیچ رسانه معتبری در جهان باقی نماند که از مرتضی ننوشته باشد!
چه خوب است که نمیدانند چه به سرش آوردیم. ترک تحصیلش دادیم، منزویاش کردیم. برایش القاب تمسخرآمیز ساختیم.
بچههایمان را از دوستی با سرو مهربان و بلند بالای میهن، بر حذر کردیم.
🌱 @kettab 🌱
🔺ما در این زمینهها کار کشتهایم. مردم و مسئولین دست در دست هم، میتوانیم ایرج خدری را تبعید کنیم به پیادهروهای میدان امام حسین تا دم مرگ، همانجا دستفروشی کند.
🔺خوشبختانه «اعجاز والیبال نشسته» فرصت تبدیل مرتضی مهرزاد به ایرج خدری را از ما گرفت. خانهنشین رودسری، در ریودوژانیرو محبوب جهان شد و طلای پارالمپیک را به گردن آویخت.
🔺انزوای طولانی مهرزاد و یکایک آبشارهایی که امشب مینواخت، مایه شرمساری ما نیست؟
هر کداممان در مدرسه یا محلاتمان، خاطرات مشابهی داریم.
یکی را بخاطر کوتاهی، یکی را بابت بلندی، دیگری را برای چاقی، آن یکی را بخاطر لاغری،... مدام مشغول سوق دادن همدیگر به عزلت و انزوا بودهایم.
🔺باید به تماشای پارالمپیک مینشستیم تا بفهمیم اغلب اوقات، خودمان چقدر بی دست و پاییم!
باید فوتبال ٥ نفره را باید میدیدیم تا باز یادمان بیفتد با دو چشم بینا، گاهی (اگر نه هميشه!) چقدر از درک محیط خودمان هم عاجز بودهایم.
🔺ما رسانهها، ما هواداران، چه درسهای خوبی آموختیم از پارالمپیک.
کدام ستاره ورزشی در ایران میتواند حق خودش را بیشتر از ساره و سیامند و زهرا و مرتضی و بهزاد زادعلی بداند؟
بهمن گلبارنژاد هم جاودانه شد. تا اينجا بود فرصت نشد، باید تا برزیل میرفت تا بفهمیم کیست و چه قهرمانانه زیسته.
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
🔺مرتضی مهرزاد تا کلاس دوم راهنمایی، با معدل بالا مشغول به تحصیل بود اما به خاطر تمسخر همکلاسیها، علاقهاش به مدرسه را از دست میدهد.
مادرش به فارس نیوز گفته: با وجود خواهش و التماس ما، مرتضی ترجیح داد به کارگری و کار در مغازهها بپردازد.
🔺بعد چه شد؟ مرتضی روز به روز ناامیدتر میشود. گوشهنشینی اختیار کرده و هفت سال در کنج خانه مینشیند!
طی این مدت، نیم متر دیگر به قامتش اضافه میشود. اعجوبهای که در وجودش، طلای پارالمپیک نهفته بود و میدرخشید.
🔺«والیبال نشسته» مانند معجزه، زندگی مرتضی را تغییر میدهد. پیگیری مداوم هیات جانبازان و معلولین چالوس و سرانجام، پذیرش در تیم ثامن مشهد 🙏
🔺این دو هفته، تقریباً هیچ رسانه معتبری در جهان باقی نماند که از مرتضی ننوشته باشد!
چه خوب است که نمیدانند چه به سرش آوردیم. ترک تحصیلش دادیم، منزویاش کردیم. برایش القاب تمسخرآمیز ساختیم.
بچههایمان را از دوستی با سرو مهربان و بلند بالای میهن، بر حذر کردیم.
🌱 @kettab 🌱
🔺ما در این زمینهها کار کشتهایم. مردم و مسئولین دست در دست هم، میتوانیم ایرج خدری را تبعید کنیم به پیادهروهای میدان امام حسین تا دم مرگ، همانجا دستفروشی کند.
🔺خوشبختانه «اعجاز والیبال نشسته» فرصت تبدیل مرتضی مهرزاد به ایرج خدری را از ما گرفت. خانهنشین رودسری، در ریودوژانیرو محبوب جهان شد و طلای پارالمپیک را به گردن آویخت.
🔺انزوای طولانی مهرزاد و یکایک آبشارهایی که امشب مینواخت، مایه شرمساری ما نیست؟
هر کداممان در مدرسه یا محلاتمان، خاطرات مشابهی داریم.
یکی را بخاطر کوتاهی، یکی را بابت بلندی، دیگری را برای چاقی، آن یکی را بخاطر لاغری،... مدام مشغول سوق دادن همدیگر به عزلت و انزوا بودهایم.
🔺باید به تماشای پارالمپیک مینشستیم تا بفهمیم اغلب اوقات، خودمان چقدر بی دست و پاییم!
باید فوتبال ٥ نفره را باید میدیدیم تا باز یادمان بیفتد با دو چشم بینا، گاهی (اگر نه هميشه!) چقدر از درک محیط خودمان هم عاجز بودهایم.
🔺ما رسانهها، ما هواداران، چه درسهای خوبی آموختیم از پارالمپیک.
کدام ستاره ورزشی در ایران میتواند حق خودش را بیشتر از ساره و سیامند و زهرا و مرتضی و بهزاد زادعلی بداند؟
بهمن گلبارنژاد هم جاودانه شد. تا اينجا بود فرصت نشد، باید تا برزیل میرفت تا بفهمیم کیست و چه قهرمانانه زیسته.
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
ما آدم هایی هستیم که صبح تا شب توی مدرسه، دانشگاه، خیابان، محل کار و مراکز خرید بازی داده می شویم. آدم هایی که دیگران هر چقدر بخواهند قلب و روح و فکرمان را می توانند به بازی بگیرند. ما به هزار امید و آرزو دانشگاه قبول می شویم و بعدش وقت پیدا کردن کار جایمان می گذارند.
ما آدم های ردی تمام مصاحبه های کاری هستیم. آدم هایی که پشتمان آدم هایی ایستاده اند که پشتشان به جایی گرم تر گرم است. ما آدم هایی هستیم که سوادمان به درد هیچ موسسه و اداره و شرکتی نمی خورد چون باباهایمان به اندازه ی کافی پول نداشتند و توی هیچ سازمانی هم کسی آن ها را نمی شناخت.
ما آدم هایی هستیم که از درس، پول، عشق، کار و موفقیت دور نگه مان داشته اند و تا فهمیدند هوشمان از پولمان بیشتر است دورمان زدند.
🌱 @kettab 🌱
ما رفیق فابریک هیچ آدم درست و حسابی ای نبوده ایم: آدمی که هنرمند باشد و یکی از تابلوهای رنگ و روغنش را مجانی بیاورد آویزان کند به دیوار خالی بالای مبل چند نفره مان، یا صاحب یک رستوران باشد و هفته ای یک بار بروی رستورانش و به صندوقدار اشاره کند با ما حساب نکند. ما رفیق فابریک هیچ آرایشگری نبودیم تا روز تولدمان موهایمان را کوتاه کند و شرابی رنگ بزند، هیچ کدام از دوستان ما نه کتابفروشی داشته اند، نه کافه، نه ویلای شمال، نه بی ام دبلیوی کروک.
ما آدم هایی هستیم که هر روز با بی عدالتی های جورواجور دست و پنجه نرم می کنیم. هر روز شاهد مردن آدم هایی هستیم که تا سال ها شاید حق زندگی داشته اند، هر روز شاهد نبرد نابرابر آدم ها در مقابل همدیگریم. ما هر روز از روز قبل تنهاتر می شویم، تلفنمان کمتر از روز قبل زنگ می خورد، قربانی آدم های بیشتری می شویم، هر روز بیشتر از روز پیش می میریم و بیش تر به پوچی می رسیم. ما آدم هایی هستیم که هر روز که می گذرد موارد بیشتری به انتهای لیست آرزوهایمان اضافه می شود که هیچگاه کنارش تیک زده نخواهد شد. آدم هایی که هر روز از درهای بیشتری بیرون می رویم و هرگز به آن اتاق، به آن میز، به پشت آن کامپیوتر برنمی گردیم. هرکدام از ما برای هر کدام دیگرمان این روزها یک قاتل بالفطره ایم. پشت پا می گیریم برای هم و از این که آن دیگری با سر کف آسفالت پیاده رو می خورد زمین قاه قاه می خندیم. ما آدم هایی هستیم که یک روز بالاخره می میریم و عزیز می شویم!
🌱 @kettab 🌱
💠 منبع: وبلاگ یک فنجان چای در بعدازظهر
نویسنده: #زهرا_کمالی
ما آدم هایی هستیم که صبح تا شب توی مدرسه، دانشگاه، خیابان، محل کار و مراکز خرید بازی داده می شویم. آدم هایی که دیگران هر چقدر بخواهند قلب و روح و فکرمان را می توانند به بازی بگیرند. ما به هزار امید و آرزو دانشگاه قبول می شویم و بعدش وقت پیدا کردن کار جایمان می گذارند.
ما آدم های ردی تمام مصاحبه های کاری هستیم. آدم هایی که پشتمان آدم هایی ایستاده اند که پشتشان به جایی گرم تر گرم است. ما آدم هایی هستیم که سوادمان به درد هیچ موسسه و اداره و شرکتی نمی خورد چون باباهایمان به اندازه ی کافی پول نداشتند و توی هیچ سازمانی هم کسی آن ها را نمی شناخت.
ما آدم هایی هستیم که از درس، پول، عشق، کار و موفقیت دور نگه مان داشته اند و تا فهمیدند هوشمان از پولمان بیشتر است دورمان زدند.
🌱 @kettab 🌱
ما رفیق فابریک هیچ آدم درست و حسابی ای نبوده ایم: آدمی که هنرمند باشد و یکی از تابلوهای رنگ و روغنش را مجانی بیاورد آویزان کند به دیوار خالی بالای مبل چند نفره مان، یا صاحب یک رستوران باشد و هفته ای یک بار بروی رستورانش و به صندوقدار اشاره کند با ما حساب نکند. ما رفیق فابریک هیچ آرایشگری نبودیم تا روز تولدمان موهایمان را کوتاه کند و شرابی رنگ بزند، هیچ کدام از دوستان ما نه کتابفروشی داشته اند، نه کافه، نه ویلای شمال، نه بی ام دبلیوی کروک.
ما آدم هایی هستیم که هر روز با بی عدالتی های جورواجور دست و پنجه نرم می کنیم. هر روز شاهد مردن آدم هایی هستیم که تا سال ها شاید حق زندگی داشته اند، هر روز شاهد نبرد نابرابر آدم ها در مقابل همدیگریم. ما هر روز از روز قبل تنهاتر می شویم، تلفنمان کمتر از روز قبل زنگ می خورد، قربانی آدم های بیشتری می شویم، هر روز بیشتر از روز پیش می میریم و بیش تر به پوچی می رسیم. ما آدم هایی هستیم که هر روز که می گذرد موارد بیشتری به انتهای لیست آرزوهایمان اضافه می شود که هیچگاه کنارش تیک زده نخواهد شد. آدم هایی که هر روز از درهای بیشتری بیرون می رویم و هرگز به آن اتاق، به آن میز، به پشت آن کامپیوتر برنمی گردیم. هرکدام از ما برای هر کدام دیگرمان این روزها یک قاتل بالفطره ایم. پشت پا می گیریم برای هم و از این که آن دیگری با سر کف آسفالت پیاده رو می خورد زمین قاه قاه می خندیم. ما آدم هایی هستیم که یک روز بالاخره می میریم و عزیز می شویم!
🌱 @kettab 🌱
💠 منبع: وبلاگ یک فنجان چای در بعدازظهر
نویسنده: #زهرا_کمالی
🌱پنج نکته از کتاب حکایت دولت و فرزانگی....
🌱 @kettab 🌱
1_اگر میخواهی زندگیت را عوض کنی ، باید از عوض کردن اندیشه هات شروع کنی.
2_مشکل تا زمانی مشکل است که تو آن را مشکل بدانی ، هرچه ذهن نیرومند باشد ، مشکلات ناچیزتر خواهد بود.
3_اشخاصی که صبر می کنند تا اوضاع و شرایط عالی از راه رسد ، هرگز کاری به انجام نمیرسانند ، زمان مطلوب برای عمل همین الان است.
4_انسان متوسط از ترس حرف دیگران و یا از دست دادن امنیت ، هرگز جرات نمیکند کاری را که دوست دارد به انجام برساند.
5_به خاطر بیاور که در اوجی از آسمان ، دیگر ابری نیست. اگر زندگی ابر است به این دلیل که روحت آنقدر که باید بالا نرفته است!!
🌱 @kettab 🌱
🌱 @kettab 🌱
1_اگر میخواهی زندگیت را عوض کنی ، باید از عوض کردن اندیشه هات شروع کنی.
2_مشکل تا زمانی مشکل است که تو آن را مشکل بدانی ، هرچه ذهن نیرومند باشد ، مشکلات ناچیزتر خواهد بود.
3_اشخاصی که صبر می کنند تا اوضاع و شرایط عالی از راه رسد ، هرگز کاری به انجام نمیرسانند ، زمان مطلوب برای عمل همین الان است.
4_انسان متوسط از ترس حرف دیگران و یا از دست دادن امنیت ، هرگز جرات نمیکند کاری را که دوست دارد به انجام برساند.
5_به خاطر بیاور که در اوجی از آسمان ، دیگر ابری نیست. اگر زندگی ابر است به این دلیل که روحت آنقدر که باید بالا نرفته است!!
🌱 @kettab 🌱