Forwarded from زیبا بشنویم
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حافظ یا سعدی؟!
شعرها به ترتیب:
تنها نه منم اسیرِ عشقت/ خلقی متعشقند و من هم!
👤سعدی
خوش است خلوت اگر یار، یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد!
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نستانم
که گاهگاه برو او دستِ اهرمن باشد
👤حافظ
ای یارِ جفاکرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟
در کویِ تو معروفم و از روی تو محروم
گرگِ دهنآلوده و یوسف ندریده
بس در طلبت کوششِ بیفایده کردم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
👤سعدی
خدا را! دادِ من بستان از او ای شحنه(پاسبان) مجلس
که مِی با دیگری خوردهست و با من سرگران دارد!
👤حافظ
🎤 رشید کاکاوند (برشی از فصل سوم برنامه کتابباز)
Edit: @ziba_beshnavim
#پست471_زیبابشنویم
شعرها به ترتیب:
تنها نه منم اسیرِ عشقت/ خلقی متعشقند و من هم!
👤سعدی
خوش است خلوت اگر یار، یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد!
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نستانم
که گاهگاه برو او دستِ اهرمن باشد
👤حافظ
ای یارِ جفاکرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده؟
در کویِ تو معروفم و از روی تو محروم
گرگِ دهنآلوده و یوسف ندریده
بس در طلبت کوششِ بیفایده کردم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
👤سعدی
خدا را! دادِ من بستان از او ای شحنه(پاسبان) مجلس
که مِی با دیگری خوردهست و با من سرگران دارد!
👤حافظ
🎤 رشید کاکاوند (برشی از فصل سوم برنامه کتابباز)
Edit: @ziba_beshnavim
#پست471_زیبابشنویم
Forwarded from پژوهش هنر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرفورمنس چند اثر معروف نقاشی
@artsearching
@artsearching
پرندهها دیرشان نمیشود.
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمیکند.
گوزن ها دلواپس فراموش کردن تولدها نیستند
فقط انسان زمان را اندازه میگیرد
فقط انسان ساعت را اعلام میکند
و به همین دلیل فقط انسان از ترسی فلج کننده رنج میبرد که هیچ موجود دیگری تحمل نمیکند؛
ترس تمام شدن وقت ...
#ارباب_زمان
#میچ_آلبوم
#برگی_از_یک_کتاب
هیچ سگی ساعتش را نگاه نمیکند.
گوزن ها دلواپس فراموش کردن تولدها نیستند
فقط انسان زمان را اندازه میگیرد
فقط انسان ساعت را اعلام میکند
و به همین دلیل فقط انسان از ترسی فلج کننده رنج میبرد که هیچ موجود دیگری تحمل نمیکند؛
ترس تمام شدن وقت ...
#ارباب_زمان
#میچ_آلبوم
#برگی_از_یک_کتاب
Forwarded from پژوهشی در فرهنگ زرتشتی (مرتضی حماسی)
فلسفهی آفرینش در سُنّتِ زرتشتی
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
کتابِ پهلویِ دادِستان دینی(گردآوری و نگارش: پیش از ۸۸۱ میلادی)، پرسش و پاسخِ شمارهی ۶
[زندگی بر پایهی خِرَد و اندیشهی نیک]
پرسشِ ششم آن پرسید که:《ما مردم چرا به گیتی آفریده شدیم و در[گیتی]چه باید بکنیم؟》.
پاسخ اینکه:《در پاسخِ همین پرسش نیز نوشتم که آفرینش، برای به دست آوردنِ ارادهی دادار(=آفریننده)و به خوبی سامان دادن به نیکیِ بیکرانهی آفریدگان، آفریده شد که، همچون فرشگرد بیرقیب، بدان بیم و رنج است، این سامان یافتن از تواناییِ کاملِ دادار و ناتوانیِ اهریمن باشد》.
همچنان که در دین(=اوستا)گفته شد که:《در آن زمان، قادرِ مطلق باشم، من که هرمزدم و گنامینو بر هیچ چیز توانا نباشد》. و نیز در موردِ نیکیِ آفرینش گفت که:《خوشا مرا که ایدون(= اینگونه)آفریدم، که هر گونه که مرا کام باشد، به من خدایی دهند، به خدایی با من پیمان کنند یعنی که برای بر آوردنِ اراده، نیز برای بزرگ کردنِ خداییاش آفریده شدیم. و باید در گیتی چنان باشیم تا بندگیِ درستِ خویش و برتر خداییِ(=تواناییِ کاملِ)دادار درستتر حفظ شود. راه به بندگیِ درست از طریقِ خِرَد دانسته، به وسیلهی راستی باور داشته، و با خوبی سودرساننده میشود. و راه بدان زیرتر[آید]:اندیشهی نیک را به درستی در اندیشه جای دادن، با دانش[آن را] پذیرفتن و با دانش رها ساختن.
همچنان که در دین گفته شود که هرمزد به زرتشت گفت که بهمن(=اندیشهی نیک)را در اندیشهی پاکت جای دهی_یعنی او را مهمان کنی_چه اگر بهمن را در اندیشهی پاکات جای دهی_یعنی او را مهمان کنی_ایدون(=اینگونه)دو راه را بشناسی که[راهِ]خوبی و نیز بدی است》.
بنمایه:
T.D Anklesaria(ed).The Datistan - I Dinik.Part I, Pursishn I-XL, Shiraz: Asian Institute of Pahlavi Univresity
🔥 @atorshiz 🔥
#پژوهشی_در_فرهنگ_زرتشتی
کتابِ پهلویِ دادِستان دینی(گردآوری و نگارش: پیش از ۸۸۱ میلادی)، پرسش و پاسخِ شمارهی ۶
[زندگی بر پایهی خِرَد و اندیشهی نیک]
پرسشِ ششم آن پرسید که:《ما مردم چرا به گیتی آفریده شدیم و در[گیتی]چه باید بکنیم؟》.
پاسخ اینکه:《در پاسخِ همین پرسش نیز نوشتم که آفرینش، برای به دست آوردنِ ارادهی دادار(=آفریننده)و به خوبی سامان دادن به نیکیِ بیکرانهی آفریدگان، آفریده شد که، همچون فرشگرد بیرقیب، بدان بیم و رنج است، این سامان یافتن از تواناییِ کاملِ دادار و ناتوانیِ اهریمن باشد》.
همچنان که در دین(=اوستا)گفته شد که:《در آن زمان، قادرِ مطلق باشم، من که هرمزدم و گنامینو بر هیچ چیز توانا نباشد》. و نیز در موردِ نیکیِ آفرینش گفت که:《خوشا مرا که ایدون(= اینگونه)آفریدم، که هر گونه که مرا کام باشد، به من خدایی دهند، به خدایی با من پیمان کنند یعنی که برای بر آوردنِ اراده، نیز برای بزرگ کردنِ خداییاش آفریده شدیم. و باید در گیتی چنان باشیم تا بندگیِ درستِ خویش و برتر خداییِ(=تواناییِ کاملِ)دادار درستتر حفظ شود. راه به بندگیِ درست از طریقِ خِرَد دانسته، به وسیلهی راستی باور داشته، و با خوبی سودرساننده میشود. و راه بدان زیرتر[آید]:اندیشهی نیک را به درستی در اندیشه جای دادن، با دانش[آن را] پذیرفتن و با دانش رها ساختن.
همچنان که در دین گفته شود که هرمزد به زرتشت گفت که بهمن(=اندیشهی نیک)را در اندیشهی پاکت جای دهی_یعنی او را مهمان کنی_چه اگر بهمن را در اندیشهی پاکات جای دهی_یعنی او را مهمان کنی_ایدون(=اینگونه)دو راه را بشناسی که[راهِ]خوبی و نیز بدی است》.
بنمایه:
T.D Anklesaria(ed).The Datistan - I Dinik.Part I, Pursishn I-XL, Shiraz: Asian Institute of Pahlavi Univresity
🔥 @atorshiz 🔥
👁🗨 قدیمی ترین سند ادبی که اسطوره #دیمیتر و پرسیفون را روایت میکند "سرود برای دیمیتر" اثر زیبای #هومر است که صاحب نظران آن را به قرن هفتم پیش از میلاد نسبت میدهند. غرض شعر توضیح منشا آیین های رمزی #الئوسیس یا "الیوسیسی" یا "الیوسینی" است.
سکوت اکید شاعر در خصوص #آتن و آتنی ها که در اعصار بعد نقش چشمگیری در مراسم بر عهده گرفتند این احتمال را پیش می آورد که سرود در زمانی بسیار دور سروده شده است. وقتی که الئوسیس هنوز دولت مستقلی بود و آیین های رمزی گوناگون در روزهای درخشان ماه سپتامبر در میان ردیف کوتاه تپه های بایر سنگلاخی که گندم زارهای الئوسیس را از زیتون زارهای وسیع تر آتن جدا می کند شیوع پیدا نکرده بود.
همانطور که پیشتر متذکر شدیم داستان از آنجایی آغاز می شود که #هادس خداوندگار مرگ، پرسیفون جوان را در حالی که مشغول چیدن گل سرخ و سوسن و بوته زعفران و بنفشه و سنبل و نرگس بود می رباید و او را با ارابه زرینش به جهان تاریک زیر زمین می برد تا عروس و ملکه خویش سازد.
دیمیتر مادر اندوهگین پرسیفون زمین و دریاها را به دنبال دخترش زیر پا گذاشت و چون سرنوشت دخترش را فهمید با رنجش فراوان از خدایان روی گردانید و در الئوسیس سکونت گزید.
او به خاطر خشمی که از سرنوشت دخترش داشت چنین مقرر داشت که از آن پس دانه از خاک نروید و در زیر خاک بماند، عهد بست که پا به #المپ نگذارد و گندم نرویاند تا آن که دخترش را به او باز پس دهند. دیری پایید و از خاک سوخته و ترک خرده چیزی نمی رویید حتی زمین های "راری" نزدیک الئوسیس که معمولا از خوشه های زرد رنگ کشت سرشار بود لخت و ناکاشته مانده بود.
اگردر آن زمان #زئوس احساس خطر نکرده و به هادس دستور نداده که عروسش پرسیفون رو به مادرش باز گرداند آدمیان از گرسنگی هلاک می گشتند و خدایان از نذر وپیشکشی آنان بی نصیب می ماندند. خدای مهیب جهان مردگان اطاعت کرد اما پیش از آن که پرسفونه را با ارابه ای طلایی به جهان بالا بفرستد دانه اناری به خورد او داد که بازگشتش را تضمین می کرد. اما زئوس مقرر داشت که از آن پس پرسفونه دو سوم سال را با مادرش و خدایان در جهان بیرون و یک سوم سال را با شوهرش در جهان مردگان سر کند و هرسال هنگامی که زمین از گل های بهاری شاداب است از جهان زیرین باز آید.
دخترک به زمین بازگشت و مادرش او را در آغوش گرفت دیمیتر به شکرانه بازگشت دخترش از زمین ها دانه رویاند و مزرعه ها را پر بار کرد و سرتاسر زمین را غرق شکوفه ساخت. آن گاه یک راست به الئوسیس رفت و این مناظر دل انگیز را به شاهزادگان #تریپتولموس، #پومولپوس، #دیوکلس و خود شاه #سلیوس نشان داد و هم چنین آیین ها و مراسم های مرموز و شگفت انگیز مربوط به خود را به آنان نمایاند.
شاعر در اینجا می سراید: "خوشا انسانِ میرایی که این مناظر را به چشم دیده است اما آن که در زندگیش نصیبی از آن ها نبرده است وقتی به ظلمت گور رفت هرگز در مرگ خود دلشاد نخواهد بود." و آنگاه سرودش را با این دعا به دیمیتر و پرسیفون به پایان می رساند که باشد تا دلشاد گردند و به پاداش این سرود معیشی بر او ارزانی دارند.
#اساطیر
#اساطیر_یونان
#دانش_اساطیر
سکوت اکید شاعر در خصوص #آتن و آتنی ها که در اعصار بعد نقش چشمگیری در مراسم بر عهده گرفتند این احتمال را پیش می آورد که سرود در زمانی بسیار دور سروده شده است. وقتی که الئوسیس هنوز دولت مستقلی بود و آیین های رمزی گوناگون در روزهای درخشان ماه سپتامبر در میان ردیف کوتاه تپه های بایر سنگلاخی که گندم زارهای الئوسیس را از زیتون زارهای وسیع تر آتن جدا می کند شیوع پیدا نکرده بود.
همانطور که پیشتر متذکر شدیم داستان از آنجایی آغاز می شود که #هادس خداوندگار مرگ، پرسیفون جوان را در حالی که مشغول چیدن گل سرخ و سوسن و بوته زعفران و بنفشه و سنبل و نرگس بود می رباید و او را با ارابه زرینش به جهان تاریک زیر زمین می برد تا عروس و ملکه خویش سازد.
دیمیتر مادر اندوهگین پرسیفون زمین و دریاها را به دنبال دخترش زیر پا گذاشت و چون سرنوشت دخترش را فهمید با رنجش فراوان از خدایان روی گردانید و در الئوسیس سکونت گزید.
او به خاطر خشمی که از سرنوشت دخترش داشت چنین مقرر داشت که از آن پس دانه از خاک نروید و در زیر خاک بماند، عهد بست که پا به #المپ نگذارد و گندم نرویاند تا آن که دخترش را به او باز پس دهند. دیری پایید و از خاک سوخته و ترک خرده چیزی نمی رویید حتی زمین های "راری" نزدیک الئوسیس که معمولا از خوشه های زرد رنگ کشت سرشار بود لخت و ناکاشته مانده بود.
اگردر آن زمان #زئوس احساس خطر نکرده و به هادس دستور نداده که عروسش پرسیفون رو به مادرش باز گرداند آدمیان از گرسنگی هلاک می گشتند و خدایان از نذر وپیشکشی آنان بی نصیب می ماندند. خدای مهیب جهان مردگان اطاعت کرد اما پیش از آن که پرسفونه را با ارابه ای طلایی به جهان بالا بفرستد دانه اناری به خورد او داد که بازگشتش را تضمین می کرد. اما زئوس مقرر داشت که از آن پس پرسفونه دو سوم سال را با مادرش و خدایان در جهان بیرون و یک سوم سال را با شوهرش در جهان مردگان سر کند و هرسال هنگامی که زمین از گل های بهاری شاداب است از جهان زیرین باز آید.
دخترک به زمین بازگشت و مادرش او را در آغوش گرفت دیمیتر به شکرانه بازگشت دخترش از زمین ها دانه رویاند و مزرعه ها را پر بار کرد و سرتاسر زمین را غرق شکوفه ساخت. آن گاه یک راست به الئوسیس رفت و این مناظر دل انگیز را به شاهزادگان #تریپتولموس، #پومولپوس، #دیوکلس و خود شاه #سلیوس نشان داد و هم چنین آیین ها و مراسم های مرموز و شگفت انگیز مربوط به خود را به آنان نمایاند.
شاعر در اینجا می سراید: "خوشا انسانِ میرایی که این مناظر را به چشم دیده است اما آن که در زندگیش نصیبی از آن ها نبرده است وقتی به ظلمت گور رفت هرگز در مرگ خود دلشاد نخواهد بود." و آنگاه سرودش را با این دعا به دیمیتر و پرسیفون به پایان می رساند که باشد تا دلشاد گردند و به پاداش این سرود معیشی بر او ارزانی دارند.
#اساطیر
#اساطیر_یونان
#دانش_اساطیر
👁🗨 عموما چنین پنداشته می شود و کمتر تردیدی در آن وجود داشته است که مقصود اصلی شاعر در تصنیف این سرود توضیح مبنای سنتی آیین های رمزی الئوسیسی از طریق الهه #دیمیتر بود.
این سرود به نمایش منظره دگرگونی ختم می شود که ضمن آن گستره بی شاخ وبرگ و عریان کشتزار های الئوسیس به ناگاه، با اراده الهه، به دریایی از گندم زار های زرین فام تغییر می کند.
الهه نیکوکار شاهزادگان الئوسیس را به تماشای دستکار خویش می برد، آیین های رمزی اش را به آنان می آموزد و سپس با دخترش به آسمان ها می روند در نتیجه وحی شدن آیین رمزی پایانِ پیروزمندانه این سرود است.
بررسی دقیق شعر این نکته را نشان می دهد که شاعر نه فقط گزارشی کلی از مبنای آیین رمزی، بلکه کمابیش به زبانی پوشیده توضیح اسطوره ای منشا مراسم خاصی را به دست داده است که می توان به درستی معتقد بود که ویژگی های خاص جشنواره را تشکیل می دادند.
از جمله مراسمی که شاعر در این جا اشارات مشخصی به آن دارد روزه مقدماتی نامزد های تشرف، حرکت مشعلداران، شب زنده داری، نشستن نامزدهای رو پوشیده و خاموش بر کرسی های پوشیده از پوست گوسفند و مراسم پرشکوه پیوند با خدا از طریق مشارکت در خوراکی مرکب از آب و جو در پیاله مقدس (عشای ربانی) است.
این مناسک معنا و رازی عمیق از ماهیت جادویی را در بر داشت که با دقت تمام از توده مردم مخفی نگه داشته می شد چنین مراسمی در بیشتر شهر های یونان انجام می شد، اما الئوسیس، مشهور ترین این مراسم تا اوایل مسیحیت از بیشترین ستایش و احترام برخوردار بود.
پرستشگاه مخفی و محرمانه الئوسین ها، یا معتقدین به این مرام، قرن ها در میان مقدرات متغیر مردم یونان زنده و برجای مانده و در جنگهای بیرحمانه هم به آن بی حرمتی نشده بود و سهیم شدن و آگاهی از اسرار آن نیز در عین حال نوعی تعهد ایجاد می کرد و بزرگترین وعده این مکتب این بود : "زندگی سعادتمند تر از دیگران در دنیای آخرت"!
پس جای تعجب نیست که شمار داوطلبان ورود به جرگه مبتدیان این مرام به قدری افزایش یافت که معبد گنجایش تمام آنان را نداشت و به ناچار مجبور شدند ساختمان های دیگری برای آنان بنا کنند.
این مراسم مذهبی با تطهیر و مراسم تعمید در دریا آغاز می شد و رهبر جشنها فریاد می زد: "ای عارفان به سوی دریا"! و گروه مشتاق در آب غوطه می خوردند. نمی دانیم این مراسم چگونه پیش می رفت حتی آنهایی که در مراسم آیین الئوسیس شرکت کرده و بعد ها به دین مسیح در آمده بودند نیز بنا بر تعهدی که داشتند موضوع را پوشیده نگاه می داشتند.
اما از بعضی اشارات و کنایات متون کهن می توان در یافت که آیین پیمان مقدس به عمل می آمد، شربت عشق نوشیده می شد و اشیایی نمادین از سبدی برداشته و در صندوقچه ای گذاشته می شد. لبان ساکت مبتدی با کلیدی طلایی "قفل" می شدند و پس از آن کار تعلیم و آزمایش او شروع می گردید آنچه #ارسطو درباره اسرار و رموز به طور کلی بیان کرده درباره آیین های الئوسیسی نیز صادق است: "مبتدی نه فقط باید بیاموزد، بلکه باید تجربه نماید".
#اساطیر
#دانش_اساطیر
#اساطیر_یونان
این سرود به نمایش منظره دگرگونی ختم می شود که ضمن آن گستره بی شاخ وبرگ و عریان کشتزار های الئوسیس به ناگاه، با اراده الهه، به دریایی از گندم زار های زرین فام تغییر می کند.
الهه نیکوکار شاهزادگان الئوسیس را به تماشای دستکار خویش می برد، آیین های رمزی اش را به آنان می آموزد و سپس با دخترش به آسمان ها می روند در نتیجه وحی شدن آیین رمزی پایانِ پیروزمندانه این سرود است.
بررسی دقیق شعر این نکته را نشان می دهد که شاعر نه فقط گزارشی کلی از مبنای آیین رمزی، بلکه کمابیش به زبانی پوشیده توضیح اسطوره ای منشا مراسم خاصی را به دست داده است که می توان به درستی معتقد بود که ویژگی های خاص جشنواره را تشکیل می دادند.
از جمله مراسمی که شاعر در این جا اشارات مشخصی به آن دارد روزه مقدماتی نامزد های تشرف، حرکت مشعلداران، شب زنده داری، نشستن نامزدهای رو پوشیده و خاموش بر کرسی های پوشیده از پوست گوسفند و مراسم پرشکوه پیوند با خدا از طریق مشارکت در خوراکی مرکب از آب و جو در پیاله مقدس (عشای ربانی) است.
این مناسک معنا و رازی عمیق از ماهیت جادویی را در بر داشت که با دقت تمام از توده مردم مخفی نگه داشته می شد چنین مراسمی در بیشتر شهر های یونان انجام می شد، اما الئوسیس، مشهور ترین این مراسم تا اوایل مسیحیت از بیشترین ستایش و احترام برخوردار بود.
پرستشگاه مخفی و محرمانه الئوسین ها، یا معتقدین به این مرام، قرن ها در میان مقدرات متغیر مردم یونان زنده و برجای مانده و در جنگهای بیرحمانه هم به آن بی حرمتی نشده بود و سهیم شدن و آگاهی از اسرار آن نیز در عین حال نوعی تعهد ایجاد می کرد و بزرگترین وعده این مکتب این بود : "زندگی سعادتمند تر از دیگران در دنیای آخرت"!
پس جای تعجب نیست که شمار داوطلبان ورود به جرگه مبتدیان این مرام به قدری افزایش یافت که معبد گنجایش تمام آنان را نداشت و به ناچار مجبور شدند ساختمان های دیگری برای آنان بنا کنند.
این مراسم مذهبی با تطهیر و مراسم تعمید در دریا آغاز می شد و رهبر جشنها فریاد می زد: "ای عارفان به سوی دریا"! و گروه مشتاق در آب غوطه می خوردند. نمی دانیم این مراسم چگونه پیش می رفت حتی آنهایی که در مراسم آیین الئوسیس شرکت کرده و بعد ها به دین مسیح در آمده بودند نیز بنا بر تعهدی که داشتند موضوع را پوشیده نگاه می داشتند.
اما از بعضی اشارات و کنایات متون کهن می توان در یافت که آیین پیمان مقدس به عمل می آمد، شربت عشق نوشیده می شد و اشیایی نمادین از سبدی برداشته و در صندوقچه ای گذاشته می شد. لبان ساکت مبتدی با کلیدی طلایی "قفل" می شدند و پس از آن کار تعلیم و آزمایش او شروع می گردید آنچه #ارسطو درباره اسرار و رموز به طور کلی بیان کرده درباره آیین های الئوسیسی نیز صادق است: "مبتدی نه فقط باید بیاموزد، بلکه باید تجربه نماید".
#اساطیر
#دانش_اساطیر
#اساطیر_یونان
نام شناسنامهای:عباس مهرپویا
زاده۶ تیر ۱۳۰۶
تهران
درگذشته۴ خرداد ۱۳۷۱ (۶۴ سال)ژانرموسیقی تلفیقی، جاز، پاپ
سالهای فعالیت۱۳۳۶–۱۳۶۷
سازها:
عود ، گیتار ، سیتار
نوع صوت:باس - باریتون
زاده۶ تیر ۱۳۰۶
تهران
درگذشته۴ خرداد ۱۳۷۱ (۶۴ سال)ژانرموسیقی تلفیقی، جاز، پاپ
سالهای فعالیت۱۳۳۶–۱۳۶۷
سازها:
عود ، گیتار ، سیتار
نوع صوت:باس - باریتون
عباس مهرپویا درششم تیرماه ۱۳۰۶ در محله عین الدوله تهران درخانوادهای تهرانی الاصل به دنیا آمد، پدرش غلامحسین مهرپویا سرهنگ ارتش و مادرش عفت رفیعی بود
در دوران نوجوانی علاقه بسیاری به هنر، خصوصاً موسیقی و هنرهای دستی داشت، مهرپویا ابتدا قدم در عالم موسیقی گذاشت و با فراگیری ساز عود کار خود را آغاز کرد. عود را نزد نوازنده عرب تبار به نام احمد علی شروع کرده و به سرعت با توجه به علاقه واستعداد ذاتی اش، درنواختن این ساز مهارتی خاص پیدا نمود.و درنمایشهای پیش پرده خوانی معروفی که در دهه ۲۰ درتهران مرسوم بود، بازی میکرد و در حین اجرا ساز عود نیز مینواخت.
در سال ۱۳۳۱ توسط دوستانش در جامعه باربد به سینمای آن روز دعوت شد و در فیلم دزد عشق به عنوان بازیگر و همچنین آهنگساز موسیقی متن فیلم همکاری نمود، او پس از بازی در این فیلم توسط حسین مدنی از نخستین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران دعوت شد تا برای اولین فیلم سینماییاش به نام جدال با شیطان، ساخت و اجرای موسیقی متن آن را بر عهده گیرد.
در قدم بعدی مهرپویا یادگیری گیتار را نزد استادی ایتالیایی به نام ارماندو شروع کرد و بعد از مدتی، پس از آشنایی با گیتارنواز بزرگ آلمانی به نام اروین موره در تهران نواختن گیتار را بهطور حرفهای نزد او ادامه داد، و توانست جزو بهترین گروههای موسیقی پاپ آن سالها گردد.
او نخستین کار جدیاش در این زمینه را در سال ۱۳۳۶ با اجرای قطعهای به نام کلبه سرخ پوستان و معرفی گیتار الکتریک در یکی از انجمنهای هنری تهران شروع کرد. مهرپویا و گروه ۳ م جزو اولین گروههایی محسوب میشد که برای اولین بار در ایران به اجرای موسیقی پاپ با گیتار الکتریک پرداختند .
او نخستین کار جدیاش در این زمینه را در سال ۱۳۳۶ با اجرای قطعهای به نام کلبه سرخ پوستان و معرفی گیتار الکتریک در یکی از انجمنهای هنری تهران شروع کرد. مهرپویا و گروه ۳ م جزو اولین گروههایی محسوب میشد که برای اولین بار در ایران به اجرای موسیقی پاپ با گیتار الکتریک پرداختند .
مهرپویا به همراه نواختن ساز گاهی زمزمههایی درعالم تنهایی خود داشت، که به تدریج او را علاقهمند به اجرا و خوانندگی کرد، صدای او از جنس باس - باریتون بود که با توجه به محدود بودن این نوع جنس صدا در بین خوانندگان آن دوره از جایگاه ویژهای در موسیقی ایران برخوردار بود، و خیلی زود مورد توجه و تشویق گروهی و بالطبع مورد انتقاد گروهی دیگر قرار گرفت، اما او به راهش ادامه داد و از این تشویقها و انتقادات برای بهتر شدن کارهایش بهره برد.
در آن دوران ترانهای را با بهرهگیری از سبکی خاص به همراه شعری از شاعر نام آشنای آن دوره مهدی حمیدی شیرازی به نام مرگ قو اجرا و به بازار عرضه کرد که با استقبال فراوانی روبرو شد. و این قطعه باب تازهای در موسیقی پاپ ایران باز کرد.
Marge Ghoo
Mehrpouya
آهنگ مرگ قو
خواننده:عباس مهر پویا
شعر: مهدی حمیدی شیرازی
خواننده:عباس مهر پویا
شعر: مهدی حمیدی شیرازی
مهرپویا بعدها به هندوستان سفر کرد، و در جهت آشنایی با موسیقی آن کشور و یادگیری ساز سیتار که تا آن زمان یک ساز هندی محسوب میشد، مدتها تحت آموزش اساتید مختلف و نیز مشاوره و راهنمایی سیتار نواز نام آشنای هندی راوی شانکار قرارگرفت، و این ساز را بهطور کامل آموخت.
مهرپویا در بازگشت به ایران این ساز ایرانی الاصل را که بر طبق مدارک تاریخی توسط امیرخسرو دهلوی از ایران به هند برده شده و کمکم از موسیقی ایرانی خارج شده بود، بار دیگر وارد موسیقی ایران کرد، که موفقیتهای زیادی را در این زمینه کسب کرد .
مهرپویا در بازگشت به ایران این ساز ایرانی الاصل را که بر طبق مدارک تاریخی توسط امیرخسرو دهلوی از ایران به هند برده شده و کمکم از موسیقی ایرانی خارج شده بود، بار دیگر وارد موسیقی ایران کرد، که موفقیتهای زیادی را در این زمینه کسب کرد .
در ادامه راه خوانندگی اش همواره میکوشید تا با بهرهگیری از دستاوردهای سفرهایش به دیگر کشورها و آشنایی با فرهنگ و موسیقی آنها آهنگهایی را با سبکی خاص و نو بسازد، مهرپویا از دهه ۴۰ به بعد آهنگهای بسیار متفاوتی را با نوای ساز سیتار و صدا و سبک خاص خویش ارائه کرد. او در زمان خود تنها نوازنده چیرهدست ساز سیتار درایران بود و با تسلطی که بر آن داشت، کوشید که نوای این ساز را با موسیقی پاپ ایرانی تلفیق ساخته وملودیهای تازهای را خلق نماید، و از آن به عنوان موسیقی تلفیقی یاد میشود که مهرپویا از پیشگامان آن در ایران بود.
همچنین او ترانههایی را با الهام از طبیعت ساخت به عنوان مثال: ترانه قایقرانان با الهام از صدای واقعی امواج دریا و پارو است، یا نسیمِ عشق (باد وحشی) که با وزش طبیعی باد همراه است؛ که بسیار مورد توجه طرفدارانش بود.
مهرپویا اکثر ملودیهای ترانههایی را که اجرا کرده خودش ساخته است. و از کلام شعرایی چون: تورج نگهبان ،پرویز وکیلی، داریوش روشن ،وحید ادیبی، کریم فکور ،فریبرز امیر ابراهیمی، معینی کرمانشاهی ،نواب صفا، بیژن ترقی، شهیارقنبری و … استفاده کرده.
او با آوایی اندوهناک به همراهی نغمههای غمناک سازش، گویی درد هزارانسال تنهایی و بیکسی را روایتمیکرد.
همچنین او ترانههایی را با الهام از طبیعت ساخت به عنوان مثال: ترانه قایقرانان با الهام از صدای واقعی امواج دریا و پارو است، یا نسیمِ عشق (باد وحشی) که با وزش طبیعی باد همراه است؛ که بسیار مورد توجه طرفدارانش بود.
مهرپویا اکثر ملودیهای ترانههایی را که اجرا کرده خودش ساخته است. و از کلام شعرایی چون: تورج نگهبان ،پرویز وکیلی، داریوش روشن ،وحید ادیبی، کریم فکور ،فریبرز امیر ابراهیمی، معینی کرمانشاهی ،نواب صفا، بیژن ترقی، شهیارقنبری و … استفاده کرده.
او با آوایی اندوهناک به همراهی نغمههای غمناک سازش، گویی درد هزارانسال تنهایی و بیکسی را روایتمیکرد.