کانیا دل
1.24K subscribers
1.5K photos
469 videos
309 files
779 links
بررسی و نقد شعر

نقشه:
https://goo.gl/maps/mGW9jFDJowm

شعر، نقد، نظر:
@kawaspahi
Download Telegram
معرفی یک پایان‌نامه‌ی خوب؛

نقش و شخصیت زنان
در داستان‌های فولکلور کرمانجی

#دکتر_اسماعیل_حسین‌پور

🔹اخیرا مقاله‌ای ارزشمند با عنوان:"جایگاه زنان در منتخبی از داستان های کردی کرمانجی خراسان شمالی" به چاپ رسیده است. این مقاله برگرفته از پایان نامه کارشناسی ارشد سرکار خانم بابایی با عنوان:" نقش و شخصیت زنان در داستان های فولکلور کرمانجی" است.

🔹سرکار خانم بابایی که اخیرا به افتخار بازنشستگی نائل آمده اند؛ بهار سال 1399 از پایان نامه کارشناسی ارشد شان در دانشگاه شهید رجایی تهران دفاع کرده اند. ایشان همسر همکار پرتلاش فرهنگی آقای حسن بلوچیان هستند.

🔹با سپاس از همت ستودنی این همکار فرهیخته و ضمن تبریک دفاع از این پایان نامۀ ارزنده، امید است ایشان با چاپ این پایان نامه، بر غنای فکری – فرهنگی ادبیات عامه کردهای خراسان بیفزایند و همچنان در راه شناساندن فرهنگ نیاکان خود، قدم‌های بلندتری بردارند.
در ذیل چکیده مقاله و لینک دریافت اصل مقاله، تقدیم محضر شما گرامیان می شود.
چکیده:
نقش زنان در داستان های عامیانه، جایگاه اجتماعی زنان در فرهنگ عمومی مردم هر منطقه را آشکار می کند. مقاله حاضر با هدف بررسی نقش و شخصیت زنان در داستان های عامیانه کرمانجی خراسان نگاشته شده است. در این پژوهش بیست و شش داستان کرمانجی خراسان گردآوری و با رویکردی توصیفی­-تحلیلی تجزیه و تحلیل شده­‌است. در این داستان‌ها، شخصیت‌های فعال و منفعل زن بررسی شده اند. زنان با شخصیت‌های فعال مثبت با صفت های مقاومت، جنگاوری، خردمندی، پاکدامنی، فداکاری با قبول ازدواج نامتعارف، حافظ زندگی مشترک، مدافع همسر یا خواستگار در برابر پدر، تغییردهنده سرنوشت، سازنده زندگی آرمانی، وابسته و شیفته فرزندان و ... معرفی شده اند. زنان با شخصیت‌های فعال منفی، اغلب نقش هایی چون نامادری، خواهر، زن عمو و مادرشوهر دارند. شخصیت های منفعل زن نیز با صفت تسلیم در برابر خواست همسر و سرنوشت شوم معرفی شده‌اند یا جایزه ای برای قهرمان هستند. در این داستان ها شخصیت فعال مثبت مرد نوزده درصد و زن هفده درصد است. شخصیت های فعال منفی مرد ده درصد و زن، هفت درصد است. شخصیت­های منفعل مرد 20% و زن 15% است.
با توجه به کمتربودن جمعیت زنان منفی نسبت به مردان منفی و زنان منفعل نسبت به مردان منفعل، می‌توان نتیجه گیری کرد که در فرهنگ خراسان شمالی، زنان جایگاهی برابر با مردان دارند.
لینک دریافت اصل مقاله:
https://www.farhangekhorasan.ir/article_140545_b6feb65547ef80f941dc6fd81cf43e6a.pdf

@Kaniyadil
Forwarded from دِلِستان💚💛
ما کُردها، چراغمان در این خانه می‌سوزد

#دکتر_اسماعیل_حسین‌پور
روزنامه اترک، دوشنبه ۷ آذر ۱۴۰۱

🔸"دارا قادرخانزاده" فرزند بانه کردستان و از جانبازان جنگ تحمیلی که یک پایش را تقدیم انقلاب کرده؛ برادر شش شهید معظم است. "دارا" که متولد «پنجوین» عراق است؛ در سال 1351 به همراه همۀ اعضای خانواده قادرخانزاده ها و جمعی انبوه از کُردهای این دیار، توسط رژیم بعثی عراق به علت داشتن اصالت ایرانی، از این کشور اخراج شدند که این خانواده پس از تحمل رنج و تلخی های فراوان در «شیروان» خراسان ساکن شدند و بعد راهی بانه شدند.

🔸شگفتا همین کُردهایی که به جرم ایرانی بودن و هم تباری با کردها، از عراق اخراج می شوند؛ در خانه پدری شان – ایران- نه از سوی کار به دستان کشور، بلکه از سوی برخی خامان ره نرفته، به تجزیه طلبی متهم می شوند. در حالی که به قول فردوسی حکیم، کُردها تبارشان به کاوۀ دادخواه می رسد و :«کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد».

🔸در شگفتم؛ برخی تندروها که کُردها را تجزیه طلب می دانند؛"سردشت"نفس سوخته با بمب های شیمیایی را نمی بینند که هنوز قامت راست نکرده است؟ از شش برادر شهید قادرخانزاده و جانباز به یادگار مانده از این خانواده و صدها جانباز این دیار شرم نمی کنند؟ برخی از این جماعت تندرویی که صاحب خانه را بیگانه می پندارد هیچ می دانند"کُردستان" بشکوه ما، پنج هزار و چهارصد شهید تقدیم وطن عزیزمان کرده است؟ می دانند 26 بار کردستان ما مورد حملۀ هوایی صدام قرار گرفته است و مناطق کُرد نشین غرب کشور 64 بار مورد اصابت بمب های شیمیایی قرار گرفتند که ثمرۀ آن ستم سیاه صدها شهید و جانباز و مجروح است؟ می دانند کُردستان ما چند بار پیشتاز بالاترین مشارکت در انتخابات ها بوده است؟

🔸چرا و چگونه عده ای تندرو به خود حق می دهند این جماعت مظلوم سالیان را، تجزیه طلب بدانند؛ در حالی که مردم کُرد فرزندان راستین ایرانند که ریشه در این خاک دارند و چون همۀ عزیز اقوام ایرانی، در برابر انبوه هجوم و ایلغارها گردن فراز ایستاده اند و عزت میهن را پاس داشته اند. این جماعت هیچ نسبتی با این سیاه نمایی های برخی تندروها ندارند. تجزیه طلب نامیدن کُردها، انکار هویت مردمی است که خود و اجدادشان در بلندای تاریخ در غرب و شرق ایران، برای دوام و بقای این سرزمین، جانفشانی کرده اند.

🔸باید بپذیریم در این چهل سال به رغم برخی اقدامات درخور برای رفع محرومیت زدایی و توازن منطقه ای در مناطق کُردنشین، وجود چهل هزار کولبر کُرد - که سوگمندانه برخی از آنان زنان این سرزمین هستند- سند مظلومیت و محرومیت این مردم است که برای لقمه ای نان، جان می دهند. جان بر سرِ نان نهادن کُردها، بیانگر این است که اقدامات کار به دستان نتوانسته است، گره گشای مشکلات و عقب ماندگی های تاریخی این سرزمین باشد و عدالت را برای این مردم به ارمغان آورد.

🔸در این روزها که مردم کُردستان من، اشک و شیون شان در هم آمیخته است؛ و روح این مردم خسته جان، آزردۀ سوگ عزیزان شان است؛ انتظار می رود کار به دستان، ضمن دلجویی از این مردم فهیم و صبور، صدای کُردها و کُردستان را بشنوند. کنار صداقت و اخلاص مردم کُرد بنشینند. فریاد دادخواهی شان را بشنوند.

🔸کُردها چون همۀ ایرانیان عزیز، حق دارند از آزادی، رفاه، حقوق شهروندی و زندگی شرافتمندانه برخوردار باشند. بدیهی است چشم و گوش بستن بر فریاد حق خواهی و حق طلبی کُردها -که قطعا در چهارچوب قانون است- یأس آفرینی بزرگی در دل این مردم است که به جد باید از آن پرهیز کرد. ما کُردها ایرانی و عاشق وطن هستیم چرا که به قول احمد شاملو:«من این‌جایی هستم. چراغم در این خانه می‌سوزد. آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره است».
https://www.atrakdaily.ir/fa/main/detail/31390/
......

https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
نظامی گنجوی
راوی غربت و بی پناهی کُردها
از زبان فرهاد کوهکن

#دکتر_اسماعیل_حسین‌پور

🔸نظامی شاعر بزرگ پارسی‌گو، پروردۀ دامان مادری کُرد زبان به نام"رئیسه"بود. نظامی که در خمسه اش بارها از کُردها یاد کرده است با پرداختن به شخصیتی چون فرهاد کوهکن، حدیث عشق پاک این عاشق بی باک را به تصویر کشیده است. عاشقی صادق که شیفتۀ شیرین و قربانی مکر خسرو در بیستون می شود. هر چند پرداختن به ابعاد این عشق آتشین و نگاه شیرین به فرهاد، مستلزم مجال و نوشتاری دیگر است ولی در اینجا صرفا چند بیت لبریز زاری که زبان حال فرهاد است، آورده می شود.

🔸ابیاتی که نظامی در وصف غربت و بی کسی فرهاد بر زبان آورده است؛ اندوه و شیون بلندی است که راوی نامرادی، تنهایی، بی پناهی، آوارگی، سرگشتگی و شیفتگی فرهاد است. همان کُردی که فرودستانش را فرادستانش می بیند. او نه همدم و یار و یاوری دارد که دستگیرش باشند و نه دیار و خانمانی دارد که در آنجا جایگیر شود. حدیث فرهاد در شعر نظامی، حدیث بی کسی قوم غم دیده ای است که فرهاد در نخستین دیدارش با خسرو، دربارۀ دیار و تبار و هنر مردمش:«بگفت انده خرند و جان فروشند».

🔸مرور این شعر پرحزن و حسرت نظامی از زبان فرهاد کُرد، آیینه ای است که می توان غربت و تنهایی کُردها را در قرن ششم به تماشا نشست. این مثنوی که برشی از شاهکار "خسرو و شیرین" نظامی است، لبریز احساس، درد و حرمان است. فریاد پر طنین پیچیده در بیستون است وقتی فرهاد کُرد با زبانی آتشین می گوید:
«جهان را نیست کُردی پس‌تر از من
نبینی هیچ‌کس بی‌کس‌تر از من
نه چندان دوستی دارم دل‌آویز
که گر روزی بیفتم گویدم خیز
نه چندانم کسی در خیل پیداست
که گر میرم کند بالین من راست
منم تنها در این اندوه و جانی
فدا کرده سری بر آستانی
اگر صد سال در چاهی نشینم
کسی جز آه خود بالا نبینم
و گر گردم به کوه و دشت صد سال
به جز سایه کسم ناید به دنبال
سگان را در جهان جای و مرا نه
گیا را بر زمین پای و مرا نه
پلنگان را به کوهستان پناه است
نهنگان را به دریا جایگاه است
من بی‌سنگ خاکی مانده دل‌تنگ
نه در خاکم در آسایش نه در سنگ
چو بر خاکم نبود از غم جدایی
شوم در خاک تا یابم رهایی
مبادا کس بدین بی‌خانمانی
بدین تلخی چه باید زندگانی
»*
(کلیات نظامی، ص250)

*کلیات نظامی گنجوی(1381) تصحیح وحید دستگردی، به اهتمام پرویز بابلی، چاپ چهارم، تهران، نگاه
@kaniyadil
غم‌نامه؛ روایت راستین مهر و امید

به بهانۀ رونمایی از کتاب غم‌نامه


کتاب "غم‌نامه" اثر "مصطفی آیدوغان"، نویسندی کرد و نامدار ساکن ترکیه، با ترجمه جناب آقای "محمد تقوی" و توسط انتشارات "بیژن یورد" راهی بازار نشر شده است.
این کتاب با ترجمه روان و ادیبانه آقای تقوی به یک اثر ارزنده تبدیل شده است.
غم‌نامه، روایت زندگی صمیمی مردمی انکار شده است. حدیث بی‌کسی نسلی بی‌صدا است که تبار و دیارش انکار می‌شود؛ اما در میان غبار روزگار، گم نمی‌شود. غم‌نامه زبان بی‌پیرایهٔ پیوند بین انسان و وطن است. روایت دوری از دیاری است که همه شور و شیدایی بر دل و بر لب دارد.
در غم‌نامه، همۀ چشمه‌ها چشم می‌شوند و می‌گریند؛ رود می‌شوند و به هم می‌پیوندند. در غم‌نامه کوه‌ها برادران بردبار روزگارند. همۀ رودها با هم نسبت دارند. گل‌ها با هم خویشاوندند.
این کتاب روایت زندگی مردمی ستم‌دیده و در سیاهی نفس کشیده است که هر تلخی را تاب آورده‌اند. نویسنده دلدادگی شدیدی به زادگاهش دارد. به رود و چشمه‌هایش، به مردمش، به زندگانش، سخت دل‌بسته است. حتی بر مزار رفتگان، با آنان هم سخن می‌شود. دردهایش را، آرزوهایش را، امید و حسرت‌هایش را با رفتگانی که زندۀ همارۀ ذهن نویسنده‌اند؛ زمزمه می‌کند.
در غم‌نامه خویش را، فراموش می‌کنی. در این اثر، دلدادگی‌ات به زادگاه و طبیعت، هم‌آغوشی با خاک و خاطره، هم‌نفسی با رود و چشمه، قامت افراشتگی با کوه و درخت، تو را بالابلندتر می‌کند. ریشه‌دارتر می‌کند. تا بدانی ریشه در چه خاکی داری؛ از دل کدامین صخره سر برآورده‌ای و این گونه سبز رُسته‌ای.
چشمان پر اشک مصطفی آیدوغان، در دلت غوغایی برپا می‌کند. آن گاه که او بر دیارش می‌گرید؛ تو نیز چشمان خود را پر اشک می‌بینی. وقتی فرهنگ یک ملت در دیار "حسنکیف" با تمام شکوه و خاطرات فرزندانش در میان آب سد، غرق می‌شود؛ تو نیز خود را با آن خاک پرخاطره، غرق در آب می‌بینی. وقتی "سیدو" از دژخیم ترکیه گلوله می‌خورد، تو نیز بر پیشانی‌ات دست می‌کشی و گرمای آن گلوله را، بر سرت، حس می‌کنی و با قامت پدرش فرو می‌شکنی. وقتی مصطفی به جرم ندانستن زبان ملی، در کلاس اول دبستان، سیلی می‌خورد؛ تو نیز درد آن سیلی را، بر صورت سرخ‌شده‌ات حس می‌کنی.
تو خوب می‌دانی چرا دره‌های دیارت هم نوا با عزالدین: "ای‌وای فلک" بر لب می‌آورند. به آن بی‌پناهان پناه‌آورنده به آن غار مقدس حق می‌دهی که به آن مأمن و پناهگاه مقدس، سوگند خورند چرا که منجی آن مظلومان در برابر ستم سیاه جباران بی عارِ آن روزگار بوده است.
هر چند در غم‌نامه غم روایت می‌شود؛ اما آنچه این غم‌ها را شیرین می‌کند؛ داشتن حس امید است. امید به زبان مادری، امید به فردای روشن تو را رویین‌تن می‌کند. این امید به صبح و سپیده است که به شهر شیون زده فرمان لبخند، به دشت فسرده فرمان رویش و به شاخۀ خشکیده، فرمان شکفتن می‌دهد. این امید به دانایی و آگاهی است که  به پرندگان بی‌پناه و رها در باد فرمان فرجامِ سرگردانی و حیرانی می‌دهد؛ و از آنان می‌خواهد تا بر بازوان سبز و ستبر درختانِ وطن، مهمان شوند و آشیان گزینند تا باز عطر آزادی، زندگی و آبادانی در کوچه‌باغ‌های لبریز داغ وطن، بپیچد.
غم‌نامه، درس بزرگ بازگشت به خویشتن است. درس بازگشت به هویت خویش، بازگشت به فرهنگ و زبان خویش است. غم‌نامه آیینه‌ای است که می‌توان خویش را در آن به نظاره نشست. می‌توان با امید در دل‌ها بذر بیداری کاشت و با قله‌ها، قد برافراشت.

#دکتر اسماعیل حسینپور
@kaniyadil