Forwarded from اتچ بات
🔸استاد حسین احمدی، یاور فرهنگی کردهای خراسان
🖌اسماعیل حسین پور
🔹وقتی بذر آگاهی و دانایی، در دلت افشانده شود؛ باورت مثل یک باغ، به شکوفه می نشیند؛ به سانِ سروی سبز و بی باک، قد بر می افرازد؛ چون زلال چشمه ای جوشیدن می گیرد؛ به سانِ راهی روشن، رهروان خسته را به سرمنزل می رساند. نیک مردِ دیارما، استاد حسین احمدی، یکی از این خودباوران و دلدادگان زبان مادری است که با خردورزی، در کنار شغل خیاطی، محل کارش را به یک کانون فرهنگی تبدیل کرده است. بیش از آن که این مکان، یک خیاطی باشد؛ یک نمایشگاه کتاب است. در لابه لای قفسه های این خیاطی فرهنگی، تازه ترین کتاب های کُردی را می توان دید و شکوه فرهنگ مان را به تماشا نشست.
🔹استاد حسین احمدی، متولد 1333 خورشیدی و ساکن شیروان است. اولین بار که با ایشان آشنا شدم به اوایل دهۀ 70 می رسد. "خیاطی کرمانج"، محل تجمع و دیدار دوستان، محل شعرخوانی، محل بحث و تبادل نظر پیرامون فرهنگ و زبان مادری بود. استاد حسین احمدی، فردی بی ادعا، عاشق زبان مادری، متین، مصمم، صاحب ذوق، متعهد، مردمی و صادق است.
🔹او ثابت کرده است که اگر اراده و باور باشد؛ عرصۀ کار فرهنگی، محدود به زمان و مکانی خاص نیست. او ثابت کرد که همت و آگاهی ناممکن ها را ممکن می سازد. استاد احمدی ثابت کرده است که می توان در هر جا بیرق فکر و فرهنگ را بر افراشته نگاه داشت. می توان در هر دیاری، به هویت و کهن داشته های خود افتخار کرد. او علاوه بر زبان کُردی، زبان های ترکی و ترکمنی را هم مسلط است و این چند زبانه بودن، مشتریانش را شیقته مهر و مرام او کرده است.
🔹هر چند استاد احمدی مدتی است بازنشسته شده اند؛ اما پس از بازنشستگی ایشان، فرزندان فرهنگ مدار و کُردباورش، با الهام از فرخنده کار پدر، این مشعل را روشن و برافراشته، نگهداشته اند و همچنان "خیاطی کرمانج"، با انبوه کتاب های کُردی، خانۀ مهر، امید و روشنگری است.
🔹ادب حکم می کند به پاسِ یک عمرخدمت فرهنگی استاد حسین احمدی به مردم، به پاس سی سال تلاش ستودنی این عزیز خودباور، قدردان و سپاسگزار این بزرگ یاور فرهنگی بی ادعا باشیم که در این عصر از خویش گریزی ها، وجود این یاوران و خودباوران، برای ما مردم تشنۀ چشمۀ فرهنگ، نعمت بزرگی است.
🔹با تبریک به استاد حسین احمدی، عزیز به خاطر این نگاه روشن، باید گفت این عزیز صادق، همتش، اراده اش، باورش شایستۀ ستایش و تکریم است. باید این مرد را بزرگ داشت و برایش بزرگداشتی در خور گرفت.
🔹همواره خود را قدردادن، سپاسگزار و درس آموز مکتب عمو حسین احمدی عزیز می دانم و به شاگردی این مکتب پرمهر، افتخار می کنم و از درگاه احدیت، سلامتی، شادکامی و بهروزی اش را خواستارم.
@kaniyadil
🖌اسماعیل حسین پور
🔹وقتی بذر آگاهی و دانایی، در دلت افشانده شود؛ باورت مثل یک باغ، به شکوفه می نشیند؛ به سانِ سروی سبز و بی باک، قد بر می افرازد؛ چون زلال چشمه ای جوشیدن می گیرد؛ به سانِ راهی روشن، رهروان خسته را به سرمنزل می رساند. نیک مردِ دیارما، استاد حسین احمدی، یکی از این خودباوران و دلدادگان زبان مادری است که با خردورزی، در کنار شغل خیاطی، محل کارش را به یک کانون فرهنگی تبدیل کرده است. بیش از آن که این مکان، یک خیاطی باشد؛ یک نمایشگاه کتاب است. در لابه لای قفسه های این خیاطی فرهنگی، تازه ترین کتاب های کُردی را می توان دید و شکوه فرهنگ مان را به تماشا نشست.
🔹استاد حسین احمدی، متولد 1333 خورشیدی و ساکن شیروان است. اولین بار که با ایشان آشنا شدم به اوایل دهۀ 70 می رسد. "خیاطی کرمانج"، محل تجمع و دیدار دوستان، محل شعرخوانی، محل بحث و تبادل نظر پیرامون فرهنگ و زبان مادری بود. استاد حسین احمدی، فردی بی ادعا، عاشق زبان مادری، متین، مصمم، صاحب ذوق، متعهد، مردمی و صادق است.
🔹او ثابت کرده است که اگر اراده و باور باشد؛ عرصۀ کار فرهنگی، محدود به زمان و مکانی خاص نیست. او ثابت کرد که همت و آگاهی ناممکن ها را ممکن می سازد. استاد احمدی ثابت کرده است که می توان در هر جا بیرق فکر و فرهنگ را بر افراشته نگاه داشت. می توان در هر دیاری، به هویت و کهن داشته های خود افتخار کرد. او علاوه بر زبان کُردی، زبان های ترکی و ترکمنی را هم مسلط است و این چند زبانه بودن، مشتریانش را شیقته مهر و مرام او کرده است.
🔹هر چند استاد احمدی مدتی است بازنشسته شده اند؛ اما پس از بازنشستگی ایشان، فرزندان فرهنگ مدار و کُردباورش، با الهام از فرخنده کار پدر، این مشعل را روشن و برافراشته، نگهداشته اند و همچنان "خیاطی کرمانج"، با انبوه کتاب های کُردی، خانۀ مهر، امید و روشنگری است.
🔹ادب حکم می کند به پاسِ یک عمرخدمت فرهنگی استاد حسین احمدی به مردم، به پاس سی سال تلاش ستودنی این عزیز خودباور، قدردان و سپاسگزار این بزرگ یاور فرهنگی بی ادعا باشیم که در این عصر از خویش گریزی ها، وجود این یاوران و خودباوران، برای ما مردم تشنۀ چشمۀ فرهنگ، نعمت بزرگی است.
🔹با تبریک به استاد حسین احمدی، عزیز به خاطر این نگاه روشن، باید گفت این عزیز صادق، همتش، اراده اش، باورش شایستۀ ستایش و تکریم است. باید این مرد را بزرگ داشت و برایش بزرگداشتی در خور گرفت.
🔹همواره خود را قدردادن، سپاسگزار و درس آموز مکتب عمو حسین احمدی عزیز می دانم و به شاگردی این مکتب پرمهر، افتخار می کنم و از درگاه احدیت، سلامتی، شادکامی و بهروزی اش را خواستارم.
@kaniyadil
Telegram
attach 📎
داییک
روونشتیە دبارە، داییک ل سەر مەزارێ
داییک ل سەر مەزارێ، مینا هەوا بهارێ
رەشچادرەک ل سێرێ، گولیێن سپی ل سەر پیل
ناتێ کو بزدیانه... بەندێن دلێ دوتارێ
لێڤ، پر قەلشت و سۆرە، چێڤ، هینە هوورەهووره
دل، تەنگ و بێ هەدۆرە، مینا دلێ سمارێ
رونشتیە دنالە، کەڤرێ مێزەل دمالە
لاوەک ل ڤر وە مالە؛ لەئنەت ل رۆزگارێ!
لاوێ مری ل بەر چێڤ، ناڤێ لێوک ل سەر لێڤ؛
هەر چ هەرای ل سینگه، تینه زمین ژ قارێ:
ئەی ئالەما غەم و غەم، نه مەلهەمی، نە مەهرەم
پەس کا ژیان ل ئادەم، رندی تو، سا چ کارێ؟!
غەم رندە، لێ ته پر دان؛ تێر بوون مەزەل، ژ مردان!
ئاخ و ئەمان ژ ەس ته، ته «کەن» نەدا مه، جارێ
**
ڤا داییکا منه ها، ڤا ئەو چیاژنه، ها؛
کو خەم دبوو ل بەر وێ، مەرخا ل سەر زنارێ
هین ژی، مینا پلنگان، مایە غەریو ل چنگان؛
چاڤ شل، ل رێگوزارێ، دل؛ خوەش ژ ئنتزارێ...
داییک! هولست و بفکر، هەر کەس کو جارێ مر، مر
چاڤان بشوو ژ هێستر، با نوو کنێ قەرارێ؛
تو، مەرخەکه بلندی، سا کۆچەران تو رندی؛
با بشکڤن گولێن نوو، ل بەر ته پیرەدارێ...
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
روونشتیە دبارە، داییک ل سەر مەزارێ
داییک ل سەر مەزارێ، مینا هەوا بهارێ
رەشچادرەک ل سێرێ، گولیێن سپی ل سەر پیل
ناتێ کو بزدیانه... بەندێن دلێ دوتارێ
لێڤ، پر قەلشت و سۆرە، چێڤ، هینە هوورەهووره
دل، تەنگ و بێ هەدۆرە، مینا دلێ سمارێ
رونشتیە دنالە، کەڤرێ مێزەل دمالە
لاوەک ل ڤر وە مالە؛ لەئنەت ل رۆزگارێ!
لاوێ مری ل بەر چێڤ، ناڤێ لێوک ل سەر لێڤ؛
هەر چ هەرای ل سینگه، تینه زمین ژ قارێ:
ئەی ئالەما غەم و غەم، نه مەلهەمی، نە مەهرەم
پەس کا ژیان ل ئادەم، رندی تو، سا چ کارێ؟!
غەم رندە، لێ ته پر دان؛ تێر بوون مەزەل، ژ مردان!
ئاخ و ئەمان ژ ەس ته، ته «کەن» نەدا مه، جارێ
**
ڤا داییکا منه ها، ڤا ئەو چیاژنه، ها؛
کو خەم دبوو ل بەر وێ، مەرخا ل سەر زنارێ
هین ژی، مینا پلنگان، مایە غەریو ل چنگان؛
چاڤ شل، ل رێگوزارێ، دل؛ خوەش ژ ئنتزارێ...
داییک! هولست و بفکر، هەر کەس کو جارێ مر، مر
چاڤان بشوو ژ هێستر، با نوو کنێ قەرارێ؛
تو، مەرخەکه بلندی، سا کۆچەران تو رندی؛
با بشکڤن گولێن نوو، ل بەر ته پیرەدارێ...
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
Forwarded from دِلِستان💚❤💛
عمو حسین؛
تندیس عشق بلاعوض
امثال «عمو حسین احمدی» از معجزات فردی و جمعی کردهای غریب خراسان اند که باید پیوسته بهیادشان آورد و تحسینشان کرد. کسانی که باید عمیقا به آنها عشق ورزید...
وقتی در مورد عموحسین احمدی مینویسی باید به یک عمر تلاش مستمر هدفدار و بیتوقع و هزینهدار فکر کنی. باید دردهای این انسان بزرگ را فهمید و سالهای عمرش را تجربه کرد؛ عمو حسین، نمونهای از انسان هایی است که نوع تفکرش از ثروتهای مادی، بسی ارزشمندتر است.
او، در خراسان خودش را برای کردها هزینه کردهاست؛ یعنی: عمر، انرژی، احساس و عقیده و همهچیزش را بخشیدهاست...
عمو حسین به کردی عشق می ورزد و آن هم بدون قید و شرط، که همان عشق بلاعوض است.
و از آنجا که سپاسداری، خصلت کردهای اصیل است اینک دکتر اسماعیل حسین پور این اصالت را به اثبات رسانده و آنچه از جوهر قلمش بر کاغذ ریخته همان سپاسداری، مروت و غیرت کرمانجی است که با آهنگ سپاس و قدردانی، کلماتش را در سایهسار مرخی به نام عمو حسین احمدی به رقص وا داشتهاست تا صدای پایکوبی واژههای شکوفا و شیرینش، مثل غنچههای شکفته در نسیم، لبخندی شود بر لبان «عمو حسین»!
زندە بمینی ئاپێ حسین، مالا تە ئاڤا
#حسین_اسفندیاری
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
تندیس عشق بلاعوض
امثال «عمو حسین احمدی» از معجزات فردی و جمعی کردهای غریب خراسان اند که باید پیوسته بهیادشان آورد و تحسینشان کرد. کسانی که باید عمیقا به آنها عشق ورزید...
وقتی در مورد عموحسین احمدی مینویسی باید به یک عمر تلاش مستمر هدفدار و بیتوقع و هزینهدار فکر کنی. باید دردهای این انسان بزرگ را فهمید و سالهای عمرش را تجربه کرد؛ عمو حسین، نمونهای از انسان هایی است که نوع تفکرش از ثروتهای مادی، بسی ارزشمندتر است.
او، در خراسان خودش را برای کردها هزینه کردهاست؛ یعنی: عمر، انرژی، احساس و عقیده و همهچیزش را بخشیدهاست...
عمو حسین به کردی عشق می ورزد و آن هم بدون قید و شرط، که همان عشق بلاعوض است.
و از آنجا که سپاسداری، خصلت کردهای اصیل است اینک دکتر اسماعیل حسین پور این اصالت را به اثبات رسانده و آنچه از جوهر قلمش بر کاغذ ریخته همان سپاسداری، مروت و غیرت کرمانجی است که با آهنگ سپاس و قدردانی، کلماتش را در سایهسار مرخی به نام عمو حسین احمدی به رقص وا داشتهاست تا صدای پایکوبی واژههای شکوفا و شیرینش، مثل غنچههای شکفته در نسیم، لبخندی شود بر لبان «عمو حسین»!
زندە بمینی ئاپێ حسین، مالا تە ئاڤا
#حسین_اسفندیاری
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Telegram
دِلِستان💚❤💛
اشتراک سخنان کوردها _کرمانج
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Forwarded from زمان و زانین
خجستەباد/ pîroz be/پیرۆز بە
25 ێ ئوردیبهیشتێ (15 یا گولانێ)؛ «رۆژا زمانێ کوردی» ل خەلکێ مە یێ زانا و زمانشێرین، پیرۆز به💐
25 ê urdîbihîştê(15ya gulanê); Roja zimanê kurdî, li xelkê me yê zana û zimanşêrîn; pîroz be.💐
فرارسیدن 25 اردیبهشت (15 گلان)؛ «روز زبان کردی» را به مردم دانا و شیرینزبانمان، خجستهباد میگوییم.💐
**
زمانێ من، ناسنامەیا منه
Zimanê min, nasnameya min e.
زبان من، شناسنامهی من است.
https://t.me/zeman_zanin
25 ێ ئوردیبهیشتێ (15 یا گولانێ)؛ «رۆژا زمانێ کوردی» ل خەلکێ مە یێ زانا و زمانشێرین، پیرۆز به💐
25 ê urdîbihîştê(15ya gulanê); Roja zimanê kurdî, li xelkê me yê zana û zimanşêrîn; pîroz be.💐
فرارسیدن 25 اردیبهشت (15 گلان)؛ «روز زبان کردی» را به مردم دانا و شیرینزبانمان، خجستهباد میگوییم.💐
**
زمانێ من، ناسنامەیا منه
Zimanê min, nasnameya min e.
زبان من، شناسنامهی من است.
https://t.me/zeman_zanin
Telegram
زمان و زانین
کانالا هێڤۆسینا کوردی
دوستان عزیز همکانی، درود 💐
روزگارتان لبریز مهر و سرود.
25 اردیبهشت، در تقویم ایران عزیز، مسمی است به نام حکیم و شاعر بزرگ؛ فردوسی توسی. چه حسن تصادفی که روز زبان کوردی با روز فردوسی یکی است.
زبان فارسی، زندگی و جاودانگیاش را مدیون ذهن و ذوق و زبان فردوسی است.
کاش زبان کوردی نیز، هزاران سال پیش فردوسی خودش را داشت...
صد البته، بعید است که زبان کوردی، پیش از علی حریری (تقریبا همعصر فردوسی) سرایندهی بزرگی نداشته باشد. اما نام و نشان چندانی از آنها باقی نیست و دلیلش هم این است که ما کوردها، در طول تاریخ، به دلیل سبک زندگیمان، به نوشتن و مکتوب کردن اسناد هویتمان، بهای لازم را ندادهایم.
امروز اما داستان متفاوت است.
امروز، همهی ما به ارزش میراث مکتوب و اهمیت نوشتن به زبان مادری واقفیم.
امروز، به آستانهای از خردمندی و خودباوری رسیدهایم که در هر خانه، یک فردوسی کورد زاده و پرورده شود و با نوشتن، شناسنامهاش را مانا و خوانا کند؛
شما، فردوسی این مردماید.
@Kaniyadil
روزگارتان لبریز مهر و سرود.
25 اردیبهشت، در تقویم ایران عزیز، مسمی است به نام حکیم و شاعر بزرگ؛ فردوسی توسی. چه حسن تصادفی که روز زبان کوردی با روز فردوسی یکی است.
زبان فارسی، زندگی و جاودانگیاش را مدیون ذهن و ذوق و زبان فردوسی است.
کاش زبان کوردی نیز، هزاران سال پیش فردوسی خودش را داشت...
صد البته، بعید است که زبان کوردی، پیش از علی حریری (تقریبا همعصر فردوسی) سرایندهی بزرگی نداشته باشد. اما نام و نشان چندانی از آنها باقی نیست و دلیلش هم این است که ما کوردها، در طول تاریخ، به دلیل سبک زندگیمان، به نوشتن و مکتوب کردن اسناد هویتمان، بهای لازم را ندادهایم.
امروز اما داستان متفاوت است.
امروز، همهی ما به ارزش میراث مکتوب و اهمیت نوشتن به زبان مادری واقفیم.
امروز، به آستانهای از خردمندی و خودباوری رسیدهایم که در هر خانه، یک فردوسی کورد زاده و پرورده شود و با نوشتن، شناسنامهاش را مانا و خوانا کند؛
شما، فردوسی این مردماید.
@Kaniyadil
برچی!
زک برچی و چاڤ برچی و دێ ژی برچی؛
تەندوورێ کو نین تێ دا بپێژی؛ برچی!
نان تونه و سەر سفرێ مه تژی برچی؛
تێر نابە دلۆ، وەلاتێ مێژی برچی!!
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
زک برچی و چاڤ برچی و دێ ژی برچی؛
تەندوورێ کو نین تێ دا بپێژی؛ برچی!
نان تونه و سەر سفرێ مه تژی برچی؛
تێر نابە دلۆ، وەلاتێ مێژی برچی!!
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
Forwarded from دِلِستان💚❤💛
پالایش زبان مادری از پسوند «لو»
امروزه در شمال خراسان پسوندِ لو، جزء اجتناب ناپذیر بسیاری از فامیلها، روستاها، ایلات عشایری و ... است. به طور مثال: فامیلهای ایزانلو، هودانلو، کیکانلو، شاملو، و ... ، یا روستاهای مامدانلو، زیندانلو، چخماقلو، برزانلو، و ... ، یا ایلات بیچرانلو، قهرمانلو، قاچکانلو، بریوانلو، و ... ، نمونههای عینی و مصداقی آن هستند.
لو، به لحاظ مرتبه و جایگاه دستوری، در کلمات و واژگان، به روایت علامه دهخدا در لغت نامه چنین تعریف شده است: «پسوند مزید موءخر امکنه باشد». به زبان ساده، پسوندِ اضافیِ آخرِ اماکن یا به طور اخص«پسوند نسبیت» یعنی پسوندی که نشانه دارندگی است. به طور مثال روستای "شیخکانلو" یعنی آبادی یا قصبهای که ساکنین آن ریشه ایلیاتیِ شیخکانی دارند و بدین نام و نشان و هویت از سایر ایلات متمایز میشوند.
لو، به لحاظ ریشه:
این شبه جمله، از سر ریزهای زبان ترکی است که در زبانهای غیر ترک، مانند پارسی یا کُردی، به تنهایی معنا و مفهوم ندارد. مگر اینکه بعنوان پسوند به واژه دیگری افزوده شود. این پسوند، چنانکه آمد دلالت بر دارندگی و نسبیت دارد. در زبان پارسی یا کُردی برابر نهاد آن «ی»- یاء، یاء نسبت - میباشد. مثل سیلسِپری (کُردی) یا سیلسِپرلو (ترکی)، سیلسِپرانی (کُردی) یا سیلسِپرانلو (ترکی)، بوانی(کُردی) یا بوانلو (ترکی)، پرکانی (کُردی) یا پرکانلو (ترکی)، و ...
لو، به لحاظ پیشینه تاریخی:
اینکه پسوندِ لو دقیقا از چه زمانی وارد زبان پارسی شده و عمومیت پیدا کرده معلوم نیست. اما چنانکه از شواهد و قرائن بر میآید بعد از حضور ترکان در ایران حوالی قرن چهارم زبان آنان نیز کم و بیش در دربار به کار میرفت تا به دو سلسله محلیِ ترکتبارِ آققویونلو و قراقویونلو در آذربایجان قبل از صفویه میرسیم. در دوره صفویه چنین نشانه نسبیتی، در متون و اسناد تاریخی به وفور به چشم میخورَد. چون افزون بر اینکه خاندان شاهی ترک زبان بودند، هسته اصلی قدرت صفویه که به نام «قزلباشان» شهرت داشتند نیز ریشه و تبار ترکی داشته و در تمام ارکان دولت صفویه نفوذ کرده بودند. به خاطر همدوشی دو زبان فارسی و ترکی، در متون و اسناد متعلق به این عصر پسوند لو عمومیت مییابد. به ویژه در حوزه تعیین نام ایلات، که معمولا مبنای مدیریت سکنه و نفوس آن روزگار قرار میگرفت یا قلمرو آنان را مشخص میساخت یا رئیس آن در دفاتر و دواوین به اسم، ثبت و ضبط میشد. اسامی: بیرام خان قرامانلو، قورغلو، شاملو، تکلو، استاجلو، چاوشلو و ... به کرات در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی» تالیف اسکندر بیگ، منشی ترکمان به سال 1038 هجری قمری مشهود است.
در دوره قاجار نیز به جهت تبار ترکی قاجاریان بهرهگیری از پسوندِ لو در شناخت اسامی، اماکن، ایلات به تبعِ سنت نگاری تاریخی دوره پیشین، شدت و حدت بیشتری یافته تا به زمان ما رسیده است. بعنوان مصداقِ عصر قاجاری میتوان به کتاب «مطلع الشمس» تالیف محمدحسن خان اعتمادالسلطنه به سال 1303 هجری قمری، یا شرح سفر ناصرالدین شاه به ارض اَقَدس که مراد سرزمین خراسان و حرم مطهر رضوی میباشد، اشاره کرد.
از حیث پختگی زبانی، یا پرورش استحکام دستوری زبان کردی/کرمانجی، چنین به نظر میرسد، کاربرد پسوند «لو» در این زبان زائد است. از آنجا که امروز، در پرتو هویت ملی و هستی شناسی تاریخی- اجتماعی هویت ایرانی که اقوام رکن رکین به شمار میآیند توجه به زبان قومی و تقویت آن یک ضرورت تام زبانی است؛ بدین سبب وارسی و ویرایش و پالایش زبان مادری و روزآمد و مایهور کردن آن، یکی از وظایف مهم کاربران هر زبان میباشد. در این راستا، مناسب و درست آن است که بگوییم، واژگان موجود در ساختار هر زبان، باید با عطف توجه به بنمایه زبان مادری، و ترجیحا بدون پسوند و پیشوند افزودهی غریبِ ناهمگن به کار بسته شوند. به باور بنده از حیث ساختارِ واژه، زیبایی، کوتاهی، سیلاب کمتر و تلفظ راحتتر بعنوان نمونه: فامیل زنگلانی برازندهتر از زنگلانلویی، روستای اولاشان زیبندهتر از اولاشلو، ایل سیوکی یا سیوکانی زیباتر از سیوکانلو، و ... است.
بنابر موارد بالا و بر حسب حرکت زبان به سوی تکامل و پختگی، و ضرورت حفظ میراث نیاکانی و فرهنگ مایهور کُردی که در زبانِ صریح و ساختار سادهاش تجلی مییابد، زمانه ما این فرصت را میدهد که در یک «هاوار» فرهنگی، دامن زبان خود را از واژگان، پسوندها و پیشوندهای زائد، ناسازگار، و بل مخل ساختار زبانی، بپالاییم.
در یک کلام زین پس ننویسیم زعفرانلو، بنویسیم زعفرانی. ننویسیم شادلو، بنویسیم شادی. ننویسیم کاوانلو، بنویسیم کاوی یا کاوانی. ننویسیم توپکانلو، بنویسیم توپی یا توپکانی. و ...
به بهانه روز زبان کُردی 15 می/ 25 اردیبهشت یا 15 ماه گُلان کُردی.
#حمید_حسنعلیپور
25 اردیبهشت 1401
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
امروزه در شمال خراسان پسوندِ لو، جزء اجتناب ناپذیر بسیاری از فامیلها، روستاها، ایلات عشایری و ... است. به طور مثال: فامیلهای ایزانلو، هودانلو، کیکانلو، شاملو، و ... ، یا روستاهای مامدانلو، زیندانلو، چخماقلو، برزانلو، و ... ، یا ایلات بیچرانلو، قهرمانلو، قاچکانلو، بریوانلو، و ... ، نمونههای عینی و مصداقی آن هستند.
لو، به لحاظ مرتبه و جایگاه دستوری، در کلمات و واژگان، به روایت علامه دهخدا در لغت نامه چنین تعریف شده است: «پسوند مزید موءخر امکنه باشد». به زبان ساده، پسوندِ اضافیِ آخرِ اماکن یا به طور اخص«پسوند نسبیت» یعنی پسوندی که نشانه دارندگی است. به طور مثال روستای "شیخکانلو" یعنی آبادی یا قصبهای که ساکنین آن ریشه ایلیاتیِ شیخکانی دارند و بدین نام و نشان و هویت از سایر ایلات متمایز میشوند.
لو، به لحاظ ریشه:
این شبه جمله، از سر ریزهای زبان ترکی است که در زبانهای غیر ترک، مانند پارسی یا کُردی، به تنهایی معنا و مفهوم ندارد. مگر اینکه بعنوان پسوند به واژه دیگری افزوده شود. این پسوند، چنانکه آمد دلالت بر دارندگی و نسبیت دارد. در زبان پارسی یا کُردی برابر نهاد آن «ی»- یاء، یاء نسبت - میباشد. مثل سیلسِپری (کُردی) یا سیلسِپرلو (ترکی)، سیلسِپرانی (کُردی) یا سیلسِپرانلو (ترکی)، بوانی(کُردی) یا بوانلو (ترکی)، پرکانی (کُردی) یا پرکانلو (ترکی)، و ...
لو، به لحاظ پیشینه تاریخی:
اینکه پسوندِ لو دقیقا از چه زمانی وارد زبان پارسی شده و عمومیت پیدا کرده معلوم نیست. اما چنانکه از شواهد و قرائن بر میآید بعد از حضور ترکان در ایران حوالی قرن چهارم زبان آنان نیز کم و بیش در دربار به کار میرفت تا به دو سلسله محلیِ ترکتبارِ آققویونلو و قراقویونلو در آذربایجان قبل از صفویه میرسیم. در دوره صفویه چنین نشانه نسبیتی، در متون و اسناد تاریخی به وفور به چشم میخورَد. چون افزون بر اینکه خاندان شاهی ترک زبان بودند، هسته اصلی قدرت صفویه که به نام «قزلباشان» شهرت داشتند نیز ریشه و تبار ترکی داشته و در تمام ارکان دولت صفویه نفوذ کرده بودند. به خاطر همدوشی دو زبان فارسی و ترکی، در متون و اسناد متعلق به این عصر پسوند لو عمومیت مییابد. به ویژه در حوزه تعیین نام ایلات، که معمولا مبنای مدیریت سکنه و نفوس آن روزگار قرار میگرفت یا قلمرو آنان را مشخص میساخت یا رئیس آن در دفاتر و دواوین به اسم، ثبت و ضبط میشد. اسامی: بیرام خان قرامانلو، قورغلو، شاملو، تکلو، استاجلو، چاوشلو و ... به کرات در کتاب «تاریخ عالم آرای عباسی» تالیف اسکندر بیگ، منشی ترکمان به سال 1038 هجری قمری مشهود است.
در دوره قاجار نیز به جهت تبار ترکی قاجاریان بهرهگیری از پسوندِ لو در شناخت اسامی، اماکن، ایلات به تبعِ سنت نگاری تاریخی دوره پیشین، شدت و حدت بیشتری یافته تا به زمان ما رسیده است. بعنوان مصداقِ عصر قاجاری میتوان به کتاب «مطلع الشمس» تالیف محمدحسن خان اعتمادالسلطنه به سال 1303 هجری قمری، یا شرح سفر ناصرالدین شاه به ارض اَقَدس که مراد سرزمین خراسان و حرم مطهر رضوی میباشد، اشاره کرد.
از حیث پختگی زبانی، یا پرورش استحکام دستوری زبان کردی/کرمانجی، چنین به نظر میرسد، کاربرد پسوند «لو» در این زبان زائد است. از آنجا که امروز، در پرتو هویت ملی و هستی شناسی تاریخی- اجتماعی هویت ایرانی که اقوام رکن رکین به شمار میآیند توجه به زبان قومی و تقویت آن یک ضرورت تام زبانی است؛ بدین سبب وارسی و ویرایش و پالایش زبان مادری و روزآمد و مایهور کردن آن، یکی از وظایف مهم کاربران هر زبان میباشد. در این راستا، مناسب و درست آن است که بگوییم، واژگان موجود در ساختار هر زبان، باید با عطف توجه به بنمایه زبان مادری، و ترجیحا بدون پسوند و پیشوند افزودهی غریبِ ناهمگن به کار بسته شوند. به باور بنده از حیث ساختارِ واژه، زیبایی، کوتاهی، سیلاب کمتر و تلفظ راحتتر بعنوان نمونه: فامیل زنگلانی برازندهتر از زنگلانلویی، روستای اولاشان زیبندهتر از اولاشلو، ایل سیوکی یا سیوکانی زیباتر از سیوکانلو، و ... است.
بنابر موارد بالا و بر حسب حرکت زبان به سوی تکامل و پختگی، و ضرورت حفظ میراث نیاکانی و فرهنگ مایهور کُردی که در زبانِ صریح و ساختار سادهاش تجلی مییابد، زمانه ما این فرصت را میدهد که در یک «هاوار» فرهنگی، دامن زبان خود را از واژگان، پسوندها و پیشوندهای زائد، ناسازگار، و بل مخل ساختار زبانی، بپالاییم.
در یک کلام زین پس ننویسیم زعفرانلو، بنویسیم زعفرانی. ننویسیم شادلو، بنویسیم شادی. ننویسیم کاوانلو، بنویسیم کاوی یا کاوانی. ننویسیم توپکانلو، بنویسیم توپی یا توپکانی. و ...
به بهانه روز زبان کُردی 15 می/ 25 اردیبهشت یا 15 ماه گُلان کُردی.
#حمید_حسنعلیپور
25 اردیبهشت 1401
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Telegram
دِلِستان💚❤💛
اشتراک سخنان کوردها _کرمانج
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
https://t.me/joinchat/SgUrmM2oWWkCbXWE
Forwarded from کانیا دل (محمد حسین پور)
یک همایش و چند پرسش!
عصر دوشنبه 26 اردیبهشت جاری، رفتهبودم به آیین گشایش یک همایش ادبی؛ نخستین همایش شعر محلی خراسان که نیز مجالی بود برای بزرگداشت روانشاد؛ یوسف ازغدی محلیسرای طنزگرا.
برگزاری این همایش عالی دوروزه در طرقبه، به همت شهرداری این شهر و البته با دوندگی دوست شاعرم قاسم رفیعا، میسر شدهبود.
نکتهی محوری و مهم فرمایشات سخنرانان حاضر در مراسم این بود که؛ گویشهای پارسی و شعرای محلیسرای ایران، پشتوانههای محکم و تعیینکنندهی زبان پارسی محسوب میشوند... و بیشک، تایید و تداوم این همایش و مثل آن، منحیث اثری که بر بالندگی و نازندگی زبان ملی دارد، از ضرورت و فوریت فراوان برخوردار است.
در این مراسم، بزرگانی چون دکتر قطبالدین صادقی، دکتر یاحقی و دکتر اشرفزاده، استاد باغبان و... حضور داشتند و نیز استادان و دوستانی چون ساعد باقری، مصطفی محدثی، حسن دلبری، جواد کلیدری، عباسعلی سپاهی یونسی، مهدی خداپرست و بسیاری دیگر از خانمها و آقایان اهل قلم و هنر...
افتتاحیهای جمع و جور اما موثر و پرشور برگزار شد و مدیران سیاسی و فرهنگی طرقبه و شهرستان بینالود نشان دادند که چقدر اهل دل و دانشاند و چقدر همزبان و عاشق. دمشان گرم و خدا خیرشان دهاد.
ضمن حظ بردن از این مراسم که در روز دوم هم در دو نوبت صبح و عصر دنبال میشود، نکاتی به ذهنم رسید که به برخی دوستان حاضر در مراسم گفتم و لازم دیدم اینجا هم، با طرح چند پرسش، بر آن تامل و تاکید کنم؛
چرا به چنین پتانسیل والایی، اینهمه دیر توجه شدهاست؟
چرا مشابه این همایش برای دیگر زبانهای ایرانی برگزار نمیشود؟
چرا اهمیت زبانی مثل کوردی، در پشتوانهسازی کلامی و هویتی ایرانیان درک نمیشود؟
چرا شهرداری و شورای شهر، در شهرهایی مثل قوچان، بجنورد، شیروان، چناران، اسفراین، کلات، درگز و... از همکاران طرقبهای الگو نمیگیرند و خود را مسئول پاسداری از میراث فرهنگی باشکوهی چون زبان کوردی نمیدانند؟
در حالی که حسب اتفاق، روز زبان کوردی و روز زبان پارسی، هر دو در یک تاریخ قرار گرفتهاند، چه چیزی مانع این میشود که زبان کوردی خراسان، همشان زبان همخانوادهاش (پارسی)، تلقی نشود و بودجهی لازم برای تشویق و تایید گویشوران و سخنسرایان این زبان، اختصاص نیابد؟
سهم دیگر زبانهای ایرانی از «پاسداشت» چقدر است و چگونه هزینه میشود؟
آیا میدانید کوردهای خراسان، سالانه چه میزان آثار پارسی تولید میکنند و چقدر در رشد و رعنایی زبان ملی ایران، شریکاند؟ در حالی که زبان پارسی، اینهمه مالک و مدعی دارد و این مالکان، خیلی بهندرت خود را در قبال نگهداری و رونق و رواج زبان کوردی مسئول میدانند؟
مسببین و موجدین این «یک بام و دو هوا»، چه کسانیاند؟ و چرا اینهمه فرق و فاصلهی منزلتی بین دو عضو یک خانواده هست؟
و پرسش پایانی این که؛ در این سرزمین، چرا کسی گوشش بدهکار قوانین نیست و پایبندی به مصوباتی چون اصول 15 و 19 قانون اساسی، چرا در اولویت مدیریتی مسئولین مملکت قرار نمیگیرد؟
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
عصر دوشنبه 26 اردیبهشت جاری، رفتهبودم به آیین گشایش یک همایش ادبی؛ نخستین همایش شعر محلی خراسان که نیز مجالی بود برای بزرگداشت روانشاد؛ یوسف ازغدی محلیسرای طنزگرا.
برگزاری این همایش عالی دوروزه در طرقبه، به همت شهرداری این شهر و البته با دوندگی دوست شاعرم قاسم رفیعا، میسر شدهبود.
نکتهی محوری و مهم فرمایشات سخنرانان حاضر در مراسم این بود که؛ گویشهای پارسی و شعرای محلیسرای ایران، پشتوانههای محکم و تعیینکنندهی زبان پارسی محسوب میشوند... و بیشک، تایید و تداوم این همایش و مثل آن، منحیث اثری که بر بالندگی و نازندگی زبان ملی دارد، از ضرورت و فوریت فراوان برخوردار است.
در این مراسم، بزرگانی چون دکتر قطبالدین صادقی، دکتر یاحقی و دکتر اشرفزاده، استاد باغبان و... حضور داشتند و نیز استادان و دوستانی چون ساعد باقری، مصطفی محدثی، حسن دلبری، جواد کلیدری، عباسعلی سپاهی یونسی، مهدی خداپرست و بسیاری دیگر از خانمها و آقایان اهل قلم و هنر...
افتتاحیهای جمع و جور اما موثر و پرشور برگزار شد و مدیران سیاسی و فرهنگی طرقبه و شهرستان بینالود نشان دادند که چقدر اهل دل و دانشاند و چقدر همزبان و عاشق. دمشان گرم و خدا خیرشان دهاد.
ضمن حظ بردن از این مراسم که در روز دوم هم در دو نوبت صبح و عصر دنبال میشود، نکاتی به ذهنم رسید که به برخی دوستان حاضر در مراسم گفتم و لازم دیدم اینجا هم، با طرح چند پرسش، بر آن تامل و تاکید کنم؛
چرا به چنین پتانسیل والایی، اینهمه دیر توجه شدهاست؟
چرا مشابه این همایش برای دیگر زبانهای ایرانی برگزار نمیشود؟
چرا اهمیت زبانی مثل کوردی، در پشتوانهسازی کلامی و هویتی ایرانیان درک نمیشود؟
چرا شهرداری و شورای شهر، در شهرهایی مثل قوچان، بجنورد، شیروان، چناران، اسفراین، کلات، درگز و... از همکاران طرقبهای الگو نمیگیرند و خود را مسئول پاسداری از میراث فرهنگی باشکوهی چون زبان کوردی نمیدانند؟
در حالی که حسب اتفاق، روز زبان کوردی و روز زبان پارسی، هر دو در یک تاریخ قرار گرفتهاند، چه چیزی مانع این میشود که زبان کوردی خراسان، همشان زبان همخانوادهاش (پارسی)، تلقی نشود و بودجهی لازم برای تشویق و تایید گویشوران و سخنسرایان این زبان، اختصاص نیابد؟
سهم دیگر زبانهای ایرانی از «پاسداشت» چقدر است و چگونه هزینه میشود؟
آیا میدانید کوردهای خراسان، سالانه چه میزان آثار پارسی تولید میکنند و چقدر در رشد و رعنایی زبان ملی ایران، شریکاند؟ در حالی که زبان پارسی، اینهمه مالک و مدعی دارد و این مالکان، خیلی بهندرت خود را در قبال نگهداری و رونق و رواج زبان کوردی مسئول میدانند؟
مسببین و موجدین این «یک بام و دو هوا»، چه کسانیاند؟ و چرا اینهمه فرق و فاصلهی منزلتی بین دو عضو یک خانواده هست؟
و پرسش پایانی این که؛ در این سرزمین، چرا کسی گوشش بدهکار قوانین نیست و پایبندی به مصوباتی چون اصول 15 و 19 قانون اساسی، چرا در اولویت مدیریتی مسئولین مملکت قرار نمیگیرد؟
#سپاهی_لایین
@Kaniyadil
Forwarded from کانیا دل (محمد حسین پور)
Forwarded from دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست
دیدار اساتید و دانشجویان دانشکده با مورخ بزرگ استاد کلیم الله توحدی در زادگاه ایشان روستای اوغاز
به پاس قدردانی از تلاش های فراوان استاد توحدی از طرف دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست دانشگاه فردوسی مشهد از ایشان تجلیل شد.
واحد اخبار و اطلاع رسانی دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست
@akhbarmanabe
به پاس قدردانی از تلاش های فراوان استاد توحدی از طرف دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست دانشگاه فردوسی مشهد از ایشان تجلیل شد.
واحد اخبار و اطلاع رسانی دانشکده منابع طبیعی و محیط زیست
@akhbarmanabe
بدرود با یار، در پردهی دوتار
درود یاران همکانی و همدل.
متاسفانه خبردار شدیم که استاد بیبدیل دوتار؛ انسان والاتبار و اخلاقمدار، جناب عثمان محمدپرست عزیز، به سفر ابدی رفتهاند.
این سوگ بزرگ را به ایرانیان هنردوست، به دوتارشناسان و دوتارنوازان خراسان و بهویژه به جامعهی هنری و مردم شریف و بزرگوار خواف، تسلیت میگوییم.
نام این انسان بزرگ، مانا و یاد عزیزش هماره با ما خواهد بود.
@kaniyadil
درود یاران همکانی و همدل.
متاسفانه خبردار شدیم که استاد بیبدیل دوتار؛ انسان والاتبار و اخلاقمدار، جناب عثمان محمدپرست عزیز، به سفر ابدی رفتهاند.
این سوگ بزرگ را به ایرانیان هنردوست، به دوتارشناسان و دوتارنوازان خراسان و بهویژه به جامعهی هنری و مردم شریف و بزرگوار خواف، تسلیت میگوییم.
نام این انسان بزرگ، مانا و یاد عزیزش هماره با ما خواهد بود.
@kaniyadil
ئەو دمینه
سالێن سالن، سا خەلکی خوە، دخوینە
خوراسانەک سەوا دەنگی وی تینە
لێ ڤا وەئدا خوەدێ بوو، ل نەتیجێ؛
ب گشتی تەرن هەما ئەو دمینە
او باقی است
سالهاست که برای مردمش میخواند
خراسان بزرک تشنهی صدای اوست
اما این وعدهٔ خداست کە سرانجام؛
همه فانیاند و لیکن او باقی است...
#محمد_حسینپور
@kaniyadil
سالێن سالن، سا خەلکی خوە، دخوینە
خوراسانەک سەوا دەنگی وی تینە
لێ ڤا وەئدا خوەدێ بوو، ل نەتیجێ؛
ب گشتی تەرن هەما ئەو دمینە
او باقی است
سالهاست که برای مردمش میخواند
خراسان بزرک تشنهی صدای اوست
اما این وعدهٔ خداست کە سرانجام؛
همه فانیاند و لیکن او باقی است...
#محمد_حسینپور
@kaniyadil
صدای نوایی
دیگر در کوچه های بینوایی
شنیده نمی شود.😢
دیگر، شبهای خواف، از بی نوایی خوفناک خواهد شد.
کاش ما کردها هم، تا هنوز هزارمسجد و گلیل بی اذان عشق هرای و الله مزار نگشته، ندای «لوره» را از زبان کودکان کرد نیاندازیم.
بهنمایندگی از انجمن ادبی کانیادل، فقدان جانسوز استاد دوتار خراسان؛ عثمان محمد پرست را به همه هنردوستان تسلیت عرض میکنم.
#یوسف_غلامی_عمارت
@kaniyadil
دیگر در کوچه های بینوایی
شنیده نمی شود.😢
دیگر، شبهای خواف، از بی نوایی خوفناک خواهد شد.
کاش ما کردها هم، تا هنوز هزارمسجد و گلیل بی اذان عشق هرای و الله مزار نگشته، ندای «لوره» را از زبان کودکان کرد نیاندازیم.
بهنمایندگی از انجمن ادبی کانیادل، فقدان جانسوز استاد دوتار خراسان؛ عثمان محمد پرست را به همه هنردوستان تسلیت عرض میکنم.
#یوسف_غلامی_عمارت
@kaniyadil
برای «عثمان» ما
که با آسمان همزبان بود!
🖋اسماعیل حسین پور
▪️در کویر، در "خواف" بی خوف ایستاده در برابر تندبادهای بیداد و هجمه و ایلغارها، در سرزمین آسبادها، مردی از تبار مهر و هنر، دیده بر این خاکستان گشود و خافیان و این خاک را بلندآوازه کرد. "عثمان" با تارش، هم زبانِ آسمان شد و خلقی بر او و پنجه های شورآفرینش، آفرین گفتند. تار "عثمان" ما، بوی آسمان می داد. طنین دلنشین تار او، گویی آوایی از عرش بود که بر فرشیان مهمان می شد.
▪️وقتی آن پیرپارسا، آن مرشد با مرام، آن انیس قبله وقبیله، دست به تار می برد؛ گویی دشت و کوه، هم نوا با او "نوایی" را بر لب داشتند. آوای تارش، به خنکای آسبادهای "نشتیفان"، به زلالی آبشار "رزداب"، به دل انگیزی سبزه های "خواجه یار" و به شکوه مدرسۀ "غیاثیه" بود.
▪️"تار" او همه روایت حُسن و نیکی بود؛ محضرش، مکتب مهر و عشق بود. او اویس قَرَنی یک قرن و قوم که نه، اویس عزیز سالیان همه شیفتگان هنر است. "تار" او نه دو تار، که گیسوی رها در باد صوفیان به سماع آمدۀ "قونیه" را می مانست که شکوه "بلخ" و"بخارا" در آن جلوه گر بود.
▪️تارش بوی پیراهن "یوسف" داشت که نه روشنای چشم "کنعانیان" خواف، بلکه روشنای چشم هزاران"یعقوب" در دوردست ها شد و خلقی شوریده و شیدایش شدند. صدای سحرآمیز سازش، "بانگ گردش های چرخ" بود؛ و در پرده های تارش، جمال یار هویدا بود. او راوی راستین زندگی، امید، صداقت و نیکی بود.
▪️استاد "عثمان محمدپرست" خوافی، نمونۀ یک انسان کامل بود. قرنی با غم مردمش زیست؛ برای غربت شان گریست؛ برای چشم های پر شوق شان نواخت و دل جلادیده اش، همه نور و نوازش بود. ترانه هایش، عطر هفت شهر عشق داشت. او خیر خیراندیشی بود که غم مردم را غمِ خویش می دانست و این شعر ابوسعید ابوالخیر عزیز، مصداق زندگی پیر پارسای ماست که:
و اندر همه دشت خاوران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
▪️او نمونۀ یک انسان خودساخته، مصداق یک هنرمند باوقار و در اوج ایستاده، سمبل افتخارآفرینی فرزند هنر، قلۀ افتخار برای خوبان خواف، نماد باور روشن نیاکانش، در یک کلمه، او یک اسطوره بود؛ اسطورۀ صبر و سکوت، اسطورۀ ساز و آواز بود. او یک گنجینه زندۀ بشری در زمینۀ موسیقی مقامی بود. از "فلک" او افلاک سرمست می شدند و از نغمۀ "صفات محمد(ص)" ش نه کعبه، که طور به وجد می آمد.
▪️او نه دلی را شکست و نه دستی را بست و نه روحی را خَست. او باران مهر بود که بر کویر دل ها می بارید و اگر امروز، دریایی دل و دیده، او را عزیز می دارند؛ به این خاطر است که او را از خویش می دانند.
▪️حال که آن سرو سبز و تنومند، آن هم دل و هم دردِ مردم، ساز پررازش را، بر شانه های زخمی یک شهر، به امانت گذاشت و در اردیبهشت، بهشتی شد؛ و غمش در نهانخانه دل نشسته است؛ یادش را چون گلدسته های برافراشته خواف، چون زلال چشمه های "کردیال" عزیز می داریم و بر روان آن افتخار سبز و مانا، درود می فرستیم. بهشت برین ارزانی او باد که زندگی را زیبا زیست.
@kaniyadil
که با آسمان همزبان بود!
🖋اسماعیل حسین پور
▪️در کویر، در "خواف" بی خوف ایستاده در برابر تندبادهای بیداد و هجمه و ایلغارها، در سرزمین آسبادها، مردی از تبار مهر و هنر، دیده بر این خاکستان گشود و خافیان و این خاک را بلندآوازه کرد. "عثمان" با تارش، هم زبانِ آسمان شد و خلقی بر او و پنجه های شورآفرینش، آفرین گفتند. تار "عثمان" ما، بوی آسمان می داد. طنین دلنشین تار او، گویی آوایی از عرش بود که بر فرشیان مهمان می شد.
▪️وقتی آن پیرپارسا، آن مرشد با مرام، آن انیس قبله وقبیله، دست به تار می برد؛ گویی دشت و کوه، هم نوا با او "نوایی" را بر لب داشتند. آوای تارش، به خنکای آسبادهای "نشتیفان"، به زلالی آبشار "رزداب"، به دل انگیزی سبزه های "خواجه یار" و به شکوه مدرسۀ "غیاثیه" بود.
▪️"تار" او همه روایت حُسن و نیکی بود؛ محضرش، مکتب مهر و عشق بود. او اویس قَرَنی یک قرن و قوم که نه، اویس عزیز سالیان همه شیفتگان هنر است. "تار" او نه دو تار، که گیسوی رها در باد صوفیان به سماع آمدۀ "قونیه" را می مانست که شکوه "بلخ" و"بخارا" در آن جلوه گر بود.
▪️تارش بوی پیراهن "یوسف" داشت که نه روشنای چشم "کنعانیان" خواف، بلکه روشنای چشم هزاران"یعقوب" در دوردست ها شد و خلقی شوریده و شیدایش شدند. صدای سحرآمیز سازش، "بانگ گردش های چرخ" بود؛ و در پرده های تارش، جمال یار هویدا بود. او راوی راستین زندگی، امید، صداقت و نیکی بود.
▪️استاد "عثمان محمدپرست" خوافی، نمونۀ یک انسان کامل بود. قرنی با غم مردمش زیست؛ برای غربت شان گریست؛ برای چشم های پر شوق شان نواخت و دل جلادیده اش، همه نور و نوازش بود. ترانه هایش، عطر هفت شهر عشق داشت. او خیر خیراندیشی بود که غم مردم را غمِ خویش می دانست و این شعر ابوسعید ابوالخیر عزیز، مصداق زندگی پیر پارسای ماست که:
و اندر همه دشت خاوران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
▪️او نمونۀ یک انسان خودساخته، مصداق یک هنرمند باوقار و در اوج ایستاده، سمبل افتخارآفرینی فرزند هنر، قلۀ افتخار برای خوبان خواف، نماد باور روشن نیاکانش، در یک کلمه، او یک اسطوره بود؛ اسطورۀ صبر و سکوت، اسطورۀ ساز و آواز بود. او یک گنجینه زندۀ بشری در زمینۀ موسیقی مقامی بود. از "فلک" او افلاک سرمست می شدند و از نغمۀ "صفات محمد(ص)" ش نه کعبه، که طور به وجد می آمد.
▪️او نه دلی را شکست و نه دستی را بست و نه روحی را خَست. او باران مهر بود که بر کویر دل ها می بارید و اگر امروز، دریایی دل و دیده، او را عزیز می دارند؛ به این خاطر است که او را از خویش می دانند.
▪️حال که آن سرو سبز و تنومند، آن هم دل و هم دردِ مردم، ساز پررازش را، بر شانه های زخمی یک شهر، به امانت گذاشت و در اردیبهشت، بهشتی شد؛ و غمش در نهانخانه دل نشسته است؛ یادش را چون گلدسته های برافراشته خواف، چون زلال چشمه های "کردیال" عزیز می داریم و بر روان آن افتخار سبز و مانا، درود می فرستیم. بهشت برین ارزانی او باد که زندگی را زیبا زیست.
@kaniyadil
Forwarded from محمد حسین پور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Le xwenên me
Helbestvan:
Ismaîl Husêynpûr
Guhertina wêneyan:
Muhemed Husênpûr
#Kurdên_Xurasanê
#Helbestên_kurdên_Xorasanê
#Ismaîl_Husêynpûr
#Muhemed_Husêynpûr
@kaniyadil
شعر:
"در خوابهایما..."
شاعر:
اسماعیل حسین پور
تدوین آهنگ:
حسن بلوچیان
تدوین تصاویر:
محمد حسین پور
Helbestvan:
Ismaîl Husêynpûr
Guhertina wêneyan:
Muhemed Husênpûr
#Kurdên_Xurasanê
#Helbestên_kurdên_Xorasanê
#Ismaîl_Husêynpûr
#Muhemed_Husêynpûr
@kaniyadil
شعر:
"در خوابهایما..."
شاعر:
اسماعیل حسین پور
تدوین آهنگ:
حسن بلوچیان
تدوین تصاویر:
محمد حسین پور
بەخشی
لێلو بەخشی، لیخن پەنجێک سا یارئ
دیسا ئار بەردە وان سیمێ دوتارێ
لیخن لیخن، برا راگوم ببە دل
تو رۆژیی و خەڤا نابی ت جارئ
بخشی
آهای بخشی بزن پنجەای ساز برای یار
باز آتش بزن بر سیمهای دوتار
بزن بزن بگذار دیووانە شود دل
تو خورشیدی و هرگز خاموش نمیشوی
#سارا_سودمند
@kaniyadil
لێلو بەخشی، لیخن پەنجێک سا یارئ
دیسا ئار بەردە وان سیمێ دوتارێ
لیخن لیخن، برا راگوم ببە دل
تو رۆژیی و خەڤا نابی ت جارئ
بخشی
آهای بخشی بزن پنجەای ساز برای یار
باز آتش بزن بر سیمهای دوتار
بزن بزن بگذار دیووانە شود دل
تو خورشیدی و هرگز خاموش نمیشوی
#سارا_سودمند
@kaniyadil
Forwarded from اتچ بات
✔️"بازگشت همه بسوی خداست"
◾️و امروز واپسین روزِ زندگانیِ عثمان محمدپرست بود، استاد چیره دستی که باسرپنجه های زرینش بر دوتار جنوب خراسان، همه را به وجد می آورد.
هنرمندی که حیاتِ پر برکتش، کمنظیر بود و یاد و خاطراتش در ذهن و ضمیر این مردم جاودان خواهد ماند.
◾️سفر ایشان به سوی سماوات و مقدمش بر ساکنانِ سراپرده ی قدس، مبارکبادا، و نوا و نغمههایش تا ابد در دل و جانمان، جاری و ساری است.
ما نیز در این غم بزرگ شریک هستیم.
✍ انجمن ادبی کانیادل
@kaniyadil
◾️و امروز واپسین روزِ زندگانیِ عثمان محمدپرست بود، استاد چیره دستی که باسرپنجه های زرینش بر دوتار جنوب خراسان، همه را به وجد می آورد.
هنرمندی که حیاتِ پر برکتش، کمنظیر بود و یاد و خاطراتش در ذهن و ضمیر این مردم جاودان خواهد ماند.
◾️سفر ایشان به سوی سماوات و مقدمش بر ساکنانِ سراپرده ی قدس، مبارکبادا، و نوا و نغمههایش تا ابد در دل و جانمان، جاری و ساری است.
ما نیز در این غم بزرگ شریک هستیم.
✍ انجمن ادبی کانیادل
@kaniyadil
Telegram
attach 📎