https://t.me/blanchesrj1/21812

[بگو آیا برای کشف یک لبخند می میرند؟
چگونه دوستت دارند آدم های بعد از من؟]

-حامد ابراهیم‌پور

[ این گلدان را کجای دلم بگذارم
که مُشرف به پنجره‌ات باشد؟! ]

-حسین صفا

[هوشم ببر زمانی تا کِی غم زمانه؟!]

-از بایو زیبای شما✨

-🩵

[گاهی می‌رویم
نه از سرِ میل به رفتن
که از سرِ بی‌فایدگیِ ماندن...]

-نجیب محفوظ

[نمود وعده‌ی دیدار و دیدمش در خواب
نگویمش، که مبادا به آن حساب کند...]

-هلالی جغتایی

[دیوانه برمی‌گردی از تکرار من روزی...]

-مهدی فرجی

[‏و چشم‌هایت
شعر سیاه
گویایی است...]

-حسین منزوی

متاسفانه هنوز هم فقط خواب عشق می‌بینم!

«فروغ در میان خون من بود و حالا هم هست. فروغ در میان انگشتان من بود و حالا نیست.»

_از میان نامه‌ی ابراهیم‌ گلستان به صادق چوبک.

"خود کرده را تدبیر نیست" یا به قول حسین صفا:

[پسند من تو هستی که
این همه بخت من سیاس!]

بگذار من به بدبختی پیروز بشوم‌.
لبخندت را فراموش مکن آیدا.

-از نامه‌های شاملو به آیدا

چه راحت خودشان را در قلبمان کشتند
آنان که جان ما بودند...‌

[آخر قصه می‌رسیم بهم
من به پایان شاد معتقدم!]

-حامد ابراهیم‌پور

انسان چرا همیشه عاشق کسی می‌شود که شایستگی عشقش را ندارد: شاید این تنها راه برای باز یافتن تعادل از دست رفته‌ی دنیایی است که در آن زندگی می‌کنیم. این قدیمی‌ترین نوع خود آزاری است. عشق‌ورزی به کسی که قادر به عشق‌ورزی نیست و احمقانه‌ترین نوع آن.

-از کتاب پنه‌لوپه به جنگ می‌رود نوشته اوریانا فالاچی