|بررسی‌های کلامی|
2.26K subscribers
247 photos
7 videos
19 files
162 links
مطالعات شیعی
بررسی‌های کلامی| پژوهش‌های اعتقادی

میراث کلامی شیعه
t.me/kalam_shia

ارتباط:
mokhtarireza@ut.ac.ir
Download Telegram
|بررسی‌های کلامی|
درباره ملا امين استرابادي و برخی ابهامات درباره زندگی او (1) اخيرا همکار ما خانم رولا ابی ساب مقاله ای در مجله مطالعات شيعی (بريل) منتشر کرد که می تواند جوانب تازه ای را درباره ملا امين استرابادي مورد بررسی قرار دهد. او بر اين باور است که استرابادي زمانی…

آنچه آقای انصاری در ملاحظه مطالب دکتر رولا جردی ابی‌صعب، درباره واژه «عنفوان شبابي» نوشته‌اند شبهه در برابر بدیهه است. من با اجازه استاد جردی و البته با همیاری فراوان ایشان مقدمه‌ای بر نوشتار ایشان افزوده‌ام و با همکاری همدیگر متن مقاله را سامانی بخشیده و بصورت بازنویسی مجدد به فارسی با تغییرات اندک در متن مقاله ارائه داده‌ایم. با ارائه مقاله ابعاد جدیدی از زندگی و اندیشه‌های استرآبادی واضح خواهد شد. بی‌شک نوشتار ایشان محققانه‌ترین تتبع پیرامون استرآبادی است.
طبق آیین نامه مقالات حق نشر آن پیش از چاپ را نداریم وگرنه آن را در همینجا به اشتراک می‌گذاشتم. [به زودی این مقاله از سوی یکی از مجلات دانشگاه تهران ارائه خواهد شد ان شاءالله]
*تذکر: آنچه آقای انصاری به عنوان سال اخذ اجازه استرآبادی از صاحب مدارک نوشته‌اند ۱۰۰۷ق صحیح است و گویا آقای انصاری دچار اشتباه تایپی شده و ۱۱۰۷ق درج کرده‌اند.
@kalam_shia
نکاتی ديگر درباره ملا امين استرابادی (2)

در مقاله خانم ابی ساب که در شماره اول اين سلسله يادداشت ها از آن سخن رفت، مقصود از " المسموع من الأستاذ مدّ ظله العالي" در مقدمه رساله مباحث ثلاثه استرابادي عينا همان "استاذنا المحقق" در طی رساله فرض شده است. به نظر ما مورد اول به تقي الدين نسابه بر می گردد که استرابادی چهار سال شاگرد او بود و مورد دوم بنا بر قرائن ديگر در نوشته های استرابادی به ميرزا جان باغنوی راجع است. حال اينکه چرا استرابادي (و شايد کاتب او به اشتباه) از اين دومی به استاد ما تعبير کرده سببش بر من روشن نيست. چنانکه در يادداشت اول گفتم با توجه به اطلاعاتی که ما از ميرزا جان در دست داريم ممکن نيست استرابادي شاگرد او بوده باشد. خود استرابادي در فوائد می گويد که چهار سال در شيراز نزد تقي الدين دانش آموخته و آن در اوائل سن و عمر او بوده. در آن زمان او شرح عضدی بر مختصر ابن حاجب در اصول فقه را با شيوه بحث و شرح و بحث نزد استاد فرا گرفته بوده است (الفوائد المدنية، ص 265). من در مقاله ای که بيست و اندی سال پيش درباره استرابادی منتشر کردم بدون دسترسی به بسياری از منابعی که امروزه با انتشارشان دستیاب شده است احتمال دادم که استرابادي دو دوره در شيراز اقامت داشته: يک بار قبل از سفر به نجف و کسب اجازه از صاحب مدارک در سال 1007 ق و ديگر بار بعد از بازگشت از نجف. ما مطمئنيم که استرابادي در حدود 1010 در شيراز مقيم بوده (نک: الفواند، ص 535 تا 536؛ قس: سال تأليف اين کتاب در ربيع الاول 1031 ق). شايد چهار سال تحصيل نزد تقي الدين نسابه مربوط به اين دوره است (يعنی تا سال 1014 ق و بدين ترتيب در واقع استرابادي تنها يک دوره اقامت در شيراز داشته و آن هم بعد از دوره نجف). در اين دوره رساله ای مانند مباحث ثلاثه هم نشان از تحصيل علوم حکمی در همين سال ها دارد و گفتيم که در آن به تقي الدين در مقدمه رساله اشارتی هست و به حيات او در آن زمان. با اين وصف اين تاريخ با تعبير "اوائل سني" که درباره تحصيلش نزد تقي الدين گفته چندان سازگار نيست. نخست به اين دليل که قبل از آن در نجف نزد صاحب معالم درس خوانده بود و آن تحصيل را چنانکه در يادداشت های قبلی گفتيم در عنفوان جوانی دانسته بود و از ديگر سو در 1010 ديگر نبايد او در اوائل عمر بوده باشد. من در مقاله قديم خود نوشته بودم که بعيد نيست که استرابادي قبل از نجف در شيراز تحصيل دانش را آغاز کرده بود و بعد مدت کوتاهی به نجف رفت و نزد صاحب مدارک حديث آموخت و اجازه ای در حديث دريافت کرد و آنگاه باز به شيراز بازگشت و اين بار شايد باز هم از محضر تقي الدين بهره علمی می برد. اين احتمال دور نيست. به ويژه اگر ثابت شود که قبل از 1010 ق او رساله هایی در حکمت و کلام نوشته بوده باشد و آن طبعا نمی تواند حاصل تحصيل او در نجف باشد (در اين مورد بايد تاريخ نسخه های خطی آثارش در کلام و فلسفه را بررسی کرد). اما چنانکه گفتم اين احتمال هم هست که استرابادي اول در نجف زندگی می کرده و بعد راهی شيراز شده و از حدود 1010 تا 1014 ق آنجا نزد تقي الدين نسابة آن چهار سال دانش آموزی در اصول و حکمت را سپری کرده است. من همچنان معتقدم احتمال اول درست تر است و او در ميانه تحصيل نزد تقي الدين مدتی کوتاه راهی نجف شد و بعد باز به شيراز بازگشت. در واقع ملا امين تا قبل از سفر به مکه و دانش آموختن نزد ميرزا محمد استرابادي و شايد اندکی قبل از آن در شيراز بيشتر دلبسته حکمت و کلام و اصول بود تا فقه و حديث. آنچه اينجا نوشتم در کليت آن با نتايجی که خانم ابی ساب درباره مراحل تحصيلی استرابادي نوشته است در عين شباهت تفاوت هایی اساسی دارد؛ به ويژه در بحث از شواهد و دلائل آن. مثلا خانم ابی ساب در مقاله اش با اشاره به مقاله پيشگفته من رساله مسائل ثلاثه را شاهدی قوی بر تأييد سخن من می داند که استرابادي قبل از نجف و بعد از آن در شيراز اقامت داشته. من چنين مطلبی را در رساله ياد شده نديدم. بحث او درباره گرايشات استرابادي در قبل از دوران مکه هم با نظر من متفاوت است ( همينجا بد نيست اشاره کنم که خانم ابی ساب معتقد است که رساله مسائل ثلاثة در سال 1014 نوشته شده که اگر اين درست باشد که به نظر من درست است در آن صورت نمی توان اشاره به تقي الدين را در آغاز رساله به ميرزا جان شيرازي راجع دانست؛ چنانکه خانم ابی ساب معتقد است، چرا که در آن زمان ميرزا جان در قيد حيات نبود و استرابادي نمی توانست درباره او تعبير " مد ظله العالي" به کار برد).
|بررسی‌های کلامی|
نکاتی ديگر درباره ملا امين استرابادی (2) در مقاله خانم ابی ساب که در شماره اول اين سلسله يادداشت ها از آن سخن رفت، مقصود از " المسموع من الأستاذ مدّ ظله العالي" در مقدمه رساله مباحث ثلاثه استرابادي عينا همان "استاذنا المحقق" در طی رساله فرض شده است. به نظر…

راجع به نوشتار فوق مطالبی عرض می‌شود:

آقای انصاری می‌فرمایند:
«مقصود از "المسموع من الأستاذ مدّ ظله العالي" در مقدمه رساله مباحث ثلاثه استرابادي عینا همان "استاذنا المحقق" در طی رساله فرض شده است. به نظر ما مورد اول به تقی الدین نسابه بر می گردد که استرابادی چهار سال شاگرد او بود و مورد دوم بنا بر قرائن دیگر در نوشته های استرابادي به میرزا جان باغنوی راجع است».
گوییم: به چه دلیل و قرینه‌ای کلمه الأستاذ اول را برخلاف ادامه متن از میرزا جان منصرف کرده و به نسّابه نسبت می‌دهید؟ دلیل این کار چیست و چرا بدون قرینه باید چنین کرد؟
احتمالا دلیلش همان پیشفرض‌تان است که میرزا جان در سال ۱۰۱۴ زنده نبوده که برای او دام ظله بکار برود، اما گوییم اتفاقا این عبارت نشان می‌دهد رساله حاضر قبل از مرگ میرزا جان نوشته شده است نه آنچه شما مدام می‌خواهید تحمیل کنید که در سال ۱۰۱۴ق نوشته شده است.
مضافا شما در نوشته پیشین‌تان اشاره کرده بودید که «او تا 1014 باید همچنان در شیراز مانده باشد و همانجا بود که نسخه ای از یکی آثار اوليه دوران جوانی اش را لابد از کسی خواسته تا استنساخ کند».¹ این دو ادعای متفاوت از جانب شماست، هم می‌گویید او این رساله را در سال ۱۰۱۴ق نوشته است و هم می‌گویید در اوایل جوانی‌اش نوشته است. خب اگر معتقدید در اوایل جوانیش نوشته است دیگر نمی‌توانید ادعا کنید او برای میرزا جان نمی‌تواند عبارت دام ظله بیاورد! خب چرا نتواند؟
مگر اینکه در توجیه این کلامتان بگویید منظور من از اوائل جوانی همین حدود ۱۰۱۴ بود. که البته در اینصورت استعمال جمله فوق الذکر بی‌معنا می‌شود و عجیب.

آقای انصاری اینگونه ادامه می‌دهند:
«حال اينکه چرا استرابادي (و شايد کاتب او به اشتباه) از اين دومی به استاد ما تعبير کرده سببش بر من روشن نيست. چنانکه در يادداشت اول گفتم با توجه به اطلاعاتی که ما از ميرزا جان در دست داريم ممکن نيست استرابادي شاگرد او بوده باشد».
گوییم: اینکه می‌گویید برای من معلوم نیست چرا استرآبادی از میرزا جان با عنوان استادش یاد کرده است، خب دلیلش واضح است چون واقعا میرزا جان استاد او بوده است! چرا مدام می‌خواهید همه قرائن بلکه تصریحات را با صرف برداشت‌های نادرست انکار کنید؟ اما احتمال دادنِ اینکه این اضافه از کاتب باشد باز حرف عجیبی است: اینکه در یک نسخه‌ای آمده باشد "استاد محققِ من فلانی چنین گفت" کدام عقل سلیم می‌پذیرد که "استاد محقق من" را که چندین بار هم تکرار شده مستنسخ اضافه کرده باشد؟ نهایت اضافه کردن‌های احتمالی در حد واژه‌های مرحوم و ترضی و... است نه قبیل این عبارات که شما ادعا می‌کنید. نمی‌دانیم چرا ادله واضح را انکار می‌کنید که ناچار به فرضیه‌‌سازی‌های این چنینی شوید.
اما اینکه می‌گویید: چنانکه در يادداشت اول گفتم با توجه به اطلاعاتی که ما از ميرزا جان در دست داريم ممکن نيست استرابادي شاگرد او بوده باشد.
گوییم این تکرار نفس مدعاست و خود او تصریح می‌کند که میرزاجان استاد من بوده است و عرض شد شما شبهه در مقابل بدیهی می‌کنید. اگر دلیلتان صرفا این است که او عبارت «عنفوان شبابي» را برای زمان اخذ از صاحب مدارک به کار برده گوییم طبق جمع‌بندی قرائن او باید هنگام اخذ اجازه حدود ۳۵ساله بوده باشد و اینکه چرا اصطلاح عنفوان جوانی را به کار برده شاید به همان دلیلِ فخر فروشی‌های مدامش در رساله‌هایش باشد که خواسته علمیت خودش را بیشتر جلوه‌گر کند و یا هر دلیل دیگری. بالاخره راه حل کنار آمدن با این عبارت عنفوان جوانی انکار کردن تصریح او به شاگردیش نزد میرزاجان نیست.
مطلب دیگر آقای انصاری این است که «ما مطمئنیم که استرابادي در حدود 1010 در شیراز مقیم بوده (الفوائد، ص۵۳۶)
گوییم: اصل عبارت استرآبادی که باعث چنین برداشتی شده است چنین است: «قد ذکر رجل فاضل صالح ثقة في دار العلم شیراز -صانها الله عن الاعواز- قبل اشتغالي بهذا التألیف الشریف بعشرین سنة».
این برداشت آقای انصاری از متن ملاکهای لازم را ندارد و ایشان مطلبی را از یاد برده‌اند:
الفوائد المدنیة تحریر‌های مختلفی داشته است شما به چه دلیل تحریر سال ۱۰۳۱ را ملاک قرار داده و بیست سال را از آن کم کرده‌اید؟
استرآبادی در دانشنامه شاهی می‌گوید استادم میرزا محمد استرآبادی الفوائد المدنیة را خواند و تحسینم کرد. ما می‌دانیم که میرزا محمد استرآبادیِ صاحب رجال در سال ۱۰۲۸ق فوت کرده است. پس دلیلی وجود ندارد که بیست سال را حتما از آخرین سال تحریر الفوائد المدنیة کم کنیم. چه بسا باید بیست سال را از عدد زیرِ ۱۰۲۸ کم کنیم که همان مصادف با حدود آخرین‌ سالهای حضور او در شیراز قبل از عزیمت به نجف می‌شود. خلاصه نهایت دلیل آقای انصاری استناد به یک متشابه است و چه بسا این عبارت در واقع مؤید ما باشد نه آقای انصاری.

ادامه در پست زیر:
t.me/kalam_shia/137
________________
1. t.me/azbarresihayetarikhi/1945

ادامه مطلب فوق:

آقای انصاری می‌فرمایند:
شاید چهار سال تحصیل استرآبادی نزد نسابه مربوط به این دوره (۱۰۱۰ق الی ۱۰۱۴ق) باشد.
گوییم: چنانکه خود نیز تنبه دارید این احتمال قطعا باطل است زیرا خود استرآبادی تصریح می‌کند در اوائل سنم نزد نسابه درس خواندم و در عنفوان جوانی نزد صاحب مدارک. پس جابجا کردن این دو دوره از جانب آقای انصاری قطعا پذیرفتنی نیست.
مضافا، گوییم اصلا چنین دوره‌ای در کار نیست و صرفا یک دوره خیالی است؛ یک طرف این دوره به کلامی متشابه و کم کردن بی‌دلیلِ ۲۰سال از ۱۰۳۱ق بدست آمده و طرف دومش از نسبت دادن بی‌دلیل استنساخ فردی دیگر به استرآبادی در سال ۱۰۱۴ق. آقای انصاری بدون هیچ پشتوانه علمی و صرفا با یک دلیل ذوقی می‌گویند چون استرآبادی در سال ۱۰۱۴ فرد معروفی نبوده پس کسی نسخه او را استنساخ نمی‌کند مگر آنکه خود استرآبادی در آن مکان باشد و خودش سفارش این کار را دهد! علاوه بر ذوقی بودن این مطلب ما بطلان سخن ایشان را نشان دادیم که سال ۱۰۱۴ که سهل است، کتاب حاشیه انموج العلوم او در سال ۱۰۰۸ و ۱۰۱۰ق توسط افرادی استنساخ شده است و طبق جاری کردن همان فرمول آقای انصاری باید ایشان ادعا کنند که استرآبادی در سال ۱۰۱۰ق در هرات بوده است، زیرا نسخه در آنجا استنساخ شده است. در حالی که گمان نمی‌رود آقای انصاری چنین ملازمه‌ای را بپذیرند، بلکه باید از قاعده بی‌دلیل خود دست بردارند وگرنه مفاسد زیادی بر کلامشان بار خواهد شد.
تذکری هم لازم است عرض شود، آقای انصاری می‌فرمایند استرآبادی تحصیل خود در نزد «صاحب معالم» را در فلان وقت دانسته بود.
گوییم نه استرآبادی ادعایی شاگردی نزد صاحب معالم را دارد و نه چنین چیزی قابل اثبات است. او فقط نزد صاحب مدارک درس خوانده است نه نزد صاحب معالم؛ این مطلب در مقاله استاد ابی‌صعب مفصل بررسی شده و دلیل این اشتباه که حدود بیش از دو قرن بعد از وفات استرآبادی مشهور شد بیان شده است.

آقای انصاری می‌فرمایند:
«خانم ابی ساب در مقاله اش با اشاره به مقاله پيشگفته من رساله مسائل ثلاثه را شاهدی قوی بر تأييد سخن من می داند که استرابادي قبل از نجف و بعد از آن در شيراز اقامت داشته. من چنين مطلبی را در رساله ياد شده نديدم».
گوییم: اگر من درست متوجه شده باشم آقای انصاری می‌فرمایند استاد ابی‌صعب¹ از مقاله آقای انصاری چنین برداشت کرده‌اند که ایشان رساله مسائل ثلاثه را نشانی بر حضور استرآبادی در شیراز در قبل و بعد از نجف می‌دانند و حال آنکه آقای انصاری می‌گویند ایشان به یاد ندارند که چنین مطلبی در مقاله خود گفته باشند. اگر مقصود آقای انصاری همینی است که من تقریر کردم، بفرمایند تا من آن را نشان دهم.

آقای انصاری می‌فرمایند:
«خانم ابی ساب معتقد است که رساله مسائل ثلاثة در سال 1014 نوشته شده که اگر اين درست باشد که به نظر من درست است در آن صورت نمی توان اشاره به تقي الدين را در آغاز رساله به ميرزا جان شيرازي راجع دانست؛ چنانکه خانم ابی ساب معتقد است، چرا که در آن زمان ميرزا جان در قيد حيات نبود و استرابادي نمی توانست درباره او تعبير " مد ظله العالي" به کار برد).»
گوییم: من چندین ماه قبل این ادعای آقای انصاری را برای استاد ابی‌صعب توضیح دادم و استدلال کردم که به چه دلیل باید ادعای آقای انصاری را پذیرفت و بر اساس رساله‌ای که در سال۱۰۱۴ استنساخ فرد دیگری است ادعا کرد که استرآبادی در آن سال در شیراز بوده؟! و با نشان دادن دستخط استرآبادی به استاد ابی‌صعب و اینکه نسخه ۱۰۱۴ دستخط استرآبادی نیست ایشان هم باطل بودن این ادعا را پذیرفتند و فرمودند که این استدلال در بازبینیِ مقاله حذف شود و ما آن را از مقاله حذف کردیم. بلکه خود استاد جردی بعد از شنیدن این مطلب از من که نسخه ۱۰۱۴ق دستخط استرآبادی نیست به درست بودن نتایج تحقیق خود بیشتر پی بردند و مشخص شد که هیچ تناقضی در تعبیر از میرزا جان به دام ظله وجود ندارد چون اصلا این رساله در سال ۱۰۱۴ق نگاشته نشده است و در همان زمان حیات میرزا جان تألیف شده است.

پس مشخص شد که ادعای بی‌دلیل آقای انصاری در نسبت دادن استنساخ ۱۰۱۴ق به خود استرآبادی واقعا تحقیقاتی را مختل کرده بود، این اشتباه در مقالات ایرانی نیز ورود کرده است. و با این تنبه ساده از جانب من که استنساخ ۱۰۱۴ق هیچ ربطی به حضور استرآبادی در شیراز ندارد تمام معضلات ایجاد شده حل شد ولی آقای انصاری با اصرار بر این ادعای ذوقی و بی‌دلیل‌شان می‌خواهند همه تاریخ‌های مرتبط با استرآبادی را جابجا کنند و حتی با خود بگویند من متوجه نمی‌شوم چرا استرآبادی میرزا جان را استاد خود خوانده است!
@kalam_shia
_________________________
۱. ابی‌صعب از قبایل معروف در لبنان است.
🔴کم‌دقتی در تحلیل یا کمبود منابع؟

آقای انصاری در بخشی از مطلبشان گفته‌اند:
«من در مقاله ای که بيست و اندی سال پيش درباره استرابادی منتشر کردم بدون دسترسی به بسياری از منابعی که امروزه با انتشارشان دستیاب شده است احتمال دادم که استرابادي دو دوره در شيراز اقامت داشته».
◀️گوییم: اینکه ما ثابت کردیم این ادعا باطل است نه براساس در دسترس قرار گرفتن نسخ جدید است، اتفاقا ما براساس نسخی بطلان چنین ادعایی را نشان دادیم که دقیقا آن‌ها در اختیار شما هم بوده است؛ مضافا گیریم دسترسی شما به نسخه‌ها کم بوده است آیا این دلیل می‌شود از خودتان برداشت کنید که استرآبادی دو دوره در شیراز زندگی کرده است؟! خب ما می‌گوییم شما این دو دوره را از کجا اثبات می‌کنید، و شما می‌گویید دسترسی من به نسخ کم بوده است؟ خب این یک اصل عقلایی است که آدمی درباره چیزی که اطلاعات متقنی ندارد سخن نگوید نه اینکه از خودش ادعایی کند که در آینده به راحتی ابطال شود. مضافا کاش آقای انصاری در همان نوشته‌های خود دلیلی را که اکنون به ما از چرایی انتساب نسخه ۱۰۱۴ق به استرآبادی گفتند را در مقاله‌شان میاوردند تا خواننده داوری کند که آیا واقعا نام این مطلب را می‌شود دلیل نامید؟
◀️آقای انصاری می‌گویند استرآبادی در سال ۱۰۱۴ در شیراز بوده است زیرا یکی از نسخ باقی‌مانده از او در این سال در شیراز کتابت شده است.
این تمام مطلب درج شده آقای انصاری در مقاله بود. همه خوانندگان در نگاه اول به ذهن‌شان می‌رسد که حتما رساله حاضر دستخط خود استرآبادی است که آقای انصاری چنین برداشتی کرده است. اما ما که نسخه را بررسی کردیم دیدیم این نسخه دستخط استرآبادی نیست پس استدلال به وجود این کتاب برای حضور استرآبادی در سال ۱۰۱۴ در شیراز باطل خواهد شد. چنانکه با تذکر این مطلب به استاد جردی ایشان نیز باطل بودن این استدلال را پذیرفتند. اما آقای انصاری بجای پذیرش اشتباهشان برای دفاع از استدلال باطلشان توجیه بدتری آوردند و فرمودند که چون استرآبادی در سال۱۰۱۴ فرد معروفی نبود پس حتما باید خودش در شیراز حضور داشته بود که از کسی بخواهد از رساله او استنساخ کند!
برای اهل علم، سطحی و بی‌مبنا بودن این استدلال مشخص است و ما هم دلایل واضح بر بطلان آن را در نوشته‌های قبل نشان دادیم. اما اکنون سخن ما این است: آقای انصاری، کاش شما این دلیل عجیبتان را در همان مقاله درج می‌کردید تا مخاطب خودش بین دلیل و مدعای شما داوری کند، ولی متأسفانه نوشته شما خواسته یا ناخواسته طوری است که دقیقا القا می‌کند شما با بررسی اینکه نسخه ۱۰۱۴ق دستخط استرآبادی است و یا دلیل قطعی بر این مطلب دارید، چنین چیزی نوشته‌اید.
من مقالات زیادی از آقای انصاری خوانده‌ام و این مشکل [نتیجه‌گیری‌های بی‌دلیل از داده‌های کوچک و بی‌ربط] در اکثر نوشته‌های ایشان موجود است؛ و البته تا خود فرد وارد تحقیق و تتبع نشده متوجه نمی‌شود این استدلال‌های آقای انصاری مأخوذ از چه اطلاعات اندکی است.
@kalam_shia
#شیخیه

🅾تکفیر شیخ احمد احسایی به دلیل قول به علل اربعه بودن اهل بیت علیهم السلام

نسخه خطی «تریاق فاروق در فرق بین شیخیه و متشرعه»؛ علامه سید محمد حسین شهرستانی
کتابخانه مرعشی، نسخه شماره ۵۸۴۵/۲
شهرستانی در برگ۴۷ به نام برخی از علمایی که به تکفیر شیخ احمد احسایی پرداخته‌اند اشاره می‌کند:
«سید مهدی پسر صاحب ریاض، حاجی ملاتقی معروف به شهید ثالث، حاجی ملا جعفر استرآبادی و سید ابراهیم قزوینی، و شیخ محمد صاحب فصول، و شریف العلماء، و شیخ محمد حسن صاحب جواهر، و ملا آقا دربندی و غیر ذلک».

همچنین سید کاظم رشتی نیز اعتراف می‌کند که مردم شیخ احمد احسایی را به کفر و زندقه متهم می‌کنند. [نجوم السماء، کشمیری، ص۴۲۱] البته او می‌گوید که تأویل سخنان شیخ احمد نزد اوست.
کریمخان کرمانی نیز معترف است که علما اتفاق فی الجمله دارند در رد و قدح شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی و خود او. [ارشاد العوام، ج۴، ص۶۰]

اعتقاد به علل اربعه بودن اهل بیت علیهم السلام یکی از توهین‌های شیخیه به ایشان است که ماده وجودی اعیان نجسه را نیز وجود اهل بیت علیهم السلام می‌دانند. نعوذ بالله من ذلک
@kalam_shia
المباحث الثلاثة.pdf
29.8 MB
📕نسخه خطی المباحث الثلاثة
محمد امین استرآبادی

نسخه حاضر بیش از ۲۰سال بعد از تألیف آن توسط فردی در شیراز استنساخ شده است.
کتابخانه آستان قدس، شماره نسخه۱۳۲
@kalam_shia
📕پاسخ استرآبادی به ظهیری عاملی
نسخه دستخط استرآبادی، دانشگاه تهران

[در نسخه چاپی این رساله که به ضمیمه الفوائد المدنیة به چاپ رسیده است، نسخه دیگری غیر از نسخه حاضر مبنا قرار داده شده است؛ رساله حاضر علاوه بر اینکه نسخه مؤلف است یکی دو صفحه نیز بیشتر از نسخه چاپی مطلب دارد]
@kalam_shia
📕الفوائد المکیة الاعتقادیة
دستخط محمد امین استرآبادی

توضیح:
الفوائد المکیة نام سه کتاب مختلف است که باید به تفاوت‌های آنها دقت کرد:

۱. حاشیة شرح الاستبصار یا الفوائد المکیة. [تعلیقه امل الآمل در معرفی آثار محمد امین استرابادی می‌نویسد: «شرح الاستبصار، سماه الفوائد المکیة». افندی، تعلیقة امل الآمل، ص۲۴۷]
۲. الفوائد المکیة الاعتقادیة. [رساله‌ای است از محمد امین استرآبادی درباره اثبات واجب، توحیده تعالی، علم خدای تعالی، و اثبات قدرت خداوند؛ این رساله در سال ۱۰۱۸ق در مکه تألیف شده است. فنخا، ج۲۴، ص۵۳۰]
۳. الشواهد المکیة یا الفوائد المکیة، نوشته علی موسوی عاملی برادر صاحب مدارک، در رد الفوائد المدنیة محمد امین استرآبادی. فنخا، ج۲۱، ص۲۵۲

هر سه کتاب معرفی شده در فنخا مرتبط با محمد امین استرآبادی است ولی سه کتاب جداست.
@kalam_shia
🔴اخباری‌گری؛ تلفیق سنی‌زدگی و صوفی‌زدگی

میرزا حبیب الله باغنوی معروف به میرزا جان شیرازی، از علمای شافعی است که حدیقة الشیعة کارها و فتواهای عجیب و صوفیانه‌ای از او ذکر می‌کند. سخنانی از قبیل برداشته شدن تکلیف برای کسانی که به حق واصل شده‌اند و جواز انجام تمامی افعال توسط ایشان و برخی سخنان زننده دیگر مطالبی است که نویسنده حدیقة برای میرزا جان ذکر کرده است. [حدیقة الشیعة، ج۱، ص۴۹۳ و ج۲، ص۷۶۶]
محمد امین استرآبادی بارها در نوشته‌هایش [از جمله در الفوائد المدنیة و المباحث الثلاثة] ارادت خود به میرزا جان شیرازی را نشان داده است.

◀️شیخ علی شهیدی عاملی که هنگام وفات استرآبادی در حدود ۲۵سالگی عمر خود بوده است اخباری‌گری استرآبادی و فیض کاشانی را فتنه‌ و خطری جدی برای تشیع می‌داند و به شدت به توهین‌های ایشان به علمای شیعه واکنش نشان داده و اندیشه استرآبادی را نتیجه تلفیق تصوف و تسنن اعلام می‌کند.
شیخ علی شهیدی عاملی بخش دوم از فصل پنجم «السهام المارقه» را بطور مفصل به نقد استرآبادی و فیض کاشانی اختصاص داده است.
چنانکه پیشتر ذکر شد میرزای قمی نیز ضمن انتقاد از فیض کاشانی می‌گوید ایشان به بهانه تبعیت از احادیث کارهایی کرده‌ است که هیچ سنی چنین نکرده است.¹
در آینده ان شاءالله مطالب بیشتری درباره مبانی فلسفی و صوفیانه استرآبادی خواهیم نوشت.²
@kalam_shia
____________________________
1. t.me/kalam_shia/86
2. t.me/kalam_shia/116
🅾محمد امین استرآبادی و صاحب معالم

استرآبادی بر خلاف اذعان به تحصیلش نزد صاحب مدارک و اخذ اجازه از او هیچ‌جا نامی از صاحب معالم به عنوان استاد خود نمی‌آورد و این برداشتی اشتباه بعد از حدود دو قرن توسط صاحب روضات است. در مقاله فوق الذکر این اشتباه صاحب روضات نشان داده شده است.

آقای انصاری نویسنده مدخل استرآبادی ضمن استناد به کلام صاحب روضات در شاگردی استرآبادی نزد صاحب معالم و اخذ اجازه از او، خود نیز سند دیگری بر این مدعا آدرس داده‌اند؛ الفوائد المدنیة، ص۱۸۵.
در نگاه اول خواننده گمان می‌کند که طبق آدرس‌دهی آقای انصاری باید در ص۱۸۵ مطلبی باشد که نشان دهد استرآبادی نزد صاحب معالم درس خوانده و اجازه از او اخذ کرده است. اما اکنون عبارت استرآبادی در این صفحه را ببینید:
«وأنا أقول: في بعض ما نقلنا عن رئیس الطائفة بحث، والحق عندي ما نقله صاحب المعالم عن علم الهدی».
استرآبادی می‌گوید در نظر او همان مطلبی صحیح است که صاحب معالم از علم الهدی نقل کرده است.
حال این عبارت چه ربطی دارد بر مدعای آقای انصاری که استرآبادی نزد صاحب معالم درس خوانده است؟!
سطر به سطر نوشتار آقای انصاری مملو از همینگونه برداشت‌های عجیب و غریب است.

نوشته‌های دیگر درباره اشتباهات آقای انصاری درباره استرآبادی:
t.me/kalam_shia/121
t.me/kalam_shia/127
t.me/ehya_nosakh/676
t.me/kalam_shia/129
t.me/kalam_shia/130
t.me/kalam_shia/136
t.me/kalam_shia/137
🅾️اعتقاد ما درباره عقاید استرآبادی

در مجموع باید گفت محمد امین استرآبادی انحراف عقیدتی اساسی نداشته است فقط برخی حرفها و کارهای خاص او مورد نقد است. مثلا همین ادعاهای انتخاب شدنش توسط اهل بیت علیهم السلام، و مأموریتش برای تبلیغِ همین حرفهای بعضا بی‌اساسش.
او اختلافات کوچک را بزرگ می‌کرد و به قول شیخ علی عاملی وارد توده عوام مردم می‌نمود تا با استدلال‌های باطلش علما را نزد مردم دارای انحرافات نشان دهد.
برخی حرفهای عجیب او نیز دفاع از فلاسفه در مقابل متکلمین بود؛ مثلا او در دانشنامه شاهی در بحث مجرد بودن روح جانب فلاسفه را گرفته و می‌گوید احادیث در حد تواتر است که روح مجرد است. در بحث علم خدا به جزئیات نیز با متکلمین مخالفت کرده و باز جانب فلاسفه را می‌گیرد.
او در استدلالی سطحی معتقد است چون سخنانش را بر اساس احادیث بیان می‌کند پس او هم معصوم است.
◀️فارغ از این سخنان و برخی فتواهای شاذش همچون قول به طهارت شراب و... او در عمل با سایر علما تفاوت خاصی ندارد و در نتیجه او نیز در فهم دین همان کاری را می‌کند که بقیه علما می‌کردند و فقط بی‌جهت دعواهای بی‌مبنا درست می‌کرد و ادعا می‌نمود علما به اشتباه رفته‌اند.
@kalam_shia
📕نسخه خطی کشف الارتیاب عن تحریف کتاب رب الارباب
محمود بن ابی القاسم معرب تهرانی
تاریخ تألیف: ۱۳۰۲ق

در رد فصل الخطاب محدث نوری و عدم تحریف قرآن
فنخا، ج۲۶، ص۲۲۳

دانلود نسخه:
https://t.me/kalam_shia/151
کشف_الارتیاب_عن_تحریف_کتاب_رب_الارباب.pdf
78.1 MB
📕نسخه خطی کشف الارتیاب عن تحریف کتاب رب الارباب
محمود بن ابی القاسم معرب تهرانی

در رد فصل الخطاب محدث نوری و عدم تحریف قرآن

کتابخانه مجلس، نسخه شماره۵۴۹۳
اطلاعات بیشتر درباره نسخه:
https://t.me/kalam_shia/150
Forwarded from حسن میلانی
سوال:
با توجه به تواتر روایات تحریف، میخواستم بدونم چه دلیلی بر عدم تحریف قرآن هست؟

پاسخ استاد میلانی
@Hmilani
🅾ردی بر اخباری‌ها و محمد امین استرآبادی

📕مزقه وسطی
خاتون آبادی، اسماعیل بن محمد باقر

خاتون آبادی از علمای قرن۱۱ این کتاب را در رد اخباری‌ها و دفاع از اصولی‌ها و مجتهدین نگاشته است.
کتاب دارای پنج فصل است و فصل سوم آن مخصوص نقد استرآبادی است.
نسخه خطی حاضر در کتابخانه آستان قدس نگهداری می‌شود.

پیشتر به هشت نسخه خطی مرتبط با نقد استرآبادی اشاره کرده بودیم:
t.me/kalam_shia/116
🅾نسخه‌ای از الفوائد المدنیة در سال ۱۰۰۸ق!!

ما در مقاله این مطلب را نشان داده‌ایم که این ادعا که محمد امین استرآبادی در ابتدا مجتهد بود و سپس رو به سمت اخباری‌گری آورد مطلب صحیحی نیست بلکه او از ابتدا این گرایشات را داشته است و به قول خودش از مجتهدین ایرانی می‌بایست تقیه می‌کرد.
با چاپ شدن «معجم المخطوطات العراقیة» شاهد معرفی نسخه‌ای از الفوائد المدنیة در سال ۱۰۰۸ق در کتابخانه‌ای در نجف هستیم.¹ می‌دانیم در همین سال استرآبادی در نجف زندگی می‌کرد.
هر چند که ما با ادله قطعی این مدعای خود را ثابت کرده بودیم ولی وجود چنین نسخه‌ای مهر تأیید دیگری است بر تحقیقات ما که استرآبادی پیش از ورود به مکه مخالف مجتهدین بود.
آنچه مشهور است این است که استرآبادی الفوائد المدنیة را در سال ۱۰۳۱ق در مکه نوشته بود و البته ما نشان دادیم که این کتاب تحریرهای متفاوتی داشته تا آنکه به شکل نهایی آن در سال ۱۰۳۱ق درآید.
درصورت دسترسی به نسخه درباره آن بهتر می‌توانیم سخن بگوییم.
t.me/kalam_shia/113
__________________________
۱. معجم المخطوطات العراقیة، ج۱۲، ص۲۷۰
🅾اگر اهل‌بیت علیهم السلام نبودند احدی نمی‌توانست به توحید و معرفت خداوند دست یابد.

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند:
«إنّ الله خلق الناس كلّهم... لا یعرفون إیماناً بشـریعة ولا كفراً بجحود ثمّ بعث الله الرسل تدعوا العباد إلى الإیمان به».
◀️خداوند تعالی همه انسان‌ها را بیافرید... نه ایمان به شریعتی را می‌شناختند، و نه کفری به جحود را، سپس انبیا را مبعوث فرمود بندگان را به ایمان به او فرا خوانند.

رسول خدا به امیرالمؤمنین می‌‏فرمایند:
إنّك والأوصياء من بعدك عرفاء لا يعرف اللّه‏ إلّا بسبيل معرفتكم.
◀️تو و جانشینانت اهل معرفتی هستید که خداوند جز از راه شناخت شما شناخته نمى‌شود.

و امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می‌فرمایند:
إن الله تبارك و تعالى لو شاء لعرَّف العباد نفسه و لكن جعلنا أبوابه و صراطه و سبيله و الوجه الذي يؤتى منه.
◀️اگر خداوند مى‏‌خواست خود را به بندگان مى‌شناساند، و لکن ما را ابواب و راه‏‌هایی قرار داده‌ است که تنها از جهت آن به سوی خداوند رفته مى‏‌شود.

امام باقر علیه السلام مى‌فرمایند:
بنا عبد اللّه‏، وبنا عرف اللّه‏، وبنا وحّد اللّه‏، ومحمّد حجاب اللّه‏ تبارك وتعالى.
خداوند به واسطه ما عبادت، و به واسطه ما شناخته شد. و به واسطه ما یگانه و یکتا دانسته شد. و محمد نمایاننده شناخت خداوند مى‏‌باشد.

امام عسکری علیه السلام مى‌‏فرمایند:
لو لا محمّد والأوصياء من ولده كنتم حياری كالبهائم.
اگر رسول خدا و اوصیای او که از خاندان پاک اویند نبودند، همانند حیوانات سرگردان و حیران بودید.

امام صادق علیه السلام مى‌فرمایند:
الأوصياء أبواب اللّه‏ التي يؤتی منها، ولو لا هم ما عرف اللّه‏، وبهم احتج اللّه‏ علی خلقه.
اوصیا راه‏‌های رسیدن به معرفت خداوند هستند، و اگر ایشان نبودند خداوند هرگز شناخته نمى‌شد. خداوند آنان را حجت بر تمامی خلق خویش قرار داده است.

💠اهل بیت و انبیاء الهی تنها طریق خداشناسی را که همان بیان و آموزش ادله عقلی است به ما آموخته‌اند و اگر جز این بود احدی نمی‌توانست به خداشناسی دست ‌یابد.
تبیین این روایات را در کتاب «معرفة الله تعالی بالله» استاد حسن میلانی ببینید.
t.me/kalam_shia