کژ نگریستن
3.42K subscribers
684 photos
303 videos
732 files
370 links
این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید

https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYsdZIPVr6FxNjQ

ادمین
@rezamajidi1355555
Download Telegram
🔰🔰🔰

🔸«معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه صنعتی شریف» با همکاری «مدارس میان رشته ای» برگزار می کند:

🔹 شریف کرونا: وبینارهای شبانه- ابعاد علمی، پزشکی، اجتماعی، فلسفی و روان شناختی ویروس کرونا

👤 با حضور چهارده استاد برجسته

📅 از 23 فروردین تا 3 اردیبهشت- به مدت ده شب

از ساعت 🕠 21 تا 🕖 22:30

🔴 ثبت نام برای عموم رایگان و اطلاع به آی دی تلگرامی @M_Solh بعد از تکمیل فرم زیر:
@Kajhnegaristan

فرم ثبت نام

🔵 اطلاعات بیشتر:
🆔 @IDSchools
ما به چه روزی افتادیم؟
قربان عباسی



🟢آقای رئیس جمهور عنایت ویژه فرمودند و برای بیست و چند میلیون شهروند بیکار،بیمار،گرسنه،پریشان،مایوس،افسرده ایران مبلغ یک میلیون تومان ناقابل درنظر گرفتند تا به صورت وام به ایشان پرداخت شود.و با سود دوازده درصد طی بیست و چهارماه بتواند سود هنگفتی نصیب خود کند.به این می گویند ازآب گل آلود ماهی گرفتن.راستی جناب پریزدنت وقتی این طرح مشعشع در کابینه پرنابغه تان مطرح شد یعنی درآن جمع نبود یک آدم با وجدانی که به اطلاع جنابعالی برساند این طرح توهینی است مستقیم به شعور ایرانی.

آقای رئیس جمهور!

شما مردم ایران را تحقیر کردید ولی بدانید با مردمان تحقیرشده هیچ وقت نمی توانید کاربزرگی بکنید.

آقای رئیس جمهور!

مطمئن باشید اگر صادقانه با این مردم بیچاره و بینوا و لکن نجیب مشکلات را درمیان می گذاشتید و اعلام می کردید که خزانه دولت خالی است و برای پرداخت حقوق دوازده میلیون کارمند مجبور به برداشت ازصندوق ذخیره ارزی شده است و برای ماه های بعدی هم نمی داند چکارکندبهتر می بود.چون مردم توقعی ازیک دولت ورشکسته ندارند.دیریست با تورم بالای چهل درصد اندوخته مردم را ازدستشان می ستانید.

آقای رئیس جمهور!

ظریفی می گفت دیروز عمل جراحی انجام دادم و سنگی به بزرگی یک کیلو ازکلیه بیمار درآوردم.پرسیدند حال بیمارچگونه است؟گفت مرد.گفتند اگر به مردن بود ما جگرش را هم درمی آوردیم.اگر کشور اداره کردن این است که شما می کنید هرننه قمری می تواند این کشور را اداره کند.موفق وموید باشید اما ترا به خدایی که باوردارید اینقدر مردم خود را حقیر جلوه ندهید.یک میلیون هم پیشکش شما.بریزید به حساب آقای خاوری درکانادا و دیگر آقازاده هایتان مبادا دربلاد غرب رنج ببرند.هرچه باشد آنها بیش ازما نیاز دارند.ما به همان نان و پنیر خود بسنده می کنیم.🟢



@Kajhnegaristan
🟢برگردان تعدادی از واژگانِ تخصصی و مهم روانکاوی به فارسی



نزد فروید می‌توان چند گونه نایش (negation) را از هم بازشناخت :

۱. نایش در روان‌نژندی : واپس‌رانش
Refoulement/repression/Verdrängung


۲. بازگشت واپسرانده در گفتار که نایشی دستوری است : نایش
Dénégation/negation/Verneinung


۳. نایش در روانکژی : واپس‌زنش
Déni/disavowal (ou denial)/Verleugnung


۴. نایش در روانپریشی : واپس‌افکنش
Rejet/ repudation/Verwerfung

لکان برای واپس‌افکنش فرویدی برابرنهاد دیگری پیش می‌نهد که ما وازنش می‌گوییم :
Forclusion/forclosure/Verwerfung

⭕️تعدادی از برابرنهادهای واژگان لکان:

signify پرانمودن
signifier پرانمایه
signifiance پرانمایی
signification معنا
meaning آرِش

significance معناداری (معنا داشتن)،اهمیت

significant معنادار، مهم

این واژگان به کوشش خانم حنیفه‌زاده تهیه شده است.🟢



@Kajhnegaristan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵غم آهنگی از سپیده رئیس سادات

امشب همه غم‌های عالم را خبر کن!
بنشین و با من گریه سر کن

این اثر زیبا را تقدیم می کنیم به تمام هنردوستان و اهالی کژنگریستن، بخصوص به وطن همیشه دردمندمان💐


@Kajhnegaristan
چگونه خوابهایمان را تعبیر کنیم؟
اکبر جباری


🟢نمیدانم کجا خوانده بودم که میگفت: «برای آنکه خوابهایت را تعبیر کنی، نخست باید بیدار شوی»
ما ایرانیان چهل سال پیش خوابی دیدیم. خواب «استقلال، ازادی، عدالت و کلی چیزهای قشنگ دیگر. اما هیچکدامش تعبیر نشد. چون اصلا از خواب بلند نشدیم. از یک خواب سطحی، به خوابی عمیقتر فرو رفتیم و هنوز در همان خواب هستیم‌.
پرسش این است که چگونه میتوانیم از ان خواب بلند شویم تا بعد بتوانیم رویاهایمان را تعبیر کنیم؟
این بلند شدن از خواب و بیداری را کسی مانند کانت «بیداری از خواب دگماتیسم» می نامید. اما خواب ما چیزی غیر از خواب اروپاییان قرن ۱۷-۱۸ است. آنها دو هزار سال قبل تر از هیوم و کانت، از غار افلاطونی و معبد دلفی بیرون امده بودند و شروع کرده بودند به گفتگو. دوهزار سال پیش عقل در ضمن دیالوگ، خودش را پیدا کرده بود. برای همین در زمانه هیوم و کانت و کلا دوران روشنگری، عقل و خرد چیز غریبی نبود. اروپاییان با عقل و خرد بیگانه نبودند. حتی در قرون وسطی و حاکمیت کلیسا، عقل و خرد، جانِ نصف و نیمه ای داشت و فیلسوفان و خردمندان بزرگی در همین دوران حضور داشتند. اصلا خودِ گالیله در حوزه های علمیه کلیسا درس خوانده و به کشفیات خود نائل شده بود. پرسشِ کانت از حدود و ثغور عقل هم، پرسشی در امتداد عقل و خردورزی بود. اگر ایشان تاریخ عقل نداشتند، امکانی برای پرسش از عقل نیز نبود. تنها یک قوم عاقل و خردمند، که تاریخ عقل دارد، میتواند از حدود و ثغور و ماهیت عقل پرسش کند.
قومی که به جای عقل، نقل، و به جای تاریخ خرد، تاریخ بی خردی، و به جای دیالوگ، وعظ و خطابه دارد، اساسا نمیتواند از ماهیت عقل بپرسد و هرگاه با عقل مواجه شود، وحشت زده می پرسد «کدام عقل؟»
از همینروست که در هر بحث و گفتگویی که پرچم عقل برافراشته شود، عده ای سراسیمه و وحشت زده، فریاد میزنند: «عقل چیست و کدام عقل مد نظر شماست؟»
و به وضوح از پرسش «کدام عقل»، انکار عقل فردی و اثبات عقلانیتی است که در منقولات بدیشان به ارث رسیده است.
‌ نزد این وحشتزدگان، عقل، فقط عقلِ عده ای معدود در تاریخ دینشان است. یعنی "عقل معصوم"! غافل از اینکه، ان چیزی را که عقل معصوم می نامند، برای ما نه عقل، بلکه صرفا نقل است. اساسا عقل کسی، برای دیگری نقل است، نه عقل.
عقل خودشان تعطیل است و باید هم تعطیل باشد. اگر با مسأله ای روبرو شدند، نیازی به تعقل و تفکر درباره آن پدیده ندارند. کافیست در میراث حدیثی و روایی جستجو کنند و پدیدار مشابه آن پدیده مستحدثه را بیابند و احکام ان را بدین سرایت دهند. فرقی هم نمیکند، دوچرخه سواری زنان باشد، یا ساخت نیروگاه هسته ای و ...در کتب حدیثی، به وفور میتوانند سخن و توصیه ای بیابند برای حل آن مشکل!
بیداری ما و از خواب بلند شدن ما، چیزی نیست جز در پرانتز گذاشتن همهٔ این منقولات و عقلانیتی که در این منقولات میتوانسته باشد یا نباشد، و رو اوردن به پرسش ها و گفتگویی آرام و مستمر، بی هیچ انتظاری برای رسیدن به یک نتیجه مشترک. باید همه میراث تاریخی خود را به مقراض عقل واسازی deconstruction کنیم.
ما باید بکوشیم، گفتگو کنیم و در ضمن گفتگو، عقل ارتباطی خود را پرورش دهیم. اینگونه است که میتوانیم از خواب هزار ساله برخیزیم.🟢


@Kajhnegaristan
در باب وضعیت اپیدمی
آلن بدیو
ترجمه/نوید نزهت

🟢«اما آن کسانی از ما که سودای یک تغییر حقیقی در شرایط سیاسی این کشور را داریم، باید از این میان‌پرده اپیدمی و حتی گوشه‌نشینی -کاملا ضروری- آن بهره بگیریم تا بر روی سیماهای جدید سیاست کار کنیم، بر روی پروژه تأسیس عرصه‌های نوین سیاسی و همچنین توسعه فراملی مرحله سوم کمونیسم که از پی مرحله درخشان ابداع آن و مرحله -جذاب اما عاقبت شکست‌خورده- آزمونگری دولتی‌اش می‌آید. همچنین باید هر آن دیدگاهی را بی‌رحمانه از دم تیغ نقد خود بگذرانیم که مدعی ا‌ست پدیده‌هایی چون اپیدمی می‌توانند به‌خودی خود در راستای امری عمل کنند که از لحاظ سیاسی ابتکاری ا‌ست.»🟢

♦️www.thesis11.com♦️

📎لینک در سایت تز یازدهم:
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=6498
📎دریافت فایل pdf:
http://www.thesis11.com/Images/Pdf/6498/ArticleFile.pdf

@Kajhnegaristan
میل و فاصله گذاری اجتماعی
مجتبی مهرانفر



🟢نافرمانی بعضی در عدم رعایت فاصله گذاری اجتماعی بررسی های مختلفی شده و دارای ابعاد اقتصادی، اجتماعی و سیستماتیک است اما آنچه به روانکاوی مربوط است را می توان در حوزه مفهوم میل جستجو کرد.
به اعتقاد لکان میل جوهره انسان است و بدون میل چیزی جز جذب و دفع نیست. توقف میل موقعیت خطرناکی است که آدمی به هر ابزاری برای تحریک آن می آویزد. میل، قلب وجود بشر و مفهوم مرکزی روان کاوی است اما این میل در ناخودآگاه وجود دارد نه این که میل خودآگاه بی اهمیت باشد بلکه محوریت آن در ناخوداگاه است و میل ناخودآگاه تماما جنسی است. هدف درمان روان کاوی هدایت فرد تحت روانکاوی به سمت شناخت حقیقت درباره میل با صورت بندی کلام است اما این کار جستجو برای شناخت آن نیست که تماما از پیش موجود باشد بلکه با کلام حضور تازه ای را درجهان خلق و ایجاد می کند و از طرفی تلاش گفتار برای سامان بندی میل همواره ته مانده و مازادی دارد که به کلام نمی آید از این جهت با "نیاز" که غریزی است و "درخواست" بیان آن برای دیگری بزرگ است، متفاوت است. زیرا میل هرگز نمی تواند ارضا شود نیروی میل ثابت و جاودانه است. تحقق میل منوط به برآورده شدن آن نیست بلکه به بازتولید آن وابسته است مثل "اسب جنگی" استیون اسپیلبرگ در هرکدام از موقعیت های دشوار شخم زمین و جنگ، دست دوست و دشمن میان شمشیر و توپ، بارها می میرد اما بازهم مدام جان دوباره می گیرد پس خارج از حوزه زیست شناختی و تمایز میل انسان و حیوان است. درواقع میل حیوان با برآورده شدن به خواب یا سکون می رود و با تنش زیستی به حرکت می افتد ولی میل انسان چه بسا با برآورده شدن مجددا بازتولید می شود. از این جهت میل انسان در زیست شناسی موضوعی غیرقابل درک و ناگشودنی ست. و با تصور تحریک زیست شناختی هم بی سرانجام ، " میل انسان میل دیگری بزرگ است " چنان که ابژه A کوچک (بیشتر مادر) نه برآورنده میل بلکه خود موجب میل است.

این ویژگی بطور خاص در هیستری مشهود است. هیستریک کسی است که میل فردی دیگر را متقبل شده و آن را به میل خود بدل می سازد اما در واقع از آن ناخوداگاه خودش نیست از این جهت میل برایش اغوا کننده اما آمیزش انزجار آمیز است. بنابراین انچه در روانکاوی یک هیستریک اهمیت دارد نه یافتن ابژه میل او بلکه کشف کند مکانی را که او از آنجا میل می ورزد.
پس میل محصولی اجتماعی است. ازین جهت فاصله گذاری اجتماعی برای بعضی با غلبه بیشتر هیستری، کاری بسیار سخت و گاهی ترسناک است حتی اگر نیازهای غریزی برآورده شود و با خرید اینترنتی ملزومات و تزئینات خریده شود، اما میل آنگونه که به نظر می رسد امری خصوصی نیست بلکه همواره در رابطه دیالکتیکی با امیال دریافت شده از سوژه های دیگر شکل می گیرد، وقتی به فروشگاه می رویم یا به یک تئاتر دیدن میل دیگران شاید نیمی از اشتیاق ما برای حضور اجتماعی باشد. اولین فردی که جایگاه دیگری بزرگ را اشغال می کند مادر است و در ابتدا کودک در اختیار میل او است. تنها زمانی که پدر ، میل را به وسیله اختگی مادر با قانون سامان بندی کرد، سوژه از تابعیت هوس های میل مادر رها می شود و در فضای میانی مثلث اودیپ به میل خویش معطوف به دیگری تمایز می یابد.🟢


#روانکاوی

@Kajhnegaristan
نمایش "مازاد متعفن"
فرهاد قنبری



🟢ژاک لاکان معتقد بود تفاوت انسان با حیوانات در این است که انسان می داند با مدفوع خود چه کند. انسان پس از راحت شدن از شر کثافت خود سیفون را می کشد، همه چیز را پاک می کند. (برای مثال یک قاتل یا دزد تمام آثار جرمش را پاک می کند تا هیچ اثری از خود به جای نگذارد. همانگونه که در توالت می داند با مازاد متعفن خود چه کند) خاصیت انسان است که اگر در توالت برای لحظه ای شیر آب را باز کرده و متوجه شود که آب قطع بوده است دچار دستپاچگی شده و به هر طریقی سعی می کند از شر کثافت خود خلاصک شود. این وضعیت مختص انسان است. هیچ حیوانی جز انسان چنین توانایی را ندارد و به این خاطر حیوانات مدام در مازاد برون ریخته خود، دست پا زده یا آن را مقابل چشمان خود می بینند و توانایی خلاص شدن از شر آن را ندارند.

این مواجه آگاهانه با "مازاد متعفن" در همه کثافت کاری های انسان قابل مشاهده است. یک قاتل با دقت فراوان تمام آثار جرمش را پاک می کند. یک متجاوز به گونه ای کاملا اخلاقی تظاهر به زیست اخلاقی می کند یا یک مسئول دزد و اختلاسگر به گونه ای رفتار می کند که انگار پیغمبر زاده است.

حال در جامعه با افرادی مواجه ایم که با اینکه می داند در توالت گیر کرده و متوجه قطع بودن آب هم شده است اما از این وضعیت نه تنها دچار ترس و استیصال نشده بلکه از آن عکس و فیلم تهیه کرده و با طرفداران خود به اشتراک می گذارد. در شبکه های اجتماعی افرادی را می بینیم نه تنها کثافت و مازاد متعفن خود را پاک نکرده و مخفی نمی کند بلکه آن را با تشریفات و افتخار به نمایش می گذارد.

پسر یکی از مسئولان سابق کشور به نام "ساشا سبحانی" یکی از این افراد است.‌ عکس ها و کلیپ های این آقا زاده در حال به نمایش گذاشتن مازاد متعفن خود مدام در شبکه های اجتماعی مشاهده می شود.
برخی سلبریتی های اینستاگرام با فالوئرهای چند صد هزار نفری بخشی دیگر از همین افراد هستند. اغلب آنها با پخش کلیپ های اروتیک یا به نمایش گذاشتن برجستگی های بدن در واقع مازاد متعفنی که انسانها زمانی به خاطر شرم یا حفظ ظاهر و.. سعی در پوشاندن آن داشتند را به صورت علنی به نمایش می گذارند.

امیر تتلو یکی دیگر از همین افراد است که هر شب مدفوع و مازاد متعفن خود را به صورت زنده در اینستاگرام برای صدهها هزار نفر از طرفدارانش به نمایش می گذارد.

این افراد بدون هیچگونه شرم و ترس و و پنهانکاری، کثافت خود را نه تنها پنهان نمی کنند بلکه با تشریفات خاصی به نمایش عمومی می گذارند.

مسئله تاسف برانگیز دیگر میل و علاقه بخش بزرگی و قابل توجهی از جوانان و نوجوانان به تماشای این مازاد متعفن بدبو است. کلیپ های ساشا سبحانی و تتلو در حد وسیع به اشتراک گذاشته می شود و لایو اینستاگرامشان رکورد پخش زنده اینستاگرام را می شکند..

اگر تا چند سال قبل با انسانی مواجه بودیم که حداقل ظاهر را حفظ می کرد و با تظاهر سعی در پنهان کاری کثافت کاری های خود را داشت، حال با کمک برخی شبکه های مجازی این کثافت کاری ها به عنوان اعمالی ساختارشکنانه و قهرمانانه به نمایش گذاشته می شود.
این مرحله گذار از پنهان کردن مدفوع، به نمایش گذاشتن آن، نشانه ای از فرهنگی [یا جهانی] است که با سرعت زیاد در مسیر انحطاط حرکت می کند.🟢


#روانکاوی


@Kajhnegaristan
از شجاعت تا فرصت طلبی!
قربان عباسی



🟢کمدی الهی شاهکار بی نظیری است که درباب عظمت آن هرچه گفته شود بازهم کم است.کتابی که به راستی گسست قرون وسطی از جهان مدرن را اعلام می کند.کتابی درسه بخش که سفر دانته ازمیان دوزخ،برزخ و درنهایت رسیدن به بهشت(رستگاری) او را به توصیف می کشد.
درمیان جنگلی پوشیده از مه گام می زدم وازخود پرسیدم من چگونه به بئاتریس (رستگاری) دست یابم ؟ ویرژیل (مظهر عقل و خرد) برمن پدیدارشد و گفت:

« زین پس من رهنمای توام بیم مدار»

و او درمعیت ویرژیل سفر دوزخ و عبور ازمغاک های نه گانه آن را شروع می کند. دوزخ شهر آلام است،سرزمین رنج ابدی و جرگه گمگشتگان.بر ورودی آن این جمله حک شده است:

«ای کسانی که به این وادی وارد می شوید دست ازامید بشویید»

دانته آن را شهر دیته می نامد. شهر شیطان.قلمرو ابلیس! اما چگونه باید از آن گذر کرد؟ چگونه می توان ازشهر ابلیسان،از وادی تماماً شر عبور کرد و بدان آلوده نشد؟این پرسشی است که دانته با راهنمای خود ویرژیل درمیان می گذارد و پاسخ ویرژیل ؛

«این دیته است و این جایی است که درآن باید دلیری خویش را یکسره به میدان آوری»

شجاعت و دلیری که ارسطو آن را نزدیک ترین فضیلت به شرافت می داند. ازاین روست که درسروده سوم دوزخ ویرژیل می گوید
«برای عبور از آن باید هرگونه بدگمانی را کنارگذاشت و باهرگونه زبونی وداع گفت»
جمله ای که درکتاب آنئید ویرژیل خطاب به انئا می شنویم:

«انئا حالاست که باید شجاع باشی حالاست که باید قلبی قوی داشته باشی»

چرا که شجاعت درکنار عشق دو فضیلتی هستند که آدمی را ازجرگه عوام الناس بیرون می آورند و اگر نباشد چه؟
پاسخ به گمان من روشن است؛فقدان شجاعت و فراموشی آن یعنی امتناع از رفتن به سوی رستگاری.یعنی خو گرفتن به لجن زار و تمرین تنفس روزانه درمرداب های دلگیر.یعنی کنارآمدن با ابلیس تازیانه به دست.

در غیاب شجاعت رابطه ما با شهر دیته جزاین نخواهد بود که سر تسلیم فرودآوریم و برای بقای خود راه ریا پیش گیریم. رذیلتی که دانته سنگین ترین عذاب را برای آن درنظر می گیرد که هیچ ترحمی را برنمی انگیزد

و یا راه بی طرفی پیش بگیریم و در منازعه دائمی بین خیر و شر رای ممتنع بدهیم و بر سری که درد نمی کند دستمال نبندیم.ببینیم دانته چگونه این بی طرفان خنثی و هرمافرودیت های اخلاقی های بر به تصویر می کشد!

درهمان بدو ورود به دوزخ شاهد سخنان رنج آلود،فریادهای خشم و صداهای خفه است.غوغایی برپاست.وحشت زده ازویرژیل می پرسد کیستند این کسان که چنین پشت درزیر باررنج خم کرده اند؟

و ویرژیل جواب می دهد:

«این وضع فلاکت بار خاص ارواح دردکش است آنهایی که درزندگی خود کفری نگفتند اما زبان به دعایی نیز نگشودند.اینها نه عصیان ورزیدند و نه وفادار ماندند.تنها به خود اندیشیدند

گفتم ناله شان ازپی چیست؟

گفت:اینان امیدی به مرگ ندارند و قرارنیست هیچ تغییری درزندگی شان بیفتد.دنیای زندگان یادی ازایشان نمی کند و رحمت خداوند نیز آنها را نادیده می گیرد درباره اینان بیش ازاین سخن نگوییم فقط بنگر و بگذر!
جماعتی بی خاصیت.جمع بدنهادانی که هم خدا ازایشان بیزار است و هم دشمنان خدا!(سروده سوم)
بنابراین:
Non Ragioniam di lor M guardae passa
فقط بنگر و بگذر!🟢


#دانته_آلیگیری

@Kajhnegaristan
میترا کدیور


🟢مقوله ای فریب کارتر از اشتیاق وجود ندارد،انسان در هیچ رابطه ای فریب کارتر از رابطه اش با اشتیاق خودش نیست و این دقیقا چیزی است که سوژه در روند روانکاوی اش با آن برخورد می کند،برخوردی بسیار دردناک و کمرشکن.

سوژه به تدریج متوجه می شود که نه رشته تحصیلی اش را با اشتیاق انتخاب کرده است و نه کارش را،نه برخی وقت ها همسرش را و نه بعضی وقت ها دوستانش را و نه حتی به اصطلاح تفریحاتش را.در حالی که قبل از آن اعتقاد راسخ داشته که تمام این انتخابها بر اساس اشتیاق بوده است.🟢


#روانکاوی


@Kajhnegaristan
#مقاله


نظارت و تنبیه، بله لطفاً!
اسلاوی ژیژک
ترجمه: مهدی امیرخانلو، فرید درفشی


🟢«در قرون وسطی، جمعیت شهری متأثر از علائم طاعون به همین نحو عمل می‌کرد: اول انکار، سپس خشم (نسبت به زندگی معصیت‌بار ما که به‌خاطرش مجازات می‌شویم، یا حتی نسبت به خدای بی‌رحمی که آن شکل از زندگی را ممکن کرد)، سپس چانه‌زنی (خیلی ناراحت‌کننده است، باید از بیماران دوری کنیم...)، سپس افسردگی (زندگی‌مان به آخر رسید)، سپس ــ این بامزه است ــ عیاشی (حالا که زندگی‌مان به آخر رسیده، بیا شیرۀ لذت این زندگی را بمکیم ــ مشروب، سکس...) و، دست آخر، پذیرش: گذشته‌ها گذشته، بیایید حتی‌الامکان جوری رفتار کنیم که انگار زندگی عادی در جریان است...
و آیا این همان شیوۀ رفتار ما در برابر همه‌گیری ویروس کرونا در پایان سال 2019 نیست؟»


@Kajhnegaristan

📎لینک در سایت تز یازدهم:
http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=6500
📎دریافت فایل pdf:
http://www.thesis11.com/Images/Pdf/6500/ArticleFile.pdf


@Kajhnegaristan
ویروس کرونا و فیلسوفان


🟢ویروس کرونا ضربه ی «کیل بیلی» به سرمایه داری است و می تواند منجر به بازآفرینی کمونیسم شود.
اسلاوی ژیژک، مترجم: تایماز افسری

♦️تصمیمی که کروناویروس بر ما تحمیل کرده: کمونیسم جهان‌گستر یا قانون جنگل
اسلاوی ژیژک، ترجمه: صالح نجفی

♦️نظارت و تنبیه، بله لطفاً!
اسلاوی ژیژک، ترجمه: مهدی امیرخانلو، فرید درفشی

♦️دشمن آن بیرون نیست، دشمن درون ماست
جورجو آگامبن، ترجمه: صالح نجفی

♦️ویروسی بس بسیار بشری
ژان لوک نانسی، ترجمه: صالح نجفی

♦️بزرگ‌ترین تهدید ویروس کرونا: بربریت با چهره‌ای انسانی
اسلاوی ژیژک، ترجمه: نوید گرگین

♦️در باب وضعیت اپیدمی
آلن بدیو، ترجمه: نوید نزهت

♦️راهنمای دوام‌آوردن در حصر کرونایی:
لذت‌های گناه‌آلود، سریال «قتل‌های والهالا» و وانمودن که این فقط بازی است
اسلاوی ژیژک، ترجمه: صالح نجفی

♦️قرنطینه در قرنطینه: روسو، رابینسون کروزو و «من»
کاترین مالابو، ترجمه: فرید دبیرمقدم 🟢

📍http://www.thesis11.com/Article.aspx?Id=6502📍

@Kajhnegaristan
یادداشتی درباره قصه های مجید
سیاوش طلایی زاده


قسمت «خواب نمای» 🟢#قصه_های_مجید در ظاهر تنها قسمت این مجموعه است که در آن سوژه اصلی نه مجید بلکه بی بی است. در آغاز بی بی به آینه زل میزند و گویی قرار است چیزی از جهان بی بی آشکار شود: گذشته بی بی، میل او، دغدغه ها و نگرانی‌هایش!
در ادامه شخصیتی به نام مش عباس را میبینیم که باغبان است و در خانه بی بی نهالی می‌کارد و این نهال در کنار درخت‌های باغچه یادآور سالهای عمر بی بی است. در ادامه نشانه های آشکاری هست که حکایت از میل بی بی به مش عباس دارد. با دستش به او چای میدهد و میگوید از صبح چشم انتظارش بوده، به هر بهانه ای میکوشد مش عباس را بیشتر نزد خود نگهدارد و وقتی آش می‌پزد یک کاسه هم برای مش عباس میفرستد!
اما مش عباس می‌میرد و بی بی در سوگ او می‌نشیند! تا اینجا قصه، روایتگر دغدغه های بی بی است؛ تا اینکه مجید دوزاریش میافتد که «میل بی بی (مادر) جای دیگری است»!
مجید نگران از دست دادن بی بی شیطنت میکند و بازیگوشانه خوابی تعریف میکند که در آن مش عباس در یک مراسم شبیه به عروسی به سراغ بی بی می آید او را با خود میبرد (همچون پدری که مادر را از کودک می‌گیرد).
رویایی که هر چند ساختگی است اما مهر تاییدی است بر این حکمت روانکاوانه که کلمات ما چیزی بیش از کلماتند! دروغ آگاهانه و ساختگی مجید بازتاب دغدغه ناخودآگاه اودیپی اوست به از دست دادن بی بی در رقابت با مش عباس! (چقدر از این تعبیرهای روانکاوانه متنفرم)
اما بی بی دچار سوءتفاهم میشود! او از کلام مجید خبر مرگ خود را میشنود.
و از این پس ما با آگاهی مجید قصه را دنبال می‌کنیم! بی بی دیگر سوژه اصلی نیست. سوژه مجدداً مجید است که نخست از بازیگوشی خود احساس گناه می‌کند و سپس با آشکار شدن آشفتگی بی بی، او دیگر بی بی سابق نیست. افسرده شده و دل‌مشغول حساب و کتاب دم مرگ است! بی بی همچنان هست ولی درگیر با خود، با گذشته و با مرگ!
سفر بی بی به خاطرات خود و تلاشش برای بازدیدن گذشتگان با سفر به خانه گذشته همراه میشود، به خانه ای که گویی مجید هم در آن زاده شده! مجید همان کودک گریان و نگرانی است که همچنان به مراقبت بی بی نیاز دارد و از این رو هنوز زمان مرگ بی بی فرانرسیده!
مواجهه بی بی و مجید در آن خانه قدیمی گویی در بهشت رخ میدهد و بی بی سربلند از آن بیرون می آید! و اینجا باز آگاهی مجید و بی بی یکی میشود. قصه دیگر نه بی بی است و نه مجید، سوژه اصلی پیوند این دوست!
مجید دیگر فرق خیال و واقعیت را تشخیص نمیدهد؛ ترس ناخودآگاهش به از دست دادن بی بی خود را بر واقعیت «خواب نمای» او تحمیل می‌کند و گویی تنها راه آن خواب دیگری است!
این بار خوابی که واقعاً دیده و در آن بی بی میماند و آرزوی مجید محقق می‌شود.
و بی بی، این مادر مهربان تاریخ ایران به سراغ مجید میرود و می‌پرسد: «بی بی رو نبرد؟ بی بی موند؟ من موندم پیش تو؟» گویی خودش مهم نیست! مجید است که مهم است و کابوسهایش.
بی بی حقیقتا مصداق «مادر به اندازه کافی خوب» است!

پ.ن: در میان همه شخصیتهای سینمای ایران با هیچ کس به اندازه مجید حس نزدیکی و همذات‌پنداری نمی‌کنم! از این رو گاهی میخواهم اینجا راجع به قصه های مجید بنویسم- و راجع به خودم!🟢
ضمنأ اینجا لینک این قسمت را گذاشته ام!
https://www.aparat.com/v/3UWkZ

@Kajhnegaristan
ایدئولوژی و دیگری
بابک صفری



🟢 شاید بتوان گفت که پروژه «حذف ادغامی»، مهم ترین مکانیسم و سازوکار محسوس در جوامع توتالیتر می باشد. در این جوامع قدرت ایدئولوژیک حاکم بر تمامی منطق های زندگی فردی و اجتماعی تسری یافته است و تنیدگی قدرت در بافتارهای جامعه نظم سیاسی را تولید و بازتولید می کند. قدرت توتالیتر پیوستاری است که هیچ خلایی را برنمی‌تابد، یعنی اجازه نمی‌دهد حتی گوشه‌ای از فضای انسانی بیرون از روابط قدرت قرار گیرد. در منظر و ماوای این نوع قدرت، آحاد جامعه تا جایی می‌توانند «خودی» تعریف شوند که شبیه حاملان و عاملان قدرت بیندیشند، استدلال کنند و سخن بگویند. در این فضا، رابطه‌ی قدرت با توده‌ها همان رابطه‌ی شبان و رمه است. ایدئولوژی مستقر در این حکومت ها، به شکل دائم در حال چینه گذاری و چینه بندی روابط هستند. افراد و سوژه های انسانی و اعمال آن ها در بستر نظم حاکم تعریف می شود و هرگونه فعالیت باید در امتداد قدرت باشد. هویت های مقاومت و منطق تفاوت در هر شکلی که باشد توسط قدرت حاکم مصادره می شود و افراد تا جایی می توانند بیاندیشند و متفاوت باشند که ایدئولوژی به آن ها اجازه داده است. به تعبیر آلتوسر سوژه ها در این جامعه مدام توسط ایدئولوژی مورد استیضاح قرار می گیرند. هر شکلی از مقاومت توسط قدرت بازتولید می شود. تمامی مرزهای موجود در بستر ایدئولوژی و قدرت که به شکل افقی و عمودی تسری جسته است، شناسایی می شود. گفتمان حاکم فعالیت های روزمره ما را تعریف می کند و هرگونه اندیشیدن را ابتدا از صافی خود عبور می دهد. به نحوی که در سطح گسترده پروسه یکسان سازی انجام می شود و غیریت بودگی به هر تعبیری سرکوب می شود، مگر اینکه در امتداد قدرت تعریف شده باشد. مارکس در تحلیل ماشین و کارگر می گوید که ماشین ها رفتارهای یکسان را انجام می دهند و از آن جایی که این رفتار در تضاد با کار کارگر می باشد که بر نوعی خلاقیت استوار است، در نتیجه کارگر در تقابل با ماشین باید خود را همسان کند و این باعث می شود حرکات کارگر در امتداد حرکات ماشین قرار بگیرد و شکل خاصی از استخوان بندی و آناتومی بدن را به مرور زمان در کارگر به وجود بیاورد. در جوامع توتالیتر نیز ما مشاهده می کنیم که افراد انسانی همواره سوژه های منقاد هستند که در امتداد ایدئولوژی تعریف می شوند. در این جا با فقدان تدبیر و سیاست مواجه می شویم و در همین فقدان است که به تعبیر دلوز سیاست آغاز می شود.🟢



@Kajhnegaristan
نادر فتوره چی


🟢*وام بانکی به 110 نفر: 150هزار میلیارد *جبران تعهدات موسسات مالی غیر مجاز: 36هزار میلیارد *وام یک میلیونی به خانوارهای یارانه‌بگیر: 23هزار میلیارد *تخمین هزینه پرداخت 3میلیون به خانوارهای یارانه‌بگیر برای تعطیلی یکماهه: 69هزار میلیارد . پول هست،اما نه برای کرونا.
هزینه رانت آن 110 نفر و جبران کلاهبرداری موسسات مالی فاسد، معادل است با: 8 بار وام یک میلیونی به 23 میلیون خانوار. 2.5 بار پرداخت 3میلیون تومان به 23 میلیون خانوار که در خانه بمانند.
گزارش تفریق بودجه:با 4.8میلیارد دلار از ارزهای دولتی(4200) برای تامین کالاهای اساسی، هیچ کالایی به کشور وارد نشده است. بر اساس نرخ دلار روز(15600)،این رقم معادل 75هزار میلیارد تومان است که با آن میتوان به 23میلیون خانوار برای یکماه درخانه ماندن،3میلیون و 255هزار تومان پرداخت کرد.🟢


@Kajhnegaristan
نادر فتوره چی


🟢این رقم که فقط 200 میلیون دلار کمتر از رقم درخواستی ایران برای وام 5میلیارد دلاری مبارزه با کرونا از بانک جهانی‌ست، در اختیار 713 نفر قرار گرفته است.
1-این 713نفر کی هستند که جرات میکنند 4.8میلیارد دلار ارز متعلق به مردم یک مملکت را بجای تامین کالای اساسی بالا بکشند؟ 2-این 713نفر کی هستند که تامین منافعشان،نسبت به 23میلیون خانواری که اگر 3میلیون به حسابشان واریز میشد،یکماه درخانه میماندند و چرخه انتقال شکسته میشد،ارجحیت دارد؟
گزارش دیوان محاسبات:«بر اساس قانون مدیریت خدمات کشوری و مصوبه شورای حقوق و دستمزد، حداکثر حقوق مدیران دولتی ۲۳میلیون و ۵۸۳هزار تومان در ماه تعیین شده است.». به عبارت دیگر،کسانیکه ۲۳میلیون حقوق میگیرند، تشخیص داده‌اند حقوق ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومانی برای حقوقبگیران کافیست.🟢



@Kajhnegaristan
کرونا؛ اپیدمی اندیشیدن را عمومی کرد
یورگن هابرماس


🟢هابرماس، فیلسوف آلمانی، در گفت‌وگویی با روزنامۀ فرانسوی لوموند، نتایج اخلاقی و فکری اپیدمی جهانی کووید ١٩ را می‌شکافد.

روزنامۀ لوموند در نخستین سؤال از هابرماس می‌پرسد: این بحران بیماری جهانی از نظر اخلاقی، فلسفی و سیاسی چه به ما می‌آموزد؟

هابرماس پاسخ می‌دهد: "از نظر فلسفی، می‌بینیم که این اپیدمی جهانی، اندیشیدن را نزد همه تقویت کرده. نوع تفکری که تاکنون منحصر به کارشناسان بود، حالا نزد مردم عادی بیشتر شده: هرکس باید تصمیم بگیرد و دست به عمل بزند، آنهم با آگاهی از ندانستن"...

هابرماس تأکید می‌کند که دولت‌ها و یا کارشناسان همه چیز را در مورد ویروس کرونا نمی‌دانند. دولت‌ها کاملا آگاهند که متخصصان ویروس‌شناس که به آنها مشاوره می‌دهند دانسته‌های محدودی دارند و بنابراین باید با اتکاء به همین دانسته‌های محدود تصمیم‌گیری کنند. شهروندان نیز این وضعیت را به خوبی می‌بینند. هیچ‌وقت مردم به این روشنی ندیده بودند که تصمیم‌گیری سیاسی در شک و تردید و "ندانستن" انجام می‌شود.

به باور هابرماس، "شاید این تجربه کم‌سابقه تأثیری بر آگاهی عمومی داشته باشد".

هابرماس در ادامۀ گفت‌وگو با لوموند، گوشزد می‌کند که به طور کلی "حق هر انسان برای زیستن و برخوردار بودن از سلامتی جسمی" یک اصل بنیادین است که مثلا در قانون اساسی آلمان هم ذکر شده است. اما شرایط کنونی، گاه شبیه به وضعیت جنگی است: پزشکان گاه ناچار می‌شوند که گزینشی عمل کنند و اصل "برابری درمانی و بهداشتی" را زیر پا بگذارند. مثلا مجبور می‌شوند که به بیمار جوان‌تر الویت بدهند. هابرماس می‌افزاید: "ولی حتی در مواردی که بیمار سالخورده داوطلبانه از حق خود می‌گذرد – که این رفتاری تحسین‌آمیز است – باز هم باید پرسید: یک پزشک چگونه می‌تواند زندگی یک انسان را ارزش‌گذاری کند؟"

هابرماس بدون اینکه پزشکان را محکوم کند، می‌گوید که در این نوع داوری یا ارزش‌گذاری نباید واقعیت را از چشم پزشک، که از سوی بیمار نگریست. هابرماس در عین حال تأیید می‌کند که در "شرایط فاجعه‌بار"، پزشک چارۀ دیگری ندارد و باید تا جایی که ممکن است فقط با اتکاء به معیارهای حرفه‌ای و علمی تصمیم بگیرد.

هابرماس به دوران پایانی اپیدمی نیز می‌اندیشد و در اینجا نیز چالش اخلاقی و سیاسی بزرگی می‌بیند. تصمیم به خروج از شرایط اضطراری و به‌راه انداختن چرخ اقتصاد، الزاما خطرهایی در پی دارد: از جمله بعید نیست که بیمارستان‌ها ناگهان به حد اشباع برسند و شمار تلفات افزایش یابد.

هابرماس می‌گوید: "مسئولان سیاسی وقتی ازیک‌سو، به زیان‌های اقتصادی و اجتماعی فکر می‌کنند و از سوی دیگر به تعداد تلفاتی که می‌تواند قابل جلوگیری باشد، باید از وسوسۀ تفکر ابزاری و فایده‌گرا (اوتیلیتاریستی) بپرهیزند".

پرسش اصلی از نظر هابرماس چنین است: آیا ما حاضریم که به خاطر رونق مادّی و اجتناب از فجایع اجتماعی ناشی از بحران اقتصادی، شمار مرگ و میر بیشتری را بپذیریم؟

یورگن هابرماس که سخت طرفدار اتحادیۀ اروپاست و تاکنون مطالب زیادی دراین‌باره نوشته، معتقد است که تنها راه‌حل عملی، ایجاد یک "صندوق مشترک کرونا" در سطح اروپایی است تا کشورهایی که اقتصاد شکننده‌تر و یا بدهی‌های بیشتر دارند، بتوانند از پس هزینه‌های کمرشکن مقابله با اپیدمی برآیند.

او به شدت از مخالفت‌های دولت آلمان با این صندوق انتقاد می‌کند و به وزیر اقتصاد فرانسه توصیه می‌کند که مبادا نظریات آلمانی را بپذیرد.

هابرماس می‌گوید که وی و یارانش (گروهی از روشنفکران) آنگلا مرکل و وزیر اقتصاد آلمان را در این مورد مؤاخذه کرده‌اند. این فیلسوف شاخص جهانی تأسف می‌خورد که نگرش‌های ناسیونالیستی و خودخواهی‌های ملی‌گرایانۀ دولت آلمان مانع همبستگی بیشتر اروپایی‌ها می‌شود.
او می‌گوید: "اگر امانوئل ماکرون در روابط با آلمان تنها یک خطا کرده باشد، همانا نادیده گرفتن میزان ناسیونالیسم آنگلا مرکل است".

هابرماس در پایان گفت‌وگو با روزنامۀ لوموند بار دیگر اصرار می‌ورزد که تنها راه منطقی برای اروپا، تأکید بر دموکراسی و اتحاد است و تنها "چنین شهامتی است که می‌تواند ما را از این بن‌بست پسادموکراسی برهاند.🟢




@Kajhnegaristan
غیبت امر شِگرف
رضا احمدی


🟢هر رویداد انقلابی بر یک نقطه‌ی بازشناسی نادرست و یا به تعبیر ساده‌تر بر یک محاسبه‌ی خطا استوار است که از قضا تنها امکانِ ظهورِ امرِ مطلق در قلمرو سیاسی است. این بازشناسی نادرست زمانی است که حاکمیت توان مردم را نادیده می‌گیرد و مردم نیز حاکمیت را به خطا واجد خصلت‌های اخلاقی می‌پندارند و برای قدرت جایگاه اخلاقی تصور می‌کنند و از همین رو دست به کنش انقلابی می‌زنند. اما جایی که مردم برای قدرت سیاسی جایگاه اخلاقی قائل نیستند و در تلقی آنها نظم سیاسی به هیچ الزام اخلاقی پایبند نیست، و نیز متقابلا حاکمیت به هیچ وجه به مردم خوشبین نیست و آنها را تهدید می‌داند، امکان عمل سیاسی منتفی می‌گردد.
🔺بر این اساس در اینجا می‌توان یک چرخش بنیادی در خوانش کیرکه‌گارد از داستان ذبح اسماعیل( اسحاق) ایجاد کرد. به باور کیرکه‌گارد فرمان خداوند به ابراهیم برای ذبح اسماعیل نوعی "تعلیقِ دینیِ امر اخلاقی" بود. خداوند خواست به ابراهیم نشان دهد چطور در ذیل اقتدار الوهی اخلاق ملغی می‌شود و او به منظور فراتر رفتن از سپهر اخلاقی و جهش ایمانی باید به یک دستور غیر منتظره تن دهد. بنا بر خوانش کیرکه‌گارد ابراهیم امید به این موضوع داشت که قصد حقیقی خداوند ذبح اسماعیل نیست؛ بنابراین خداوند یا مانع ذبح او خواهد شد و یا اینکه پس از ذبح، اسماعیل را مجددا زنده خواهد نمود. از سوی دیگر خداوند نیز به تبعیت بی قید و شرط ابراهیم یقین داشت. آیا اقدام ابراهیم مبتنی بر یک بازشناسی نادرست از سوی او و خدا نبود؟زیرا، برای تحقق آن اقدام شورمندانه و ایمانی نه خدا حقیقتا تضمینی برای ممانعت از عمل ابراهیم در نظر گرفته بود و نه خودِ ابراهیم بدون آن بازشناسی خطا توان چنین عملی را داشت. لذا داستان قربانیِ اسماعیل را باید تعلیقِ اخلاقیِ امر دینی قلمداد کرد نه بالعکس. اگر در عهدین به دنبال داستانی باشیم که مصداق تعلیقِ اخلاقیِ امر دینی است داستان ایوب است. قصه‌ای که در آن بازشناسی نادرست روی نمی‌دهد و هم خدا تا انتها موضوع را پیش می‌برد و هم اینکه ایوب نهایتا زبان را به اعتراض می‌گشاید.
🔺همانطور که کیرکه‌گارد می گوید داستان ابراهیم و ایوب تراژدی نیست به این دلیل که تراژدی و کمدی به جهان سکولار تعلق دارد. قلمرو دینی قلمرو مصائب و اعجاز است، نه ساحت ظهور امر تراژیک و کمیک. و پیامد مصائب دینی سوگواری و پیامد اعجاز مبهوت شدن است، اما امر تراژیک امر قابل تامل و امر کمیک، مطایبه‌آمیز است. بی جهت نیست که در قرآن از قصه ابراهیم بعنوان ابتلا یاد می‌شود و تبدیل عصای موسی به مار در عین مسخره بودن طنزآمیز نیست. هر چند قلمرو دینی قلمرو اعجاز و مصائب است اما در روزگار ما قلمرو دینی در همین بُعد مصائب منحصر است و توان خلق هیچ امر خارق العاده‌ای را ندارد و صرفا مصیبت‌وار است. بر همین قیاس جهان یونانی و سکولار را باید ساحت اندیشه و طنز دانست، اما جهان دینی را باید عرصه‌ی فاجعه و امر خارق العاده دانست که از این دو تنها شکل فاجعه و بلابودگی آن باقی است. نشانه‌های این ابتلا و مصائب را می توان در ساختارهای سیاسی که دینی هستند به آسانی مشاهد کرد. ساختارهایی که با تعلیقِ دینیِ امر اخلاقی مانع تحقق رخداد حقیقی امر سیاسی هستند.🟢



@Kajhnegaristan
پرسته‌گرایی (فتیشیسم) در انگارش هیستریک
معصومه حنیفه زاده



🟢پرسته (فتیش) چیزی، کسی یا ایده‌ای است که در جایگاه نره‌ی (فالوس) پنداری‌ای گذاشته می‌‌شود تا مغاک کمبودِ آرزومندی را بیآکَند.
پرسته‌گرا کمبود برنمی‌تابد. با پرستش دین، پندارآئین‌ (ایدئولوژی)، نام‌آوازه، دارو، پول … در پیِ پر کردن 'کاستی‌های' مِهادیگری (دیگری بزرگ) است.
هیستریک در این زمینه بازیگر یکتای پرده‌گاه انگارش (فانتسم) و پرده‌گاه جهان است - ویرتوانش (Virtual) یا واقعیش.
ولی بازیگریِ هیستریک را همواره نمی‌توان بازشناخت، چرا که او همواره با برجسته کردن کاستی مِهادیگریِ همگان در پی آکندن مِهادیگری پندارین دیگری است.
در روانکاوی نیز پرسته‌گرایان بسیارند : پرستندگان فروید و کلاین و لکان …. که جایی برای اندیشیدن کاستی‌های نگره و کنش باز نمی‌گذارند.
یا آنانی که به وارونه بر نام‌آوران روانکاوی می‌شورند تا اندیشه‌ی بالینی را از کنشمندی بازدارند. با تاختن بر پرسته‌های تاریخچه‌ی روانکاوی، خودِ روان – کاوی را نشانه گرفته‌اند.
اینان دانش را به دانشمندان تاریخچه‌ی دانش می‌کاهند. بی‌گمان از آنان نیز خوانش درستی ندارند. پس چرا چنین هیستریک‌ وا پرسته‌های همگان را به پرسش می‌گیرند؟
پاسخ این پرسش را بی‌گمان تنها روی دیوان روانکاوی می‌توان یافت.🟢



@Kajhnegaristan
🟢شخصاً از قبرستان‌ها بدم نمی‌آید، هروقت ناگزیر شوم به گشت‌ و گذار بروم با کمال میل در آن‌ها گردش می‌کنم، و خیال می‌کنم به گردش در قبرستان‌ها میل بیشتری دارم تا در جاهای دیگر. بوی نعش‌ها که از زیر علف و خاک و برگ به خوبی می‌شنوم برایم نامطبوع نیست. شاید یک خرده زیادی شیرین و یک خرده سمج باشد اما راستی که چقدر از بوی زندگان، بوی زیربغل، بوی پا، بوی ماتحت، بوی قلفهٔ پلاسیده و بوی تخمک بارور نشده بهتر است، و هنگامی که بقایایِ پدرِ من بر آن افزوده شود، هرقدر هم ناچیز باشد، کم‌تر پیش می‌آید که اشک به چشمم نیاید. زندگان هرقدر هم خود را بشویند، هرقدر هم به خود عطر بزنند باز هم بوی گند می‌دهند.
آری، هروقت ناگزیر باید به گشت و گذار رفت، قبرستان‌ها را به من واگذارید و شما خود به صحرا و باغ بروید.
من ساندویچ و موزِ خود را وقتی که روی قبری نشسته باشم با اشتهای بیشتری می‌خورم و اگر ادرار داشته باشم، که اغلب هم دارم، هرجا که بخواهم می‌کنم. یا دست‌هایم را به پشتم می‌گذارم و میان سنگ‌ قبرهای عمودی و افقی و مایل پرسه می‌زنم و و از نوشته‌های روی آن‌ها گرته‌برداری می‌کنم. هیچ‌وقت این نوشته‌ها برایم بی‌فایده نبوده است، همیشه سه چهارتایی در میان آن‌ها آن‌قدر خنده‌دار است که ناچار با هر دو دست محکم به صلیب یا سنگ یا مجسمهٔ فرشتهٔ بالای آن‌ها می‌چسبم که نیفتم.🟢

نخستین عشق
#ساموئل_بکت
ترجمهٔ : #منوچهر_بدیعی

@Kajhnegaristan
محمد پورفر



🟢واژۀ مهم و پر کاربرد دیگری که در روانکاوی لکان مکرراً از آن استفاده می‌شود désir است. معادل desire در انگلیسی که به معنای میل و آرزومندی شدید نسبت به یک چیز یا یک فرد است. این واژه را عموماً در فارسی همان «میل» ترجمه کرده‌اند، حال آن که کلمۀ میل، بسیار ملایم‌تر و کلی‌تر از désir است. نه نیرومندی را می‌رساند و نه آرزومندی را. شاید خود کلمۀ آرزو ترجمۀ مناسب‌تری می‌بود، چون در متون فروید کلمۀ آلمانی Wunsch که در انگلیسی wish ترجمه شده و در متون فارسی «آرزو»، در برگردان‌های فرانسوی همان désir ترجمه می‌شود.

اما آنچه کار را در ترجمۀ این کلمه به فارسی دشوار می‌کند این است که لکان اساساً معنای متفاوتی را از «آرزو» برداشت می‌کند. آرزو در فارسی عموماً اشاره به میلی رؤیاگونه به یک چیز مشخص دارد، حال آن که برای لکان، عنصر اصلی désir فقدان است. نه فقط فقدان چیزی که آرزو شده، بلکه نفس خود فقدان.

اینجاست که به ناچار، توجه ما از لفظ آرزو به کلمۀ عمیق‌تر و تأمل‌انگیزتری نسبت به آن معطوف می‌شود. و بدیهی است که این کلمه نمی‌تواند چیزی پایین‌تر از آرزو، یعنی میل باشد. désir مشخصاً چیزی است که بر خلاف میل، امکان برآوردن و ارضای آن وجود ندارد. ما در وهلۀ اول مفهوم نیاز need را داریم که چیزی است قابل برآورده شدن. در وهلۀ دوم درخواست یا «حاجت» demand را داریم که به بیان در آوردن نیاز، با استفاده از «شناسه» signifier است.

خود کلمۀ signifier را معمولاً به «دال» و قرینۀ آن یعنی signified را «مدلول» ترجمه می‌کنند که باز هم برای مخاطب عام کاملاً نامفهوم است. حال آن که کلمات «شناسه» و «شناس» می‌توانند به خوبی همان نقش را در زبان رایج روانکاوی ایفا کنند و معنای مورد نظر را نیز برسانند. ما از طریق «شناسه» نیاز خود را با دیگران مطرح می‌کنیم. این یعنی درخواست یا «حاجت». اما چون درخواست‌مان را با استفاده از شناسه‌های زبان انجام داده‌ایم، چیزی در خود همین فرایند درخواست کردن جا می‌ماند. حال اگر بحث ما در مورد درخواست و حاجت عشق باشد، آن چیزی که جا می‌ماند همان désir است.

از این رو désir را بر خلاف درخواست یا حاجت نمی‌توان برآورده کرد. désir خودش را فارغ از قابلیتی که فرد دیگر برای برآورده کردنش دارد ابراز می‌کند. هیچ کس نمی‌تواند چیزی را عرضه کند که برای فرونشاندن désir کافی باشد چون désir از جدا شدنِ خود نیاز از حاجت حاصل می‌شود.

از این رو به زعم من لفظ «تمنا» دقیق‌ترین کلمه‌ای است که مفهوم désir را می‌رساند. جدای از مصرع مشهور «تا کی به تمنای وصال تو یگانه» که پیش‌تر ذکر آن رفت، درستی این ترجمه در ابیات زیر به خوبی روشن می‌شود:

گر هیچ خرد داری و هشیاری و بیدار
چون مست مرو بر اثر او به تمنا.
ناصرخسرو

ای ز تو ما بی خبر ما به تمنای تو
بسکه بپیموده ایم عالم خوف و رجا.
خاقانی

ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است.
حافظ

غم به تمنای تو بخریده ام
جان به تمنای تو بفروخته
سعدی

فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی.
حافظ🟢


@Kajhnegaristan