#یادداشت
✍ فاطمه حسینی
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معتقده که قدرت فلسفه در خلق مفاهیم نوست، فلسفه باید بتونه مفاهیم نویی رو بسازه که به تفکر بشر عمق و وسعت بده و باعث ایجاد مفاهیم، رفتار و اشیاء جدید بشه، فقط در این صورته که میشه گفت تفکر بشری در حال پیشرفته.
اگر ویژگی تفکر پیشرفته آفرینش مفاهیم نو باشه، تفکر غیر پیشرفته، ابتدایی و یا حتی ارتجاعی رو هم میشه از میل به یک کاسه کردن مفاهیم ، اعمال و اشیاء جدید و متفاوت تحت یک مفهوم واحد و در زیر سایه یک واژه کهنه شناخت، تفکری که ذاتا خشونت باره چون لازمه اش اینه که هر تفاوت و تمایزی رو نادیده بگیره و مرز بین مفاهیم متفاوت رو نابود کنه.
مثلا وقتی واژه کهنسال «روسپی» رو برای به اشاره به هر زنی که مخالف حجاب اجباریه به کار ببری داری مرز بین رفتارهای متفاوت و مفاهیم مجزا رو نابود می کنی و در نظم معانی آشوب به پا می کنی، بماند که این نگرش ابتدایی از به رسمیت شناختن و نامگذاری مردان مخالف حجاب اجباری عاجزه، یعنی باید به اونها هم گفت «روسپی»؟؟؟
@Kajhnegaristan
✍ فاطمه حسینی
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی معتقده که قدرت فلسفه در خلق مفاهیم نوست، فلسفه باید بتونه مفاهیم نویی رو بسازه که به تفکر بشر عمق و وسعت بده و باعث ایجاد مفاهیم، رفتار و اشیاء جدید بشه، فقط در این صورته که میشه گفت تفکر بشری در حال پیشرفته.
اگر ویژگی تفکر پیشرفته آفرینش مفاهیم نو باشه، تفکر غیر پیشرفته، ابتدایی و یا حتی ارتجاعی رو هم میشه از میل به یک کاسه کردن مفاهیم ، اعمال و اشیاء جدید و متفاوت تحت یک مفهوم واحد و در زیر سایه یک واژه کهنه شناخت، تفکری که ذاتا خشونت باره چون لازمه اش اینه که هر تفاوت و تمایزی رو نادیده بگیره و مرز بین مفاهیم متفاوت رو نابود کنه.
مثلا وقتی واژه کهنسال «روسپی» رو برای به اشاره به هر زنی که مخالف حجاب اجباریه به کار ببری داری مرز بین رفتارهای متفاوت و مفاهیم مجزا رو نابود می کنی و در نظم معانی آشوب به پا می کنی، بماند که این نگرش ابتدایی از به رسمیت شناختن و نامگذاری مردان مخالف حجاب اجباری عاجزه، یعنی باید به اونها هم گفت «روسپی»؟؟؟
@Kajhnegaristan
🔶 امانوئل لویناس
به رسمیت شناختن دیگری.... به معنای ملاقات با وی در جهانی از چیزهای مورد تملک است، ولیکن در عین حال استقرار اجتماع و عمومیت را نیز، به منزله یک هدیه، در بر دارد. زبان عمومی است زیرا عین عبور از فردیت به عموم است، چراکه چیزهایی ارائه می کند که نزد دیگری، مال من اند. حرف زدن به اشتراک گذاردن جهان است، خلق اماکن مشترک. زبان به عمومی بودن مفاهیم اشاره نمی کند، بلکه بنیان مالکیت اشتراکی را بنا می نهد. زبان مالکیت غیر منقول و سلب ناشدنی لذت را ویران می سازد. جهان به هنگام گفتمان دیگر جهانی در حالت انزوا نیست، دیگر چنین نیست که در خانه ام نشسته باشم و همه چیز به من داده شود؛ زبان چیزی است که من باید بدهم: امری ارتباط پذیر، تفکر و فراگیر.
--------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
به رسمیت شناختن دیگری.... به معنای ملاقات با وی در جهانی از چیزهای مورد تملک است، ولیکن در عین حال استقرار اجتماع و عمومیت را نیز، به منزله یک هدیه، در بر دارد. زبان عمومی است زیرا عین عبور از فردیت به عموم است، چراکه چیزهایی ارائه می کند که نزد دیگری، مال من اند. حرف زدن به اشتراک گذاردن جهان است، خلق اماکن مشترک. زبان به عمومی بودن مفاهیم اشاره نمی کند، بلکه بنیان مالکیت اشتراکی را بنا می نهد. زبان مالکیت غیر منقول و سلب ناشدنی لذت را ویران می سازد. جهان به هنگام گفتمان دیگر جهانی در حالت انزوا نیست، دیگر چنین نیست که در خانه ام نشسته باشم و همه چیز به من داده شود؛ زبان چیزی است که من باید بدهم: امری ارتباط پذیر، تفکر و فراگیر.
--------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 بیژن عبدالکریمی
🔶🔶 اصلا چیزی به نام حکومت اسلامی نداریم. اینان با تفکیک میان دین و عرف ایران را به خاک سیاه نشاندند.
🔹بخشی از درس-گفتگوی حکومت دینی
@Kajhnegaristan
🔶🔶 اصلا چیزی به نام حکومت اسلامی نداریم. اینان با تفکیک میان دین و عرف ایران را به خاک سیاه نشاندند.
🔹بخشی از درس-گفتگوی حکومت دینی
@Kajhnegaristan
هوسرل فیلسوف مشهور پدیدارشناس میگوید:
ریاضی دانان زمان ما، اغلب نظریه پرداز نیستند، بلکه عمدتا "تکنسینیست" های قابلی هستند.
یک تکنسینیست اگو و من خود را حذف میکند و تنها یک سری دستورالعمل هایی را که در طول زندگی به وی آموزش و تعلین داده شده اجرا میکند.
این تکنیسینیست میتواند یک مهندس، کارگر، پزشک، کارفرما و ... باشد.
عوامل این واقعه در جامعه را میتوان در دوگساها(داشته های توارثی)، الگوبرداری از والدین و جامعه، سیستم آموزش و پرورش، فرهنگ و سیاست آن جامعه و .....جستجو کرد.
در واقع این سیستم از پیش داده شده قدرت پرسشگری،خلاقیت و اگزیستانسیالیستی، عاطفی و احساسی را در انسان تضعیف میکند، چون این موارد در این سیستم اجتماعی بصورت مداوم سرکوب شده و در قالب یک چارچوب از پیش طراحی شده به ما ارائه گردیده. فضای تکنسینیستی آکادمیکی و صنعت فرهنگی و آموزشی سیاسی.
-------------------------------------
کانال ما را به دوستان تان نیز معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ریاضی دانان زمان ما، اغلب نظریه پرداز نیستند، بلکه عمدتا "تکنسینیست" های قابلی هستند.
یک تکنسینیست اگو و من خود را حذف میکند و تنها یک سری دستورالعمل هایی را که در طول زندگی به وی آموزش و تعلین داده شده اجرا میکند.
این تکنیسینیست میتواند یک مهندس، کارگر، پزشک، کارفرما و ... باشد.
عوامل این واقعه در جامعه را میتوان در دوگساها(داشته های توارثی)، الگوبرداری از والدین و جامعه، سیستم آموزش و پرورش، فرهنگ و سیاست آن جامعه و .....جستجو کرد.
در واقع این سیستم از پیش داده شده قدرت پرسشگری،خلاقیت و اگزیستانسیالیستی، عاطفی و احساسی را در انسان تضعیف میکند، چون این موارد در این سیستم اجتماعی بصورت مداوم سرکوب شده و در قالب یک چارچوب از پیش طراحی شده به ما ارائه گردیده. فضای تکنسینیستی آکادمیکی و صنعت فرهنگی و آموزشی سیاسی.
-------------------------------------
کانال ما را به دوستان تان نیز معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
🔶 آدورنو
تا وقتی که مردم مسائل خود را از سر خود وا می کنند و تا وقتی که انتظار نمی رود خود مسئولیت کامل و تعیین تکلیفی کامل را بر عهده گیرند، رفاه و سعادت آنان در این جهان توهمی بیش نیست، و این توهمی است که روزی خواهد ترکید و در آن هنگام این ترکیدن پیامدهای هولناکی در پی خواهد داشت.
@Kajhnegaristan
تا وقتی که مردم مسائل خود را از سر خود وا می کنند و تا وقتی که انتظار نمی رود خود مسئولیت کامل و تعیین تکلیفی کامل را بر عهده گیرند، رفاه و سعادت آنان در این جهان توهمی بیش نیست، و این توهمی است که روزی خواهد ترکید و در آن هنگام این ترکیدن پیامدهای هولناکی در پی خواهد داشت.
@Kajhnegaristan
🔶 عشق اینجا نیست، جای دیگری هم نیست. نه می شود به دستش آورد نه می توان از شرش خلاص شد، و اصلا ذات عشق همین است. تخطی از این کمال، یا غیاب این کمال، کمالی که به عنوان حقیقت عشق معرفی می شود. در یک کلام.... ناممکن.
ژاک-لوک-نانسی."عشق از هم پاشیده"، اجتماع بی کار، ص.93
-----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
ژاک-لوک-نانسی."عشق از هم پاشیده"، اجتماع بی کار، ص.93
-----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه مشهور حامد محمدیان عزیز که برای مقاومت مبارزین و دخترهای جسور کوبانی و شنگال در مقابل داعش خونخوار سروده شده، این قطعه تقدیمی خود حامد عزیز است برای کانال کژ نگریستن
@Kajhnegaristan
@Kajhnegaristan
قانون اساسی بشریت تا این لحظه "ترس" بوده است. انقلاب یعنی تغییر این قانون اساسی
تئودور آدورنو
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
تئودور آدورنو
---------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ عبدالله صمدیان
مانديم
بعدازاطاقِ فكر،
تالارِگريه بود:
تابوت هارا
روىِ صندلى
چيديم و
گريه كرديم.
دست مان بسته بود،
روح مان خسته
مانده بوديم،
بمانيم وندانيم
يابدانيم ونمانيم
كه،
آن زنده ى هميشه گفت:
"فرصت كوتاه بودو
جانكاه بود
امّا يگانه بود..."
وما
-تابوت هابه دوش-
گفتيم:
-مُرداب مُرده باد
زنده باد باد
و
دريا شديم.
١٦/ ٦/ ٨٨
@Kajhnegaristan
مانديم
بعدازاطاقِ فكر،
تالارِگريه بود:
تابوت هارا
روىِ صندلى
چيديم و
گريه كرديم.
دست مان بسته بود،
روح مان خسته
مانده بوديم،
بمانيم وندانيم
يابدانيم ونمانيم
كه،
آن زنده ى هميشه گفت:
"فرصت كوتاه بودو
جانكاه بود
امّا يگانه بود..."
وما
-تابوت هابه دوش-
گفتيم:
-مُرداب مُرده باد
زنده باد باد
و
دريا شديم.
١٦/ ٦/ ٨٨
@Kajhnegaristan
"یک تز خام 1"
✍ پویا ایمانی
🔶 من اگر قرار بود جایی "چنین گفت زرتشت نیچه" را درس بدهم، احتمالا از مقایسه ی پاره ی پنجم "پیشگفتار زرتشت" (صص 28-26 برگردان فارسی) با قطعه ی فوق العاده مهم "درباره ی گذار از کنار" (صص 191-94 برگردان فارسی) از بخش سوم کتاب آغاز می کردم. دقیقتر: مقایسه ی امکان "تحقیر زندگی برای زندگی" در این دو بند؛ یک جا بی واسطه و مستقیم ("زمانه ی خوار شمردنی ترین انسان")،و جای دیگر به واسطه ی نوعی فرازبان (metalanuage) و از خلال تحقیر تحقیر زندگی یا نفی نفی زندگی ("من خوار داشت تو را خوار می دارم").
راست اش هر وقت به این قطعه ی دوم (" درباره ی گذار از کنار") می رسم متوقف می شوم. دقت کنید در کجای جغرافیای کتاب واقع شده:درست وسط! در قلب کتاب. تصادفی ست؟ نمی دانم. برای من، این قطعه همیشه رل یکجور "خودآگاهی اثر" یا Mise en abime و خود بازتابندگی را بازی کرده.
نافیلسوف ماشینی ساخته که درست وقتی به نظر می رسد دیگر کهنه شده دوباره خود را تعمیر می کند و به کار ادامه می دهد؟ نویسنده خودش را ناگهان در میانه ی راه خطاب قرار داده؟
"نیچه ی واقعی" کدام است؟ زرتشت "یا" بوزینه ی زرتشت"؟چرا از زبان "بوزینه" اینطور نزدیک به دل نوشته؟ چرا تحقیر های بوزینه اینقدر به تحقیر های خود زرتشت (وخود نیچه؟) در پاره ی پنجم نزدیک اند؟ و چرا زرتشت اینطور "بوزینه ی زرتشت" را مورد عتاب قرار می دهد(" غوک و وزغ")؟ انگار نیچه "زرتشت" را نه فقط به مثابه ی "افق" (horizon,ماخوذ از opoc یونانی به معنی "حد")، بلکه به منزله ی آنچه دریدا"امر شب استعلایی "(le guasi- transcendental) و این اواخر "امر نامشروط" (l inconditionnelle) می خواند در تفکرش تعبیه کرده، و همچون میراثی برای تفکر آینده به جا گذاشته باشد، انگار نیچه از زبان"زرتشت" به خودش نهیب بزند، خودش را پشت سر بگذارد، مدام فراتر رود، و آنطور که باتای می گفت" تا پایان" همراهمان بیاید.
و یک سوال: خطاب عبارت "من خوار داشت تو را خوار می دارم" کیست؟ خواننده ی کتاب فورا خواهد گفت "بوزینه ی زرتشت"، "همان دیوانه ای که ... چیزی از شیوه ی سخن پردازی و لحن کلام زرتشت آموخته بود و نیز دوست می داشت که از گنجینه ی فرزانگی او چیزی وام بستاند"(ص. 191). اما یک امکان دیگر هم هست: بوزینه ی زرتشت می تواند، لااقل تا حدی، خود نیچه باشد، از آن حیث که گفتار نیچه گاه ممکن است به گفتار حاکم/سبع پهلو بزند، "حیوان[زندگی حیوانی]" (zoe) را حذف کند.
@Kajhnegaristan
✍ پویا ایمانی
🔶 من اگر قرار بود جایی "چنین گفت زرتشت نیچه" را درس بدهم، احتمالا از مقایسه ی پاره ی پنجم "پیشگفتار زرتشت" (صص 28-26 برگردان فارسی) با قطعه ی فوق العاده مهم "درباره ی گذار از کنار" (صص 191-94 برگردان فارسی) از بخش سوم کتاب آغاز می کردم. دقیقتر: مقایسه ی امکان "تحقیر زندگی برای زندگی" در این دو بند؛ یک جا بی واسطه و مستقیم ("زمانه ی خوار شمردنی ترین انسان")،و جای دیگر به واسطه ی نوعی فرازبان (metalanuage) و از خلال تحقیر تحقیر زندگی یا نفی نفی زندگی ("من خوار داشت تو را خوار می دارم").
راست اش هر وقت به این قطعه ی دوم (" درباره ی گذار از کنار") می رسم متوقف می شوم. دقت کنید در کجای جغرافیای کتاب واقع شده:درست وسط! در قلب کتاب. تصادفی ست؟ نمی دانم. برای من، این قطعه همیشه رل یکجور "خودآگاهی اثر" یا Mise en abime و خود بازتابندگی را بازی کرده.
نافیلسوف ماشینی ساخته که درست وقتی به نظر می رسد دیگر کهنه شده دوباره خود را تعمیر می کند و به کار ادامه می دهد؟ نویسنده خودش را ناگهان در میانه ی راه خطاب قرار داده؟
"نیچه ی واقعی" کدام است؟ زرتشت "یا" بوزینه ی زرتشت"؟چرا از زبان "بوزینه" اینطور نزدیک به دل نوشته؟ چرا تحقیر های بوزینه اینقدر به تحقیر های خود زرتشت (وخود نیچه؟) در پاره ی پنجم نزدیک اند؟ و چرا زرتشت اینطور "بوزینه ی زرتشت" را مورد عتاب قرار می دهد(" غوک و وزغ")؟ انگار نیچه "زرتشت" را نه فقط به مثابه ی "افق" (horizon,ماخوذ از opoc یونانی به معنی "حد")، بلکه به منزله ی آنچه دریدا"امر شب استعلایی "(le guasi- transcendental) و این اواخر "امر نامشروط" (l inconditionnelle) می خواند در تفکرش تعبیه کرده، و همچون میراثی برای تفکر آینده به جا گذاشته باشد، انگار نیچه از زبان"زرتشت" به خودش نهیب بزند، خودش را پشت سر بگذارد، مدام فراتر رود، و آنطور که باتای می گفت" تا پایان" همراهمان بیاید.
و یک سوال: خطاب عبارت "من خوار داشت تو را خوار می دارم" کیست؟ خواننده ی کتاب فورا خواهد گفت "بوزینه ی زرتشت"، "همان دیوانه ای که ... چیزی از شیوه ی سخن پردازی و لحن کلام زرتشت آموخته بود و نیز دوست می داشت که از گنجینه ی فرزانگی او چیزی وام بستاند"(ص. 191). اما یک امکان دیگر هم هست: بوزینه ی زرتشت می تواند، لااقل تا حدی، خود نیچه باشد، از آن حیث که گفتار نیچه گاه ممکن است به گفتار حاکم/سبع پهلو بزند، "حیوان[زندگی حیوانی]" (zoe) را حذف کند.
@Kajhnegaristan
🔶نیچه در فراز مشهوری از کتاب انسانی، زیادی انسانی می گوید:
هنر بر تمام عناصری که باور داریم زندگی را زیبا می کنند، سرآمد است ، و در نتیجه خود ما انسان ها را نیز برای دیگران قابل تحمل و در صورت امکان دلپذیر می سازد: با عنایت به چنین رسالتی، هنر ما را محدود می کند و درون مرزهای مشخص نگه می دارد.صور اجتماعی را می آفریند ، و آداب و نزاکت، نظافت، ادب و آداب سخن گفتن و خاموشی به وقت مناسب را بر تربیت شدگان تحمیل می بنابراین، فرض بر آن است که هنر هر چیز زشتی را پنهان یا از نو تفسیر می کند، آن چیزهای دردناک ، دهشت انگیز، نفرت زایی که علیرغم همه ی زحمت ها به حکم سر منشا ذات بشر هر دم بیرون می زنند: هنر به خصوص با شوریده سری ها و ترس های جسمانی و شکنجه های روحی چنین می کند، و در مورد هر آنچه که زشتی، سرنوشت محتوم و شکست ناپذیرش باشد ،کاری می کند تا معنای آن چیز کاملا عیان گردد و در برابر دیدگان ما قرار گیرد.
------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
هنر بر تمام عناصری که باور داریم زندگی را زیبا می کنند، سرآمد است ، و در نتیجه خود ما انسان ها را نیز برای دیگران قابل تحمل و در صورت امکان دلپذیر می سازد: با عنایت به چنین رسالتی، هنر ما را محدود می کند و درون مرزهای مشخص نگه می دارد.صور اجتماعی را می آفریند ، و آداب و نزاکت، نظافت، ادب و آداب سخن گفتن و خاموشی به وقت مناسب را بر تربیت شدگان تحمیل می بنابراین، فرض بر آن است که هنر هر چیز زشتی را پنهان یا از نو تفسیر می کند، آن چیزهای دردناک ، دهشت انگیز، نفرت زایی که علیرغم همه ی زحمت ها به حکم سر منشا ذات بشر هر دم بیرون می زنند: هنر به خصوص با شوریده سری ها و ترس های جسمانی و شکنجه های روحی چنین می کند، و در مورد هر آنچه که زشتی، سرنوشت محتوم و شکست ناپذیرش باشد ،کاری می کند تا معنای آن چیز کاملا عیان گردد و در برابر دیدگان ما قرار گیرد.
------------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
کژ نگریستن
@Kajhnegaristan
پرسهزنی؛
✍ حسام محمدی
#روزنامه_شرق
پرسهزنی یک کنش است، کنشی خلاقانه و بیهدف در متروپولیس مدرن. او تماشاگری منزویست که به تنهایی معنا میسازد. پرسهزن، نسبت به شهر و رخدادهایش مَنشی انتقادی دارد، او میتواند طغیانی در برابر تمام نظمها و ناظمان باشد. پیادهرو برای او جولانگاهی از برای ایجاد خللی در فضای شهری قلمداد میشود، جایی که این قهرمانِ قرن نوزدهمی آرام آرام گامهایش را بر زرق و برقهای بورژوایی میفشارد و از آنها عبور میکند. شهر بیش از همه نظم و انضباط را میجوید، اما این پرسهزن است که خارج از قواعد شهری در پیادهروها جولان میدهد. پرسهزن بنیامینی نقطه مقابل روزمرهگیهاست. او قهرمان دنیای مدرن است و از تمام ملالتها گریزان، از تمام یکنواختیها و روزمرهگیهایی که انسان مدرن در آن دست و پا میزند. تفرج بدون هدف، والاترین آرزوی پرسه زن است، جایی که او در روایتِ فرانز هسل به استحمامِ در میانِ ازدحام جمعیت مشغول میشود. او از جلوی ویترین مغازهها عبور میکند، کالاها را دید میزند و از آنها لذت میبرد، بدون آنکه واقعاً به مصرف آنها بپردازد. پرسهزن خلاق است، نسبت به امور آگاه است و خیابانها را همچون نوشتهای بر کاغذ میخواند. او در میان ازدحام جمعیت میچرخد، دید میزند، به ویترین مغازهها نزدیک میشود، اما هرگز دغدغه خرید ندارد و در نئشگیِ تمام، خیابانها را درمینوردد. او کماکان به نظربازی با شهر خو کرده و شهر برایش عرصه بیپایانِ شهوت و لذتجویی است. پرسه زن فعال است و لاقیدانه همه چیز را زیر نظر میگیرد. او فردی بیگانه است که فاتحانه در جستوجوی یک تسلای خاطر در شلوغی جمعیتی ناشناس ناخودآگاهانه قدم میزند و جهان را در قامتِ ناظری سرگشته و سرگردان به تماشا مینشیند. پرسهزن در سرمستی تمام خود را میانِ جمعیت رها میکند و مشتاقانه به چشمچرانی میپردازد. او در جستجوی رازها و ابهامهای نهفته در اشکال زندگی است و در پی یافتن نشانهها و سرنخهایی، از آنچه که در میان هزارتوی جمعیت، هزارتوی خاطرات و هزارتوی روابط پنهان شده است...
@Kajhnegaristan
✍ حسام محمدی
#روزنامه_شرق
پرسهزنی یک کنش است، کنشی خلاقانه و بیهدف در متروپولیس مدرن. او تماشاگری منزویست که به تنهایی معنا میسازد. پرسهزن، نسبت به شهر و رخدادهایش مَنشی انتقادی دارد، او میتواند طغیانی در برابر تمام نظمها و ناظمان باشد. پیادهرو برای او جولانگاهی از برای ایجاد خللی در فضای شهری قلمداد میشود، جایی که این قهرمانِ قرن نوزدهمی آرام آرام گامهایش را بر زرق و برقهای بورژوایی میفشارد و از آنها عبور میکند. شهر بیش از همه نظم و انضباط را میجوید، اما این پرسهزن است که خارج از قواعد شهری در پیادهروها جولان میدهد. پرسهزن بنیامینی نقطه مقابل روزمرهگیهاست. او قهرمان دنیای مدرن است و از تمام ملالتها گریزان، از تمام یکنواختیها و روزمرهگیهایی که انسان مدرن در آن دست و پا میزند. تفرج بدون هدف، والاترین آرزوی پرسه زن است، جایی که او در روایتِ فرانز هسل به استحمامِ در میانِ ازدحام جمعیت مشغول میشود. او از جلوی ویترین مغازهها عبور میکند، کالاها را دید میزند و از آنها لذت میبرد، بدون آنکه واقعاً به مصرف آنها بپردازد. پرسهزن خلاق است، نسبت به امور آگاه است و خیابانها را همچون نوشتهای بر کاغذ میخواند. او در میان ازدحام جمعیت میچرخد، دید میزند، به ویترین مغازهها نزدیک میشود، اما هرگز دغدغه خرید ندارد و در نئشگیِ تمام، خیابانها را درمینوردد. او کماکان به نظربازی با شهر خو کرده و شهر برایش عرصه بیپایانِ شهوت و لذتجویی است. پرسه زن فعال است و لاقیدانه همه چیز را زیر نظر میگیرد. او فردی بیگانه است که فاتحانه در جستوجوی یک تسلای خاطر در شلوغی جمعیتی ناشناس ناخودآگاهانه قدم میزند و جهان را در قامتِ ناظری سرگشته و سرگردان به تماشا مینشیند. پرسهزن در سرمستی تمام خود را میانِ جمعیت رها میکند و مشتاقانه به چشمچرانی میپردازد. او در جستجوی رازها و ابهامهای نهفته در اشکال زندگی است و در پی یافتن نشانهها و سرنخهایی، از آنچه که در میان هزارتوی جمعیت، هزارتوی خاطرات و هزارتوی روابط پنهان شده است...
@Kajhnegaristan
📕 لنین و فلسفه
✍ لویی_آلتوسر
بطور خلاصه آن مارکسیسمی که ما از خلال اثار فارسی میشناسیم متعلق است به مقطعی در تاریخ تکامل مارکسیسم-لنینیسم بماثبه تئوری و ایدئولوژی وسیع ترین طبقات و اقشار خلقی به رهبری پرولتاریا برای مبارزه بر علیه استثمار و بهره کشی و الکتساب قدرت در جهت ایجاد پایه های مادی و معنوی جامعه ای عاری از طبقه. امروزه اگر بحرانی در تفکر مارکسیستی وجود داردیکی از دلایلش عدم توجه مبارزان به مسائل مهم تئوری و فلسفی است. مصلوب نمودن مارکس و مومیایی کردن لنین و قرار دادن وی در مقبره بلورین امکان درک و فهم زنده و انقلابی مارکسیسم-لنینیسم را از ما سلب نموده و بالنتیجه مارکسیسم را که میخواست از تعبیر جهان باز ایستاده و به تغییر انقلابی آن بپردازد به یکی از همان ایدیولوژی های تعبیر جهان تبدیل نموده که انقلاب تئوریک مارکس گسستی نسبت به آن ایجاد نموده بود. مسئله ای که در اثار آلتوسر اهمیت بسزایی دارد قطع رابطه ی با نفوذ همه جانبه ی اکونومیسم در مارکسیسم و انتقاد وی از وجوه ایده الیسم در فلسفه اروپایی میباشد.
#یادداشتها
--------------------------------
ما را به دوستانتان معرفی بکنید 👇
@Kajhnegaristan
✍ لویی_آلتوسر
بطور خلاصه آن مارکسیسمی که ما از خلال اثار فارسی میشناسیم متعلق است به مقطعی در تاریخ تکامل مارکسیسم-لنینیسم بماثبه تئوری و ایدئولوژی وسیع ترین طبقات و اقشار خلقی به رهبری پرولتاریا برای مبارزه بر علیه استثمار و بهره کشی و الکتساب قدرت در جهت ایجاد پایه های مادی و معنوی جامعه ای عاری از طبقه. امروزه اگر بحرانی در تفکر مارکسیستی وجود داردیکی از دلایلش عدم توجه مبارزان به مسائل مهم تئوری و فلسفی است. مصلوب نمودن مارکس و مومیایی کردن لنین و قرار دادن وی در مقبره بلورین امکان درک و فهم زنده و انقلابی مارکسیسم-لنینیسم را از ما سلب نموده و بالنتیجه مارکسیسم را که میخواست از تعبیر جهان باز ایستاده و به تغییر انقلابی آن بپردازد به یکی از همان ایدیولوژی های تعبیر جهان تبدیل نموده که انقلاب تئوریک مارکس گسستی نسبت به آن ایجاد نموده بود. مسئله ای که در اثار آلتوسر اهمیت بسزایی دارد قطع رابطه ی با نفوذ همه جانبه ی اکونومیسم در مارکسیسم و انتقاد وی از وجوه ایده الیسم در فلسفه اروپایی میباشد.
#یادداشتها
--------------------------------
ما را به دوستانتان معرفی بکنید 👇
@Kajhnegaristan
🔶 کانت
انسان مراسم دینی را به خصایل اخلاقی ترجیح می دهد زیرا خصایل اخلاقی دشوار و پر زحمت اند و انسان پیوسته و هر لحظه باید مراقب آنها باشد، به این جهت انسان در زندگی خود نظامی از مراسم به وجود می آورد. تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهنده ی احساسات خود استفاده می کند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی می کندکه در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا می خواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.
-------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید 👇
@Kajhnegaristan
🔶 کانت
انسان مراسم دینی را به خصایل اخلاقی ترجیح می دهد زیرا خصایل اخلاقی دشوار و پر زحمت اند و انسان پیوسته و هر لحظه باید مراقب آنها باشد، به این جهت انسان در زندگی خود نظامی از مراسم به وجود می آورد. تاثیر این مراسم این است که انسان از دین به عنوان تسکین دهنده ی احساسات خود استفاده می کند یعنی این مراسم را جبران گناهانی تلقی می کندکه در مقابل خداوند مرتکب شده است. پس مراسم دینی از ابداعات انسان است. انسان هر قدر از لحاظ اخلاق فاقد دقت است در عوض در اجرای مراسم دینی دقیق است زیرا می خواهد از طریق این مراسم، اخلاق خود را تثبیت کند.
-------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید 👇
@Kajhnegaristan
🔶 رامین جهانبگلو
بی علاقگی به سرنوشت جامعه به صورت خودخواهی فردگرایانه در جوامع مدرن دیده می شود؛ به عقیده من تمام مسائل جهان ما، از بقای کره زمین، قحطی درآفریقا و دیکتاتوریهای سیاسی گرفته تا پیشرفت ایدز، همگی مارا به قبول مسئولیت هایمان فرا می خوانند.
آنچه ضامن دموکراسی است تنها یک قانون اساسی خوب با بندهای خوب نیست.
دموکراسی شرط لازم آزادی است، اما شرط کافی نیست. بدون شهروندانی آگاه به ارزشهای عام، دموکراسی معنا ندارد. این ارزشهای عام را شهروندان باید از شعر، فلسفه و علوم اجتماعی استخراج کنند.
نقدعقل مدرن
@Kajhnegaristan
🔶 رامین جهانبگلو
بی علاقگی به سرنوشت جامعه به صورت خودخواهی فردگرایانه در جوامع مدرن دیده می شود؛ به عقیده من تمام مسائل جهان ما، از بقای کره زمین، قحطی درآفریقا و دیکتاتوریهای سیاسی گرفته تا پیشرفت ایدز، همگی مارا به قبول مسئولیت هایمان فرا می خوانند.
آنچه ضامن دموکراسی است تنها یک قانون اساسی خوب با بندهای خوب نیست.
دموکراسی شرط لازم آزادی است، اما شرط کافی نیست. بدون شهروندانی آگاه به ارزشهای عام، دموکراسی معنا ندارد. این ارزشهای عام را شهروندان باید از شعر، فلسفه و علوم اجتماعی استخراج کنند.
نقدعقل مدرن
@Kajhnegaristan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 یکی از شاهکارهای موسیقی جهان: سمفونی شماره ۹ بتهوون
شعر: فریدریش شیلر
آفرینش: ۱۸۲۲ تا ۱۸۲۴ میلادی
🎬 به همراه سکانسهای بی نظیر از فیلم زندگی بتهوون
@Kajhnegaristan
شعر: فریدریش شیلر
آفرینش: ۱۸۲۲ تا ۱۸۲۴ میلادی
🎬 به همراه سکانسهای بی نظیر از فیلم زندگی بتهوون
@Kajhnegaristan
#یادداشت
✍ پویا ایمانی
دوستی همواره چیزی بیشتر از ناموس هرمنوتیک (معنا) یا چیزی کمتر از آن است. از یک طرف، "معنا" ی هرمنوتیکی در دوستی غایب (یا سخت محو و مخدوش) است؛ از طرف دیگر،بی معنایی دوستی، آن بعد دوستی که از معنا فراتر می رود( جراحت، هدیه،خاطره،امید ) قابل تقلیل به هرمنوتیک فهم و معنا نیست. دوستی همیشه مازادی بر معنای هرمنوتیکی ست. در آن "شکاف" مشهور هایدگر،دوستی بیشتر در جانب "زمین" می ایستد تا "جهان". اگر بتوان از سقوط و تنزل dia-logos یونانی به inter-locutionem لاتین سخن گفت، همچنین می توان مدعی شد که در دنیای ما دوستی حکم پاس داشت امکان آن dia-logos اصیلی را دارد که زیر سلطه ی فردباوری لیبرال حاکم هر دم بیشتر به محاق می رود.
-----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan
✍ پویا ایمانی
دوستی همواره چیزی بیشتر از ناموس هرمنوتیک (معنا) یا چیزی کمتر از آن است. از یک طرف، "معنا" ی هرمنوتیکی در دوستی غایب (یا سخت محو و مخدوش) است؛ از طرف دیگر،بی معنایی دوستی، آن بعد دوستی که از معنا فراتر می رود( جراحت، هدیه،خاطره،امید ) قابل تقلیل به هرمنوتیک فهم و معنا نیست. دوستی همیشه مازادی بر معنای هرمنوتیکی ست. در آن "شکاف" مشهور هایدگر،دوستی بیشتر در جانب "زمین" می ایستد تا "جهان". اگر بتوان از سقوط و تنزل dia-logos یونانی به inter-locutionem لاتین سخن گفت، همچنین می توان مدعی شد که در دنیای ما دوستی حکم پاس داشت امکان آن dia-logos اصیلی را دارد که زیر سلطه ی فردباوری لیبرال حاکم هر دم بیشتر به محاق می رود.
-----------------------------------
کانال ما را به دوستانتان معرفی بکنید👇
@Kajhnegaristan